گاه نوشته ها

مهدی دزفولی هستم، وبلاگ نویسی را از شهریور ماه 1382 آغاز کردم.علاوه بر وبلاگ نویسی، فعالیت های مختصر مطبوعاتی (همکاری با هفته نامه پنجره، فصلنامه ارغنون، روزنامه شرق و اعتماد) و مستند سازی هم داشته ام.پیش از این سردبیر سابق سایت خبری تحلیلی شفاف و مدیر اجرایی فصلنامه ارغنون بوده ام.

پیش از این 3 وبلاگ دیگر داشته ام که به دلایلی یا فعالیت آن ها متوقف شد و یا با فیلتر مواجه شدند و این وبلاگ چهارمین وبلاگی است که در آن می نویسم.امیدوار اینجا محلی برای تبادل آرا و نظرات مختلف باشد و بتوانم به صورت مستقیم نوشته های خودم را در اختیار دیگران قرار دهم.

بایگانی

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آیت الله هاشمی رفسنجانی» ثبت شده است

سیاست هاشمی یک توقع ملی بود

يكشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۶، ۱۲:۳۰ ب.ظ

محمد عطریانفر از اصلی ­ترین مدیران فرهنگی و رسانه­ ای دولت سازندگی است که برای توضیح دیدگاه­‌های مرحوم آیت­‌الله هاشمی رفسنجانی صلاحیت دارد. عطریانفر با تمام وجود به درستیِ سیاست­‌های حاکم بر دولت سازندگی و نیز عملکرد هاشمی باورمند است. روزنامه همشهری که در سال ۱۳۷۱ تأسیس شد و سال­ها تریبون اصلی این تفکر بود، با مدیریت عطریانفر شکل گرفت. وی سال­ها بعد در هیأت عضو شورای سیاست­گذاری، از اعضای اصلی گروهی بود که روزنامه شرق را تأسیس کردند.


هاشمی رفسنجانی حداکثر با رهبر انقلاب قابل مقایسه است

در بحث پوست­اندازی آقای هاشمی، من اخیراً اظهارنظری کرده­ام که «سیاستی که آقای هاشمی بعد از جنگ در اداره کشور عهده‌دارِ آن شد، یک توقع ملی بود». اصلاً ایشان به صفتِ شخصِ آقای هاشمی چنان ظرفیتی نداشت که بتواند گفتمان را تغییر دهد. آقای هاشمی قائل به یک گفتمان بود و هنرش هم این بود آن را مطرح کرد و گفت «ما پیام شمارا درک می‌کنیم». چون می‌دانست مردم فرزندان و زندگی خود را فدای جنگ کرده‌اند، الان جنگ تمام شده است و نباید بیش از این هزینه‌ای برای جنگ بپردازیم؛ زندگی­مان باید به حالت طبیعی برگردد و کم­کم شکل بهتری پیدا کند؛ از آن شکلِ تقسیم فقر و سیاست انقباضی عبور کنیم و با پشت سر گذاشتن این مرحله وارد یک زندگی طبیعی شویم. ایشان بیشتر منادی این پیام بود که در لایه‌های جامعه پنهان بود. امروز کار بسیجی یعنی تولید بیشتر، امروز بسیجی یعنی کسی که بتواند به اقتصاد کشور و تولید کمک کند و این نظریه قابل دفاع است. باز هم نمی‌خواهم شما را در شخصیت آقای هاشمی متوقف کنم. من به ایشان ارادت دارم، ایشان از مؤسسین انقلاب و نظام و در کنار امام است و فردی عادی نیست که یک شبه بخواهد موقعیتی به دست آورد. با تمام تواضعی که در برابر مردم داشته و خود را خادم مردم دانسته، تصور نکنید پست ریاست پارلمان و این‌ها به اعتبار صفتِ حقوقی‌اش برایش خیلی مهم بوده است. خیر، ایشان جوهره دیگری در وجودش موج می‌زد و آن این­که «بتوانم منویات امام را تا جایی که ممکن است اجرا کنم». امروز هم دغدغه­اش این است که منویاتی سیاسی دارد و می­گوید آن­طور که می‌فهمم و می‌توانم عمل می­کنم. فراموش نکنیم ایشان را با چه کسی باید سنجید؛ حداکثر ملاکی که باید با او سنجیده شود رهبری است و از رهبری پایین­تر احدی نیست که واجد پیشینه و درک بهتر از انقلاب و مردم نسبت به ایشان باشد. ایشان پاسخگوی نیاز جامعه بود و در آن مقطع خود را قربانی کرد و حاضر شد فشار منفی برخی عوارض تندروی را به جان بخرد.

امام و رهبری و آقای هاشمی متحول شدند

انقلابی‌گری این نیست که اگر ما سخنی گفتیم و شعاری دادیم، هیچ­وقت تغییر نکند. با این زاویه اگر نگاه کنیم، امام هم خیلی تغییر کرده­اند. اگر زندگی ایشان را از ۲۵ سالگی پیگیری کنید و مواضعشان را تا انقلاب رصد نمایید، تحولات دگرگون کننده­ای ­در ایشان می‌بینید. از کسی که به شاه نامه می‌نویسد اما به یک نقطه هم می‌رسد که باید نهضتِ آزادی­بخشی راه بیندازد و از درون ملت، حکومت را نابود کند. مشخصاً امام در حدفاصل سال­های ۵۷ تا ۶۸ هم تحولات بزرگی درون خود داشت و دیدگاه‌هایش تغییر کرد. شخص رهبری و آقای هاشمی هم این­طور بوده­اند؛ اساساً انسان‌های بزرگ این‌گونه‌اند. اساساً کسی که در فرهنگ اسلامی زندگی کرده، نمی‌تواند عقاید مارکسیستی داشته باشد، از جنس تقسیم‌های آن­چنانی که معتقد به سوسیالیست غلیظی هستند. آقای هاشمی، امام و رهبری به دلیل محدودیت منابع، چاره‌ای نداشتند جز این­که سیاست‌های کنترلی اتخاذ کنند و به ادبیاتِ مرسوم روزگار کوپونیسم حکومت کنند. ضرورت زمانی بوده و بحث عقیده نیست، تصور نکنید کسانی که آن شعارها را دادند، وقتی هم که جنگ تمام می‌شود باید همچنان همان شعارها را بدهند، بلکه شرایط زمانْ آنان را محدود می‌کرده است. تصور نکنید تغییر پیدا کردند، این تغییر ناشی از شرایط بیرونی بوده و ناشی از ذات خودشان نبوده است.

 باید زودتر تغییر پارادایم می­دادیم

این­که پارادایم اداره کشور بعد از جنگ نسبت به قبل از آن تغییر کرده باشد عیبی ندارد؛ بنا به ضرورت باید این کار را می‌کردیم. اگر جنگ هم نبود شاید بعد از پیروزی انقلاب این کار را می‌کردیم. نکته دیگر این­که اگر بخواهیم یک دلیل قاطع و محکمه­ پسند بر صحت نگاه و سرمشق جدیدی که آقای هاشمی در سال ۶۸ برای اداره کشور تجویز کرد، اقامه کنیم، حادثه دوره دوم ریاست جمهوری ایشان است. چرا ایشان در دوره دوم ۴ میلیون ریزش رأی داشت؟ چرا احمد توکلی می‌تواند به عنوان یک اپوزیسیون در برابر ایشان بایستد و رأی بیاورد؟ چه کسانی در سال ۷۲ این ترکیب را تشکیل می‌دهند؟ نوع آرایی که به سبد آقای توکلی ریخته می‌شود بدون شناخت از ایشان و فقط به خاطر مخالفت با آقای هاشمی است، و الا از ایشان شناختی ندارند. این آرا متعلق به مناطق محرومی است که انتظاراتی از دولت دارند که برآورده کردن آن­ها در توان دولت نیست.

علی­رغم این­که آقای هاشمی سیاستش را به سمتی برده بود که باید به مردم خدمت کنیم و آن­ها را به رفاه برسانیم. اگر سیاست ایشان در دوران ریاست جمهوری مشابه سیاست دوران جنگش بود، چه­بسا در سال ۷۲ همین رأی ده میلیونی هم برای ایشان به صندوق ریخته نمی­شد. کسی که در عرصه عمل اجتماعی گام می­ نهد، همه از او توقع دارند. نمی‌توانید به مردم به صورت علمی و با عدد و آمار ثابت کنید این مشکلات فعلی ناشی از الان نیست بلکه مربوط به ۸ سال گذشته است.

بخشی از مصاحبه با مستند "جنگ و صلح"


جلسه خبرگان 14 خرداد 1368 همچنان مهم و تاریخی است و به صورت دقیق بازخوانی تاریخی نشده است. در واقع می توان گفت شاید مهم ترین روز جمهوری اسلامی ایران تاکنون هم، همان روز باشد که رهبری دوم نظام تعیین شد و همچنان آن تعیین هم برقرار است.


جلسه آن روز سطرهای تاریخی مهم تاریخی خوانده نشده دارد که سعی کردم آنها را دقیق بررسی و مورد خوانش قرار دهم.


برای مطالعه بررسی اتفاقات جلسه آن روز و همچنین رهبری و فقاهت آیت الله خامنه ای می توانید این جزوه جدید را مطالعه نمائید.


برای دانلود این فایل، دریافت  را کلیک نمائید

جنگ و صلح

سه شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۱۷ ق.ظ


همواره در طول این چند سال در دیپلماسی ایران یک دوگانه، دوگانه سرنوشت ساز و مهمی بوده  و آن دوگانه "جنگ و صلح" است. دوگانه ای که سیاستمداران با توسل به آن سعی دارند مردم را به سیاست های خود نزدیک و از سیاست های رقیب بترساند.

از اوایل امسال که خبر کاندیداتوری حجت الاسلام حسن روحانی رسمی شد و همگان فهمیدند روحانی عزمش را جزم کرده تا علی رغم همه انتقادات به وی و دولتش باز در انتخابات حاضر شود، در داخل و خارج رسانه های حامی گفتمان دولت تلاش کردند روحانی و سیاست هایش را عامل برقرار صلح معرفی کنند! و سیاست های مخالفینش را در راستای جنگ افروزی بیشتر در منطقه بدانند.

اما یک بازخوانی تاریخی مهم شاید در این باره بتواند به ما کمک کننده باشد.

تیرماه سال 1367، قطعنامه 598 رسما توسط جمهوری اسلامی ایران پذیرفته شد و  8 سال جنگ میان ایران و عراق به اتمام رسید. امام خمینی (ره) در 27 تیرماه در نامه ای تاریخی خطاب به ملت ایران اعلام کردند جام زهر را نوشیدند و آبروی خود را با خدا معامله کردند و قطعنامه 598 را پذیرفتند و در اقدامی تامل برانگیز دیگر ملاقات عمومی در جماران نداشتند و به تعبیر مرحوم آیت الله توسلی رئیس دفتر امام، امام دیگر هیچگاه تا پایان عمر لبخند نزدند و حاضر به سخن گفتن در باره قطعنامه 598 نشدند. اما همیشه سوال این بود که چرا امامی که تا 2 هفته قبل از این پذیرش قطعنامه 598، از ادامه جنگ سخن می گفت و صلح در آن شرایط و مقطع زمانی را خیانت به ایران و اسلام می دانست سرانجام قطعنامه را پذیرفت؟

به نظرم جواب این سوال را باید در تغییر ماهوی جدی تفکر برخی از مسئولان کشور و کم رنگ شدن شعارهای انقلاب و آرمان ها در میان بخشی از جامعه جستجو کرد.

 1 سال بعد از پذیرش این قطعنامه، معمار اصلی قطعنامه 598 یعنی مروحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی به ریاست جمهوری رسید و دولت سازندگی به روی کار آمد که شعار اصلی آن سازندگی بعد از جنگ بود. اما از دل آن دولت شورش ها و اعتراضات خیابانی مردم شهرهای مختلف همانند شیراز، مشهد، اسلامشهر، اراک، مبارک، قزوین و ... در آمد که مجموعا از سال 71 تا 74 بیش از 50 نفر از مردم در اعتراضات خیابانی توسط نیروهای امنیتی حاشیه ای دولت کشته شدند. تورم به 49.5 درصد رسید، اتحادیه اروپا روابطش با ایران را قطع کرد و سفرای اروپایی بیش از 1 سال از ایران رفتند و سرانجام در سال 76 به ایران بازگشتند، ایران در قرارداد کونوکو بیش از 1 میلیارد دلار در آن زمان توسط آمریکایی ها محکوم شد، ایران هیچگاه غرامت های جنگ را نتوانست دریافت کند، تا سال 1369 همچنان عراقی ها در بخش عمده ای از خاک ایران بودند و هیچگاه بخشی از اسرای ایرانی به خاک کشور باز نگشتند و  ... . سرانجام آن در باغ سبز نشان دادن های دولت سازندگی و رئیس وقت دولت، رای مردم در 2 خرداد 1376بود که به اذعان همگان "نه" بزرگ به هاشمی و سیاست های هاشمی بود.

حالا دولت روحانی با همان ترکیب کاملا نزدیک به دولت هاشمی، و روحانی با همان تفکرات، همان راه را می رود. اقتصاد ایران همانند اوایل دهه 70 مریض و از کار افتاده است، سیاست خارجی ما جواب عکس می دهد، خسارت ها و غرامت های مربوط به دوران تحریم را نمی توانیم بگیریم، مردم بسیاری از شهرهای متوسط و کوچک از اوضاع ناراضی هستند  و انگار وقایع پس از قطعنامه 598 در تیر ماه سال 1367 کاملا شبیه برجام در تیرماه 1394 است و آن مقطع تاریخی باز در حال تکرار است.

حال با این شرایط تاریخی مشابه آیا می توان به دور دوم احتمالی دولتی همانند دولت روحانی خوش بین بود؟ آیا دولت روحانی که همان مسیر دولت هاشمی را می رود، اگر ادامه پیدا کند، نباید بعید بدانیم در خرداد 1400 اتفاقی همانند خرداد 1376 رخ دهد و جامعه یک "نه" بزرگ دیگر به تفکر جنگ و صلحی برخی ها بدهد اما این بار ابعاد آن بسیار بسیار وسیع تر از قبل باشد؟

داستان ناتمام توسعه در ایران

جمعه, ۶ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۱۹ ب.ظ

دولت سازندگی آیت الله هاشمی رفسنجانی


سال 1367 در ایران یک بزنگاه و نقطه عطف مهمی است که کمتر به آن توجه و پرداخته شده است. قطعا تیر ماه 1367 از زمان های حساس و سرنوشت ساز در  تاریخ 100 سال اخیر ایران است که در آینده بیشتر و دقیق تر به آن پرداخته خواهد شد.

"پایان دفاع و آغاز بازسازی" در سال 1367 آغاز دوره ای جدید و کاملا متفاوت در کشور بود. پس از پایان جنگ شرایطی به وجود آمد که عملا مسیر جمهوری اسلامی ایران را تغییر داد و به تعبیری پارادایم در کشور تغییر کرد.

تا پیش از تیر ماه 1367 اگر در کشور به مقتضای پیروزی انقلاب اسلامی، مباحثی همچون عدالت اجتماعی، اقتصاد دولتی، رابطه سیاست خارجی بر اساس اصل نه شرقی و نه غربی و ... مطرح بود اما به مقتضای تفکری که باعث شد تا قطعنامه 598 سرانجام به قبول رهبری فقید انقلاب برسد و وی در متن پذیرش قطعنامه از عباراتی همانند جام زهر و معامله آبروی خود با خدا سخن بگوید، دوره ای در کشور آغاز شد که عملا بسیاری از شعارها و مباحث تغییر کرد.

در دوره جدید توجه به عدالت اجتماعی خیلی محل بحث نبود و مباحث حول محور توسعه می چرخید، اقتصاد به دلیل مضمحل شدن و آشکار شدن ضعف بلوک شرق، باید به طرف اقتصاد آزاد و غربی گردش پیدا می کرد و دیگر معنا نداشت برای بازسازی کشور جنگ زده، خود را از رابطه و کمک غرب و شرق محدود و محروم کرده و نخواهیم با قدرت های جهانی رابطه دوستانه داشته باشیم!

10 ماه بعد از 27 تیر ماه 1367، رهبری فقید انقلاب اسلامی درگذشت. 30 خرداد ماه 1368 رئیس وقت مجلس شورای اسلامی در سفری مهم و تاریخی به شوروی رفت و سخن از آغاز دورانی جدید کرد. 2 ماه بعد رئیس وقت مجلس به ریاست جمهوری رسید و عملا تفکر مهمی و سرنوشت ساز در کشور حاکم شد. تفکری که در برخی از لایه های زیرین جامعه وجود داشت اما رئیس جمهور جدید مبین و نمود اصلی آن بود. جسارت اصلی وی این بود که تغییرات جدید در جامعه را علنی کند و بخواهد همان شعار تغییرات را فریاد بزند.

رئیس پر قدرت دولت جدید تصمیم گرفت تا بر اساس حکم رهبری فقید انقلاب در شهریور ماه 1367، نهضت سازندگی بعد از جنگ را در کشور آغاز کند و برنامه ریزی های گسترده ای بر اساس الگوی بانک جهانی و استقراض از صندوق بین المللی پول را سامان داد. برنامه اول توسعه کشور با جنجال فراوان در مجلس سوم شورای اسلامی به تصویب رسید و پس از آن برای اولین بار پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ایران استقراض خارجی کرد.

همه اینها ابتدای کار بود. شعارها و سخنان رئیس جمهور وقت در نماز جمعه با سخنان وی در سال های 1366 و 1367 در نماز جمعه متفاوت بود. اگر وی در سال های جنگ از اهمیت عدالت اجتماعی و توجه به اقشار آسیب پذیر سخن می گفت اما حال بیان می کرد مقتضای دوره جدید توسعه است و له شدن برخی از اقشار آسیب پذیر ( همان مستضعفین سابق!) زیر چرخ های توسعه. مساله توسعه به موضوع روز کشور در همه ابعاد تبدیل شده بود و الگوی اصلی در کشور آلمان و ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم بودند. اگر آلمان و ژاپن توانسته بودند کمتر از 15 سال به سرعت خود را بازسازی کنند چرا جمهوری اسلامی ایران نتواند از همان الگو استفاده کرده و به سرعت به توسعه و پیشرفت و بازسازی برسد؟

مناطق آزاد تاسیس شد، راه کشی های گسترده صورت گرفت، نهضت سد سازی راه افتاد، کارخانه سازی بدون فکر قبلی انجام شد، دولت تغییرات گسترده در بدنه مدیریت کشور داد اما به ناگاه و با غافلگیری عجیب، وقتی سیاست تعدیل اقتصادی صورت گرفت تورم به نزدیک 50 درصد رسید، مردم حاشیه نشین در بسیاری از شهرها اعتراض کرده و کشور رو به بحران گذاشت و دولت در شوک فرو رفت.

بسیاری از بانک های دولتی به دلیل استقراض های وسیع خارجی اعتبار خارجی خود را از دست دادند و بسیاری از بانک ها قادر به گشایش ال سی نبودند. اعتبار بسیاری از بانک های قدیمی ایرانی همانند بانک ملی و سپه و ... از بین رفت و این بانک ها دچار افلاس اقتصادی شدند.

شرایط بعد از جنگ اگر قرار بود بهبود یابد، اما بر عکس شرایط هر روز بدتر و بدتر شد و کار به آنجا رسید که افرادی همانند محسن نوربخش و روغنی زنجانی که حاضر شده بودند تمام تفکرات دهه 60 خود در دولت موسوی را کنار بگذارند و 180 درجه تغییر کنند اما با این حال کنار گذاشته شدند و افرادی همانند طبیبیان و محمدخان جای آن ها را در دولت ششم گرفتند.

به ناگاه سیاست تعدیل جای خود را به سیاست تثبیت اقتصادی داد و دولت عملا زمین گیر شد. توسعه ای که قرار بود در همه عرصه های اقتصادی گسترش یابد و  نهضت سازندگی به پیش برود به سرعت ظرف 5-6 سال زمین گیر شد و رئیس دولت وقت به شدت از طرف جامعه مورد بدبینی و اعتراض قرار گرفت.


عملا دولت سازندگی از سال 74 به بعد تبدیل به دولتی شکست خورده شد که همگان در حال روزشماری برای پایان آن بودند. سراب توسعه در دولت سازندگی زود خود را نشان داد اما آنگونه مدل تفکر توسعه یافتگی در کشور ادامه یافت. در دولت اصلاحات نیز همان افراد کلیدی در راس کار بودند و همان تفکر به پیش رفت. اگر رای مردم در 2 خرداد 1376 نه بزرگ به دولت سازندگی و رئیس آن دولت قلمداد شد اما دولت اصلاحات در مسیر توسعه یافتگی و عمل به آن، همان مسیر دولت سازندگی را طی کرد. در مورد دولت نهم و دهم نیز همین موضوع صادق بود. گویی اساسا از دهه سی شمسی تا به امروز سراب توسعه یافتگی در کشور وجود دارد اما در حال درجا زدن هستیم و توسعه یافتگی ناقص در این کشور اپیدمی شده است.

جالب است بدانیم همچنان بعد از سال ها هنوز چوب توسعه یافتگی ناقص را در کشور می خوریم و در برخی از حوزه ها با بحران های آن در حال دست و پنجه نرم کردن هستیم. نهضت سد سازی که در اوایل دهه 70 به راه افتاد، این روزها یکی از عوامل اصلی خشکسالی در کشور شده است. کشاورزی پر عیب و ایراد در کشور یکی از عوامل دیگر هدر رفت آب و منابع آبی در این سرزمین هست. اقتصاد نحیف شده ایران که هر سال شاهد افزایش نرخ نقدینگی در آن هستیم که خدا می داند کی حباب آن خواهد ترکید یکی دیگر از مولودهای توسعه ناقص در ایران است.

"داستان ناتمام سازندگی" در ایران داستان مغفول واقع شده ای است که در پیچ و خم بحث های سیاسی فراموش شده است اما درد اصلی در کشور ما همین موضوع است. کاش زمانی فرا برسد که بتوان در مورد توسعه یافتگی ناقص که در حکم سم مهلکی برای ایران بوده و هست و خواهد بود بیشتر نوشت و صحبت کرد و به نیمه اول دهه 70 شمسی با واکاوی بیشتری توجه کرد.

دوران ما بعد هاشمی رفسنجانی...

دوشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۳۵ ب.ظ

هاشمی رفسنجانی در کنار امام(ره)


شاید خیلی ها فکر می کردند که هاشمی رفسنجانی به دلیل سلامت جسمی که دارد، فعلا زمان فوتش فرا نرسد و برای سال های بعد باقی بماند. اما هاشمی در کمال بهت و حیرت در 19 دی ماه 1395 و در سن 82 سالگی در گذشت. خبر برای موافقین و مخالفینش شوک آور بود از آن جهت که وی در تمامی سال های بعد از انقلاب اسلامی و دقیقا از 22 بهمن سال 1357 تا همین دیروز همراه نظام اسلامی بود و نام جمهوری اسلامی ایران با نام اکبر هاشمی رفسنجانی گره خورده بود.


تنها دو نفر در سال های اخیر از حلقه اولیه انقلابیون باقی مانده بودند که در تمامی این سالها در سمت های کلان نظام اسلامی حضور داشتند و  تقریبا در تمامی مناصب مهم حاکمیتی نظام هم ایفای نقش کرده بودند: حضرت آیت الله خامنه ای و آیت الله هاشمی رفسنجانی.


حالا اما دیگر عصر هاشمی رفسنجانی هم به پایان رسید. هاشمی به سرای باقی رفت و کارنامه عملکرد او باقی است در پیشگاه خداوند متعال پاسخگوی عملکرد خویش باشد.


اما قطعا فقدان هاشمی رفسنجانی عصر جدیدی را برای نظام اسلامی رقم خواهد زد. در سال های اخیر فقدان بسیاری از روحانیون همانند آیت الله مهدوی کنی، آیت الله خزعلی، آیت الله واعظ طبسی، آیت الله موسوی اردبیلی و ... را شنیده بودیم، اما جنس و مقام هاشمی رفسنجانی متفاوت بوده و هست.


هاشمی رفسنجانی یک تفکر و یک روش و مسلک بود و راه و روش و تیمی را به همراه خود داشت. هاشمی سیاست مداری پیچیده و زیرک و آگاه بود که در بزنگاه های سیاسی تاریخی مهم همانند خرداد 1360، خرداد 1368، خرداد 1376، اردیبهشت 1392 و ... نقش تاریخی بی بدیلی را از خود به نمایش گذاشت که او را از بسیاری دیگر افراد جدا می کند. حالا زمانی است که جمهوری اسلامی دیگر هاشمی را در کنار خود ندارد.


جانشینی هاشمی در مجمع تشخیص مصلحت نظام، خبرگان رهبری، دانشگاه آزاد اسلامی، طیف اعتدال و اصلاح طلب و ... برای آینده سوال برانگیز خواهد بود اما به نظرم مهم تر از همه لحظات تاریخی است که ما در آن قرار داریم. هاشمی تکیه گاه مهمی بود که نقش بی بدیل خود را در خداد 1368 نشان داد و می توانست برای آینده نیز چنین باشد که تقدیر نخواست و نشد. از آن روز حساس نظام در آینده نگران هستم که چه خواهد شد.


همچنین هاشمی به عنوان یک نیروی سیاسی متعادل کننده می توانست نقش مهمی را ایفا نماید که دیگر چنین نخواهد بود و افراد دیگر با فاصله بسیار زیادی از وی قرار دارند. هاشمی اگر در دوره ای به سمت جناح راست و بعدها اصولگرایان گرایش داشت اما در سال های اخیر به طرف اصلاح طلبان گرایش یافته بود و یا اصلاح طلبان به سمت وی گرایش یافته بودند و این نکته مهمی بود.


هاشمی در مجموع نه سفید سفید بود و نه سیاه سیاه و عملکردی خاکستری در طی 38 سال گذشته داشت. اما حالا شرایط متفاوت است و در پیش روی ما انقلاب اسلامی قرار دارد بدون هاشمی رفسنجانی.


به نظرم در ماه ها و سال های آینده با عدم حضور هاشمی رفسنجانی، جناح متمایل به وی از مدار خود خارج خواهند شد و بیشتر و بیشتر از انقلاب و نظام اسلامی فاصله خواهد گرفت. این یک لطمه برای نظام خواهد بود. مخالفین هاشمی نیز یک مخالف قدرتمند را از دست دادند و این نیز مهم است و باعث قدرتمند تر شدن مخالفین هاشمی خواهد شد. چون یک مخالف هوشمند را هم از سر راه خود برداشته می بینند.


جانشینی هاشمی در مجمع تشخیص مصلحت نظام هم مهم خواهد بود. اینکه چه کسی جانشین وی در بهمن ماه امسال می شود مهم است تا آینده مجمع و رویکرد آن مشخص شود.( فردی همانند آیت الله هاشمی شاهرودی و یا فردی همانند ایت الله یزدی و یا احتمالا آیت الله جنتی.)


مهم ترین بحث به نظرم برای مجلس خبرگان رهبری است که پس از انتخابات اسفندماه 1394، بسیاری چشم به این داشتند که هاشمی در مجلس خبرگان است و در لحظه تاریخی مهم، نقش خود را ایفا خواهد کرد که چنین نشد و آینده مبهم باقی ماند. اما به نظرم این پیچ تاریخی که پیش رو داریم، مهم ترین پیچ تاریخی انقلاب اسلامی خواهد بود.


بحث دانشگاه آزاد و ثروت و متعلقات آن هم مهم هست که بماند برای آینده.


در مجموع با فوت هاشمی رفسنجانی، قطعا نظام اسلامی وارد دوران جدیدی خواهد شد و کشور شرایط جدیدی را تجربه خواهد کرد که با قبل کاملا متفاوت است. هاشمی مرد با تجربه ای بود که از دست دادن وی برای حامیانش به شدت ضربه سنگینی خواهد بود و برای مخالفینش به شدت فرصتی مغتنم به شمار می رود. اما قطعا موافقین وی در موضع ضعف قرار خواهند گرفت و جای شکی باقی نیست.


انتخابات سال آینده هم به شدت تحت تاثیر فوت هاشمی رفسنجانی است و باید به این نکته نیز توجه نمود.

ایران و آمریکا؛ گذشته شکست خورده

جمعه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۵۴ ب.ظ

ایران و آمریکا؛ گذشته شکست خورده

مدتی است به دلیل کار بر روی مستندی درباره اواخر دوران جنگ و قطعنامه 598 و ما بعد قطعنامه، کتاب های زیادی را تورق کرده ام و همچنان مشغول مطالعه کتاب های دیگر هستم. یکی از جالب ترین و در عین حال جانبداراترین این کتاب ها، کتابی است با عنوان" ایران و آمریکا؛ گذشته شکست خورده و مسیر آشتی" نوشته دکتر سید حسین موسویان سفیر سابق ایران در آلمان از سال 1369 تا 1376 و سخنگوی تیم مذاکره کننده هسته ای ایران از سال 1382 تا 1384 که در سال 1392 این کتاب را در آمریکا منتشر کرده است و چند سال پیش نیز در ایران ترجمه و منتشر شده است و به مقاطع مهمی از تاریخ دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران در قالب خاطره و تحلیل اشاره کرده است.


این کتاب معطوف به سیاست خارجی ایران و آمریکا و ارتباط آن با یکدیگر است و سعی کرده مناقشه حدود 37 سال اخیر ایران و آمریکا را به طور جدی واکاوی کند و به نکات قابل توجه تاریخی نیز اشاره کرده است و در برخی از برهه ها به خصوص از سال 1369 به بعد که خود وی در متن قضایا بوده است توانسته است اطلاعات دست اول و خوبی را ارائه نماید. اتفاقاتی همانند ترورهای رستوران میکونوس، شروع آشتی ایران با اروپا، بازگشت به ایران و رفتن به مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت و ریاست کمیسیون سیاست خارجی این مرکز و بعد مناقشه هسته ای ایران و ... همه مواردی است که موسویان تلاش داشته نمایی کلی از آن ارائه نماید و تقریبا به خوبی هم توانسته است این کار را انجام دهد.


موسویان در کتاب خود نگاه ها به آمریکا در داخل ایران را به سه دسته تقسیم کرده است که به نظرم این سه دسته بندی از موارد مهم و کلیدی است که در سال های اخیر دائما در داخل کشور در حال نوسان و تغییر بوده است.


دسته و مکتب اول کسانی که به آمریکا خوش بین نیستند و مخالف مذاکره هم نیستند اما معتقد هستند مذاکره با آمریکا هیچ نفعی برای ایران ندارد و به نتیجه مشخص و مطلوبی نیز نمی رسد. موسویان آیت الله خامنه ای را نفر اول و برجسته این مکتب معرفی کرده است.


دسته دوم کسانی که به هیچ عنوان معتقد به مذاکره و خوش بینی به آمریکا نیستند و حتی معتقدند مذاکره با آمریکا رقص با شیطان و سراسر ضرر و خسارت است و موسویان نفر برجسته این طرز تفکر در داخل کشور را حسین شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه کیهان معرفی کرده است.


دسته سوم نیز کسانی هستند که موسویان آنها را افرادی می داند که خیلی خویش بین به آمریکا نستند اما معتقدند در یک راهبرد صحیح و منطقی می توان بازی برد برد را برای آمریکا و ایران تصور کرد و به یک خوش بینی دو طرفه میان آمریکا و ایران در میان مدت رسید. نفرات برجسته این طرز تفکر را هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی معرفی می کند و نام آنها را میانه رو می گذارد و در سراسر کتاب خود به این طرز تفکر اشاره می کند و خود را به این طرز تفکر نزدیک می داند.


به نظرم این تقسیم بندی و نوع نگاه این افراد به موضوع مهم است. نگاهی که در سراسر دهه 70 تا به امروز وجود داشته است و دائما در طی این سالها کشمکش میان طرز تفکر اول و سوم وجود داشته است و اوج این تفکر را در دولت هاشمی و دولت کنونی مشاهده می کنیم که رهبری نیز از آن نگران بوده و هستند و دائما در موضع گیری ها و سخنرانی های خود تلاش دارند این نگرانی را ابراز کنند.


رابطه ایران و آمریکا از نظر فردی همانند موسویان گره کوری است که اگر باز شود بسیاری از گروه های مسائل سیاست خارجی و اقتصاد ایران نیز با آن باز خواهد شد و موسویان بارها در کتاب از قول وزرای خارجه سابق آلمان گرفته تا دیگر مقامات اروپایی و مقامات سیاسی داخلی ایران با خاطره و تحلیل آن را نقل می کند و حتی بیان می کند در دوران مسئولیت های خود سعی داشته است به این طرف گام بردارد و مسائل فی مابین را حل و فصل نماید اما ناکام بوده است.( به خصوص در دوره ماموریت در آلمان از سال 1369 تا 1376)


نگاه به آمریکا در دید افرادی همانند موسویان، نگاه بسیار استراتژیک و حیاتی برای ایران است. به دلیل اینکه اگر این مساله حل شود، ایران می تواند بسیاری از مسائل خود را نیز حل کند و به سرعت پیشرفت کند و راز عقب ماندگی های سیاست خارجی و اقتصادی ایران آن است که آمریکایی ها اجازه برخی از پیشرفت ها و تحرکات را به ایران نمی دهند و به طبع اروپا نیز از آمریکایی ها پیروی می کنند و در بزنگاه های مهم تاریخی جانب آمریکا را می گیرند تا ایران.


این نگاه و راهبرد همان نگاهی است که از سال 92 نیز در کشور حاکم شده است و به نظرم نقطه عطف مهمی است. بحث یک فکر کلیدی و مهم که اگر می خواهیم به طرف جهان پیشرفته و آزاد برویم باید از مسیر دوستی و مفاهمه با آمریکا عبور کنیم و همچنان اعتماد آفرینی کنیم و از مواضع خود کوتاه بیاییم تا اعتماد آمریکا جلب شده و دیوار بی اعتمادی فرو بریزد و ایران و آمریکا در کنار یکدیگر بتوانند تحولات مهمی را شکل دهند.


مطالعه این کتاب را به علاقمندان پیشنهاد می کنم و فکر می کنم برای افرادی که دوستدار این مباحث می باشند و تحولات این روزها برای آنها هم مهم است، مطالعه این کتاب مفید باشد. اگر می خواهیم در سال های آینده پشیمان نباشیم و به خوبی اتفاقات را رصد کنیم باید تفکرات مختلف در سیاست خارجی را که در ایران حضور دارند بشناسیم و به خوبی آنها را واکاوی کنیم تا بتوانیم وقایع را به خوبی تحلیل و پیش بینی کنیم. فراموش نکنیم اگر طرز تفکر دسته آخر در ایران نمایندگان جدی داشته باشد افرادی همانند حسن روحانی، جواد ظریف، حسین موسویان، سیروس ناصری و ... از نمایندگان و حامیان جدی آن هستند.

سرنوشت مشابه برجام و 598 !

يكشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۰۰ ق.ظ

هاشمی رفسنجانی


رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام هفته قبل در دیداری رسمی در مورد برجام و تشابه آن با 598 اعلام کرد که سرنوشت برجام و 598 یکی است و مشابه هم هستند! (+)


" سرنوشت برجام برای آقای هاشمی مشابه سرنوشت قطعنامه 598 است. اگر در آن شکست خوردیم در این هم شکست می خوریم. اگر در آن پیروز شدیم. در این هم پیروز می شویم. آینده برجام برای آقای هاشمی روشن است. همانطور که اینده پذیرش قطعنامه 598 برایش روشن بود.  آنچه برای هاشمی مهم است. تأمین «مصلحت نظام» است که هم در پذیرش قطعنامه و هم در پذیرش برجام . پس اگر از شانتاژها نترسیدیم و بعد از دو سال شهد شیرین پذیرش قطعنامه 598 را چشیدیم و عزّت ایران اسلامی را در دنیا به چشم دیدیم، امروز هم نباید مفتون «هیچ» انگاری های برخی رسانه ها شد و با اندکی صبر طعم شیرین این پیروزی بزرگ و تاریخی را در آینده نه چندان دور چشید. چرا که سرنوشت برجام و قطعنامه 598 یکی است." ( به نقل از سایت رسمی هاشمی رفسنجانی)


این به نظرم مهم ترین صحبت و موضع گیری آیت الله هاشمی در مورد برجام است.


برجام که پس از قبول آن در تیر ماه 94 و اجرایی شدن آن در دی ماه همان سال تبدیل به یکی ازمهم ترین مباحث روز و پر رنگ ترین عملکرد دولت یازدهم شد به نحوی که خیلی از انتقادات و حمایت ها از دولت به بحث برجام و سرنوشت پرونده هسته ای ایران بر میگردد این روزها و بعد از انتخابات مجلس همچنان مورد مناقشه بسیاری از سیاسیون است.


اما صحبت اقای هاشمی در مورد برجام و سرنوشت مشابه آن با 598 به شدت تامل برانگیز است.


قطعنامه 598 در 27 تیر ماه 1367 پذیرفته شد یعنی دقیقا 27 سال قبل از پذیرش برجام در 27 تیر ماه 1394!


598 باعث اتمام جنگ ایران و عراق شد و 8 سال نبرد و مبارزه و آرمان گرایی در جنگ را پایان داد و تبدیل به فصلی نو در تاریخ جمهوری اسلامی ایران شد به نحوی که برخی ها دوران بعد از 598 را عصر جمهوری دوم در ایران می نامند دقیقا همان فضایی که بعد از برجام به وجود آمده است و 12 سال کشمکش و فراز و نشیب هسته ای و آرمان گرایی را تمام کرد و تبدیل به فصلی نو در جمهوری اسلامی ایران شد و جهان بینی ها را آرام آرام دارد تغییر می دهد.


598 در ابتدا با طمع صدام و منافقین مواجه شد و به همین دلیل یک هفته پس از پذیرش آن توسط جمهوری اسلامی ایران مجددا به مرزهای ایران حمله شد ( عملیات در جنوب و در غرب کشور که معروف به مرصاد شد) و پس از ناکامی عقب نشینی کردند در برجام هم شاهد خط و نشان کشیدن ها و خصومت های برخی از کشورهای غربی و عربی هستیم. در طرف دیگر قطعنامه مهم و تاریخی 598 دارای 10 بند مهم بود که شامل آزادی اسرا و خروج از مرزهای ایران و بازگشت به مرزهای قبل از تخاصم و جنگ و تعیین متجاوز و پرداخت غرامت های جنگی می شد که دو مورد اول 2 سال بعد از توافق 598 به صورت نیم بند اجرایی شد آن هم زمانیکه صدام قصد حمله به کویت را داشت و مجبور بود خیالش از همسایه شرقی خود راحت باشد و بتواند با آسودگی به کویت حمله کند و یک روزه چاه ها نفت کویت و سرمایه های میلیارد دلاری آن را تصاحب کند تا بدهی های 120 میلیارد دلاری خود را بپردازد و خسارات های وارد به خود در جنگ را جبران کند. دو بند دیگر قطعنامه هم هیچگاه اجرایی و مشخص نشد.

در برجام هم بعد از 3 ماه شاهد این هستیم که همچنان اتفاق خاصی نیفتاده است و دولت شاید باید امیدوار باشد که همانند 598 شانس آورده و بر اساس تصادف و شانس برخی از بندهای توافق نامه اجرایی شود و بن بست 598 برای برجام رخ ندهد. تعبیر بن بست 598 هم از متن خاطرات آقای هاشمی در کتاب خاطرات سال 67 استخراج شده است که به نظرم تعبیر درستی است و در بخش خاطرات مرداد و شهریور ماه 67 به کرات این تعبیر دیده می شود.


به نظرم 598 و برجام دقیقا لنگه های یک کفش هستند که وقتی روی هم گذاشته می شوند هیچ تفاوتی با هم ندارند و قطعا عواقب کلی آن هم بکسان خواهد بود و البته با فاصله زمانی 27-28 ساله جزئیات آن متفاوت است اما تاثیرات آن چشمگیر و مهم است.


بعد از 598 جهان بینی سیاست خارجی و داخلی و اقتصاد و فرهنگ جمهوری اسلامی تغییر کرد. در 10 سال اول شعار مبارزه با امپریالیسم و مبارزه با آمریکا و غرب داده می شد اما بعد از 598 بحث رابطه با غرب به سرکردگی آلمان و دروازه ورود به اروپا داده شد و در دوره دولت آقای هاشمی این موضوع کاملا چشمگیر بود. در 10 سال اول انقلاب بحث های اقتصادی بیشتر  بر اساس دولت محوری و سوسیالیسم و عدالت اجتماعی بود اما بعد از برجام بحث بازار آزاد و سرمایه داری به شدت مطرح شد. در 10 سال اول انقلاب بیشتر حمایت ها از از طبقه محروم و مستضعف بود اما بعد از 598 بحث های توسعه یافتگی و مانور تجمل و ورود کالای لوکس به کشور مطرح شد و این حکایت از عصر تازه ای داشت.

بعد از برجام هم ما شاهد این تغییر نگاه ها هستیم و رابطه با آمریکا ، عقب نشینی از آرمان های انقلاب در باره حمایت از مسلمانان دیگر نقاط جهان و مبارزه جدی با اسرائیل و حمایت از نیروهای حزب اللهی درون کشور و ... .


پس می بینیم که تعبیر آقای هاشمی بسیار دقیق است و 598 و برجام سرنوشت و عواقب یکسانی دارند. البته چون جامعه نسبت به 28 سال قبل روشن تر و آگاه تر شده است جزئیات همان طور که گفتم متفاوت خواهد بود اما کلیات همان است. حالا باید منتظر بود و دید در دوره دوم ریاست جمهوری ، آیا همانند دوره دوم آقای هاشمی رای آقای روحانی افت خواهد کرد و یا در بعضی از شهرها اعتراضات معیشتی مردمی همانند دوره اقای هاشمی به وجود خواهد آمد ( همانند مشهد و اسلامشهر و قزوین و ...) و یا شرایط اقتصادی نه تنها بهتر نمی شود که بدتر می شود و ... ؟!


برجام به نظر من همانند 598 یک مدل است. مدلی که غرب بعد از فشارها و تهدیدات یک کشور انقلابی آن را اجرایی می کند تا در باغ سبزی نشان دهد و باعث روی کار آمدن و میدان دادن به نیروهای همفکر خود و غرب زده شود و از این راه مقدرات آن کشور را به نفع خود تغییر دهد. این مدل اگر خوب واکاوی نشود و روی آن کار نشود 27-28 سال دیگر و سر یک موضوع و مجادله دیگر هم می تواند پیاده شود. برجام یک موافقت نامه ساده فقط نیست. یک فکر است ، یک مدل است ، یک راهبرد است که همه موضوعات کلان را تغییر می دهد. اقتصاد ، فرهنگ ، سیاست داخلی ، سیاست خارجی و ... . ای کاش بر روی عواقب و جنبه های برجام به خوبی کار می شد و صرفا از یک مجادله و دعوای سیاسی تبدیل به یک موضوع کلان که مورد بررسی قرار می گرفت ، قرار بگیرد.


فراموش نکنیم که سرنوشت کشورها و ملت ها را همین نوع مدل ها و بینش ها و فکرها تغییر داده و می دهد و بحث درباره یک بحث صرف حقوقی و سیاسی نیست. بلکه بحث اصلی بر سر جهان بینی و تفکرات است. 598 جنگ را خاتمه داد اما به چه نحو و قیمتی و آیا نمی شد بهتر از آن عمل کرد و گردش 180 درجه ای نداشت؟ در مورد برجام هم بحث اصلی همین است.

نقطه چشمگیر اختلافات رهبری و رئیس جمهور

دوشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۲۸ ق.ظ


                   آیت الله خامنه ای و حسن روحانی


"سیاست آمریکا اقتضا می‌کند که تفکری در میان ملت ایران تزریق شود تا وانمود کنند ملت ما بر سر یک دوراهی قرار دارد، یا با آمریکا کنار بیاید یا دائماً فشارها را تحمل کند/ در داخل هم کسانی این فکر را قبول دارند و می‌گویند در قضیه‌ی هسته‌ای توافق شد، باید در قضایای کشور هم برجام ۲ و ۳ به وجود بیاید تا بتوانیم راحت زندگی کنیم."


"یک دوراهی را دشمن نشان می‌دهد، این دوراهی غلط و دروغ است. ما می‌توانیم با اقدام عملی در اقتصاد مقاومتی، کشور را مصونیت‌سازی کنیم تا در مقابل تحریم به خودمان نلرزیم. ما می‌توانیم در مقابل آمریکا بایستیم و تحریم‌ها در ما اثر نکند. اگر این کارها را بکنیم، احتیاج نداریم از ارزش‌ها و خطوط قرمز و اصول خودمان صرف‌نظرکنیم."


این ها بخش هایی از سخنان امروز رهبری انقلاب در مشهد بود که تا حد زیادی نشان از گلایه ها و اختلافات رهبری با نظرات ماه های اخیر رئیس جمهوری دارد.


چند ماه قبل و در آستانه انتخابات مجلس دهم بود که روحانی از بحث برجام 2 سخن گفت و آن را حل مشکلات داخلی و گفت و گوها برای حل معضلات داخلی نام داد و امروز سخنان رهبری و مخالفت ایشان به این طرح نشان از اختلافات رهبری با رئیس جمهور دارد.


در مورد مسائل مذاکرات هسته ای و اجرای برجام نیز رهبری به انتقاد صریح پرداختند.


شاید در عمر دو سال و نیم دولت یازدهم این اولین بار است که رهبری اینگونه صریح و بی پرده از دولت و سیاست های آن انتقاد می کنند و همگان متوجه ضمیر سخنان رهبری می شوند. این حد از انتقادات  اختلافات حتی در دوره دولت اصلاحات نیز بی سابقه بوده است به خصوص در دور اول دولت ها که همیشه رهبری همراهی چشم گیرتری با رئیس دولت و دولت ها داشته اند اما گویا این اصل در مورد دولت یازدهم و حسن روحانی تفاوت اساسی دارد.


امسال سال آخر فعالیت های دولت یازدهم است و سال آینده همین روزها فضای کشور آرام آرام انتخاباتی می شود و سخنان امروز رهبری قطعا نشانه های خود را در امسال نشان خواهد داد و قطعا منتقدین دولت و مخالفین آن امسال فشارهای بیشتری از نظر رسانه ای و غیر رسانه ای به دولت و شخص رئیس دولت وارد خواهند کرد.


حال این سوال پیش می آید که با این انتقادات صریح رهبری و هشدارهای ایشان در مورد برخی فعالیت های دولت و مواضع حسن روحانی اگر روحانی در انتخابات سال اینده پیروز شود چه وضعی در کشور ایجاد خواهد شد؟ آیا رای مجدد روحانی تبدیل به بحرانی سیاسی برای کشور می شود و جدی تر از همیشه باعث بروز اختلافات عمیق میان رهبری و حسن روحانی خواهد شد؟ حتی رای نیاوردن مجدد روحانی نیز میتواند تاثیرات جدی سیاسی و اجتماعی داشته باشد که سال آینده این شرایط خود را بروز خواهد داد. اما هر چه که هست و هرچه که پیش آید نمی توان اختلافات جدی میان رهبری و رئیس جمهوری را کتمان کرد و این در دوره کوتاه فعالیت های دولت یازدهم و حسن روحانی قابل توجه و تامل است.

باید منتظر روزهای آینده سال جدید بود و دید امسال چه چیز با خود به همراه خواهد داشت و چه اتفاقاتی در کشور رقم خواهد خورد. در این بین فعالیت های مخالفین دولت را نیز نباید از نظر دور داشت و باید دید دولت چه واکنش هایی را نشان می دهد و همچنان حامیان سرشناس دولت همانند هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی و سید حسن خمینی چه چیز هایی را برای به میدان آوردن در آستین دارند. سال 95 و ابتدای سال 96 به نظرم اوج این اختلافات و کشمکش های سیاسی خواهد بود.


پ.ن: سالی که نکوست از بهارش پیداست و با سخنان امروز رهبری به نظرم فضای سیاسی کشور در سال 95 تا حد زیادی مشخص شده است.

اهمیت احمدی نژاد

جمعه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۱۸ ب.ظ

محمود احمدی نژاد


محمود احمدی نژاد اسمی است که شاید در 10 سال اخیر بیشتر از خیلی از اسامی مشهور شنیده باشیم.

احمدی نژاد تا سال 84 نام مشهوری نبود و ورود او به انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم باعث شهرت وی شد. شهرتی که باعث خیلی از تغییرات در فضای سیاسی کشور هم شد. به نظرم هنوز هم بعد از گذشت 10 سال از انتخاب احمدی نژاد به ریاست جمهوری ، بازخوانی آن دوره و اینکه وی چه تاثیرات بنیادینی در کشور گذاشت مهم است.


احمدی نژاد زمانی به ریاست جمهوری رسید که صحنه سیاسی کشور دچار خلا مفهومی در مورد عدالت و برابری و جای خالی شعارهای انقلاب اسلامی شده بود و جریان های راست و چپ داخل نظام حرف جدیدی برای ارائه کردن نداشتند. فراموش نکنیم که بیشتر شعارهای آن زمان پیرامون فضای سیاسی و فرهنگی جدید گردش می کرد و برخی ها نیز شعارهایی پیرامون گشایش ارتباط با جهان سر میدادند و کمتر شعاری در مورد مسائل معیشتی مردم و همچنین آرمان عدالت و برابری سر داده می شد. خیلی از چهره ها نیز برای مردم تکراری بودند و احمدی نژاد در چنین فضایی توانست خود را وارد عرصه انتخابات کند و در مقابل چهره هایی همانند هاشمی رفسنجانی و کروبی و قالیباف و معین و لاریجانی قرار بگیرد.


تاریخ ورود احمدی نژاد نیز به انتخابات ، تاریخ مهمی بود. پایان دهه سوم انقلاب و نزدیکی به دهه چهارم و تعیین خط و خطوط جدید در فضای سیاسی کشور.


احمدی نژاد با شعارهایی که مطرح کرده بود و دو طیف راست و چپ سیاسی کشور را به چالش طلبیده بود می توانست خط سومی در کشور باشد. فردی که نه خود را اصولگرا می دانست و نه سر سازش با جناح چپ داشت و به شدت هم علیه هر دو طیف موضع گیری کرده بود اما این پتانسیل نتوانست خود را حاکم بر جریان های سیاسی کند و این توانایی بود که به سرانجام نرسید.


احمدی نژاد توانسته بود در رقابت با افرادی همانند هاشمی و کروبی و میر حسین موسوی و معین و لاریجانی و قالیباف و ... که از بزرگان جناح راست و چپ و کشور بودند آنها را شکست دهد و این راز اهمیت احمدی نژاد بود. فردی که گمنام و ناشناخته بود اما با حضورش توانسته بود دو طیف سیاسی کشور را شکست دهد و بازی و معادلات سیاسی را تغییر دهد و این اصلا موضوع بی اهمیتی نبود. اگر حواشی وی به خصوص از سال 90 تا 92 نبود و اگر وی و اطرافیانش اهمیت پتانسیل خود را می دانستند قطعا شرایط کشور و انقلاب بسیار متفاوت می شد. فراموش نکنیم که احمدی نژاد زمانی به چرخه مدیریتی کلان کشور وارد شد که خیلی از نیروهای مدیر در کشور سال های سال بود که تغییر نکرده بودند. در زمان احمدی نژاد اما این حلقه شکست و افراد جدید و جوان جایگزین شدند. این تغییرات کم هزینه نبود و مخالفین را به وحشت انداخت و تلاش ها برای زمین گیر کردن احمدی نژاد اوج گرفت.


احمدی نژادیسم دوره خاصی در تاریخ معاصر کشور ما بود و هست و به نظرم بعید است که با توجه به شرایط سیاسی کشور و حاکمیت مجددا اجازه داده شود وی به حاکمیت و راس قدرت بازگردد و جامعه هم همانند سال 84 و 88 این ظرفیت را ندارد به چند دلیل:


اول اینکه برخی از صاحبان قدرت که در قوای سه گانه حضور دارند اجازه ی برگشت را نمی دهند و در صورت بازگشت احمدی نژاد وی به احتمال فراوان رد صلاحیت خواهد شد. احمدی نژاد از سال 90 به بعد دچار حواشی شد که همان ها خودش و دولتش را زمین گیر کرد و همین سابقه 2 ساله بعدترها بهانه ای است برای اینکه جلوی بازگشت وی به حاکمیت را بگیرند.


دوم احمدی نژاد اگر هم بخواهد بازگردد این خطر برای حاکمیت وجود دارد که ترس از احمدی نژاد رادیکال داشته باشد. احمدی نژادی که ظرفیت اجتماعی دارد و با تجربه دو سالی که به وی و اطرافیانش انحرافی گفتند برای بازگشت به قدرت می تواند برای خیلی ها خطرناک باشد. نظام نمی تواند از ظرفیت اجتماعی احمدی نژاد به سادگی عبور کند اما همین ظرفیت می تواند خطری هم برای برخی جریانات باشد که مهم ترین آنها به زعمشان احمدی نژاد رادیکال است.


احمدی نژاد در سال 92 قصد داشت با کاندیداتوری رحیم مشایی و اینکه وی ادامه راه اوست خط جدیدی را ترسیم کند و این فشار را بشکند و اگر مشایی اجازه حضور پیدا می کرد باز خیلی از بازی های و جریانات تغییر می کرد اما با رد صلاحیت مشایی که به بهانه حضور و رد صلاحیت هاشمی هم همراه شد و در اصل هاشمی با حضور خود مشایی و حضور او را هم خنثی کرد این طرح هم بی جواب ماند و به همین دلیل بعید است که گذاشته شود احمدی نژاد و نزدیکان وی به قدرت بازگردند. اما بازگشت تفکر و بینش احمدی نژادیسم به کشور محال نیست که اتفاقا محتمل نیز هست. برجام و تصویب آن یک جنبه مهم و مغفول مانده داشت و آن هم همین بود که از بازگشت احمدی نژاد و احمدی نژادیسم جلوگیری کند. اینکه کشور به تعامل با غرب و آمریکا بپردازد و اینکه این برنامه بلند مدت نیز باشد یک اهمیت مهم دارد و این است که فردی با شعارهای عدالت محورانه و شبیه به احمدی نژاد نخواهد توانست به سادگی به قدرت بازگردد و حلقه بسته ای شکل میگیرد که افراد موافق برجام و سیاست سازش با غرب روی کار بیایند. 


اهمیت احمدی نژاد به نظرم هنوز هم باید مد نظر باشد. اینکه فردی وارد حلقه قدرت شد و بسیاری از نامداران را کنار زد و شرایط و ریل گذاری کشور را تغییر کرد و کمتر فردی این گمان را می کرد و در عین اینکه کمترین شانس را برای احمدی نژاد قائل بودند اما وی توانست به پیروزی قاطع در سال های 84 و 88 برسد. نکته بعد هم اهمیت احمدی نژاد برای بازگشت به قدرت است که قطعا با فشارهای شدید مواجه خواهد شد. هم از طرف مخالفینش و هم از طرف موافقین و یا کسانی که به وی احتیاج دارند.فراموش نکنیم اصولگرایان در 18 سال اخیر پیروزی های بزرگ خود همانند ریاست جمهوری 84 و 88 و مجالس هشتم و نهم را مدیون فضا سازی جدید احمدی نژاد بودند. شورای شهر دوم و مجلس هفتم در شرایطی برگزار شد که مشارکت حداقلی بود.اما انتخابات های سال 84 تا 90 با مشارکت قابل قبول برگزار شده بود و این چیز کمی نبود. احمدی نژاد اگرچه اصولگرا نبود اما گفتمان وی قرابت بیشتری به اصولگرایان داشت تا اصلاح طلبان.


به هر حال اهمیت احمدی نژاد و جریان وی اصلا چیز کمی نبوده و نیست و قطعا در آینده درباره آن بیشتر خواهند نوشت به خصوص که ظهور احمدی نژادیسم در قالب یک فرد دیگر دور از انتظار هم نیست. این را اضافه کنیم که این اهمیت برای موافقین و مخالفین وی نیز یکسان است و به همین دلیل توجه به این موضوع هر روز بیشتر و بیشتر می شود.


سال 95 سالی است که کشور برای اتخابات سال 96 آماده می شود و 96 می تواند مواجهه مهم دو جریان سیاسی باشد. آیا احمدی نژاد سال 95 را برای آماده شدن انتخابات دوازدهم ریاست جمهوری شروع می کند و یا جریان نزدیک به تفکر احمدی نژادیسم در این سال ظهور و بروز خواهد کرد؟ باید منتظر سال 95 ماند و دید این سال چقدر با خود اتفاقات مهم به همراه خواهد داشت.

آذری قمی ، منتقد یا مخالف؟ / 2

پنجشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۰۹ ب.ظ
آذری قمی

در ادامه مطلب قبل (+) پیرامون مرحوم آیت الله احمد آذری قمی باید گفت که وی در سه مورد اختلاف نظر جدی با امام (ره) داشت و این اختلاف نظرات نیز در مقاطعی آشکار شده بود. به صورت کوتاه می توان این اختلاف نظرات را در مورد اقتصاد ،دولت و بحث ولایت فقیه جمع بندی کرد.

1- در مورد اقتصاد مرحوم اذری قمی به شدت اعتقاد به اقتصاد آزاد و اصطلاحا بازار داشت و از این نظر مخالف نخست وزیر وقت میر حسین موسوی و سیاست های اقتصادی وی بود و اساسا انتقاد اصلی آذری قمی به دولت به همین موضوع بر می گشت و در این مورد تفکرات نزدیکی به رئیس جمهور وقت ، آیت الله خامنه ای داشت.

آذری قمی در مورد جزئیات مسائل فقهی اقتصاد هم اختلاف نظراتی را با امام (ره) و حکومت وقت هم داشت. به یاد داریم که در مجلس اول آیت الله احمد آذری قمی در مخالفت با لایحه مالیات که دولت وقت تسلیم کرده بود به صراحت گفت «مالیات حرام است» و هنگامی که رییس وقت مجلس -هاشمی رفسنجانی- یادآور شد «ضرورت دریافت مالیات در حکومت اسلامی فتوای امام است» به مجادله و مباحثه پرداخت و به نظریات قبلی امام درباره اداره حکومت با خمس وزکات اشاره کرد و به فتوای امام پس از تاسیس جمهوری اسلامی کاری نداشت. عصر همان روز نیز روزنامه اطلاعات برای گزارش مجلس خود این تیتر را برگزید: «مالیات، حرام است!» و این نکته را هم آورد که هنگامی که هاشمی رفسنجانی تاکید کرد این فتوای امام است و گمان می بُرد بحث مختومه شده است، آذری قمی برخاست و گفت این هم فتوای من است!

در آن زمان هنوز امام تئوری مصلحت را مطرح نکرده و مجمع تشخیص مصلحت نیز طبعا تشکیل نشده بود و تعارض قانون و شرع در مواردی از این دست خود را نشان می داد و تاکید بر فتوای امام به این خاطر بود که این تعارض را رفع کند و هم مجلس موافقت کند و هم از سد شورای نگهبان بگذرد.

2- آذری قمی به عنوان نماینده مردم قم در مجلس شورای اسلامی دوم به شدت منتقد و مخالف دولت میر حسین موسوی بود بر خلاف دیگر نماینده قم آیت الله صادق خلخالی که به شدت موافق دولت میر حسین موسوی بود. آذری قمی اساسا در مورد مسائل اقتصادی به موسوی انتقاد داشت و انتقادات وی نیز بعضا مبنایی و ریشه ای بود و از سر مخالفت سیاسی صرف نبود. مرحوم آذری قمی در همان دهه 60 در روزنامه رسالت که وی صاحب امتیاز آن بود نقدها و مقالات مفصل در مورد مسائل اقتصادی نوشت و نظرات خود را شرح و بسط داد. در مقابل نظرات وی هم نظرات آقای هاشمی رفسنجانی قرار داشت که به شدت از اقتصاد دولتی حمایت می کرد و مروج این دیدگاه در نماز جمعه بود ، اما بعدها در دوره دولت های آقای هاشمی شاهد بودیم که وی نیز از نظرات خود عدول کرد و در چرخشی 180 درجه ای رو به اقتصاد بازار و اقتصاد آزاد آورد. مرحوم آیت الله آذری قمی در بیان نظرات فقهی خود هیچ ابایی نداشت و نظرات خود را صریحا بیان می کرد و در مسائل سیاسی هم به هر چیزی اعتقاد پیدا می کرد آن را صریحا بیان می نمود.نمونه آن در رای مخالف دادن به نخست وزیری میر حسین موسوی بود که وی حتی به انتقاد از امام (ره) پرداخت و نظرات ولی فقیه را به مولوی و ارشادی بودن تقسیم نمود که با واکنش شدید جناح چپ در آن زمان مواجه شد.
آقای محسن کدیور این را به خوبی شرح داده و به آن پرداخته اند و داستان این مخالفت آیت الله آذری قمی داستان معروفی در دهه 60 و مجلس دوم شورای اسلامی است.

3- مرحوم آیت الله آذری قمی از موافقین نظریه ولایت فقیه در دهه 50 تا اوایل دهه 70 بودند اما نوع اعتقاد ایشان به ولایت فقیه کاملا یک فراز و نشیب شدید را طی کرد. ایشان در ابتدا اعتقاد به ولایت فقیه در حد نصیحت و اصطلاحا در حد ارشاد داشتند و قائل به دخالت ولی فقیه در حکومت داری نبودند ( نزدیک به نظرات آیت الله مرتضی مطهری در مورد ولایت فقیه) و این نظر را در سال 64 نیز این را صریحا بیان کرد. اما در سال 67 از مروجین بحت ولایت مطلقه فقیه شد و حتی در شورای بازنگری قانون اساسی نیز از این نظر به شدت حمایت کرد و تا آنجا پیش رفتند که حتی این فکر را ترویج داد که ولی فقیه می تواند توحید عملی را نیز تعطیل کند! و به داستان عمران و گوساله سامری اشاره می کرد که در فقیه شیعه کاملا حرف شاذ و متفاوتی بود.این نظر آیت الله آذری قمی تا سال 73 باقی بود تا زمانی که با انتشار کتاب رساله علمیه ایشان در مورد مسائل اقتصادی و فقهی و ولایت فقیه مخالفت شد و وزارت ارشاد در دوره آقای لاریجانی اجازه انتشار این کتاب را نداد! شروع روند مخالف شدن آیت الله آذری قمی از اینجا شروع شد اما کماکان ایشان عضو جامعه مدرسین بود و حتی در سال 76 از ریاست جمهوری ناطق نوری حمایت کرد اما بعد از ریاست جمهوری در چند نامه خطاب به سید محمد خاتمی ( رئیس جمهور وقت) و دری نجف آبادی ( وزیر وقت اطلاعات) مواردی را نوشت که مخالفت وی را با ولایت فقیه ایت الله خامنه ای نشان می داد.( نزدیک شدن به مواضع ایت الله منتظری) آذری قمی در این مرحله نیز باز نظرات خود در مورد ولی فقیه را تغییر داد و حتی به مخالفت علنی با آیت الله خامنه ای پرداخت که حواشی زیادی را نیز ایجاد کرد.

وی در کنار آیت الله منتظری در آبان سال 76 به سخنرانی علیه مرجعیت ایت الله خامنه ای اقدام کرد که منجر به حصر هر دو نفر آنان شد و باعث شد آذر قمی تا بهمن سال 77 و بیستمین سالگرد پیروزی انقلاب در حصر بماند و از دنیا برود.

در سه مورد بالا و تغییر نظرات آیت الله احمد آذری قمی می توان این جمع بندی را داشت که وی خط اعتدال و میانه روی در نظرات خود نداشت و همواره به افراط و تفریط کشیده می شد همانگونه که در مورد اعتقاد وی به ولایت فقیه و حتی حمایت و مخالفت با آیت الله خامنه ای می توان این را دید. پس یکی از موارد قابل توجه در نظرات ایت الله آذری قمی عدم رعایت میانه روی و عدم مشی مشخص بوده است که وی در چند سال متوالی پیرامون یک موضوع نظرات و مواضع مختلف و بعضا متناقض را اتخاذ می کرده است. ( هرچند که خود ایشان از این تغییر مواضع خود همواره دفاع می کرد و بیان می کرد که به حقایق جدیدی رسیده است و به همین دلیل تغییر موضوع داده است!)

مورد دیگر نوع ورود مرحوم آذری قمی به مسائل سیاسی است که این بیسار قابل توجه است. وی در دهه 60 که ریاست روزنامه رسالت را بر عهده داشت آنقدر بر علیه دولت مطالب تند و نیش دار منتشر می کرد که از طرف امام (ره) دستور داده شد تا روزنامه رسالت در جبهه ها توزیع نگردد. به وی برای گرداندن موسسه رسالت کمک مالی نمی شد و وی تقریبا منزوی شده بود و خط خودش را طی می کرد. این تنها به دلیل مواضع تند وی بود که باعث شده بود جز معدودی از افراد کسی موافق نوع سیاست ورزی وی نباشد. در مورد مسائل اول انقلاب نیز همین روند را شاهد هستیم. وی دادستان انقلاب تهران بوده است و پرونده ای را علیه سید محمد رضا سعادتی تهیه کرده بود که با مخالفت وی و سازمان مجاهدین خلق مواجه شده بود و همین موضوع باعث شد تا آیت الله آذری قمی از رسیدگی به پرونده سعادتی کنار گذاشته شود و 1 سال بعد آیت الله موسوی تبریزی به پرونده محمد رضا سعادتی رسیدگی کند. پس نوع منش آیت الله آذری قمی تند و تیز بوده است و این در سرنوشت سیاسی وی بی تاثیر نبوده است.

مورد بعد نگاه ایشان به فقه است که نگاهی سنتی بوده و نزدیک به نگاه افرادی همانند مرحوم آیت الله گلپایگانی و آیت الله سید حسن طباطبایی قمی بوده است. آیت الله طباطبایی قمی نیز در مورد مسائل اقتصادی نظرات متفاوتی نسبت به جمهوری اسلامی داشت و به همین دلیل به مخالفت بر می خواست و به عنوان نمونه صریحا بانکداری در جمهوری اسلامی را ربوی می دانست.

آیت الله آذری قمی نیز شبیه به همین نقد را داشت و حتی در بحث جانشینی رهبری انقلاب هم طرفدار رهبری آیت الله گلپایگانی بود هرچند این نظر در خبرگان نتوانست بیشتر از 14 نفر را با خود همراه کند.

وی بر خلاف اینکه در نظرات فقهی بعضا با آیت الله منتظری متفاوت بود اما از دهه 70 به ایشان نزدیک تر شد و حتی بعد از فوت مرحوم آیت الله اراکی معتقد به مرجعیت ایت الله بهجت شد اما مجددا از آن نظر برگشت و معتقد به اعلم بودن و مرجعیت آیت الله منتظری شد.

مجموعه این عوامل و تغییرات مکرر مواضع و همچنین اتخاذ مواضع تند درباره مسائل سیاسی باعث شد تا سرنوشت متفاوتی برای آیت الله آذری قمی رقم بخورد.

اما برخی از افراد همانند روح الله حسینیان نظر متفاوت و جالب توجهی درباره مرحوم آیت الله آذری قمی دارند.

روح الله حسینیان در مصاحبه با خبرگزاری تسنیم در مورد آیت الله آذری قمی و سرنوشت وی می گوید:

آیت‌الله آذری‌قمی این اواخر معترض شده بود و منزوی شد و در مقابل حضرت امام موضع‌گیری کرد ولی آیت‌الله خامنه‌ای چنان با آیت‌الله آذری از در مسالمت وارد شدند و به وی محبت کردند که باید بگوییم آیت‌الله آذری عاقبت بخیر شد و با محبت و ولایت آیت‌الله خامنه‌ای از دنیا رفت. یعنی پزشک آیت‌الله آذری، مشکلات مالی وی و آن چیزی که یک رهبری به آحاد مردم باید لحاظ کند، خصوصا درباره نخبگان تأثیر بسیار عمیقی در نگرش آیت‌الله آذری گذاشت و ایشان واقعا همان طور که عرض کردم، با محبت حضرت آقا از دنیا رفتند.(+)

به هر حال سرنوشت آیت الله آذری قمی به عنوان یک روحانی با دو عملکرد و دو سابقه متفاوت در دهه 60 و 70 شمسی قابل توجه است و می طلبد که درباره وی و تغییر نظرات وی مطالب بیشتر و عمیق تری کار شود. فراموش نکنیم که وی از موثرین در جناح راست در دهه 60 بود و نظرات وی در روزنامه رسالت بازتاب های وسیعی داشت و همچنان بعد از 30 هنوز به برخی از نظرات وی در دهه 60 ارجاع داده می شود.به هر حال جمع بندی من از نظرات آیت الله آذری قمی این است که وی بیشتر منتقد بوده است تا مخالف و دلیل صراحت موضع گیری های وی نیز این بود که وی نظرات خود را به شدت منطقی و درست می پنداشت و اصرار بر صحت آنها داشت و به همین دلیل نیز بر نظرات خود با افراط بیان م کرد.