گاه نوشته ها

مهدی دزفولی هستم، وبلاگ نویسی را از شهریور ماه 1382 آغاز کردم.علاوه بر وبلاگ نویسی، فعالیت های مختصر مطبوعاتی (همکاری با هفته نامه پنجره، فصلنامه ارغنون، روزنامه شرق و اعتماد) و مستند سازی هم داشته ام.پیش از این سردبیر سابق سایت خبری تحلیلی شفاف و مدیر اجرایی فصلنامه ارغنون بوده ام.

پیش از این 3 وبلاگ دیگر داشته ام که به دلایلی یا فعالیت آن ها متوقف شد و یا با فیلتر مواجه شدند و این وبلاگ چهارمین وبلاگی است که در آن می نویسم.امیدوار اینجا محلی برای تبادل آرا و نظرات مختلف باشد و بتوانم به صورت مستقیم نوشته های خودم را در اختیار دیگران قرار دهم.

بایگانی

بخشی از مصاحبه دکتر فرشاد مومنی با مستند جنگ و صلح که در نشریه عصر اندیشه منتشر شده است در ادامه از نظر شما می گذرد:


فرشاد مومنی استاد اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی جزو آن دسته از اقتصاددانان نهاد گرایی است که همواره پرحرارت ترین دفاعیات را از کارنامه دولت دفاع مقدس دارد و در عین حال بازبانی تئوریک و تخصصی، عملکرد دولت های پس از جنگ را نقد می کند.


 به اسم خصوصی‌سازی، دخالت دولت را افزایش دادند
آقای هاشمی به نظر من یک انقلابی بزرگ و یک انسان بسیار دلسوز و شخصیت محترم بودند، اما این برای ایشان صلاحیت تخصصی در حوزه اقتصاد ایجاد نمی‌کرد. ایشان ممکن است سخن افرادی را طوطی‌وار تکرار کرده باشد، اما من در مورد گزارش‌های رسمی صحبت می‌کنم. این گزارش‌ها نشان می‌دهند شاخص مداخله دولت دراقتصاد در سال ۵۶، ۶۳ درصد بوده و در دولت موسوی به ۴۰ درصد رسیده است. طنز تلخ ماجرا این است که آقای هاشمی و همکاران‌شان از همه ابزارهای شناخته شده برای کاهش مداخله دولت در اقتصاد ایران استفاده کردند اما از سال ۷۰ تا امروز این شاخص هرگز به کمتر از ۶۰ درصد نرسیده است. یعنی این‌ها به اسم خصوصی‌سازی و آزادسازی عملاً مداخله دولت در اقتصاد را افزایش دادند و در اواخر دوره خاتمی و کل دوره احمدی‌نژاد نیز مداخله دولت در اقتصاد ایران به دو برابر مداخله دولت در زمان جنگ رسید.
نکته کلیدی‌ از نظر کارشناسی این است که مداخله دولت به دو بخش تقسیم می‌شود: مداخله از حیث حاکمیت، یعنی تأمین نظم و امنیت و سلامت و غیره و مداخله از حیث تصدی‌گری، یعنی بیایند بخش خصوصی را از میدان به در کنند. در تمام سال‌های جنگ همواره مداخله‌های حاکمیتی دولت بر مداخله تصدی‌گری غلبه داشته است. در ۱۰ سال اخیر مداخله‌های تصدی‌گر دولت به دو برابر مداخله حاکمیتی رسیده است، یعنی ما از این زوایه در دوران خاتمی و هاشمی و احمدی‌نژاد شاهد پس‌رفت بوده‌ایم. و این‌که چرا این‌گونه شد از نظر من یک تغییر ایدئولوژی بود به شرحی که اشاره کردم. آقای هاشمی حتی در سال‌های جنگ دولت را به شدت تحت فشار می‌گذاشتند تا همین رویه‌های آزادسازی و خصوصی‌سازی افراطی، در دستورکار قرار گیرد و برای همین چندین بار جلسه سران سه قوه در حضور امام برگزار و وقتی نظرهای کارشناسی مطرح شد، به اتفاق آرا حق را به جهت‌گیری‌های دولت دادند.

  نگاه هاشمی غیرکارشناسانه و توهم‌آلود بود
آقای هاشمی نوربخش را از مجلس جذب کرد و پست وزارت اقتصادی را به وی سپرد، آقای عادلی هم که در بانک مرکزی پست خاصی نداشت به‌همین شکل. این افراد به دلیل اعلام وفاداری به مدیریت جدیدِ ایدئولوژیک کشور تحت مدیریت آقای هاشمی به کار گمارده شدند؛ آقای زنجانی هم همین‌طور به صراحت گفت که تغییر ایدئولوژی داده است. اگر بخواهیم علمی صحبت کنیم، دو مسئله مهم وجود داشت: مسئله اول این که آقای هاشمی رفسنجانی و کسانی که با ایشان همدلی می‌کردند، قادر به تحلیل درست از واقعیت نبودند و به جای درک درست و ارتباط دادن به هم ریختگی‌هایی که در اقتصاد ایران در مقطع پس از سال ۶۵ اتفاق افتاده بود به شوک‌های برون‌زا، مسائل را به جهت‌گیری‌های سیاستی دولت موسوی نسبت دادند. وجه دوم این‌که درک این افراد از بازار بسیار سطحی و کوته‌بینانه بود، به شکلی که متوجه نمی‌شدند برای این‌که خصوصی‌سازی و آزادسازی و حذف سوبسیدها بتواند انتظارات تئوریک را برآورده کند، ابتدا باید یک بستر نهادی و شرایط اولیه برایش مهیا گردد. این‌ها فکر می‌کردند این تغییر جهت‌ها به خودی خود اکسیر است و همه چیز را درست می‌کند و درکشان از مسئله آزادسازی و خصوصی‌سازی، رهاسازی بود نه یک مدیریت منضبط شفاف که با برنامه عبور از این گذار را در دستورکار قرار می‌داد.
این وجه معرفتی‌اش بود؛ وجه عقیدتی هم این بود که این‌ها به رهاسازی معتقد بودند. آقای هاشمی که در دوران امام می‌آمد آن‌قدر غَرّا در مورد عدالت اجتماعی دم می‌زد، در خطبه‌های پس از رحلت امام به کلی زیر و رو شد و این بحث را مطرح کرد که معصومان ما که تا قبل از آن به عنوان نمادهای ایثار و پارسایی مطرح بوده‌اند، همه لباس‌های زربفت می‌پوشیدند و امکانات داشتند و کلاً باب جدیدی باز شد که آثارش در سال‌های ۷۰ تا ۷۳ نمایان گردید.
افرادی مثل زنجانی و نوربخش تغییر ایدئولوژی دادند. وقتی ایده تضعیف ارزش پول ملی و جهش نرخ ارز در کمیسیون برنامه و بودجه مجلس مطرح شد، نوربخش نطق غَرّایی علیه این کار ایراد کرد اما وقتی فهمید شرطِ گرفتنِ پست این است که این سیاست را بپذیرد، ناگهان ۱۸۰ درجه چرخید و شروع به جانبداری کرد. من حساب این‌ها را از آقای هاشمی جدا می‌دانم. باورم این است ایشان سعی داشت اوضاع کشور بهتر شود، لکن بیش از حد سطحی و غیرکارشناسی و توهم‌آلود به مسئله نگاه می‌کرد.
هاشمی می‌گفت سیاست و فرهنگ حیطه رهبری است و اقتصاد میدان مانور من موضوعی که خود ایشان مکرر مطرح می‌کردند، این بود که حیطه اقتصادی تنها میدان مانور جدی من بود. دلیلش هم این بود که می‌گفتند «حیطه فرهنگ را آقای خامنه‌ای مستقیماً اداره می‌کنند و در سیاست هم مداخله دارند». بنابراین جایی برای خودشان نمی‌دیدند و این که بگوییم این یک انتخاب بود و ایشان دوست نداشت در توسعه فرهنگی و سیاسی شرکت کند، حرف درستی نیست.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی