انتخابات زودهنگام ریاست جمهوری در حالی برگزار شد که فضای خاص شکل گرفته نیاز به تحلیل و بررسی جدی دارد. به همین دلیل فصل دوم برنامه ویرگول را تولید کرده ایم که قسمت اول آن در ادامه تقدیم می شود.
برای مشاهده این قسمت میتوانید اینجا را کلیک نمائید.
مهدی دزفولی تهیهکننده و کارگردان مستند «معمای C۱۳۰» که چندی پیش از شبکه افق پخش شد و در حال حاضر به صورت آنلاین در دسترس است، در گفتوگو با خبرنگار ایرنا درباره این اثر توضیح داد: این مستند روایتی از سقوط هواپیمای فرماندهان ارتش و سپاه در تاریخ ۷ مهرماه سال ۶۰ است. اتفاقی که درست فردای عملیات ثامنالائمه بهعنوان اولین عملیات بزرگ و پیروزمندانه ایران در جنگ تحمیلی رخ داد.
وی گفت: یک سال از شروع جنگ و سه ماه از عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا گذشته بود و اولین عملیات موفق ایران که منجر به شکست حصر آبادان هم شد، در این مقطع رقم خورده بود. در این پرواز، فرماندهان اصلی جنگ حضور داشتند.
از شهید فلاحی که رئیس ستاد ارتش و شهید نامجو که وزیر دفاع بودند، تا شهید فکوری که فرمانده نیروی هوایی بود، شهید کلاهدوز که قائممقام سپاه و شهید جهانآرا که فرمانده سپاه خرمشهر بود. در واقع این اتفاق، حادثهای بود که شیرینی آن عملیات پیروزمندانه را تلخ کرد و مسیر جنگ را هم تغییر داد.
این مستندساز در توضیح بیشتر این تغییر مسیر، گفت: براساس اسناد و مدارک موجود که در مستند هم به آن اشاره میشود، قرار بر این بود که این فرماندهان با این پرواز، نزد حضرت امام(ره) بروند و طرح شروع عملیات بازپسگیری خرمشهر در همان پاییز سال ۶۰ را ارائه دهند. این عملیات با سقوط این هواپیما، برای چند ماه به تعویق میافتد و مسیر جنگ به سمتی میرود که رویاروییها، ادامهدار شود. براساس نظر این فرماندهان، قرار بر این بود که بعد از فتح خرمشهر در آن تاریخ، جنگ هم به پایان برسد.
وی افزود: نکته مهم این است که تمام فرماندهان حاضر در این پرواز غیر از شهید جهانآرا که سن و سال چندانی هم نداشت، سابقه ترور داشتند. شهید فلاحی در ماجراهای کردستان سابقه ترور داشت. شهید نامجو به دلیل مباحث مرتبط با انفجار دفتر نخستوزیری که یک ماه قبلتر اتفاق افتاده بود، در معرض ترور بود.
شهید فکوری به دلیل عملیات حمله به پایگاههای اچ۳ که بسیار هم غافلگیرکننده بود، از سوی ارتش بعث تهدید به ترور شده بود. شهید کلاهدوز هم از آنجایی که پیش از انقلاب در گارد جاویدان شاه بود و بعد از انقلاب هم قائممقام سپاه شده بود، یک ماه قبلتر مانند شهید نامجو در انفجار دفتر نخستوزیری حضور داشت و توانستند از آن اتفاق جان سالم به در ببرد.
هنوز هم علت دقیق سقوط آن هواپیما مشخص نشده است. معلوم نیست با نقص فنی مواجه بودهایم یا با خرابکاری و بمبگذاری
دزفولی در بخش دیگری از توضیحات خود گفت: ما در سال ۱۳۹۵سراغ این پرونده رفتیم و تا سالها این پرونده مغفول واقع شده بود. گویی زیر گردوخاک دفن شده بود و کسی تمایلی به پرداختن به آن نداشت.
در عین اینکه این پرونده هنوز برای نزدیکان این شهیدان، حل نشده باقی مانده و هنوز هم علت دقیق سقوط آن هواپیما مشخص نشده است. معلوم نیست با نقص فنی مواجه بودهایم یا با خرابکاری و بمبگذاری.
این مستندساز در پاسخ به اینکه آیا در پژوهشهایی که داشتهاند به پاسخی برای دلیل این سقوط رسیدهاند یا خیر، هم گفت: براساس همان روایتی که در مستند هم وجود دارد، براساس تحقیقات ما خرابکاری افراد نفوذی در این ماجرا، نقش اصلی را داشته است.
بهویژه که در این سانحه برخلاف نمونههای مشابه، خلبان و تیم پروازی سالم ماندند و خود آنها بعدها شهادت دادند که شاهد یک خرابکاری بودهاند. گویا قبل از پرواز شخصی قسمت مربوط به پاور هواپیما را دستکاری کرده است.
کارگردان مستند «معمای C۱۳۰» درباره تعدد موضوعاتی همچون سابقه کشمیری و یا پرونده عباس زریباف که در این مستند بهصورت فهرستوار به آنها اشاره شده است هم گفت: داستان اصلی این بود که ما پیش از این کار، هیچ مستندی نداشتیم که بهطور مفصل در آن درباره موضوع نفوذ به مراجع کلیدی نظامی اعم از ارتش و سپاه صحبت شده باشد. این اولین مستندی است که در آن از بهمن ۵۷ تا مهر ۶۰ موارد مربوط به نفوذ، بررسی شده است.
وی با اشاره به دیدگاههای مختلف درباره پرونده سقوط C۱۳۰ افزود: آقای فرقانی که ما در زمان ساخت مستند به دنبالش بودیم اما به آمریکا سفر کرده بود، بعدها به بهانه همین مستند، با بیبیسی مصاحبه کرد، معتقد است که حادثه به دلیل خرابکاری نبوده است. ما اما تلاش داشتیم به این موضوع بپردازیم که در این اتفاق، بحث نفوذ بسیار جدی بوده است.
در پروندههای مشابه شاید به کشمیری پرداخته شده باشد اما به سوژهای مانند محمدرضا کلاهی آنگونه که باید پرداخته نشده است. نباید از کنار این پروندهها ساده عبور میکردیم. به همین دلیل در مستند نیاز به مقدمهچینی داشتیم تا بگوییم موضوع نفوذ واقعا گزارهای قابل تأمل است.
این مستندساز با تشریح برخی از ابعاد فنی مرتبط با پرونده این سقوط ادامه داد: حتی شرکت هواپیمایی سازنده این مدل هواپیما، در سایت رسمی و صفحه ویکیپدیای مربوط به سقوط هواپیماهای C۱۳۰ این سانحه را در بخش سوانح مشکوک قرار دادهاند که دلیلش مشخص نیست.
وی درباره استفاده از مصاحبههای آرشیوی در فرآیند ساخت مستند «معمای C۱۳۰» توضیح داد: همه مصاحبههای این مستند را خودم گرفتم. در مجموع ۶ مصاحبه در این مستند داریم که طیفهای مختلف از ابراهیم یزدی تا حسن عباسی را شامل میشود. با آقای صولتی خلبان این پرواز هم گفتوگو داشتیم. همه این مصاحبهها هم تولیدی است. باقی جزییات تصویری این مستند هم با پیگیری خودمان بهدست آمد و مربوط به مستندهای دیگر نبود.
این مستندساز گفت: براساس اسناد، از شب ۲۲ بهمن ۵۷، رکن دو ارتش که مغز متفکر سیستم امنیتی و اطلاعاتی ارتش بوده است، مورد هجمه قرار میگیرد چرا که خیلی از گروههای آن موقع از مجاهدین خلق تا حزب توده میدانستند اینجا چقدر جای مهمی است و سعی کردند اسناد آن را به دست بیاورند.
عدهای بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب در این رکن سمت میگیرند. مسعود کشمیری یکی از آنهاست که به نمایندگی از دفتر مهندس بازرگان برای نیروی هوایی حکم میگیرد. سعید حجاریان برای نیروی دریایی حکم میگیرد و حکم نیروی زمینی هم به حبیباله داداشی میرسد. خود همین کشمیری که بعدها مسئول بررسی پرونده کودتای نوژه میشود، خیلی از اسناد را به عنوان کاغذ باطله از این مرکز خارج میکرده است.
دزفولی تاکید کرد: در همین سالهای اخیر در برخی ترور دانشمندان هسته و خرابکاریها شاهد نشانههای نفوذ بودیم. آقای یزدی تحلیلی در این مستند ارائه کرده که به نظرم تا حد زیادی درست است. او میگوید «ما سه واکنش را برای زمین زدن انقلاب اسلامی شاهد بودیم. اولین مرحله بیثباتسازی بود که در همان سالهای اول در گوشهوکنار کشور، شاهدش بودیم و مهار شد. مرحله دوم جنگ بود که ایران از آن هم عبور کرد. مرحله سوم، نفوذ است که بهنظر میرسد ما هنوز بهصورت جدی با آن درگیر هستیم»
کارگردان مستند «معمای C۱۳۰» درباره سروشکل ساده این مستند از منظر فنی هم گفت: قبول دارم این مستند سروشکل سادهای دارد چراکه اولا با هزینه شخصی تولید شد و خودم دغدغهاش را داشتم. دوم اینکه به هرجایی که مراجعه میکردیم، هیچ چیز در اختیارمان نمیگذاشتند، از آرشیو و اطلاعات گرفته تا مصاحبه.
سرانجام پس از قریب به 8 سال، کتاب تاریخ شفاهی حزب جمهوری اسلامی توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی به چاپ رسید و روانه بازار نشر شد. رونمایی از این اثر در نیمه آذرماه انجام خواهد شد و اطلاعات بعدی پیرامون آن به اطلاع علاقمندان خواهد رسید.
برای تهیه این کتاب و دریافت اطلاعات پیرامون آن می توانید به این لینک مراجعه کنید.
کتاب تاریخ شفاهی حزب جمهوری اسلامی از سال های پیش از تاسیس حزب تا پایان فعالیت های آن در اردیبهشت ماه 1366 راه شامل می شود و در بیش از 10 فصل موارد مهم تاریخ معاصر که به حزب جمهوری اسلامی مربوط می شود را مورد بحث و بررسی جدی قرار داده است.
سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): محمدمهدی دزفولی، پژوهشگر و مستندساز در رونمایی «سال آخر؛ بررسی پیامها و کنشهای امام خمینی(ره) در سال پایانی حیات ایشان (1367- 1368)» گفت: درباره سیاستورزی، افکار و زندگی امام خمینی(ره) کتابهای متعددی نوشتهاند و تلاش کردند از زوایای مختلف شخصیت امام بحث و بررسی شده است. اما در اغلب کتابها تمرکز اصلی آنها یا به قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و بررسی مسائل مختلف فقهی، سیاسی تاریخی، اجتماعی و عرفانی و ... درباره ایشان برمیگردد یا به سالهای بعد از پیروزی انقلاب و نحوه رهبری ایشان از سال 1357 تا 1368؛ اما نکتهای که درباره بنیانگذار انقلاب اسلامی مغفول واقع شده و خیلی به آن نپرداختهاند، یک سال پایانی حیات ایشان است که بخش اعظم و مهمی از کنشهای سیاسی و اجتماعی در همین یک سال رخ داده است. اهمیت بررسی و مطالعه این یک سال زمانی بیشتر میشود که برخی منتقدان و مخالفان امام سعی میکنند درباره واکنشهای یک سال پایانی حیات امام راحل(ره) تشکیک وارد کرده و برخی از آن پیامها و نوشتهها را به نزدیکان ایشان منتسب کنند؛ از جمله نامه عزل آیتالله منتظری در فروردین 1368.
او افزود: پیامهای دیگری از جمله پذیرش قطعنامه 598، پیام منشور ورحانیت مبارز و پیام عزل آیتالله منتظری از قائم مقامی رهبری، در واقع تاریخیترین اتفاقات را برای جمهوری اسلامی ایران رقم زده است؛ به همین دلیل، بررسی و تحلیل آنها لازم و ضروری است. اگر جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، در دوره حیات امام(ره) پایان نمییافت و به بعد از حیات ایشان موکول میشد، مشخص نبود ایران چه سرنوشتی داشت.
این پژوهشگر عنوان کرد: نقل قولی از مهندس مهدی بازرگان وجود دارد که گفته بود آیتالله خمینی، برخلاف دیگر افراد که با بالا رفتن سن محافظهکار میشوند نه تنها محافظهکار نمیشود بلکه انقلابیتر هم میشود!این نقل قول، اگر از مهندس بازرگان بوده یا نباشد، درباره امام خمینی(ره) صادق است. امام با بالا رفتن سن و نزدیک شدن به ماههای پایانی عمر حیاتشان، نه تنها محافظهکار نشد بلکه انقلابیتر نیز شد و پیامهای تاریخی صادر کرد که از حیث اهمیت و تاثیرگذاری با پیامهای دیگرشان از سال 1357 تا 1366 تقریبا برابری میکند و بلکه مهمتر نیز باشد.
محمدمهدی دزفولی گفت: آنچه امروز در تاریخ انقلاب اسلامی مشخص است متاسفانه به یک دهه نخست انقلاب چندان پرداخته نشده است. لذا احساس میشود بسیاری از اتفاقاتی که امروز هم مبتلا به آن هستیم از جمله شبهات و مسائل کلان به همان دهه ابتدای انقلاب اسلامی برمیگردد.
او ادامه داد: احساسم بر این بود که دهه 60 به شدت دارای پروندههای جدی و جذاب فکری و تاریخی است که کار جدی روی آنها نشده است. در حال حاضر در تاریخنگاری انقلاب اسلامی خیلی محدود عمل شده بر خلاف طرف مقابل که خیلی جدی به صورت دانشنامه، پروندهها و نشریات فراوانی در خارج از ایران به صورت کاغذی و مجازی کار شده است. در داخل ایران اگرچه رشته تاریخ در دانشگاه فعال است اما تصور نمیکنم بیش از یک دو دانشگاه درباره انقلاب اسلامی و جنگ فعال باشد.
مولف کتاب «جنگ و صلح: روایتی از سال های قبل و بعد از پذیرش قطعنامه 598» بیان کرد: من اگرچه رشتهام تاریخ نبود و از فضای دیگری به پژوهش در تاریخ انقلاب اسلامی روی آوردم و احساس کردم باید در این فضا کار شود. چون افرادی که در این زمینه پژوهش میکنند به مسائلی که نیاز هست چندان نمیپردازند.
محمدمهدی دزفولی در بخش دیگری از سخنانش گفت: پیامی که امام پس از عملیات مرصاد درباره منافقین دادند، برداشتم از این پیام چنین است که اگر در آن برهه بنیانگذار انقلاب اسلامی این پیام را درباره منافقین نمیدادند باید در پیشگاه تاریخ پاسخگو باشند. ما گروهی را داریم که آنها با دشمنان ایران همراه شدند؛ با کسی که به ایران حمله کرد و قصد تجزیه ایران را داشت و خودش فرد دیکتاتورمنشی است و این موضوع با اسناد تاریخی ثابت شده است و این افراد کنار چنین فردی به بهانه آزادی ایران رفتند و بعد از اینکه ایران قطعنامه را پذیرفت و یک هفته بعد از غرب و جنوب غرب به ایران حمله میشود و اینها با دشمن ایران همدستی و به کشور حمله میکنند.
او افزود: این موضوع اکنون نزدیک 35 سال است که محل بحث است که چرا تعداد اعدامها فلان بوده است و ... اگر تاریخ درست روایت نشود، چون مسائلی پیش میآید که شما نمیتوانید بگوید ما گروهی داشتیم که با دشمن ایران همراه شدند و در حساسترین مقطع قصد ضربه زدن به ایران داشند و عدهای از آنها دادگاهی شدند و حکمی برایشان صادر شد که آیا بر سر موضع هستند یا نه؟ کسانی که بر سر موضع بودند اعدام شدند. به نظرم این موضوع یکی از مقاطع مهم تاریخ انقلاب اسلامی است و امام خمینی(ره) در زمان درستی پیام را صادر کردند.
حجتالاسلام علی ذوعلم در بخش دیگری از این رونمایی گفت: به نظرم پیامهای امام در سال پایانی حیاتش به یک نیاز جدی ما در آینده پاسخ میدهد و آن تمایز بین اسلام ناب محمدی و اسلام آمریکایی است. آنچه که در یک سال اخیر شاهدش هستیم در قالب انتقاد، هجمه و تهمت به رهبر معظم انقلاب اسلامی یک جریانی را اره انداختند که البته تنها مخاطبش حضرت آقا نیست بلکه حضرت امام(ره) است نه به خاطر شخص امام بل برای اسلام ایشان است. بنابراین از این زاویه که به کتاب نگاه کنیم رردر مقابل جبهه ضد انقلاب خصوصیات و وجوه ممیزه بین اسلام ناب و اسلام سیاسی و اسلام امام را با یک اسلام متحجر، سازشگر و اسلام آمریکایی روشن کنیم.
او افزود: به نظر منشور روحانیت هنوز جای کار دارد به طوری که تصور میکنم حتی در حوزه علمیه هم به خوبی خوانده نشده است. جالب است که هنوز میان اسلام ناب و اسلام متحجر و اسلام تجددزده درگیر هستیم. در همه سطوح این درگیری وجود دارد از سطوح فرهنگی، سیاسی و ...
این روحانی در بخش دیگری از سخنانش عنوان کرد: به نظرم دو پیام امام در این کتاب جایش خالی است؛ نخست پیام دوم آذر سال 67 امام به بسیج که در آنجا ترسیمی از رسالت بسیج ارائه میدهند که نگاه ما به بسیج فراتر از یک نگاه امنیتی و داخلی و نظامی است در واقع یک نگاه فکری و پیشبرنده است در پی ایجاد یک نظم جدید در جهان.
حجتالاسلام ذوعلم گفت: پیامی که در پاسخ به آیتالله مشکینی دادند و درباره حذف شرط مرجعیت بالفعل از رهبری. این پیام از این منظر مهم بود که امام تاکید کردند دو عنصر در مشروعیت رهبری نقش دارد؛ یکی برخورداری از شرط اجتهاد، عدالت و توانمندی که در واقع خبرگان باید تشخیص بدهد و دیگری پذیرش مردم. امام در این پیام میگویند وقتی چنین فردی به عنوان نماینده مردم انتخاب میشود، قهرا دارای ولایت خواهد بود. این موضوع بحث مهمی را درباره آینده ما ترسیم و نقش مردم را به عنوان عنصر مشروعیت نظام دینی تثبیت کرد که اساسا نظام ولایت فقیه جز بر بستر مردمسالاری نمیتواند شکل بگیرد.
برای مشاهده متن خبر در سایت خبرگزاری کتاب میتوانید اینجا را کلیک نمائید.
سال آخر زندگی و حیات حضرت امام (ره) به عنوان بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، همراه با تاریخی ترین و مهم ترین اتفاقات تاریخ انقلاب اسلامی است. پایان جنگ ایران و عراق و پذیرش قطعنامه 598، صدور منشور روحانیت مبارز و یا عزل آیت الله منتظری از قائم مقامی رهبری یا صدور احکام اعدام منافقین باقی مانده بر عقیده.
کتاب سال آخر روایت آخرین سال حیات امام (ره) است که به زودی رونمایی خواهد شد. منتظر خبرهای بعدی و توضیحات مفصل تر باشید... .
شب گذشته بحث مبسوط و مفصلی با علی علیزاده و احمد زیدآبادی درباره مساله فلسطین و اسرائیل از صلح اسلو از سال 1992 تا امروز داشتیم و درباره سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران درباره اسرائیل و مسائل مربوط به آمریکا هم مورد بحث و بررسی قرار گرفت و در کل بحث چالشی خوب و مفیدی بود.
اگر علاقمند به این موضوعات هستید و میخواهید فایل تصویری این جلسه را ببینید و بشنوید می توانید اینجا را کلیک نمائید.
سه کتاب قمار، جنگ و صلح، و کتاب مصاف در هفته های اخیر به چاپ دوم رسیدند و به زودی راهی بازار نشر می شوند.
کتار قمار در نیمه دوم سال 1399 به چاپ رسید و به بررسی ماجرای مذاکرات مخفیانه ایران و آمریکا در سال های 1364 و 1365 پرداخته است که با نام مذاکرات مخفیانه مک فارلین معروف شد. کتاب پس از حدود دو سال و نیم با چاپ اول 1000 نسخه به اتمام رسید و چاپ دوم هزار نسخه ای آن به زودی راهی بازار نشر می شود.
کتاب جنگ و صلح درباره قطعنامه 598 در تیرماه 1400 رونمایی شد و ظرف کمتر از یک سال و نیم به چاپ بعدی رسیده است و در اختیار علاقمندان قرار دارد.
کتاب مصاف هم در بهمن 1401 به چاپ اول 1000 نسخه ای رسید و در کمتر از سه ماه چاپ آن به اتمام رسید و چاپ دوم آن هم به زودی راهی بازار نشر می شود.
از استقبال مخاطبین ممنونم و کمال تشکر را دارم و امیدوارم این استقبال ها ادامه داشته باشد. این جنس کتاب ها و محتواها، جنس محتوای خاصی است و مخاطب خاصی هم آن را پیگیری می کند و امیدوارم مخاطبین این کتاب ها وسیعتر هم بشود و کتاب هایی باشند که بتوانند تاثیر مثبت و جدی بر مخاطبین داشته باشند و روایت درستی را از تاریخ معاصر و به خصوص تاریخ انقلاب اسلامی ارائه کنند.
هر سه این کتاب ها در سایت های فروش کتاب به صورت مجازی و همچنین کتاب فروشی های معتبر در سراسر کشور در دسترس می باشند. چنانچه دسترسی راحتی به این کتاب ها نداشتید می توانید درخواست خود را برای من به ایمیل sm.dezfouli@gmail.com ارسال کنید.
مدتی قبل روزنامه شرق مصاحبه مفصل و مبسوطی با بنده انجام داد که مشروح آن را می توانید در اینجا و مطلب بعدی مشاهده نمائید. برای مشاهده این مطلب در سایت روزنامه شرق همچنین میتوانید اینجا را کلیک نمائید.
عبدالرحمن فتح الهی: «ایران - کنترا» یا «ایرانگیت»، عنوان پروندهای مبهم، پرفرازونشیب و ادامهدار که در سالهای میانی جنگ تحمیلی ایران و عراق رخ داد و به باور اکثر تاریخپژوهان بر سرنوشت جنگ تا روز آخر اثری جدی و مستقیم داشت. ضمن آنکه مذاکرات مکفارلین فارغ از تمام انتقادت، حواشی و بحثهایی که همچنان با خود دارد، تنها تجربهای بود که سبب شد مقامات آمریکا وارد ایران شوند؛ اتفاقی که بعد از آبان ۵۸ و اشغال سفارت آمریکا تا به امروز روی نداده است. در این ماجرا، ایران در ازای تلاش برای آزادسازی گروگانهای آمریکایی در لبنان، به دنبال خرید اسلحههای پیشرفته از آمریکا شد. تلاشی با هدف اینکه ورق تحولات در جبههها به سود ایران برگردد. از اینرو در اولین سالگرد مرگ رابرت مکفارلین، «شرق» بازخوانی از این جعبهسیاه داشته است. در این بررسی بیش از آنکه به اسناد و روایات بیرونی، بهخصوص اسناد کمیته سنا و کمیته سناتور تاور و دیگر خاطرات مقامات آمریکایی و خود مکفارلین تمرکز شود، برآنیم که گفتهها و روایات داخلی ملاک قرار گیرد. بنابراین نامبردن از افرادی که در ادامه خواهیم داشت، بدون سوگیری سیاسی و صرفا ذیل نگاه تاریخی خواهد بود. البته که رجوع به اسناد و گفتههای بیرونی هم امری اجتنابناپذیر جلوه میکند. در این بازخوانی به سراغ سیدمحمدمهدی دزفولی رفتهایم که تنها اثر تصویری داخلی را مشخصا در رابطه با موضوع مذاکرات مکفارلین و پرونده ایران - کنترا ساخته و پژوهش تاریخی مبسوطی دراینباره داشته است. آنچه در ادامه میخوانید، ماحصل گپوگفت با نویسنده، تهیهکننده و کارگردان مستند جنجالی «قمار» است که سعی شده ساخته او از زوایای مختلف به بوته نقد کشیده شود. از اینرو گاهی مصاحبه به مباحثه نیز کشیده میشود.
قبل از اینکه بازخوانی روی جزئیات و ابعاد پرونده «ایران - کنترا» یا «ایرانگیت» داشته باشیم، صریح و بی تعارف یک سؤال در خصوص مستند شما که در همین رابطه ساختهاید، دارم؛ آیا سیدمحمدمهدی دزفولی به عنوان نویسنده، تهیهکننده و کارگردان مستند «قمار»، بخشی از یک پروژه تخریب و حمله را ذیل ساخت سلسله مستندها و آثار تصویری به دولت روحانی، محمدجواد ظریف، برجام و مذاکره با غرب بر عهده داشته است؟ از زمان رویکارآمدن دولت یازدهم و دوازدهم در فاصله سالهای ۹۲ تا ۱۴۰۰ شاهد رگباری از آثاری مانند ساخته شما (قمار)، «پرزیدنت، آکتور سینما»، «لاتاری در بیروت»، «داستان اتم»، «فروشنده»، «من روحانی هستم»، سریال «گاندو»، فیلم سینمایی «خروج» و ... بودیم که با کنار رفتن روحانی و روی کار آمدن دولت رئیسی به ناگاه قطع شد؟
در پاسخ به سؤال شما ابتدا باید بگویم که من بشخصه علاقه وافری به تحقیق و ساخت آثاری درخصوص تاریخ سیاسی معاصر ایران بهویژه یک دهه ابتدایی انقلاب از سال ۵۷ تا سال ۶۷ دارم که با وقوع جنگ تحمیلی نیز همزمان بود. به نظر من این دهه، یک دهه پرفراز و نشیب، جذاب، سرشار از ناگفتهها و دهه تاریخسازی برای سالهای بعد تا به امروز بوده است. از این جهت دهه ۶۰، حداقل برای شخص من بسیار گیرا است. ضمن آنکه پیرو گفتوگویی که با شما در همین روزنامه «شرق» برای پرونده هفت مهر سال ۶۰ داشتیم، تأکید کردم که کار جدی درخصوص تحولات آن برهه و برخی پروندههای مبهم نشده است. بنابراین من در آثار خودم تمرکز خاصی روی موضوعات مبهم و ناگفته دهه اول انقلاب دارم. بااینحال صرفا به دلیل آنکه در کشورمان تحولات سیاسی و نگاه سیاسی، بعضا با تحولات تاریخی بهخصوص تاریخ معاصر گره خورده است، همواره یک سوءبرداشت و سوءتفاهم از برخی ساختههای معدود که به دنبال رمزگشایی هستند، به وجود میآید و مانند شما اینگونه تصور میکنند که اگر کسی به دنبال ساخت اثری درخصوص تاریخ معاصر دهه ۶۰ و موضوعات بازنشدهای مانند پرونده مکفارلین است، سعی در تخریب حسن روحانی، ظریف، برجام و مذاکره با آمریکا دارد و این آثار را با عینک مصرف سیاسی و مصرف داخلی قضاوت میکنند و اهمیتی برای اصالت، محتوا و ماهیت اثر قائل نیستند.
خب این باور شما است؛ صریحتر میپرسم وقتی «قمار» مشخصا با دو مستند «لاتاری در بیروت» و «من روحانی هستم» لینک محتوایی دارد، نمیتوان آن را به سوءبرداشت تقلیل داد. خاصه آنکه در ساخته جواد موگویی (لاتاری در بیروت) مشخصا از لفظ «قمار» که اسم مستند شما نیز هست، استفاده معناداری میشود؟
اینکه دیگران چه آثاری را با چه نیتی ساختهاند و در این آثار چه نگاهی به روحانی، ظریف و مذاکرات دارند، به آنها ربط دارد. من وکیلمدافع آنها نیستم. باید از خود سازندگان «لاتاری در بیروت»، «من روحانی هستم» یا هر اثر دیگری درخصوص ساختههایشان بپرسید. من در رابطه با مستند خودم (قمار) هیچگاه چنین نگاهی نداشته و ندارم که بخواهم یک مستند برای مصرف سیاسی و داخلی و حمله به دولت و مذاکرات بسازم. ضمنا مستند «قمار» ابتدای سال ۹۸ کلید خورد و اوایل تابستان ۹۹ منتشر شد. اگر من به دنبال تخریب روحانی، ظریف و مذاکرات برجام بودم که از همان سال ۹۲ باید ساخت مستند را شروع میکردم.
با وجود تمام نکاتی که عنوان کردید من کماکان اصرار دارم این مستند بخشی از پروژه تخریب دولتهای یازدهم و دوازدهم بود؛ چون برخی مستندات به نام گورباچف یا هاشمیرفسنجانی، عملا حمله به برجام و مذاکرات بود اما مستند شما (قمار ) یک گام رو به جلو است؛ از میرحسین موسوی گرفته تا هاشمیرفسنجانی، سیدمحمد خاتمی و حسن روحانی مورد خطاب شما هستند. پس این حق را بدهید که برداشت سیاسی از ساخته شما داشته باشم و ...
دوباره یک نگاه و قضاوت یکطرفه داشتید. ما داریم درباره مستند «قمار» حرف میزنیم. یعنی ...
بله ما داریم درباره مستند «قمار» حرف میزنیم و چون اتفاقا بحث راجع به مستند قمار است باید گفت که ...
ما داریم درباره مستند «قمار» حرف میزنیم. یعنی مستندی درباره پرونده مکفارلین و پرونده ایران - کنترا. افراد مهم و کلیدی این پرونده چه کسانی هستند؟! جز حسن روحانی، هاشمیرفسنجانی و ...؟! اگر این افراد را از پرونده و مستند فاکتور بگیریم که اصلا نباید هیچ مستندی درباره دهه اول انقلاب ساخته شود. چون هاشمی و روحانی از روز اول انقلاب در نقاط حساس مسئولیت داشتهاند و ...
جناب دزفولی بههیچعنوان، تأکید دارم بههیچعنوان به دنبال تطهیر و حمایت از حسن روحانی، هاشمیرفسنجانی و هیچکس دیگری نیستم. هر فردی فارغ از هر جریان سیاسی به اندازه مسئولیت، خطاها و اشتباهاتی که داشته است، باید در قبال مردم و تاریخ پاسخگو باشد و قطعا در ادامه گفتوگویم با شما به هاشمیرفسنجانی، حسن روحانی و دیگر افراد بهصورت مبسوط خواهم پرداخت؛ این به کنار. بحث من ساخته شماست که روایتی خطدار و جهتدار در برههای معنادار داشته است؟
من گفتم و دوباره هم تکرار میکنم اگر به دنبال تخریب روحانی بودم که از سال اول دولت یازدهم باید کارم را شروع میکردم. این تقارن زمانی به معنای این نیست که من دنبال ساخت یک اثر سیاسی خطدار و جهتدار هستم. این آفت فضای سیاستزده ماست که متأسفانه از هر اثر و ساختهای یک برداشت و سوءتعبیر سیاسی هم شده و نگاه سیاسی با واقعیات تاریخی خلط میشود.
از قرائت فرامتنی مستند شما عبور کنیم و به بازخوانی پرونده «ایران - کنترا» بپردازیم. شاید در مقام ورود باید به منوچهر قربانیفر بپردازیم، اما طبق برخی از اسناد نقطه اتصال ایران و آمریکا برای آغاز مذاکرات و ارسال محمولههای تسلیحاتی با تیمسار منوچهر هاشمی، رئیس اداره هشتم ساواک بوده است که ...
بله طبق اسناد کمیته تاور به دلیل آنکه تیمسار منوچهر هاشمی، رئیس اداره هشتم ساواک بوده، ارتباطات جدی با تیمهای جاسوسی، اطلاعاتی و امنیتی داشته است. بنابراین او کلید اولین ارتباطات مقامات ایرانی و آمریکایی را زد. البته من بشخصه، از زبان آقای منوچهر هاشمی قبل از مرگش چیزی دراینباره نشنیدم و ندیدم که بهطور مشخص و مستدل درخصوص نقشش برای ایجاد ارتباط بین مقامات ایرانی و آمریکایی حرفی زده باشد. مطلبی هم بعد از مرگ او ندیدم و نخواندم که به نقش در این زمینه اشاره کرده باشد. اما باز تکرار میکنم طبق اسناد آمریکایی کمیته تاور، نقش تیمسار منوچهر هاشمی کاملا روشن است.
پس از تیمسار منوچهر هاشمی و در گام بعدی از هر نگاهی که به جعبه سیاه ایران - کنترا ورود کنیم، به اسم یک شخص یعنی «منوچهر قربانیفر» میرسیم؛ فردی که ادعا میشود قبل از انقلاب با نام «سوزنی»، رابط موساد و ساواک بوده است. هرچند برخی موتور محرکه پرونده «ایران - کنترا»، «ایران گیت»، مکفارلین یا هر نام دیگری را که دارد، با سفر اردیبهشتماه ۱۳۶۴ مایکل لدین به اسرائیل و دیدارش با شیمون پرز گره میزنند، اما یک سناریوی دیگر به قربانیفر وصل میشود. او در گفتوگو با نشریه اشترن آلمان عنوان میدارد که میتوان با هاشمیرفسنجانی بهعنوان یک جریان میانهرو در انقلاب اسلامی وارد تعامل شد و در سایه حمایت از وی یک سرمایهگذاری سیاسی را بعد از رحلت امام داشت. قربانیفر پیشنهاد میکند ذیل انجام مذاکرات با هاشمیرفسنجانی و حمایت بیرونی از او میتوان نقش، نفوذ و جایگاهش را در ایران بعد از رحلت امام(ره) افزایش داد. واقعا چه شد که اساسا قربانیفر، هاشمیرفسنجانی را مطرح کرد؟
این موضوع به روحیه مرحوم هاشمیرفسنجانی بازمیگردد. برای مثال اگر به تحولات بعد از عملیات بیتالمقدس و آزادی خرمشهر در سال ۶۱ نگاه کنید، این موضوع مطرح است که مرحوم هاشمیرفسنجانی دیگر به دنبال ادامه جنگ نبود و سعی داشت در همان مقطع این جنگ پایان پیدا کند و غرامت مستقیما به ایران داده شود که آیتالله خامنهای به عنوان رئیسجمهور وقت با این نگاه مخالف بودند و عنوان داشتند اگر عراق به دنبال پرداخت غرامت است، باید از طریق کشور ثالثی مانند عربستان این کار صورت بگیرد. در موضوعات مشابه هم تا سال ۶۵ چنین دیدگاهها و نظراتی از سوی مرحوم هاشمیرفسنجانی مطرح شد. به همین دلیل این استنباط در مجامع بینالمللی شکل گرفت که میتوان روی مرحوم هاشمیرفسنجانی به عنوان یک گزینه میانهرو سرمایهگذاری کرد که...
البته در مستند شما برداشت دیگری وجود دارد و سعی میشود اینگونه تلقی شود که هاشمیرفسنجانی هم به دنبال رهبری بعد از امام بوده است، به همین دلیل مذاکرات مکفارلین را آغاز کرد. اما اگر به مذاکرات مکفارلین و مذاکرات دوره بوش پدر نگاه کنیم، درخواستهای مرحوم هاشمیرفسنجانی کاملا مشخص و در چارچوب منافع ملی بود. در مذاکرات مکفارلین به دنبال تأمین سلاح و برتری میدانی در جنگ و نیز آزادی پولهای بلوکهشده بود. در مذاکرات دوره بوش پدر هم سه خواسته مشخص تعیین تکلیف وضعیت شهید احمد متوسلیان، آزادی پولهای بلوکهشده و بهرسمیتشناختن رژیم بعث عراق به عنوان طرف متجاوز در جنگ تحمیلی داشت. آیا این خواستهها را باید خواستههای شخصی برای هاشمیرفسنجانی دانست که بوی رهبری از آن به مشام میرسد؟
دو نکتهای که شما مطرح کردید، لزوما نافی همدیگر نیست. من عنوان کردم که روحیات مرحوم هاشمیرفسنجانی این برآورد را در جریانهای بیرون از کشور به وجود آورد که وی نگاه انقلابی رادیکال ندارد و اهل گفتوگو، مذاکره و تعامل است، چنانکه در مذاکرات مکفارلین هم در پایان جنگ و پذیرش قطعنامه ما شاهد این روحیه بودیم.
مذاکرات مکفارلین، پیکو (جیان دومینکو پیکو، معاون سیاسی خاویر پرز دکوئیار، دبیرکل اسبق سازمان ملل)، کونوکو و ... همینطور بوده، غیر از این است؟!
من به دنبال برچسبزنی به مرحوم هاشمیرفسنجانی نیستم. ایشان روحیه تعامل و گفتوگو داشتند. من سعی کردم این را در مستند تبیین کنم که این روحیه ایشان به چه نتیجهای منجر شد.
به آغاز فاز عملیاتی جعبهسیاه مک فارلین برسیم. منوچهر قربانیفر بعد از ارائه تحلیل خود درباره سرمایهگذاری روی هاشمیرفسنجانی به عنوان جریان میانه برای رهبری پساامام، مذاکراتی را با محسن کنگرلو، مشاور و معاون امنیتی میرحسین موسوی شروع میکند. در اینجا دو روایت متضاد وجود دارد؛ یک روایت به گفتوگوی کنگرلو با همین روزنامه «شرق» در ۱۵ اردیبهشت ۹۳ بازمیگردد که عنوان کرد قربانیفر از طریق یک تبعه ایرانی در فرانسه که توان سفر و حضور در ایران را نداشته، توانسته با دفتر نخستوزیری و آقای کنگرلو ارتباط پیدا کند. در تبیین این روایت نقل است که ملکی (تبعه ایرانی در فرانسه) از قربانیفر و توانمندیهایش برای تأمین سلاح در لبنان به جلالالدین فارسی میگوید و قربانیفر از طریق جلالالدین فارسی به کنگرلو وصل شد. اما روایت دیگر آن است که کنگرلو و قربانیفر حتی از قبل از انقلاب با همدیگر آشنایی و ارتباط داشتهاند، چنانکه شما هم در «قمار» به آن اشاره کردید. کدام روایت را در تحقیقاتتان نزدیکتر به واقعیت میدانید؟
طبق اسناد کمیته تاور و همچنین با رجوع به برخی از مصاحبههای مرحوم کنگرلو که در مقاطع مختلف بعد از افشای مذاکرات مک فارلین داشتند که یک نمونه آن با همین روزنامه «شرق» بود، به نظر میرسد که روایت آن مرحوم چندان نزدیک به واقعیت نیست. خیلی از گفتهها و مباحثی که مرحوم کنگرلو در مصاحبههای مختلف عنوان داشتهاند، هم با همدیگر تناقض دارند و هم با بسیاری از اسناد و وقایع تاریخی هیچگونه قرابت و همخوانی ندارد.
همینجا توقف کنیم. بر مبنای اسناد کمیته تاور ادعایی مطرح است دال بر اینکه منوچهر قربانیفر حتی قبل از آغاز معاملات تسلیحاتی ذیل معادله ایران - کنترا از اسرائیل با دفتر میرحسین موسوی تماس گرفته است. آیا در میان اسناد داخلی و گفتههای مقامات کشور هم به این نکته برخوردید؟
خیر. اسناد کمیته تاور این را میگوید که سال ۶۱ یا سال ۶۲ شمسی این تماس از اسرائیل توسط قربانیفر با دفتر میرحسین موسوی گرفته میشود. در این تماس درخواست مذاکره مطرح میشود که مذاکرات بعدی در فرانکفورت آلمان صورت میپذیرد. همین ادعای کمیته تاور خلاف روایات آقای کنگرلو را ثابت میکند که چطور فضای بعدی را شکل داد و...
جناب دزفولی قدم به قدم اتفاقات را به ترتیب وقوع بررسی کنیم. بعد از این تماس و انجام مذاکرات فرانکفورت و سلسله دیدارهای بعدی، قربانیفر به ایران سفر میکند. اینجا هم دو روایت وجود دارد، آنگونه که مرحوم کنگرلو در گفتوگو با حسین دهباشی عنوان کرد، قربانیفر در فاصله زمانی ۱۰ تا ۱۵ روزی که در ایران حضور داشته است، مرتبا دادگاه ارتش هر روز او را تحویل میگرفت و بازجویی میشد. در مقابل هم این روایت مطرح است که علی یونسی وظیفه چک امنیتی ایشان را بر عهده داشته است. آیا با توجه به مطرحبودن نقش قربانیفر در کودتای نقاب (نوژه)، واقعا دادگاه ارتش و علی یونسی به دنبال بازجویی او برای روشنشدن نقش قربانیفر در کودتا و ساواک بودهاند یا صرفا چک امنیتی برای جاسوسنبودنش در جریان مذاکرات؟ اینجا پای دیگر نهادهای امنیتی هم مطرح است که...
من مستقیم از آقای یونسی روایت میکنم. ایشان طبق روایتی که مطرح کردهاند و بخشی از آن هم منتشر شده است و چند سال پیش هم در همین رابطه مصاحبهای داشتند، عنوان کردند که به خاطر سمتی که در دادگاه انقلاب و دادگاه نیروهای مسلح داشتند مسئول بازجویی مستقیم از منوچهر قربانیفر به دلیل ظن به مشارکت در کودتای نقاب (نوژه) بوده است که...
اتفاقا نکته جالب هم اینجاست چطور فردی که ظن مشارکتش در کودتای نقاب (نوژه) مطرح است قبل از انقلاب به نام سوزنی رابطه موساد و ساواک بوده است به راحتی وارد خاک ایران میشود و مذاکراتی را در حد گفتوگو با معاون امنیتی دفتر نخستوزیر وقت و همچنین رئیس مجلس وقت انجام میدهد؟
در جمعآوری تحقیقاتم برای ساخت مستند قمار، این یکی از سؤالات بیشماری بود که ذهن من را درگیر کرد و جوابی هم برای آن نیافتم. چطور یک فرد که ظن مشارکت در یک کودتا جدی علیه انقلاب را دارد و از طرف دیگر قبل از انقلاب رابط موساد و ساواک بوده، در سایه بازجویی در دادگاه ارتش به راحتی تبرئه شود و حتی مذاکرات مهمی را هم انجام میدهد؟!
مک فارلین و پرونده «ایران - کنترا» از این دست سؤالات و ابهامات کم ندارد. این پیش سایر پرسشهای بزرگتر که در ادامه به آنها میرسیم، چیزی نیست. قربانیفر از طریق شرکت کشتیرانی خود موسوم به «استارلاین» ارتباطات همزمانی را با اسرائیل و آمریکا داشت و به همین دلیل از اسرائیل با دفتر نخستوزیری تماس گرفت؟
اسناد این را میگوید که از طریق این شرکت کشتیرانی (استارلاین)، منوچهر قربانیفر توانست ارتباطات نزدیک اقتصادی و حتی امنیتی با اسرائیل و آمریکا پیدا کند. به دلیل همین ارتباطات هم بوده است که قربانیفر توانست طبق تحلیلی که به واشنگتن ارائه کرد، مرحوم هاشمیرفسنجانی را به عنوان یک گزینه جدی مذاکرات مطرح کند.
نکته حائز اهمیت دیگر درخصوص شرکت کشتیرانی استارلاین متعلق به منوچهر قربانیفر این است که احتمالا ارسال محمولههای سلاح از طریق این شرکت با شرکتهایی بوده است که سیدصادق طباطبایی، سخنگوی دولت موقت بازرگان تأسیس کرده بود. این روایت تا چه حد درست است؟
در اسناد داخلی چنین چیزی مطرح نیست. اما در اسناد کمیته تاور مطرح است که مرحوم طباطبایی، شرکتهایی را در قبرس تأسیس کرده بود و ارتباطاتی هم با شرکت استارلاین داشته است. همچنین شرکتهای متعلق به آقای طباطبایی مراوداتی با مقامات آمریکایی هم داشته است. البته تا زمان حیات ایشان، آقای طباطبایی هیچگونه موضعگیری، مصاحبه یا خاطرهای در این رابطه نقل نکردند و همه چیز از دل همان روایات تاریخی و اسناد آمریکایی بیرون آمده است.
برگردیم به قربانیفر. نگاه تحلیلی او روی سه جریان در داخل ایران بوده است؛ «هاشمیرفسنجانی»، «منتظری» و «میرحسین موسوی» که...
بله. قربانیفر طبق تحلیلش معتقد بود که بین این سه جریان (هاشمیرفسنجانی، منتظری و میرحسین موسوی) میتوان روی هاشمیرفسنجانی به عنوان یک چهره میانهرو به دلیل مجموعه اتفاقاتی که از سال ۵۷ تا سال ۶۴ روی داد، به عنوان گزینه جدی رهبری دوران بعد از رحلت امام حساب باز کرد و با حمایت از او وارد مذاکرات جدی با ایران شد. البته باز هم طبق اسناد کمیته تاور، آمریکاییها به منوچهر قربانیفر هیچ اعتمادی نداشتند.
چرا؟
چون بارها با دستگاه دروغسنج فهمیدند که قربانیفر ادعاهای خلاف واقعی را مطرح میکند و عدم صداقتش برای آمریکاییها محرز بود. البته بعدا هم مشخص شد که قربانیفر از طریق ارتباط نزدیک با اسرائیل توسط شاخه «زیتون» به آمریکاییها معرفی شد و توانست تحلیل مدنظر اسرائیل را به آمریکا تحمیل کند که آغازی برای معاملات تسلیحاتی و به دنبالش مذاکرات مک فارلین بود.
طبق خاطرات مک فارلین، قربانیفر از طریق شیمون پرز یا یک مقام دیگر اسرائیلی به آمریکاییها معرفی شد که مسیر مدنظر تلآویو در جنگ تحمیلی طی شود؟
خاطرات مک فارلین و مشاور دیگر ریگان همین را میگوید. گویا شاخه زیتون و مشخصا شیمون پرز یا فرد دیگری به آمریکاییها اطلاع دادند که اسرائیل شبکه قوی از ایرانیها را در اختیار دارد که میتوانند به ایالات متحده در نزدیکی به ایران کمک کنند که یکی از این افراد منوچهر قربانیفر بود. به هر حال اسرائیل قبل از انقلاب ارتباط نزدیکی با ایران داشت.
در این میان پای عدنان خاشقجی چگونه به مذاکرات کانال یک یا همان معاملات تسلیحاتی منجر به مذاکرات مک فارلین باز میشود، از طریق قربانیفر یا فرد دیگری؟
خیر از طریق آقای قربانیفر؛ هم قربانیفر و هم خاشقجی دلال اسلحه بودهاند. از طرف دیگر ظاهرا اولین بار هم این پرونده مذاکرات با طرف عربستانی و مصری انجام میشود که قاهره و ریاض روی خوشی به این طرح نشان نمیدهند و بعدا از طریق مقامات اسرائیلی به آمریکا وصل میشوند و پرونده جلو میرود. مضافا عدنان خاشقجی به دلیل همسر ایرانی نزدیکی با فضای ایران داشت. ضمن اینکه یک معامله تسلیحاتی کلان و سود میلیون دلاری، باعث شد که این دلال اسلحه سعودی هم وارد مذاکرات مک فارلین شود.
ادعایی درخصوص قربانیفر در مستند شما مطرح میشود که بشخصه آن را جایی نه دیده بودم و نه شنیده بودم و آن هم ناظر بر ارتباط قربانیفر با میرحسین موسوی قبل از انقلاب بوده است که به نقل از نشریه «لارپوبلیکا» (La Repubblica) عنوان کردید. البته خودتان هم گفتید به سند قطعی نرسیدهاید. آیا ذکر این یک جمله با هدف تخریب میرحسین موسوی بود؟
بههیچعنوان. فقط بیان یک ادعا توسط نشریه ایتالیایی بود. من طبق این ادعای نشریه «لارپوبلیکا» (La Repubblica) عنوان داشتم که یکی از سناریوهای چگونگی ارتباط قربانیفر با دفتر نخستوزیری یا ازطریق مرحوم کنگرلو بوده است یا از طریق ارتباطات احتمالی میرحسین و قربانیفر قبل از انقلاب، آن هم به ادعای این نشریه ایتالیایی است که من همانجا عنوان کردم هیچ سند قطعی برای این موضوع نیافتهام.
با تحرکات قربانیفر و مذاکرات انجامشده در جهت زمینهسازی گفتوگوهای تهران - واشنگتن و انجام چند مرحله معامله تسلیحاتی نهایتا پای مک فارلین به تهران باز میشود. در اینجا باز هم دو سناریوی کاملا متضاد و متناقض داریم. طبق ادعای کنگرلو در همان گفتوگوی ۱۵ اردیبهشت سال ۹۳ با همین روزنامه «شرق»، وی مدعی است که ما از قبل در جریان سفر چهارم خرداد سال 65 رابرت مک فارلین، مشاور امنیت ملی رونالد ریگان، ویلیام کیسی، رئیس وقت سازمان سیآیای، سرهنگ الیور نورث، رئیس ستاد ارتش، امیرام نیر، مشاور شیمون پرز که به دروغ یک مسئول آمریکایی معرفی شد و چهار نفر دیگر به تهران بودهایم و حتی پیشنهاد کردهاند این افراد با پاسپورت ایرلندی وارد ایران شوند که حساسیتی را ایجاد نکنند، اما آنگونه که هاشمیرفسنجانی در کتاب خاطراتش و نیز در مصاحبه آذرماه سال ۶۵ با بیبیسی مطرح میکند، حداقل او (هاشمی) هیچ گونه اطلاعی از سفر مک فارلین به ایران نداشته است و تازه بعد از فرود هواپیمای مک فارلین در فرودگاه قلعهمرغی به هویت آنها پی میبرند؛ هواپیمایی که قرار بوده قطعاتی را از ایرلند به تهران منتقل کند. واقعا هاشمیرفسنجانی اطلاعی از سفر مک فارلین نداشت یا اینجا میتوان به گفته کنگرلو استناد کرد؟
مرحوم هاشمیرفسنجانی در همان مصاحبه پاییز سال ۶۵ با بیبیسی و همچنین در کتاب خاطرات خود تأکید دارد که وی هیچگونه اطلاعی از سفر آنها نداشته است و تصور میکند که این افراد ایرلندی هستند و بعد از بررسیها مشخص شد که این افراد چه کسانی هستند. اما اگر از نظر منطقی به موضوع نگاه کنیم به نظر میرسد اینجا ادعای آقای هاشمی چندان با واقعیت همخوانی ندارد و باید به گفتههای مرحوم کنگرلو استناد کرد.
چون واقعا هیچگونه عقل و منطقی نمیپذیرد مشاور امنیت ملی ایالات متحده آمریکا، رئیس سیآیای و یکی از مقامات وزارت دفاع بدون هیچگونه اطلاع و هماهنگی، آنهم با یک پاسپورت جعلی و تابعیت ایرلندی بهناگاه سر از کشوری دربیاورند که تقابل و تخاصم جدی با ایالات متحده دارد. اینجا پای جان و امنیت مقامات بلندپایه امنیتی، سیاسی، نظامی و دفاعی آمریکا در میان است. کاخ سفید هیچگاه ریسک تهدید جانی مقامات خود را نمیپذیرد، مگر اینکه واقعا از پیش، زمینهها، هماهنگیها و صد البته تضمینهای لازم را برای تأمین امنیت جانی و انجام گفتوگو درباره موضوعات مشخص از تهران گرفته باشد. مضافا دوباره به عقل و منطق رجوع کنیم؛ نمیشود آمریکا یکطرفه به دنبال مذاکره با تهران باشد، هیچ چراغ سبزی را هم دریافت نکند و بدون اطلاع تهران، مقامات بلندپایه نظامی، امنیتی و دفاعی خود را روانه ایران کند. قطعا تهران از جانب هر فردی، هر نهاد و ارگانی که بوده این چراغ سبز را به آمریکاییها داده که بعد از تلاشهای قربانیفر و چند دور معامله تسلیحاتی اکنون میتوان مذاکراتی را پی گرفت که نهایتا پای مک فارلین به تهران باز میشود که سبب شد تا مذاکرات در تهران انجام شود و... .
به موضوعات بعدی میرسیم؛ اما اجازه دهید روی سلسله اتفاقات به ترتیب وقوع آنها جلو برویم؛ مک فارلین در تهران است، چه شد که امام دستور عدم مذاکره با مک فارلین را صادر کرد؟ اصلا چگونه امام در جریان سفر مک فارلین و مذاکرات انجامشده قرار گرفتند؟ طبق همان مباحثه اینستاگرامیتان با مجید تفرشی که در همین روزنامه «شرق» منتشر شد، شما اعتقاد داشتید امام در جریان سفر مک فارلین و مذاکرات نبودهاند؛ اما تفرشی تأکید دارد که این مذاکرات هاشمی و مک فارلین بدون هماهنگی با امام نبوده است؟
من کماکان معتقدم امام در جریان سفر مک فارلین و مذاکرات انجامشده نبودند و اتفاقا به همین دلیل بعد از اطلاعشان دستور عدم گفتوگو و دیدار با مک فارلین صادر شد؛ اما اینکه چطور امام در جریان قرار گرفتند، گویا از طریق سپاه به امام اطلاع دادند که مقاماتی از سوی آمریکا و دولت ریگان وارد تهران شدهاند و به دنبال مذاکره با ایران هستند.
همینجا توقف کنیم. بعد از منع امام، چه کسی دستور انتقال مک فارلین و هیئت همراه را به هتل استقلال (رویالهیلتون) داد؛ چون روایات زیاد و البته متناقض است. کنگرلو که میگوید به دستور ما بوده است؛ اما برخی روایات از تصمیم سپاه میگویند و برخی اسناد هم تأکید دارند به پیشنهاد هاشمیرفسنجانی این هیئت به هتل استقلال برده شدند؟
خیر، کار سپاه نبود. مرحوم کنگرلو در مصاحبه با آقای دهباشی صراحتا عنوان کردند که ما تصمیم به انتقال مک فارلین و هیئتش به هتل استقلال را گرفتیم.
چرا هتل استقلال، خانه امن امنیتی نبود؟
طبق گفته کنگرلو در آن زمان حتی توان تأمین یک خانه امن برای اسکان مک فارلین و هیئت همراه وجود نداشت و به همین دلیل آنها به هتل استقلال منتقل شدند. ببینید واقعا روایات متناقض، متضاد، مخدوش و مبهم بسیار زیاد است. به همین دلیل هر روایتی میتواند درست یا غلط باشد. درعینحال هر روایتی میتواند نافی روایت دیگر باشد. واقعا درخصوص پرونده مک فارلین سؤالات، ابهامات و نقاط تاریک بسیار زیاد است؛ پس هیچ چارهای نداریم جز اینکه روی برخی مصاحبهها، مواضع، خاطرات و روایات محدود داخلی درخصوص پرونده مک فارلین استناد کنیم که آنها هم بهشدت همدیگر را نقض میکنند. هرکسی روایت خود را از ماجرا دارد که میتواند درست یا غلط باشد.
مک فارلین هم مانند قربانیفر بازجویی یا حداقل چک امنیتی میشد؟
خیر. آنگونه که مطرح شده است مک فارلین فقط در هتل استقلال اسکان داده شد و او و هیئت همراهش اجازه خروج از هتل و عبورومرور در خیابانها و سطح معابر را هم نداشتند. من به سندی درباره بازجویی یا چک امنیتی او و هیئتش در هتل استقلال برخورد نکردم.
اینجا یک تناقض برای من شکل میگیرد. چطور در مدتی که مک فارلین، هم اجازه خروج از هتل استقلال را نداشته است و همزمان به دستور امام از مذاکره و دیدار با مقامات ایرانی منع شده بود، با حسن روحانی، محمد لواسانی و محمدهادی نجفآبادی بهعنوان نمایندگان وقت مجلس شورای اسلامی گفتوگو میکند؟ البته اسامی دیگر مانند دکتر هادی، احمد وحیدی، حسین شیخالاسلام و... هم مطرح هستند.
آنگونه که برخیها عنوان میکنند، امام سران عالی کشور را از دیدار و گفتوگو با مک فارلین و هیئتها آمریکایی منع کرده بودند و افرادی که از آن نام بردید، نمایندگان مجلس و افراد رده متوسط بودند. البته باز هم تأکید دارم این روایت خود این افراد است، درصورتیکه مرحوم امام هیچگونه موضع صریح و البته جزئی درخصوص چگونگی و نحوه دیدار مقامات کشور با هیئت آمریکایی در هتل استقلال عنوان نکردند. امام در یک دستور کلی، مقامات را از دیدار و مذاکره با هیئت آمریکایی منع کردند؛ اما مقامات جزئیاتی را از دل همین دستور کلی امام مطرح میکنند. اینجا هم یک دوگانگی مطرح است که آیا امام در جریان جزئیات دیدار برخی مقامات نام بردهشده با مک فارلین و هیئت همراه در هتل استقلال بودهاند یا خیر؟ البته این احتمال وجود دارد که رایزنی کسانی مانند مرحوم هاشمیرفسنجانی که امام به او اعتماد زیادی داشت، سبب اطمینان خاطر برای امام شده باشد و به تبعش برخی افراد گفتوگوهایی را با مک فارلین داشته باشند. باز هم تکرار میکنم واقعا سؤال، تضاد و ابهام در این پرونده زیاد است، اما جواب متقنی برای آنها پیدا نکردم؛ بهخصوص که برخیها نظیر حسن روحانی از اساس گفتوگو با مک فارلین در هتل استقلال را تکذیب میکند، اما اسناد و برخی روایت خلاف آن را ثابت میکنند.
تکذیب حسن روحانی که حجت نیست. مشروح، به حسن روحانی خواهیم پرداخت. فعلا روی محتوای گفتوگوها جلو برویم. ظاهرا مذاکرات باب میل مک فارین پیش نرفته و برخورد مقامات بر خلاف تصورش بوده تا جایی که همان جمله معروف در خاطرات هاشمیرفسنجانی از مک فارلین نقل میشود که «اگر من برای خرید پوست گربه به روسیه بروم، گورباچف در روز دو بار با من ملاقات میکند»؛ اما چه شد که مذاکره آنطور که تصور میشد به نتیجه نرسید؟
هدف مک فارلین و ریگان از ارتباط با ایران، ظاهرا آزادی گروگانهای آمریکایی بود که در نزد حزبالله لبنان اسیر بودند. آنها ابراز تمایل میکردند که مسئولان ایرانی وساطت کنند تا گروگانها آزاد شوند و حزب جمهوریخواه ریگان در انتخابات مجلس شکست نخورد و به سرنوشت کارتر و حزب دموکرات دچار نشود.
که در قبالش آمریکا متعهد شد با وساطت ایران، برخی از قطعات دفاع ضدهوایی «هاوک» و «تاو» را به تهران بدهد. آیا هواپیمایی که مک فارلین را به فرودگاه قلعهمرغی برد، محوله سلاحی به تهران داده شد؛ چون مک فارلین در خاطرات خود اینگونه عنوان میکند.
طبق اسناد این موضوع مطرح است. مک فارلین هم در کتاب خاطراتش گفته که هواپیمای او نیز حامل سلاحهایی بود که گویا مورد نیاز آن روزهای جمهوری اسلامی ایران بوده است.
روی جزئیات مذاکرات جلو برویم. گویا در دور اول مذاکرات، مک فارلین حضور خود را به نمایندگی از رئیسجمهور آمریکا بهعنوان شروع فصلی جدید در مناسبات دو کشور ذکر کرد و گفت برای حسننیت آماده است برخی اقلام مورد نیاز ایران را فراهم کند. طرف ایرانی هم اعلام کرد انتظار داریم اقلام بیشتری از طرف شما دریافت کنیم تا در موقعیت بهتری از جهت رهبران خود باشیم. در دور دوم مذاکرات، نگرانی از عدم پیشرفت سبب دلواپسی نورث شد و عنوان کرد که ما سردرگم و نگران هستیم. اکنون بیش از یک روز است اینجا هستیم و کسی با ما صحبت نمیکند. مک فارلین هم در دور سوم مذاکرات شرکت نکرد. به نظر میرسید انتظار هیئت آمریکایی مذاکره با افرادی در سطوح بالاتر حکومت ایران بود. نورث اما نگران لورفتن این مذاکرات بهویژه از سوی شوروی بود. در آخرین مذاکرات طرف آمریکایی اعلام کرد اگر ۹ گروگان آمریکایی یکباره آزاد شوند آنها در تأمین تسلیحات ایران بهتر عمل میکنند. آزادی یکباره گروگانها به پیروزی جمهوریخواهان در انتخابات کنگره کمک میکرد؛ انتخاباتی که قرار بود آبانماه همان سال برگزار شود و... .
ببینید روایات زیادی درباره متن مذاکرت هتل استقلال مطرح است، اما در نهایت مذاکرات به نتیجه مطلوب نمیرسد و مک فارلین و هیئت همراه تصمیم به ترک تهران میگیرند.
در زمان خروج مک فارلین از تهران هم گویا طیف سیدمهدی هاشمی از حضور مک فارلین در تهران اطلاع حاصل میکند و به دنبال گروگانگرفتن او و هیئت همراه بوده است.
طبق برخی روایات و اسناد، نزدیکان سیدمهدی هاشمی از موضوع سفر مک فارلین اطلاع پیدا میکنند و سعی داشتهاند که او (مک فارلین) و هیئت همراه را گروگان بگیرند که در این صورت موضوع مذاکرت به حاشیه میرفت و روند تحولات سمت و سوی دیگری پیدا میکرد.
چه شد که گروگانگیری مک فارلین و هیئت همراه از طرف جریان سیدمهدی هاشمی به نتیجه نرسید؟
مرحوم کنگرلو، مک فارلین و هیئت همراه را سریعتر به فرودگاه مهرآباد انتقال میدهد و تلاش نزدیکان سیدمهدی هاشمی بینتیجه میماند. البته در زمان خروج مک فارلین از ایران در فرودگاه مهرآباد طبق خاطرات خود مک فارلین یکی از مذاکرهکنندگان ایرانی که حدس زده میشود، تأکید دارم حدس زده میشود، فریدون وردینژاد باشد، با لبخندی به مک فارلین میگوید که نگران نباشید این مذاکرات در آینده ادامه پیدا میکند. اینجا مذاکرات به طور موقت متوقف میشود؛ اما تا آن مقطع حدود پنج تا هفت محموله سلاح به ایران داده میشود.
مشخصا هفت محموله سلاح. طبق ادعای نیویورکتایمز در فاصله یکساله بین ۱۹۸۵ تا ۱۹۸۶ (۱۳۶۴ تا بهار ۱۳۶۵) هفت محموله سلاح در ۲۰ آگوست ۱۹۸۵، ۱۴ سپتامبر ۱۹۸۵، ۱۲ نوامبر ۱۹۸۵، ۲۴ نوامبر ۱۹۸۵، ۱۷ فوریه ۱۹۸۶، ۲۷ فوریه ۱۹۸۶، ۲۴ می ۱۹۸۶ به ایران ارسال میشود؛ اما سؤال اینجاست که چرا واشنگتن با وجود اشاره به نگاه ضداسرائیلی در ایران سعی کرد برخی محمولههای سلاح را با برچسب اسرائیلی ارسال کند؟
در یک نگاه کلی پرونده ایران - کنترا یا ایرانگیت یک معادله پنجضلعی است که یک ضلعش ایران، ضلع دیگرش آمریکا، ضلع سوم شورشیان نیکاراگوئه موسوم به کنتراها، ضلع چهارم کشورهای عربی و مشخصا مصر و عربستان سعودی و ضلع آخر اسرائیل است. همانگونه که در بخشهای قبلی گفتوگو عنوان شد، اساسا موتور این معاملههای تسلیحاتی که از سوی قربانیفر با طرف ایرانی پیش رفت، طرح و ایده اسرائیلیها بود که به آمریکا ارائه کرده بودند.
ولی اینجا برای من سؤال جدی وجود دارد که ریگان به دنبال چند هدف همزمان از معامله تسلیحاتی با ایران بود؛ ازجمله توازنبخشی بین تهران با رژیم بعث در جنگ تحمیلی، آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان، پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری ۱۹۸۴ ایالات متحده و دچارنشدن به سرنوشت کارتر، مدیریت و کنترل فضا در لبنان از طریق ایران، کمک به شورشیان نیکاراگوئه و کنتراها علیه ساندینیستا با سود هفت مرحله معامله تسلیحاتی با ایران و تقویت جریان میانهرو با محوریت هاشمیرفسنجانی در ایران؛ اما اسرائیل با نقشآفرینی در پرونده ایران - کنترا و مذاکرات مک فارلین چه در سر داشت؟
هم جمهوری اسلامی ایران و رژیم بعث عراق دشمن مشترک اسرائیل بودند. به همین دلیل اسرائیل تلاش داشت با پیشکشیدن قربانیفر و ارسال برخی محمولههای تسلیحاتی به ایران هم مانند آمریکا یک توازنبخشی را بین جمهوری اسلامی ایران و رژیم بعث در جنگ تحمیلی ایجاد کند که به یک جنگ فرسایشی و از بین رفتن ظرفیتها، پتانسیلهای دو طرف و بالارفتن هزینههای انسانی، لجستیکی، اقتصادی و تجاری و در کل نابودی ایران و عراق منجر شود. ضمن اینکه تداوم یک ناامنی در منطقه خاورمیانه بهترین فضا را برای اسرائیل فراهم میکرد که محیط امنی را در اطراف خود ایجاد کند؛ کمااینکه در همان برهه تجاوز به جنوب لبنان کلید زده شد. از طرف دیگر تمام جریانهای سیاسی که در انقلاب اسلامی نقشآفرین بودند، یک نگاه ضداسرائیلی داشتند؛ به همین دلیل اسرائیل با ارسال بخشی از محمولههای سلاح با برچسب و زبان عبری سعی کرد ماهیت، ایدئولوژی و قدرت انقلاب اسلامی ایران را زیر سؤال ببرد و اینگونه القا کند که جمهوری اسلامی ایران برای ادامه جنگ با رژیم بعث عراق ناچار شده است از سلاحهای اسرائیلی استفاده کند.
بااینهمه هدف اصلی اسرائیل هنوز ناگفته مانده است؛ چون که به باور من اسرائیلیها در سایه مطرحکردن قربانیفر به آمریکاییها برای انجام معاملات تسلیحاتی و همچنین مذاکرات مک فارلین و حمایت از جریان میانهرو با محوریت هاشمیرفسنجانی سعی داشتند روی تحولات لبنان اثرگذار باشند. به همین دلیل در مذاکرات کانال یک شاهد سفر «امیرام نیر»، مشاور شیمون پرز همراه با رابرت مک فارلین در تهران و هتل استقلال هستیم و در مذاکرات کانال ۲ باز هم امیرام نیر و دیوید کیمخه (کیمچه) بهعنوان مهرههای اسرائیل حضور دارند که موجب شد تا ... .
در خاطرات مرحوم هاشمی و دیگر گفتههای مقامات داخلی واقعا کسی از ماهیت امیرام نیر بهعنوان مشاور شیمون پرز در تهران خبر نداشت. به همین دلیل ما دو روایت کلی را از مقامات ایران در قبال نقش اسرائیل در موضوع مک فارلین داریم؛ اول اینکه طرف ایرانی هیچ اطلاعی از حضور مقامات اسرائیلی در مذاکرات کانال یک و کانال ۲ نداشته است. دوم اینکه هیچگونه محموله تسلیحاتی از اسرائیل به ایران ذیل آن هفت محموله وارد کشور نشده است؛ پس حدود چهار دهه است که شاهد یک منازعه تاریخی جدی بین مقامات ایرانی و آمریکایی هستیم که اساسا اسرائیلیها در پرونده ایران - کنترا و مذاکرات مک فارلین نقشآفرین بودند یا نه و آیا محمولههای تسلیحاتی اسرائیلی به ایران در ایام جنگ ارسال شده است یا خیر؟!
باور شما چیست؟
من بهواقع در طول تحقیقاتم برای ساخت مستند هیچ سند قطعی و متقنی پیدا نکردم که این ادعا را رد یا تأیید کند؛ واقعا ادعاها هر دو طرف متعدد، متنوع، متضاد و متناقض بودند؛ اما باید این را اذعان کرد که اسرائیل موتور محرکه معاملات تسلیحاتی ایران - آمریکا و پرونده ایران - کنترا بود؛ یعنی کل موضوع ایرانگیت یا مک فارلین یک بازی تماما اسرائیلی بود.
البته در ارسال و استفاده از محمولههای تسلیحاتی اسرائیلی هنوز مناقشه وجود دارد؛ کمااینکه هاشمیرفسنجانی از اساس ورود محمولههای تسلیحاتی اسرائیلی را در آن هفت محموله ارسال کانال یک تکذیب میکند؛ ولی برخی اسناد خلاف آن را مطرح میکنند. شما در مجموع گفته هاشمی را نزدیک به واقعیت میدانید یا ادعای مقامات آمریکایی را؟
مرحوم هاشمیرفسنجانی، هم در خاطرات خود و هم در چند موضعگیری صریح در سالهای بعد، ادعا کردند که هیچ محموله تسلیحاتی از سوی اسرائیل به ایران وارد نشده است؛ اما در مقابل برخی از مقامات آمریکایی که در معاملات تسلیحاتی ایران - کنترا نقشآفرین بودند، به این موضوع اذعان داشتهاند که آمریکا مستقیما از داخل خاک ایالات متحده محمولههای تسلیحاتی را به ایران و دیگر کشورها ارسال نمیکند، بلکه از پایگاههای مختلف این هفت محموله تسلیحاتی به تبریز، بندرعباس و تهران ارسال شده است که یکی از این انبارها و پایگاههای تسلیحاتی آمریکا در منطقه اسرائیل است.
قبل از اینکه وارد مذاکرات کانال ۲ شویم، یک سؤال برای من وجود دارد. سال ۱۳۶۴ شاهد سفر هاشمیرفسنجانی به سوریه و دیدار و رایزنیاش با حافظ اسد درخصوص گروگانگیری هواپیمای TWA و دیگر عملیاتهای انجامشده از سوی عماد مغنیه بودیم. آنگونه که محسن کنگرلو در گفتوگو با حسین دهباشی عنوان میکند، اساسا هستههای مقاومت در لبنان ساخته و پرداخته ایران بودند. با این اوصاف آیا هاشمیرفسنجانی با برگ گروههای مقاومت لبنانی به دنبال معامله با ریگان بود؟
این برداشتی است که طرف آمریکایی از ایران داشت؛ چون حزبالله قبل از تأسیس شامل مجموعهای از گروههای شیعه در جنوب لبنان بود که با تجاوز اسرائیل به این کشور دست به سلسلهعملیاتهایی زده بود که واقعا توانسته بود هم اسرائیل را متوقف کند و هم چالشی جدی برای آمریکا در لبنان به وجود آورد. به همین دلیل نفوذ ایران در این گروههای شیعه توانسته بود یک برگ برنده در جهت تقویت توان چانهزنی دیپلماتیک را برای مرحوم هاشمیرفسنجانی در مذاکرات با مک فارلین و ریگان شکل دهد؛ اما نکته اینجاست که اتفاقا همین مسئله بعدها به یک چالش جدی برای ایران در مذاکرات دوره بوش پدر تبدیل شد.
تحریمهای جدید و... .
بله. در مذاکرات پیکو زمانی که هاشمیرفسنجانی توانست از طریق نفوذ ایران در گروههای شیعه لبنانی، گروگانها و جنازه اتباع آمریکایی را بازگرداند، بوش پدر بهعنوان رئیسجمهور وقت آمریکا اعلام کرد که نفوذ بالای ایران در گروههای شیعه لبنانی نشان میدهد که این گروگانگیریها و سلسلهعملیاتهای ضدآمریکایی در خاک لبنان اساسا از سوی جمهوری اسلامی ایران انجام شده است و به همین دلیل بوش پدر، نهتنها به تعهدات خود در دوره هاشمی بهعنوان رئیسجمهور عمل نکرد، بلکه تحریمهای جدیدی را هم اعمال کرد.
بعد از ناکامماندن رابرت مک فارلین در جریان سفرش به ایران، مذاکرات کانال یک قطع میشود؛ اما بعد از مدتی مذاکرات کانال ۲ با تلاشهای ژنرال سیکورت، معاون وزارت دفاع آمریکا و آلبرت حکیم دوباره شروع میشود. اینجا چهره محوری علی هاشمیرفسنجانی (برادرزاده هاشمیرفسنجانی) است. طبق ادعای علی هاشمیرفسنجانی با تلاش سیدجلال ساداتیان بهعنوان سفیر وقت ایران در انگلستان، دیدارهایی میان این مقامات (سیکورت و حکیم) با هاشمی در بلژیک انجام میشود که البته بر اساس برخی گفتهها این موضوع از اساس خلاف واقع است که خودش جای تأمل دارد؛ اما اینجا با دو تضاد مواجه هستیم. از یک سو بر مبنای گفتههای علی هاشمی، او این مذاکرات (کانال ۲) را به شیخ محمدعلی انصاری (از نزدیکان امام) انتقال داده است و بعدا از سوی امام، علی هاشمی به محسن رضایی لینک داده میشود و محسن رضایی هم در دیدار با علی هاشمی اذعان دارد در جریان مذاکرات کانال یک بوده است و اکنون هم نیازی نیست که مذاکرات کانال ۲ را به اطلاع عمویش (هاشمیرفسنجانی) برساند. تضاد دوم که تضاد بزرگتری است این است وقتی امام در جریان سفر مک فارلین به تهران، مقامات را از هرگونه مذاکرهای با آمریکاییها منع میکند، چگونه و با چه توجیه و اجازهای مذاکرات کانال ۲ استارت میخورد و به پیش میرود. سؤال مهمتر آیا واقعا هاشمیرفسنجانی در جریان مذاکرات کانال ۲ نبوده است؟
سؤالات زیاد و درعینحال مهمی را مطرح کردید که تک به تک آنها برای ما نیز هنوز بدون جواب مانده است. در زمان جمعآوری اطلاعات برای ساخت مستند، نه محسن رضایی، نه فریدون وردینژاد، نه حسن روحانی و برخی دیگر از افراد حاضر به گفتوگو و روشنگری در این قبال این مسئله و سؤالات شما نشدند که سؤالات جدی هم برای ما بودند؛ اما محسن رضایی سال ۸۸ در گفتوگویی که با خبرگزاری فارس داشت، تصریح کرد که همه چیز با نظارت، هماهنگی و اطلاع مرحوم هاشمیرفسنجانی پیش رفته است.
پس، هم مذاکرات کانال یک و هم مذاکرات کانال ۲ با اطلاع و آگاهی مرحوم هاشمیرفسنجانی پیش رفته است؟
بله، با همان تأکید شما، مرحوم کنگرلو در گفتوگو با همین روزنامه «شرق» اذعان میدارد که ما از سفر مک فارلین به تهران خبر داشتیم و پیشنهاد استفاده از پاسپورت ایرلندی را مطرح کردیم. آقای محسن رضایی هم در این گفتوگو با فارس ادعا میکنند آقای هاشمی در جریان مذاکرات کانال ۲ هم بوده است. در ضمن علی هاشمیرفسنجانی (برادرزاده هاشمیرفسنجانی) هم اذعان دارند که درخصوص مذاکرات کانال ۲ با عمویش گفتوگو کرده است. حتی اگر مواضع و گفتههای محسن رضایی و علی هاشمیرفسنجانی را کنار بگذاریم و دوباره به عقل و منطق رجوع کنیم بههیچعنوان قابل توجیه نیست که آمریکاییها بخواهند مذاکرات کانال ۲ را با یک جوان ۲۵ساله پیش ببرند؛ چون در آن زمان علی هاشمی حدود ۲۵ سال داشت. قطعا علی هاشمی با چراغ سبز در داخل و از طرف مقامات مهمتر اجازه گفتوگو و آغاز مذاکرات کانال را پیدا کرده است که... .
و چگونه پای سپاه به مذاکرات کانال ۲ باز شد؛ از طریق محسن رضایی؟! یعنی تا به این حد نیاز به تأمین تسلیحات در جنگ واجب بود که مذکرات کانال ۲ با سپاه جلو رفت؟! چرا بعد از لینک علی هاشمی و محسن رضایی، مذاکرات با وردینژاد ادامه یافت؟
بعد از آنکه علی هاشمی با محسن رضایی ارتباط پیدا میکند که گویا از قبل همدیگر را میشناختهاند و... .
از طریق هاشمیرفسنجانی؟
خیر. گویا علی هاشمی چند باری به جبهه اعزم شده بود و از آن طریق با محسن رضایی آشنا شده است؛ اما بعد از بازشدن پای محسن رضایی به مذاکرات کانال ۲، فریدون وردینژاد بهعنوان نماینده سپاه این مذاکرات را با علی هاشمی پیش میبرند. درخصوص نیاز به تأمین سلاح، بله واقعا به دلیل تحریمهای سخت و پیچیده علیه ایران، تهران حتی در بازار سیاه هم نمیتوانست تسلیحات مدنظر خود را تأمین کند، این در حالی بود که بیش از ۳۰ کشور حمایت تمامعیار تسلیحاتی، لجستیکی، امنیتی، اطلاعاتی و حتی اقتصادی از رژیم بعث عراق داشتند. در این نبرد نابرابر واقعا هر مذاکره و گفتوگویی برای تأمین تسلیحات از سوی مقامات وقت ایران نمیتوانست نادیده گرفته شود.
اما چه میشود که طرف آمریکایی علی هاشمی را انتخاب میکند؟
علی هاشمی مقام یا مسئولی در جمهوری اسلامی ایران نبود، فقط خویشاوندی با مرحوم هاشمیرفسنجانی داشت و چون دولت ریگان از قبل روی مرحوم هاشمیرفسنجانی بهعنوان گزینه جدی مذاکرات سرمایهگذاری کرده بود، سعی شد از طریق علی هاشمی دوباره مذاکرات با مرحوم هاشمی ذیل کانال دوم شروع شود.
مذاکرات تا کجا پیش میرود؛ چون طبق اسناد کمیته تاور علی هاشمی تا سفر به آمریکا و حضور در کاخ سفید هم جلو رفته است؟
طبق اسناد کمیته تاور، هم علی هاشمی و هم فریدون وردینژاد که گاهی با اسم مستقیم و گاهی با نام مستعار از آنها نام برده میشود، مذاکراتی را با مقامات آمریکایی هم در اروپا و هم در ایالات متحده انجام دادهاند. البته خود آقای علی هاشمی نیز در سفر به آمریکا، حضور در کاخ سفید و اتاق بیضیشکل رئیسجمهور (اتاق کار رونالد ریگان) را تأیید میکند؛ یعنی تا به این اندازه مذاکرات جدی شد. البته طبق اسناد کمیته تاور، علی هاشمی سفری هم به اسرائیل داشتهاند که البته خود آقای هاشمی این مسئله را رد میکند و بنا بر اصول اخلاقی من هم ادعای آقای علی هاشمی را قبول میکنم.
در مصاحبه سال ۸۷ علی هاشمی با «شهروند»، او چیز دیگری میگوید؟
بله آقای هاشمی در مصاحبه با شهروند عنوان کرده است که ما در فرودگاهی پیاده شدیم که شبیه به فرودگاه کشورهای عربی بود و نامی از اسرائیل نمیبرد. در جای دیگری از این فرودگاه بهعنوان فرودگاه ایسلند یاد میشود؛ بنابراین مجموعه ادعاها متناقض و متفاوت است.
بعد از این توقف علی هاشمی به آمریکا سفر میکند که نکته جالبتر اینجاست که با وجود اذعان علی هاشمی، هاشمیرفسنجانی در خاطرات سال ۶۵، سفر برادرزادهاش به آمریکا را تکذیب کرد. پس چرا شاهد این تناقضگوییها هستیم؟
در طول مصاحبه چند بار تأکید کردم که آنقدر تناقضگویی در این پرونده زیاد است که واقعا نمیتوان یک روایت سرراست و مستقیم پیدا کرد؛ بله، مرحوم هاشمیرفسنجانی در خاطرات سال ۶۵ که سال ۸۸ منتشر شد، عنوان کرده است که امام از او درخصوص سفره برادرزادهاش (علی هاشمی) به آمریکا پرسیده است که مرحوم هاشمیرفسنجانی در جواب از اساس این سفر و مذاکرات را منکر شد؛ اما میبینیم که برادرزادهاش برخلاف گفته عمویش، سفر به آمریکا را تأیید میکند.
با انجام مذاکرات کانال ۲ در مجموع سه محموله تسلیحاتی به ایران ارسال میشود. آنگونه که نیویورکتایمز گفته به تاریخ ۱۴ ژوئن ۱۹۸۶، چهار آگوست ۱۹۸۶ و ۲۸ اکتبر ۱۹۸۶ این محمولهها ارسال شدهاند. البته برخی روایتها از محموله چهارم یا پنجم هم خبر میدهند که گویا محموله آخر به افشای کل مذاکرات توسط روزنامه لبنانی «الشراع» منجر شد. پیش از پرداختن به چگونگی افشای مذاکرات، به بخشی دیگر از مذاکرات کانال ۲ میپردازیم که با دیدار حسن روحانی و هادی نجفآبادی و رابرت مکفارلین در پاریس پیش میرود. چطور پای روحانی و نجفآبادی به هتل پاریزین فرانسه در اواخر تابستان یا اویل پاییز ۶۵ باز میشود؟
باز هم روی سؤالاتی دست گذاشتید که برای من هم بدون جواب است؛ چون حسن روحانی تا به اکنون هیچگونه روشنگری دراینباره نداشتهاند و صرفا همهچیز را از اساس تکذیب میکنند. درصورتیکه اسناد کمیته تاور و حتی روایات برخی مقامات داخلی خلاف آن را تأیید میکنند.
ادامه دارد...