گاه نوشته ها

مهدی دزفولی هستم، وبلاگ نویسی را از شهریور ماه 1382 آغاز کردم.علاوه بر وبلاگ نویسی، فعالیت های مختصر مطبوعاتی (همکاری با هفته نامه پنجره، فصلنامه ارغنون، روزنامه شرق و اعتماد) و مستند سازی هم داشته ام.پیش از این سردبیر سابق سایت خبری تحلیلی شفاف و مدیر اجرایی فصلنامه ارغنون بوده ام.

پیش از این 3 وبلاگ دیگر داشته ام که به دلایلی یا فعالیت آن ها متوقف شد و یا با فیلتر مواجه شدند و این وبلاگ چهارمین وبلاگی است که در آن می نویسم.امیدوار اینجا محلی برای تبادل آرا و نظرات مختلف باشد و بتوانم به صورت مستقیم نوشته های خودم را در اختیار دیگران قرار دهم.

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داروین» ثبت شده است

شانس و فرآیند انتخاب طبیعی

يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۲۲ ق.ظ

یادداشتی که برای خبرگزاری مهر پیرامون مفهوم شانس و انتخاب طبیعی در فلسفه زیست شناسی نوشتم را می توانید در ادامه و یا در اینجا(+) مطالعه نمائید. لازم به ذکر است که این مقاله خلاصه شده و مختصر پایان نامه کارشناسی ارشد خودم می باشد که به طور مفصل در شهریور ماه امسال از آن دفاع کرده و فارغ التحصیل شدم.



یکی از مفاهیم مهم و کلیدی که همچنان زیست شناسان یک نظر واحد و عمومی در مورد آن نداشته و اختلاف نظرهای وسیع پیرامون آن وجود دارد نقش شانس یا احتمال در فرآیند انتخاب طبیعی است.

خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه - سید مهدی دزفولی: زیست شناسی تکاملی دارای مفاهیم بنیادین و کلیدی است که در عین گستردگی اما با این حال با مناقشات و اختلاف نظرات فراوانی مواجه می باشد. یکی از این مفاهیم مهم و کلیدی که همچنان زیست شناسان یک نظر واحد و عمومی در مورد آن نداشته و همچنان اختلاف نظرهای وسیع پیرامون آن وجود دارد نقش شانس (Chance) یا احتمال در فرآیند انتخاب طبیعی (Natural Selection) است.

برای بررسی بهتر این موضوع در این یادداشت، ابتدا تلاش می شود به چند تعریف کلی در زیست شناسی تکاملی همانند مفهوم رانش ژنتیکی بپردازیم و بعد وارد موضوع اصلی شویم.


رانش ژنتیکی چیست؟

رانش ژنتیکی یا رانش اللی تغییرات ایجاد شده در بسامد نسبی اشکال مختلف یک ژن (الل) در یک جمعیت، بواسطه بخت و شانس و نمونه گیری تصادفی است. الل‌های فرزندان، نمونه تصادفی الل‌های والدین آن هاست. بخت و شانس می‌تواند در بقای افراد و تولید مثل آن‌ها نقش داشته باشد. رانش ژنتیکی یک فرایند مهم فرگشتی است و با گذشت زمان توان تغییر بسامد اللی را دارد. بسامد اللی کسری از تعداد کل نمونه‌های ژن در یک جمعیت است که در یک ویژگی خاص مشترک هستند. رانش ژنتیکی می‌تواند به از میان رفتن برخی الل‌های ژن منجر شود و از این راه توان کاهش تنوع ژنتیکی را دارد. بر خلاف انتخاب طبیعی، تغییرات ایجاد شده بوسیله رانش ژنتیکی در اثر نقش عوامل زیست محیطی و فشارهای سازگاری نیست.

تغییرات ایجاد شده بوسیله رانش ژنتیکی می‌توانند برای زاد و ولد جاندار سودمند، بی اثر و یا زیان بار باشند. اثر رانش ژنتیکی در جمعیت‌های کوچک بیشتر است. هر چه جمعیت بزرگتر باشد این فرایند کمتر خود را نشان می‌دهد. دانشمندان در مورد اهمیت نقش رانش ژنتیکی در مقایسه با انتخاب طبیعی نظرات بسیار متفاوتی دارند. برای چندین دهه نظرات رانلد فیشرکه معتقد به نقش بسیار محدود رانش ژنتیکی در فرایند فرگشت بود، دیدگاه غالب در این زمینه به شمار می‌رفت. موتو کی مورا در سال ۱۹۶۸ با نظریه بی طرفی فرگشت مولکولی جانی تازه به گفتگوهای مربوط به رانش ژنتیکی بخشید. این نظریه اظهار می‌دارد که بسیاری از تغییرات موجود در مواد ژنتیکی، در اثر رانش ژنتیکی ایجاد گردیده‌اند.


رانش و تثبیت

نمونه گیری تصادفی سبب ایجاد الل‌های جدید در یک جمعیت نخواهد شد ولی می‌تواند سبب ناپدید شدن الل‌های موجود در یک جمعیت گردد. از آن جهت که نمونه گیری تصادفی سبب تغییر بسامد الل‌های نسل بعدی می‌شود این فرایند می‌تواند در طول زمان جمعیت را به سوی یکسانی ژنتیکی براند. هنگامی که بسامد یک الل به ۱ برسد (۱۰۰٪) می‌توان گفت که آن الل در آن جمعیت تثبیت شده‌است. از سوی دیگر هنگامی که فراوانی یک الل به ۰ برسد(۰٪) این حالت نشانگر از میان رفتن آن الل در جمعیت است. رانش ژنتیکی با تثبیت الل به ایستایی می‌رسد و بسامد الل پس از آن تغییر نخواهد کرد. معرفی الل‌های جدید بواسطه جریان ژن و جهش می‌تواند منجر به پایان این حالت ایستایی گردد. می‌توان نتیجه گرفت که با وجود تصادفی بودن رانش ژنتیکی، این فرایند در طول زمان سبب کاهش تنوع ژنتیکی می‌شود.


رانش ژنتیکی در مقابل انتخاب طبیعی

گرچه هر دوی این فرایندها محرک فرگشت هستند، بر خلاف انتخاب طبیعی، رانش ژنتیکی پدیده‌ای کاملا تصادفی است. رانش ژنتیکی یک فرایند نمونه گیری در طی نسل‌های پیاپی، بدون دخالت فشارهای سازواری که از سوی محیط زیست القا می‌گردند است. انتخاب طبیعی فرایندی جهت دار در راه افزایش سازگاری‌های زیست محیطی است ولی رانش ژنتیکی بدون آنکه در مسیری خاص حرکت کند تنها بر اساس حساب احتمالات اثر خود را القا می‌کند. به همین دلیل رانش ژنتیکی سبب تغییر بسامد ژنوتیپی در یک جمعیت بدون توجه به ارتباط آن با فنوتیپ است.

تغییرات ژنوتیپی ایجاد شده می‌توانند منجر به تغییرات فنوتیپی شوند و یا این که به هیچ تغییر فنوتیپی منجر نگردند. رانش ژنتیکی کاملا نسبت به سود و یا زیانی که هر الل ممکن است ایجاد کند نابینا و بی توجه است، حال آنکه انتخاب طبیعی به شکل مستقیم با توجه به فنوتیپ اثر خود را نشان می‌دهد. انتخاب طبیعی به ویژه روی مزایای سازگارانه و زیان بار صفات فنوتیپی اثر می‌کند و از این راه به شکل غیر مستقیم ژنوتیپ را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

انتخاب طبیعی الل‌هایی که موجب ایجاد صفات سودمند می‌گردند را به طور غیر مستقیم پاداش می‌دهد و فراوانی آن‌ها را می‌افزاید. به همین صورت انتخاب طبیعی سبب کاهش الل‌های زیان بار می‌گردد ونسبت به الل‌های بی اثر نیز کاملا بی اعتنا است. در جمعیت‌های طبیعی این دو فرایند دست در دست هم عمل می‌کنند. با این حال اندازه جمعیت نقش به سزایی در میزان اثر بخشی این فرایندها بازی می‌کند. اثرات آماری خطای نمونه گیری درتکثیر الل‌ها در جمعیت‌های کوچک بسیار بارزتر از جمعیت‌های بزرگ است.

هنگامی که جمعیت بسیار کوچک است، اثر رانش ژنتیکی غالب است و ممکن است منجر به بقای صفات زیان بار و نابودی صفات سودمند گردد. در این حالت ممکن است اثرات انتخاب طبیعی به دلیل غالب بودن رانش ژنتیکی نتوانند خود را نشان دهند. به دلیل این که در جمعیت‌های بزرگ خطای نمونه گیری اندک است و تغییرات شدیدی در بسامد الل‌ها از این راه در طول نسل‌های متوالی رخ نمی‌دهد، انتخاب طبیعی در طول زمان می‌تواند اثر گزینشی محدود خود را نشان دهد و منجر به تغییر فراوانی الل‌ها گردد.

نباید از یاد برد که حتی در جمعیت‌های بزرگ در صورتی که فراوانی یک الل بسیار محدود باشد، رانش ژنتیکی توان غلبه بر نقش انتخاب طبیعی را دارد. به عنوان مثال اگر در یک جمعیت یک جهش سودمند رخ دهد چنین صفتی در معرض حذف توسط رانش ژنتیکی است. پیش از آن که اثر رانش طبیعی بروی آن الل اندک و قابل چشم پوشی گردد، فراوانی چنین صفتی باید به یک حد آستانه‌ای برسد.


آیا فرگشت فرآیندی شانسی است؟

از یک نظر، فرگشت فرایندی کاملاً شانسی است. به این معنی که علت موفقیت افرادی خاص از هرگونه، نسبت به بقیه افراد آن‌گونه، این نبوده که این عده آگاهانه و هشیارانه در جهت پروراندن مهارتی خاص در خود تلاش می‌کردند بلکه به ‌این ‌علت بوده که آن عده خاص، بطور تصادفی، ژن‌هایی را در بدن خود داشته‌اند که آن ژن‌ها راه‌انداز خصایص، ویژگی‌ها، انطباق‌ها و رفتارهای افزایش‌دهنده موفقیت در بقا و تولیدمثل آن‌ها بوده است.

قانونی که انتخاب طبیعی بر اساس آن انتخاب و عمل می‌کند، میزان انطباق و سازگاری با محیط است. در هر نسل، کسانی انتخاب می‌شوند که توانایی سازگاری با شرایط زیست-محیطی و اجتماعی خود رادارند.

آن‌هایی که برحسب شانس و اتفاق، دارای ژن یا ژن‌هایی‌اند یا از طریق جهش ژنی، دارنده چنین ژن‌هایی می‌شوند که آن‌ها را در انطباق با محیط کارآمدتر کرده یا تولیدمثل موفق را در آن‌ها افزایش می‌دهد، شانس بالاتری برای زنده ماندن و تولیدمثل موفق و درنتیجه گسترش ژن‌های خود خواهند داشت.

توجه کنید که به‌کارگیری واژه «تصادفی» به معنای بدون علت بودن نبوده و صرفاً به این معناست که کنترل چیزی از دست ما خارج باشد. تصادف در فرگشت را، ژن‌ها و هماهنگی آن‌ها با محیط، تعیین می‌کند. فردی برحسب‌تصادف یعنی اینکه تحت کنترل خود او نیست، دارای ژنی است که منجر به راه‌اندازی رفتارهایی در او می‌شود که تناسب او را افزایش می‌دهند. همین تصادفی که منجر به‌تناسب افزایی در آن فرد شده، می‌تواند درجایی دیگر به قیمت پایین آمدن تناسب او تمام شود. البته تصادف و شانس به سه معنای مختلف توسط داروین بیان شده بود که عبارت بودند از ۱- بدون اینکه علت آن را بدانیم اما از پیش مشخص شده است! ۲- شانس به معنای ارسطویی آن ۳- شانس به معنای لاپلاسی و ریاضیاتی آن.

خود انتخاب طبیعی، تصادفی عمل نمی‌کند. این تفاوت‌های ارثی افراد است که منشأیی تصادفی دارند. انتخاب طبیعی درواقع نتیجه تعامل بین محیط و تفاوت‌های ارثی در یک جمعیت است. تفاوت‌ها به‌صورت اتفاقی روی‌داده‌اند، اما انتخاب طبیعی بطور اتفاقی عمل نمی‌کند. محیط، صفات مطلوب را خلق نمی‌کند، بلکه فقط روی گوناگونی‌های موجود در هر جمعیت، تأثیر گذاشته و از ماندگاری و زادآوری برخی نسبت به برخی دیگر، پشتیبانی می‌کند.


تعبیر شانس در نوشته های جان بیتی

جان بیتی به عنوان یکی از مشهورترین فیلسوفان زیست شناس حال حاضر تلاش های بسیاری برای تدقیق مفهوم شانس و احتمال در انتخاب طبیعی انجام داده است. وی در مقالات سال ۱۹۸۴ و ۲۰۱۰ که با عنوان مفهوم شانس و انتخاب طبیعی می باشد، مجددا به معنای شانس در فرآیند انتخاب طبیعی اشاره می کند و سعی می کند با مثال معمار و مصالح ساختمانی این موضوع را شرح و بسط دهد.

از نظر بیتی با مثال هایی که از نوشته های داروین و چارلز لایل و آسا گری(استاد و دوست داروین که با وی نامه نگاری و مکاتبات متعدد داشته اند) می آورد انتخاب طبیعی را به عنوان معمار و شانس و تصادف را به عنوان مصالح ساختمانی میگیرد که هر چه باشد باید با آن یک ساختمان (بدن موجودات زنده) ساخته شود و این مصالح ممکن است به انواع و اقسام مختلف باشند و به همین دلیل ما شاهد به وجود آمدن موجودات مختلف در طبیعت هستیم.

بیتی به عنوان یک فیلسوف در مقاله ابتدایی خود در سال ۱۹۷۹ از شانس به عنوان عاملی حرف می زند که وجود دارد و وجود آن را نمی توانیم انکار کنیم اما دلیل آن را نمی دانیم اما در نوشتارها و مقالات بعدی خود به نوعی سعی می کند شانس را به معنای خطا عنوان کند و هرکجا در نظریه انتخاب طبیعی شاهد خطا و موارد از پیش تعیین نشده بودیم پس با شانس و تصادف مواجه هستیم.

از نظر بیتی نمی توان میان مفاهیم تجربی و نظری شانس و انتخاب طبیعی تفاوت و تمایزی را قائل شد اما به وجود آن اذعان دارد و آن را نفی نمی کند هر چند به علّیت آن اشاره نمی کند و در این باره سکوت می کند. در این باره فلاسفه زیست شناس دیگری همانند تیموتی شاناهان و الکس روزنبرگ تا حدودی با وی موافق هستند هر چند در مورد بحث های علیتی شانس در انتخاب طبیعی با وی اختلاف نظر دارند و جان بیتی نیز در این مورد سکوت می کند.

بررسی مفاهیم کلیدی در زیست شناسی تکاملی و فرآیند انتخاب طبیعی نشان می دهد که اجماع نظری در این باره وجود ندارد اما با پیش رفتن تحقیقات و بررسی مدل های ریاضیاتی و آماری در گونه های مختلف زیستی امید است که به صورت دقیق تر و بهتری بتوان به یک مفهوم و تعریف عمومی تری دست یافت که طیف وسیعی از زیست شناسان بر روی آن اجماع نظر داشته باشند.

فلسفه زیست شناسی، داروینیسم و خدا باوری

سه شنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۳۵ ب.ظ

یادداشتی که برای خبرگزاری مهر (+) نوشتم پیرامون فلسفه زیست شناسی و ارتباط آن با فلسفه علم که دیروز منتشر شد. یادداشت دوم هم منتشر شد در همین جا منتشر خواهد شد. این یادداشت ها تقریبا خلاصه شده و بخشی از پایان نامه کارشناسی ارشد خود من هم هست که با همین موضوع فلسفه زیست شناسی نوشته بودم.


خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه- سید مهدی دزفولی: امروزه زیست شناسی و پرسش از منشاء حیات به یکی از دغدغه های اصلی دانشمندان و حتی انسان های عادی بدل شده است و در این میان فلسفه زیست شناسی به منزله یکی از زیر شاخه های فلسفه علم تلاش می کند تا پاسخ گوی پرسش هایی باشد که علم زیست شناسی به خودی خود در پاسخ گویی به آن ها ناتوان بوده است. پرسش هایی چون، آیا حیات روندی کاملا فیزیکی است؟ آیا نظریه انتخاب طبیعی با خداباوری در تضاد است؟ انسان چگونه می تواند میان خداباوری و نظریه انتخاب طبیعی آشتی برقرار سازد؟ چه بر سر سرشت آدمی می آید؟
در یادداشت پیش رو و گزارشی که درباره فلسفه زیست شناسی از نظر شما می گذرد تلاش می کنم ذهنیتی کلی و اجمالی و در عین حال صحیح از فلسفه زیست شناسی ارائه کنم.
می توان گفت دو رویداد عمده در تاریخ زیست شناسی جدید یعنی در این ۱۶۰ سال اخیر، مباحث و دیدگاه های تازه ای را به وجود آورده است. اولین و مهمترین واقعه، نظریه تکامل داروین بود که در قرن نوزدهم میلادی زیست شناسی را کاملا متحول کرد و داروین تبدیل به نیوتن زیست شناسی شد که تا آن زمان کمتر فردی گمان آن را می کرد که زیست شناسی هم بتواند همانند علوم فیزیک و شیمی با قاعده مشخصی گردد و تحول اساسی و بنیادینی تا آن زمان در آن رخ دهد. مولفه های اساسی نظریه داروین: تغییر و تنوع (تفاوت های میان موجودات زنده در یک جمعیت)، وراثت، انتخاب طبیعی  و جهش گونه ها بود (یعنی در طول زمان، موجودات زنده ای که به طور اولیه در یک گونه طبقه بندی شده بودند باعث به وجود آمدن نسل های بعدی خواهند شد که در گونه دیگری طبقه بندی می شوند).
داروین در کتاب معروفش با عنوان «منشاء انواع» که اولین بار در سال ۱۸۵۹ میلادی به چاپ رسید،  برای دو مولفه آخری، توضیحات مفهومی و شواهد تجربی فراوانی فراهم آورد، اما توضیحات مفصل و شواهدی برای دو مولفه اول (یعنی تغییر و وراثت) در قرن بیستم حاصل شد. در نیمه نخست قرن بیستم نظریه داروین توسط کسانی چون «رونالد فیشر»، «رایت» و «جان هالدن» در نظریه «سنتتیک تکامل» رشد و گسترش یافت. دو بحث بنیادی که از این تلفیق جدید بیرون می آمد مفهوم «انتخاب» (و ارتباط آن با شایستگی) و تعیین «واحد انتخاب» (یعنی جمعیت ها یا تک تک موجودات زنده یا ژن ها و بعدها ملکول ها) بود. دومین رویداد عمده در زیست شناسی جدید «کشف» ساختار شیمیاییDNA بود که توسط «جیمز واتسون» و «فرانسیس کریک» در سال ۱۹۵۳ صورت گرفت.
«تحویل گرایی» موضوعی بود که به واسطه این کشف جدید جان تازه ای گرفت (تحویل زیست شناسی به فیزیک یا شیمی و تحویل ژنتیک جمعیت به ژنتیک ملکولی). بحث دیگری که در پی این کشف به وجود آمد تعریف مناسب ژن بود. (یعنی تعریف ژن باید براساس کارکرد آن باشد یا به وسیله ساختار یا اثر آن). کشف ساختار DNA مباحث پیرامون واحدهای انتخاب را نیز تحت تاثیر قرار داد. فلسفه زیست شناسی به «ساختار نظریه ها»، «قوانین در بیولوژی»، «تبیین و پیش بینی»، «تحویل گرایی»، «شایستگی (fitness) و انتخاب» و مفاهیم معناشناختی در این علم می پردازد.
به عنوان مثال یکی از مباحث فلسفه زیست شناسی مسئله تحویل گرایی است. آیا زیست شناسی قابل تحویل به فیزیک و شیمی است؟ رابطه ای میان تبیین های زیست شناسی و تبیین های فیزیکی وجود دارد؟ کشف ساختار DNA در ۱۹۵۳ پشتوانه قابل اهمیتی برای تحویل زیست شناسی به شیمی بود. تمامی این ها باعث شد تا زیست شناسی به سرعت تبدیل به علمی مهم و تاثیر گذار در حوزه های دیگر علمی شود و باعث آن شود که علاقمندان به مباحث مختلف علمی و الاهیاتی نگاهی دیگر به زیست شناسی پیدا کنند.
با طرح مباحث پیرامون انتخاب طبیعی و بعدها نگارش کتاب تحول انسان توسط داروین که معتقد بود نسل بشر به هزاران سال قبل باز می گردد و منشاء وجود بشر را در موجودات دیگر باید جستجو کرد داروینیسم تبدیل به چالش مهمی برای تفاسیر الاهیاتی از وجود انسان گشت. در طی ۱۶۰ سال اخیر همواره میان قرائت های آفرینش گرایی و تکامل گرایی (فرگشتی) از خلقت و جهان، دعواها و کشمکش های متعددی وجود داشته است و این موضوع باعث شده است برخی تمامی تلاش خود را نمایند تا در رد داروینیسم و نظریه فرگشت به موفقیت برسند.


آیا داروینیسم تنها توپ موجود در زمین زیست شناسی است؟


همان طور که گفته شد، انتخاب طبیعی ، ظاهر سازش های هدفمند را تبیین می کند. انتخاب طبیعی، روند انتخاب فعال یا واقعی نیست. بلکه روندی منفعل است که در آن سازش ناپذیرها و آن هایی که کمتر سازش می یابند پالایش می شوند. روند انتخاب طبیعی به خودی خود روندی تصادفی نیست اما تغییر تصادفی مسبب انتخاب طبیعی می شود. این تغییرها سازش هایی را با محیط محلی یا به بیانی استعاری، راه حل هایی را برای مشکلات طراحی تولید می کند. به بیان دیگر، انتخاب طبیعی تغییرهای موجود را برای حصول راه حل های سریع اما نامناسب می پالاید تا مشکلات موجود در طراحی ارگانیسم ها را مرتفع سازد. راه حل هایی که فقط خوب یا بهتر هستند و گاهی خوب، دشمن ِ بهترینشان به شمار می رود.
به طور خلاصه می توان این طور ادعا کرد که داروینیسم تنها توپ موجود در زمین زیست شناسی است. زیرا بهترین تبیین ها را از سازش ارائه می دهد، تبیین هایی که کاملا علّی و از نظر فیزیکی کاملا ممکن هستند و با قوانین فیزیکی مطابقت دارند (منظور قوانین نسبیت عام و خاص، مکانیک کوانتومی و ترمودینامیک) که بر جهان هستی حاکم هستند.
البته تنها روندی که به سازش می انجامد را انتخاب طبیعی دانستن همانند ادعایی نیست که معتقد است تکامل سازشی بر روی زمین یا هر جای دیگر امری گریز ناپذیر است. بنابر این در این معنا تکامل سازشی، خصوصیت اجتناب ناپذیر هر جهانی که از قوانین شیمیایی و فیزیکی تبعیت می کند نیست. و البته اگر شتاب رخ دادِ تغییر، کاملا دگرگون شود، تکامل بر روی زمین ممکن است کند شود و یا حتی از حرکت باز ایستد. بنابر این ادعایی که معتقد است تکامل سازشی که محصول روند انتخاب طبیعی محسوب می شود، تنها توپ ممکن در زمین زیست شناسی است به این معنا نیست که تکاملی سازشی امری گریز ناپذیر است. بلکه مدعی است که تکامل سازشی تنها از طریق تغییر تصادفی و پالایش محیطی حادث می شود.


تضاد میان داروینیسم و خداباوری؟


درگیری علم و دین سابقه طولانی دارد، و هم اسناد کافی برای آن موجود است. شاید مشهورترین نمونه، درگیری گالیله با کلیسای کاتولیک باشد. در ۱۶۳۳، دادگاه تفتیش عقاید گالیله را وادار کرد که از اندیشه های کوپرنیکی خود دست بشوید و نیز محکومش کرد که باقی عمر را در فلورانس در حصر خانگی به سر برد. کلیسا با نظریه کوپرنیکی به این اعتبار مخالف بود که آن را مغایر کتاب مقدس می یافت. اما مهم ترین برخورد علم و دین در دوران اخیر که همچنان بحث آن داغ و جنجالی است، نزاع شدیدی بود که بین داروینیست ها و خلقت باوران در ایالات متحده رخ داد و همچنان بحث های اینگونه در میان تکامل گرایان و خلقت باوران زنده و پویاست.
مخالفت کردن با نظریه تکامل داروین از منظر الهیات، موضوع تازه ای نیست. هنگامی که منشاء انواع در سال ۱۸۵۹ چاپ شد، روحانیون انگلیسی بی درنگ به نقد آن پرداختند. دلیل آن هم روشن بود، بر وفق نظریه داروین همه گونه های موجود، از جمله انسان، اجداد مشترک دارند و صورت فعلی آنها محصول تحولی طولانی است. این نظریه به وضوح با روایت سِفر پیدایش که قائل است خداوند همه موجودات زنده را در عرض شش روز آفرید تعارض دارد. بنابر این هیچ چاره ای نیست: یا باید نظریه داروین را پذیرفت و یا آنچه را در کتاب مقدس آمده، هر دو را با هم نمی توان قبول داشت.
البته این موضوع در دین اسلام متفاوت است و آیات قرآن درباره خلقت جهان و آفرینش انسان به گونه ای سخن گفته است که به طور قطعی و مطلق  نمی توان گفت قرآن قائل به خلقت انسان به صورتی دفعی است و تدریج را رد میکند به همین دلیل هم متفکران سرشناس اسلامی و شیعی همانند مرحوم آیت الله شهید مرتضی مطهری نیز نظریه تکامل را کاملا رد نمی کنند.
بعضی از طرفداران سرسخت نظریه داروین هم راه هایی را پیدا کرده اند تا ایمان مسیحی خود را با اعتقاداتشان به تکامل آشتی دهند.
برخی از زیست شناسان بلند آوازه در زمره این اشخاص هستند. اما در ایالات متحده و به خصوص در ایالات جنوبی این کشور، همچنان بسیاری از پروتستان های انجیلی راضی نیستند معتقدات دینی شان را به مقتضای یافته های علمی دستخوش جرح و تعدیل کنند. در دهه ۱۹۲۰ به دلیل آموزش های ابتدایی نظریه فرگشت داروین در ایالت تنسی آمریکا توسط یک معلم، وی مجرم شناخته شد (در محاکمه ای که به محاکمه میمون مشهور است) اما سرانجام آن قانون در سال ۱۹۶۷ لغو شد اما بحث آموزش پیرامون خلفت باوری و یا تکامل گرایی همچنان باقی ماند تا سرانجام در دهه ۸۰ میلادی در برخی از ایالت های آمریکا تصمیم گرفته شد تعداد ساعات آموزش مباحث مربوط به خلقت گرایی و فرگشت داروینی با یکدیگر برابر باشد تا دانش آموزان بتوانند با هر دو نظر آشنا شوند و نظر خلقت گرایان نیز تامین گردد.
پس مشاهده می کنیم همچنان این نزاع میان علم و دین به صورت عینی حتی در کشورهایی همانند آمریکا نیز برقرار است و تضاد مشهود در این میان بیشتر از همه علوم در میان زیست شناسی به قرائت داروینی با خلقت گرایی وجود دارد.
فلسفه زیست شناسی دارای افراد شاخص و مشهوری همانند «الیوت سوبر»، «دیوید هال»، «مایکل روس» ، «فیلیپ کیچر» ، «سوزان میلز»  و «جان بیتی» است که در ادامه این مقاله و مقاله های بعد تلاش می کنم بیش از همه با تفکرات و نظرات دکتر جان بیتی آشنا شویم.


بیتی و تغییر در تعاریف زیست شناسی


جان بیتی ( John Beatty) به عنوان یک فیلسوف زیست شناس ( استاد و رئیس گروه فلسفه دانشگاه بریتیش کلمبیا در کانادا) مشهور اولین مقاله مهم و تاثیر گذار خود را در سال ۱۹۷۹ در نشریه زیست شناسی به همراه سوزان میلز منتشر کرد که مبنایی برای تعریف شایستگی شد.
پیش از این مقاله تعریف واحدی از مفهوم شایستگی وجود نداشت و در اصل با نگارش این مقاله اکثر زیست شناسان پذیرفتند که تعریف بیتی و میلز را به عنوان تعریفی صحیح از شایستگی بپذیرند و این از نکات قابل توجه در زیست شناسی است که تمام زیست شناسان تعریفی از یکی از مهمترین مفاهیم پایه در زیست شناسی را پذیرفتند که دو فیلسوف آن را ارائه کرده بودند.
بیتی سپس در سال ۱۹۸۴ مقاله دیگری را منتشر کرد که در آن به یکی از جنجالی ترین مسائل در زیست شناسی پرداخت و آن تعریف و مفهوم شانس و تنوع های شانسی و تصادف در فرآیند انتخاب طبیعی بود.


شانس چه جایگاهی در انتخاب طبیعی دارد و آیا فرگشت اساسا تصادفی است؟


پاسخ به اینکه آیا فرگشت فرآیندی تصادفی است می تواند هم آری و هم نه باشد. انتخاب طبیعی را می‌توان فرآیند سخت‌گیرانه‌ی آزمون‌محوری دانست که طبیعت را از لوث وجود گزینه‌های ناکارآمدِ زیستی‌ زدوده و اینگونه، موجودات زنده را در جهات خاصی فرگشت می‌بخشد. با این حال اصل تصادف در این بین حائز اهمیتِ فراوانی‌ست.
«این‌که پیدایش حیات اساساً تصادفی بوده، مثل این می‌ماند که طوفانی از میان یک انبار قراضه رد بشود و یک بوئینگ ۷۴۷ از خود به جا گذارد». این را ستاره‌ شناسی به‌نام «چاندرا ویکراماسینگ» (Chandra Wickramasinghe) در سال ۱۹۸۱ گفته بود. دانشجویش «فرد هویل» (Fred Hoyle)، نسخه‌ای مشابه از همین مدعا را بعدها معروف‌تر کرد و نشان داد که گاه حتی نوابغ ِ دنیای دانش نیز اصلاً از نظریه‌ی فرگشت اطلاع چندانی ندارند.
قیاس ِ مشابه اما معتبری از این گزاره را می‌توان با فرض وجود یک میلیون انبار قراضه آغاز کرد. بعد از وزش هر طوفان، بایستی دست به کاوشی فرضی در تمامی‌ انبارها زد تا نزدیک‌ترین سازه به یک موجود پرنده را یافت و سپس از همان انبار ِ به‌خصوص، مجدداً یک میلیون نسخه‌ی مشابه ایجاد کرد و باز یک میلیون طوفان به‌راه انداخت و کاوش گسترده‌ای را مجدداً از سر گرفت تا در نهایت بشود سازه‌ای را یافت که صرفنظر از شباهت سرتاسری‌اش با یک بوئینگ ۷۴۷؛ بتواند دست‌کم چندمتری را بپرد.
فرگشت از مسیر انتخاب طبیعی، فرآیندی دومرحله‌ای‌ست که نخستین مرحله‌اش را تصادف هدایت می‌کند؛ چراکه جهش‌های ژنتیکی، رخدادهایی تصادفی‌اند؛ حال‌آنکه بقای جهشی خاص، بسته به سازگاری با محیط است. انتخاب طبیعی، جهش‌های سودآور را ترویج می‌بخشد و جهان پیرامون، محدودیت‌های تعیین‌کننده‌ای را بر آنچه که سودمند است و آنچه نیست؛ اینچنین تعیین می‌کند. نتیجه‌ نیز این خواهد بود که موجودات، در جهات به‌خصوصی فرگشت می‌یابند.
مثلاً آبزیِ خاصی را در نظر بگیرید که به‌منظور تعذیه‌ی روزمره مجبور به تعقیب شکارش است. جهش‌های تصادفی ِ ژنتیکی در فرآیند تولید مثل ِاین موجود، موجب پیدایش فرزندانی با گستره‌ای وسیع از اَشکال مشابهِ با والدین خود می‌شوند؛ حال‌آنکه فرزندانی با فیزیکِ بدنی ِ پویاتر، از شانس بیشتری برای بقا و تولید مثل، در قیاس با فرزندانی که شکل ناکارآمدِ بدنشان امکان تحرکِ بیشتر را از آنان گرفته، می‌یابند. لذا با گذشت زمان، تمامی ِ آبزیانِ پرسرعت اساساً شکل نیزه‌مانندی به خود می‌گیرند؛ آنگونه که نمونه‌های فراوانی را در میان سرپاوران، کوسه‌ها و دلفین‌ها هم می‌توان نام برد.
چنین چیزی را شاید بتوان محصول یک طرح ویژه پنداشت؛ اما حقیقت این است که این نمونه‌ها قدرت پیش‌برندگی ِ آگاهانه‌ی انتخاب طبیعی را به ما گوشزد می‌کند؛ یعنی انتخاب سخت‌گیرانه‌ای که عملاً تأثیر جهش‌های گوناگونِ طبیعی را مورد ارزیابی ِ واقع‌بینانه قرار می‌دهد و از بین‌شان بهترین را برمی‌گزیند.
با این حال موجودات زنده هرگز انتظار وقوع یک جهش سودآور را هم نمی‌کشند. مثلاً انگلی که موجب بروز «بیماریِ خواب»(Sleeping Sickness)  در پی گزش مگس «تسه‌تسه» در انسان می‌شود؛ حاوی هزاران ژنِ یدکی برای ابقای پروتئین‌های پوششی‌اش است. این ژن‌ها، با اختلاط و تطبیق با همدیگر، پوشش‌های جدیدتری را تولید می‌کنند که سامانه‌ی ایمنی ِ انگل را در وضعیت کنونی‌اش حفظ می‌کند.
جالب‌تر اینکه شماری معدود از زیست‌شناسان معتقدند که برخی میکروب‌ها مجهز به مکانیسم پیچیده‌ای‌اند که به آن‌ها در مواجهه‌ ی با تغییر اوضاع محیطی و تلاش برای انطباق با محیط جدید، اجازه‌ی افزایش دلخواهانه‌ی نرخ جهش‌ را در ژن‌های خاصی از ژنوم‌شان می‌دهد و یا قادرشان می‌سازد تا جهش‌ها را برای روز مبادا ذخیره کنند. اگر حتی چنین مکانیسم‌های پیچیده‌ای هم در طبیعت وجود داشته باشد؛ تمامی ِ اختیار میکروب محدود به تحمیل تغییرات تصادفی‌ست؛ حال‌آنکه این انتخاب طبیعی – یا همان فرآیند سخت‌گیرانه‌ی ارزیابی تصادف‌ها – ست که فرگشت را در مسیر خاصی به پیش می‌رانَد.
یکی از آثار این فرآیند دو مرحله‌ای (یکی تصادف و دیگری انتخاب) این است که فرگشت، در موجوداتِ گوناگون دست به تولید راه حل‌های مشابهی در مواجهه با مشکلات مشابه می‌زند که به این پدیده «هم‌گرایی» (Convergence)می‌گویند. نمونه‌های عملی ِ بیشماری از این پدیده را در پهنه‌ی طبیعت می‌توان یافت. «پتروسائور»ها (گونه‌ای دایناسور پرنده)، پرندگان و خفاش‌ها، تماماً روش‌های مشابهی را در پرواز اتخاذ کرده‌ یا می‌کرده‌اند. «ماهی تُن» و برخی کوسه‌ها نیز از سازوکارهای مشابهی برای گرم‌تر نگه داشتن ماهیچه‌هایشان در برابر آبِ پیرامون‌ خود استفاده می‌برند.
هم‌گرایی ِ فرگشتی را می‌توان در هر سطحی از اَشکال طبیعت مشاهده کرد؛ از پروتئین‌ها گرفته تا کلنی‌های زیستی. مثلاً نمونه‌ی مشابهی از پادتن نامتعارفی که روزگاری گمان می‌رفت تنها منحصر به بدن شتر است؛ بعدترها در بدن کوسه‌ هم یافته شد. نمونه‌های مشابهی در بین «موش‌های کور عریان» که حیاتی اجتماعی دارند؛ و حشراتی اجتماعی نظیر مورچه و زنبور هم مشاهده شده است.
تمام این‌ها بدین‌معناست که اگر می‌توانستیم زمان را به عقب برگردانیم و فرگشتِ موجودات را دیگرباره ببینیم؛ حیات از مسیرهای کاملاً متفاوتی رو به ترقی می‌نهاد اما باز همان نتایج موجود و فرآورده‌هایی مشابه با موجوداتِ زنده‌ی کنونی را پدید می‌آورد. باز همان آبزیانِ نیزه‌ مانند و پرندگان تیزپرواز را در پهنه‌ی اقیانوس و گستره‌ی آسمان زمین می‌شد دید. در واقع عده‌ای معتقدند که فرگشتِ هوش نیز از این مسیر اجتناب‌ناپذیر می‌نمود؛ هرچند شاید آنگاه موجودات هوشمند، فیزیکِ بدنی متفاوتی نسبت به ما می‌داشتند.
هرچند که فرگشت با تفاسیری که در بالا رفت، اساساً فرآیندی تصادفی نیست؛ اما دیدیم که تصادف هم در پیش‌برد جریانش نقش عمده‌ای را ایفا می‌کنددستورالعمل‌های بی شمار و محتملی که فرگشت در مواجهه‌ی با محدودیت‌های طبیعت قادر به اتخاذ آن‌هاست را در پهنه‌ی طبیعت می‌توان دید.


چه کسانی با این تعاریف همدل هستند و داروین چه نظری داشت؟


از زیست شناسان مشهور معاصر استیون جی.گولد و ریچارد داوکینز چنین تعریفی را از تصادف در انتخاب طبیعی که بیان شد را پذیرا می باشند و به ترویج آن پرداختند و استیون جی. گولد در مقاله مشهور خود با نام حیات شگفت انگیز که در سال ۱۹۸۵ منتشر کرد همین بیان را مطرح نمود اما در آثار و نوشته های داروین به وضوح می توان این را دریافت کرد که داروین نسبت به زیست شناسان بعد از خود نگاه یعینی تری داشته است و این از نکات جالب در سیر نظریه فرگشت است که در دوران مابعد از داروین تفاسیر و قرائت های بسیار گوناگونی از نظرات و سخنان وی شد.

به طور خلاصه اگر بخواهیم فلسفه زیست شناسی را مورد بررسی و واکاوی قرار دهیم، حقیقت این است که زیست شناسی در سال های اخیر به موضوعات و مباحث کلیدی مهمی اشاره می کند که جای آن در میان دروس تحصیلات تکمیلی دانشگاه های کشور ما خالی است. در اهمیت فلسفه زیست شناسی همین بس که بخش اعظم موضوعات فلسفه علم این روزها در جهان را همین موضوع به خود اختصاص داده است و نگاه فلسفی به موضوع تکامل نگاه رایجی در دانشگاه های غربی می باشد که سعی می کند پاسخ های کلیدی به مسائل بنیادین بدهد.