گاه نوشته ها

مهدی دزفولی هستم، وبلاگ نویسی را از شهریور ماه 1382 آغاز کردم.علاوه بر وبلاگ نویسی، فعالیت های مختصر مطبوعاتی (همکاری با هفته نامه پنجره، فصلنامه ارغنون، روزنامه شرق و اعتماد) و مستند سازی هم داشته ام.پیش از این سردبیر سابق سایت خبری تحلیلی شفاف و مدیر اجرایی فصلنامه ارغنون بوده ام.

پیش از این 3 وبلاگ دیگر داشته ام که به دلایلی یا فعالیت آن ها متوقف شد و یا با فیلتر مواجه شدند و این وبلاگ چهارمین وبلاگی است که در آن می نویسم.امیدوار اینجا محلی برای تبادل آرا و نظرات مختلف باشد و بتوانم به صورت مستقیم نوشته های خودم را در اختیار دیگران قرار دهم.

بایگانی

خرید کتاب قمار

دوشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۹، ۱۲:۵۲ ب.ظ

رونمایی مستند و کتاب قمار

 

دوستان علاقمند برای تهیه کتاب قمار پیرامون مذاکرات مخفیانه ایران و آمریکا موسوم به مذاکرات مک فارلین، می توانند به سایت انتشارات شهید کاظمی قم مراجعه نمایند و یا اینجا را کلیک نمایند و این کتاب را با 20 درصد تخفیف پیش خرید نمایند.

رونمایی مستند و کتاب قمار

رونمایی مستند و کتاب قمار

رونمایی مستند و کتاب قمار

رونمایی مستند و کتاب قمار

رونمایی مستند قمار

رونمایی مستند قمار

رونمایی مستند قمار

رونمایی مستند و کتاب قمار

رونمایی مستند و کتاب قمار

رونمایی مستند و کتاب قمار

رونمایی مستند قمار

 

رونمایی از مستند و کتاب قمار

دوشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۹، ۱۲:۴۵ ب.ظ

مراسم رونمایی از کتاب و همچنین نقد و بررسی مستند ۸۰ دقیقه‌ای «قمار» پیرامون مذاکرات مک فارلین در سال های ۶۴ و ۶۵، با حضور «علی هاشمی» مذاکره کننده با مقامات آمریکایی در ماجرای مک فارلین، «عباس سلیمی نمین» مورخ و «سیدمهدی دزفولی» کارگردان و نویسنده این اثر، شب گذشته (یکشنبه ٢٢ تیرماه) در خبرگزاری فارس برگزار شد.

در این مراسم پس از اکران مستند، دزفولی گفت: محسن کنگرلو مشاور امنیتی میرحسین موسوی که نفر اول مذاکرات بود، مرحوم شد و از تصاویر آرشیوی او در مستند استفاده کردیم. به برخی شخصیت‌ها هم دسترسی نداشتیم و البته ادعایی هم نداریم که به همه موارد درباره مک فارلین پاسخ داده‌ایم. سعی کرده ایم در حد بضاعت خود در دسترسی به افراد و دارا بودن از آرشیو ها و کمک کردن از منابع انگلیسی زبان، در دو سال مستند و کتاب قمار را آماده عرضه به علاقمندان کنیم.

* برای مذاکره هرگز به اسرائیل نرفتم

سپس علی هاشمی بهرمانی (رفسنجانی)، برادرزاده آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و مذاکره‌کننده در دور دوم مک‌فارلین گفت: گلپور نویسنده کتاب «شنود اشباح» با استناد به گزارش غربی‌ها یک فصل از این کتاب را به موضوع مک فارلین پرداخته اما به دلیل اینکه فقط از دید غربی‌هاست، کامل نیست.

این مستند کمک می‌کند حرفها شنیده شود و نظرات آنها و اهداف مذاکره کنندگان هم روشن شود.

وی افزود: مک‌فارلین اولین و آخرین مورد مذاکره نبود، با آمریکایی‌ها بارها مذاکره شده، از جمله در ماجرای طالبان، سقوط صدام و...

یک زمان صدام شقی‌ترین و بزرگترین دشمن انقلاب اسلامی بود که به لطف خدا توسط دشمن ایران از بین رفت، البته که حتما آمریکایی‌ها هم اهدافی از سقوط او داشتند.

وی با بیان اینکه خاطراتش از ماجرای مک‌فارلین را به دعوت دفتر مقام معظم رهبری شرح داده و ثبت شده است، به بیان برخی ایرادات مستند «قمار» پرداخت و گفت: آن کمیته‌ای که بعد از مک فارلین تشکیل شد، زیر نظر دفتر ریاست جمهوری (آیت‌الله خامنه‌ای) بود که در مستند به اشتباه زیر نظر آیت‌الله هاشمی بیان شد.

وی افزود: کنگرلو هم مشاور امنیتی میرحسین بود نه معاونش و بعید هم می‌دانم میرحسین از اقدامات او خبر داشته باشد. کنگرلو یک شخصیت قبل از انقلاب بود و اقداماتی در «فجر اسلام» داشتند که شبیه مؤتلفه و فدائیان اسلام بود

هاشمی بهرمانی تصریح کرد: من هرگز برای مذاکرات به سرزمین‌های اشغالی نرفتم و این کذب محض است. فقط یک سفر به آمریکا از طریق ترکیه داشتم. از آقای (سردار) وحیدی هم اسم نبردید که در مذاکرات بودند، فکر کنم آقای جواد لاریجانی هم بود

وی افزود: باید اجازه داده شود زوایای نیمه پنهان چنین ماجراهایی بیان شود. درباره مذاکرات ایران با آمریکا درباره سرنگونی صدام هم قصد و غرض هایی بود و اگر یک روزی روند مذاکرات بیان شود، موجب تعجب مردم خواهد شد این مستند اولین تلاش ها برای بیان چنین مطالبی است و من از کارگردان این اثر تشکر می کنم.

* مک فارلین تجربه‌ای ارزشمند و خطیر است

سلیمی نمین هم طی سخنانی گفت: امام از مذاکرات اطلاعاتی نداشتند و آمریکایی ها به دلیل مواضع قاطع امام بشدت زیان می‌دیدند و می‌خواستند شرایط را به‌ سرعت تغییر دهند و به همین جهت باید ارتباطی را برای سایر ملت‌ها روشن کنند که بگویند ایران از مواضع خودش عدول کرده است و برای مذاکره دست و پا می‌زدند.

به گفته این مورخ معاصر، مک فارلین تجربه‌ای ارزشمند و خطیر است و نشان می‌هد امام به برخی مسئولان مسئولیت‌هایی می‌دادند اما آن‌ها را کنترل می‌کردند و حتی به آنها نهیب می‌زدند. الان هم رهبری در برخی جاها افرادی به کار می‌برند که در نحوه تفکر زاویه دارند اما در چارچوب انقلاب از آنها می‌توان استفاده کرد.

هاشمی هم گفت: مک‌فارلین ما را به این سمت سوق داد که شورای امنیت ملی را در سال ۶۷-۶۸ راه بیندازیم. چون جمهوری اسلامی بر اساس تجربیات به وجود آمده حرکت کرده است.

وی در پاسخ به ادعای سلیمی نمین درباره مذاکره با آمریکایی ها در لندن گفت: من لندن نرفتم و در بروکسل بلژیک مذاکرات انجام شد. از ترکیه با یک هواپیمای کوچک رفتیم سوئیس، سپس ایسلند، سپس واشنگتن؛ بدون اینکه من ویزا داشته باشم. بعدها که مشخصات فرودگاه را به آقای سعید امامی که بازجوی پرونده ما در این موضوع بود توضیح دادم گفت آن فرودگاه متعلق به سیا است.

سلیمی نمین در واکنش گفت: توقف هواپیمای کوچک شما در اسرائیل به ضرر آنها نیست که در گزارش «تاور» به دروغ نوشته باشند. البته منظورم این نیست که شما اطلاع داشته‌اید. ممکن است مختصات آن را ندانسته باشید

هاشمی تاکید کرد: آیت‌الله هاشمی در جریان سفر آمریکا نبودند، یعنی از زمانی که به آقای محسن رضایی وصل شدیم، ایشان گفتند نیاز نیست مستقیم گزارش دهیم.

سلیمی نمین پاسخ داد: آقای محسن رضایی و امثالهم جرأت چنین کاری را نداشتند که هماهنگ نباشند. آیا آقای هاشمی فردی است که بدون هیچ تحقیقی اطلاعاتی را به امام منتقل کند؟!

* مشی امام و رهبری بیرون کردن افراد از صف انقلاب نیست

این مورخ در جمع‌بندی دیدگاه خود نسبت به مستند «قمار» گفت: برای اولین بار گام ارزشمندی است اما راه درازی دارد تا با صبر و حوصله اشکالات را اصلاح کند و جا دارد به عنوان یک نمونه، مدیریت رهبری انقلاب اسلامی را دنبال کنید. یعنی اگر کم تحملی هایی داریم و کسی را از صف انقلاب بیرون می‌کنیم، از مشی امام و رهبری درس بگیریم و اینچنین نکنیم، مانند تجربه مک فارلین. باید در این مستند به انگیزه ما برای مذاکره با آمریکایی ها پرداخت و همچنین بیان کرد انگیزه آمریکایی‌ها چیست

کارگردان مستند «قمار» هم گفت: چون در پرونده مک فارلین ابعاد ناپیدا بسیار است، ادعا نداریم همه نکات را گفته‌ایم و حتی می‌توان به جای مستند ۸۰ دقیقه‌ای، ۸۰۰ دقیقه کار ساخت و این پرونده به دلیل ابعاد پنهان و ناشناخته حقیقتا کشش این مقدار ساخت را هم دارد. سعی کردیم در حد بضاعت خودمان کار را بشکافیم و تناقضاتی که وجود دارد را رفع کنیم و پس از 35 سال اثر تصویری مستقلی و مبسوطی را در داخل ایران درباره ماجرای مک فارلین تولید نمائیم. 

دزفولی افزود: برخی موارد مستند را قطعا اصلاح خواهیم کرد تا تبدیل به محل مناقشه و اختلاف و به حاشیه رفتن حرف اصلی مستند نشود و نظر کارشناسان تاریخی هم تامین شود

وی گفت: کتاب هم در حال اصلاح است و امروز فقط ماکت آن رونمایی می‌شود اما چاپ نهایی به زودی انجام خواهد شد. چاپ این اثر بر عهده انتشارات شهید کاظمی قم می باشد و من از این دوستان بابت چاپ این کتاب تشکر می نمایم و امیدوارم مورد استقبال دوستان علاقمند به تاریخ معاصر به خصوص تاریخ انقلاب اسلامی قرار بگیرد. نویسنده کتاب  «قمار» گفت: البته پیش فروش کتاب از امروز آغاز شده است علاقه‌مندان می توانند از لینک زیر برای تهیه کتاب ثبت نام کنند: http://lish.ir/1BHR

وی در پایان گفت: ان‌شاءالله مستند که در واقع اثری از مرکز مستند بسیج سازمان صداوسیما می باشد، تا روزهای آینده داخل سایت فیلمگردی قابل مشاهده خواهد بوددر پایان مراسم از پوستر و ماکت مستند و کتاب قمار رونمایی شد و مراسم به پایان رسید.

 

برای مشاهده این مصاحبه در سایت خبرگزاری فارس می توانید اینجا را کلیک نمائید.

 

ماجرای مک فارلین مربوط به روابط میان ایران و آمریکا در حدود ۳۵ سال قبل است که بعدها به ایران‌-گیت هم مشهور شد. اینکه در پشت پرده میان برخی از مقامات ایرانی و آمریکایی در اواسط دهه ۶۰ و اوج جنگ ایران و عراق روابط پنهانی برقرار شده بود تا ایران به ظاهر بتواند به آزادی گروگان‌های آمریکایی و فرانسوی در لبنان کمک کند و از آن طرف هم آمریکایی ها به ایران تجهیزات و سلاح های محدودی را بدهند تا توازنی در جنگ میان ایران و عراق برقرار شود. مسئول اصلی مذاکرات در داخل ایران آیت الله هاشمی رفسنجانی بود که معتقد بود ایران می تواند با همین مذاکرات محدود به روابط سیاسی با آمریکا برسد و مسائل میان دو کشور حل شود، هر چند که مذاکرات مخفیانه باشد و فقط تعداد بسیار محدودی از اطرافیان او از مذاکرات مخفیانه اطلاع داشته باشند. در طرف دیگر در آمریکا هم مقام اصلی پشت پرده مذاکرات رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا و مشاور مستعفی امنیت ملی‌اش رابرت مک فارلین بود. موضوع از سال 1364 آغاز شده و تا آبان سال 1365 پیش رفته بود و تبادلاتی نیز میان دو طرف ایرانی و آمریکایی انجام شده بود اما افشاگری مذاکرات و سفر مک فارلین به تهران آن هم توسط نشریه الشراع لبنان باعث شد تا هم مذاکرات بر هم خورد و هم بعدها مشخص شود جزئیات مذاکرات چه چیزهایی بوده است و جنجالی در ایران و آمریکا ایجاد شود.

 حالا سیدمهدی دزفولی به عنوان مستندساز، در تازه‌ترین اثر تصویری و مکتوب خود سراغ این پرونده تاریخی رفته است. آنگونه که خودش می گوید تلاش کرده است ابعاد مختلف ماجرای مک فارلین را بررسی کند و در مستندی ۸۰ دقیقه‌ای و کتابی ۴۲۰ صفحه‌ای آن را در معرض قضاوت مخاطش قرار دهد. او پیش‌تر مستندهای تاریخی «روزهای خرداد»، «داستان ناتمام یک حزب» و «معمای سی ۱۳۰» را ساخته است.

 مستند «قمار» جدیدترین ساخته دزفولی است که به زودی رونمایی می‌شود، به همین بهانه با او گفت‌وگو کردیم که مشروح آن در پی می‌آید.

 

* چه شد به سراغ این پرونده و ماجرا رفتید؟ و پژوهش‌های شما چه مدت به طول انجامید؟

احتمالاً به خاطر دارید که سال ۹۱ زمزمه بحث مذاکره با آمریکایی ها مطرح شده بود و اواخر دوره آقای احمدی نژاد هم بود. برخی ها می گفتند احمدی نژاد به دنبال مذاکره با آمریکایی ها هست و برخی هم پیش بینی می کردند رئیس جمهور بعدی ایران در آن زمان، هر کسی باشد خواه ناخواه به دنبال مذاکره با آمریکا خواهد رفت تا بتواند پرونده هسته ای ایران را که باعث تحریم های سنگین بانکی و اقتصادی شده است، حل بکند. در سطح جامعه هم شبهه مذاکره ایران با آمریکا مطرح بود و به نوعی خیلی ها سوال می کردند چرا ما نمی رویم با آمریکا مذاکره کنیم تا همه چیز حل شود و اصطلاحاً اوضاع رو به راه شود؟ خاطرم هست همان زمان ها پیش یکی از سیاسیون اصلاح طلب مشهور رفته بودیم برای گرفتن مصاحبه‌ای درباره اتفاقات سال ۸۸، ایشان خیلی صریح در آمد آخر مصاحبه گفت مشکل بین ایران و آمریکا با یک پرس چلوکباب حل می‌شود!

من واقعا به این فکر افتادم که به قول آن دوست اصلاح طلب مشکل ایران و آمریکا با یک پرس چلوکباب حل می شود؟ شاید الان هم شوخی فرض بکنیم این حرف را، اما واقعا در سال ۹۱ خیلی این حرف زمینه داشت که مشکل ما هستیم که نمی رویم مذاکره کنیم. در همین فکرها بودم و مطالبی هم جسته و گریخته خوانده بودم که با  یادداشتی در سایت بی بی سی مواجه شدم. خاطرم نیست نویسنده اش چه کسی بود اما درباره مذاکره میان ایران و آمریکا در دوره اول ریاست جمهوری آقای هاشمی با میانجیگری فردی به نام پیکو بود که معاون «خاویر پرز دکوئیار» دبیر کل وقت سازمان ملل بود. این ماجرا هم مربوط به سال های ۶۹ و ۷۰ می شد.

ماجرا هم از این قرار بود که ایران در میانه دهه ۶۰ تلاش کرده بود نقش میانجیگری بین گروه‌های مقاوم لبنانی با غربی ها را ایفا کند تا گروگان های غربی در لبنان که توسط نیروهای مردمی گروگان گرفته بودند، آزاد شوند و گروه های لبنانی هم به خواسته‌های خود در لبنان برسند که نمونه اش خروج اسرائیل از لبنان و پایان جنگ بود و این وسط ایران هم بتواند به عنوان میانجی، از آمریکا سلاح‌هایی همانند تاو و فونیکس و هارپون دریافت کند تا در مقابل ارتش عراق حداقل به توازن برسد. این موضوع در آبان ۱۳۶۵ توسط نشریه الشراع لبنان که افشا شد کل ماجرا بهم خورد. سال ۱۳۶۸ که آقای هاشمی رئیس جمهور شد و امام هم فوت کرده بودند، بر حسب ظاهر آقای هاشمی پیام فرستادند که حاضر است به آزادسازی مابقی گروگان‌های غربی که در لبنان باقی مانده بودند کمک کند و حالا هم که جنگ ایران و عراق تمام شده بود، آمریکا به جای سلاح به ایران، پول های بلوکه شده ایران را که میلیاردها دلار بود پس بدهد و کار ناتمام سال ۶۴ و ۶۵ تمام شود. از سال ۱۳۶۸ تا سال ۱۳۷۰ ماجرا پیش رفت و همه گروگان ها در لبنان آزاد شدند اما آمریکا به تعهداتش که عمل نکرد هیچ، تازه ایران محکوم شد که حتما با گروگانگیرها هم در ارتباط بوده است و موج جدیدی از تحریم ها و فشارها علیه ایران آغاز شد!

همین آقای پیکو که اصالتا فکر می کنم فردی سوئدی بوده و به تعبیر آقای محمد ملکی معاون وقت آقای ولایتی در وزارت خارجه اتفاقا هم با ایران رابطه خوبی داشت و از ما ایرانی ها خوشش می آمد به حسب ظاهر، در کتاب خاطراتش نوشته که این بدعهدی آمریکا آبروی او و دکوئیار را برد و هاشمی هم بسیار عصبانی شده بود اما نمی توانست دیگر کاری بکند. این یعنی دوبار اعتماد آقای هاشمی به آمریکایی‌ها در دهه شصت نتیجه ای نداده بود و سر ایران کلاه رفته بود.

جمع‌بندی‌اش جالب بود. نوشته بود با مشابه این پرونده و همین طور مذاکرات سعدآباد که سال ۸۲ انجام شده بود اما نتیجه اش به شکست منجر شده بود، بعید است که آیت‌الله خامنه ای اجازه مذاکره ایران و غرب را بدهد، چون ته ذهن ایشان چیزهای منفی درباره آمریکا هست و مذاکره مستقیم احتمالا منتفی است.

این یادداشت اما دو ایراد داشت که بعداً وقتی بیشتر مطالعه کردم متوجه آنها شدم. اول اینکه اصلا اشاره ای به ماجرای مک فارلین نکرده بود. صرفا ماجرا واسطه گری پیکو از سال ۶۸ تا ۷۰ و بعد مذاکرات سعدآباد در سال ۸۲ را نوشته بود و هم جمع بندی او به گونه ای بود که انگار مشکل ایران هست و آمریکا هیچ تقصیری ندارد و مشکلات آن وقت کشور تقصیر مثلا آیت الله خامنه‌ای هست که از سر لجاجت اجازه مذاکره با آمریکا را نمی دهد و ما مذاکره کنیم همه مشکلات خود به خود حل می شود.

وقتی بیشتر مطالعه کردم دیدم از قضا اولین برخورد سیاسی و مذاکره مستقیم بین ایران و آمریکا اصلا در دهه 60 زمان جنگ اتفاق افتاده و یک مقام ارشد آمریکایی مثل رابرت مک فارلین با همراهی افرادی همانند اولیور نورث هم آمده تهران و در همین تهران خودمان بین ایران و آمریکا مذاکره شده است. بعد هم متوجه شدم رأس مذاکرات آقای هاشمی بوده است و چهره هایی همانند آقای حسن روحانی و محسن رضایی و ... هم در جریان مذاکرات بوده اند و به ظاهر هم توجیه خوبی برای مذاکرات داشتند.

* چه توجیهی؟

همین که ایران به آزادی گروگان های غربی در لبنان کمک کند و از این طرف هم سلاح بگیرد. اما در واقع با یک فکر خیلی خامی مذاکرات به پیش رفت و در نهایت هم که افشا شد، بر خلاف آنچه که گفته می شود که ایران پیروز شد، در اصل ایران باخت و آمریکا سر ایران کلاه گذاشت.

 

* چرا؟

به دلیل اینکه اولا مشخص شد برای برخی از مسئولین ما شعار نفی رابطه با آمریکا و شیطان بزرگ بودن آمریکا ظاهرا شوخی است و حاضر هستند بر خلاف اطلاع رهبران دیگر کشور همانند امام خمینی (ره)، آیت الله خامنه ای و آیت الله موسوی اردبیلی و ... که از سران قوا بودند بروند با آمریکایی‌ها مذاکره هم بکنند، البته آن ها اسمش را می‌گذاشتند عقلانیت و واقع‌نگری اما حقیقتا ته ماجرا مشخص شد که سر ایران کلاه رفت. ثانیا که مشخص شد ما خیلی از مواقع سلاح های معیوب گرفتیم و تازه چند برابر بیشتر عرف بازار هم پول دادیم! یعنی چند برابر پول سلاح سالم را داده‌ایم و سلاح معیوب گرفتیم. ثالثاً بعد هم مشخص شد که بخشی از این پول سلاح‌ها رفته است برای شورشیان کنترا در نیکاراگوئه که علیه دولت انقلابی آن کشور فعالیت می کردند و ایران غیرمستقیم داشته است پول سلاح کسانی را می داده که علیه دولت آن کشور که با ایران رابطه هم داشته اقدام کنند! در نهایت هم مشخص شد که اصلا مذاکرات اصلی چیز دیگری بوده است و مذاکره برای مابعد دوران حیات امام خمینی(ره) بوده است و اینکه خط سیاسی ای مثل خط آقای هاشمی هم قوی و هم پیروز شود و بگویند جانشین امام آقای منتظری مثلا نیست، آقای هاشمی است!

* اینها را با سند و مدرک می‌گویید یا تحلیل شخصی شما هست؟

نخیر اینها هم در اسناد آمریکایی ها آمده است که بعدا در کمیته تاور منتشر شد و برخی از مذاکره کنندگان و مسئولان مطلعی آمریکایی گفتند، و هم در برخی از اسناد و مدارک چهره های داخلی به آن اشاره شده است.

* مثلا چه کسانی این موضوع را تائید کرده اند؟

در داخل وقتی پرونده آشکار شد برخی از نمایندگان مجلس دوم شورای اسلامی به واسطه اسنادی که به آنها رسیده بود به این جمع بندی رسیدند که مذاکرات در اصل برای بعد از دوران امام (ره) بوده و صرفا درباره سلاح ها در جنگ و اینها نبوده است و عمق خیلی بیشتری داشته است، مثلا همان زمان و هم این زمان آقای سید محمد خامنه‌ای درباره آن صحبت کردند و نظرات خود را گفتند که موجود است. دیگران هم همین طور. در اسناد آمریکایی ها هم که به صورت مبسوط به این ها اشاره شده است. مثلا آقای قربانی‌فر که خودش مذاکره کننده کانال یک با آقای محسن کنگرلو بوده، صریحا گفته است که اصلا من مذاکرات را پیشنهاد دادم و هدف هم این بود که ایران را معتدل کنیم چون می‌دانستیم آیت‌الله خمینی خیلی زنده نخواهد ماند. این را به اسرائیلی‌ها هم گفته بودند و اسرائیلی‌ها هم علاقمند شده بودند در مذاکرات باشند و برای همین «امیرام نیر» مشاور شیمون پرز هم در مذاکرات بوده است. دوست قربانی فر یعنی عدنان خاشقچی هم که دلال سلاح و عربستانی بوده است، همین ها را تائید کرده بود و اینکه قربانی فر به او گفته بود سه خط سیاسی عمده در ایران دهه ۶۰ وجود دارد و بهترین خط برای تقویت کردن جریان آقای هاشمی است که با موفقیت نسبی در جنگ محبوب بشود و جامعه بفهمد با قدرت‌یابی هاشمی می تواند به دوره خوبی وارد شود که از رادیکالیزم آیت الله خمینی و حامیانش دیگر خبری نباشد.

* این ها را که شما می‌گویید در واقع قصد دارید بگویید که آقای هاشمی و خط سیاسی ایشان مورد امید و اطمینان غربی‌ها بودند؟

ببینید من چیزی را از خودم نمی‌گویم و اصلا هدف من هم کار سیاسی نبوده است. من حرف‌هایی را می‌زنم که اسناد آن ها منتشر شده و شفاف است و می‌خواهم بگویم که در قبل غربی ها درباره ایران چگونه فکر می کردند و هدفشان از مذاکره چه بوده است و برای امروز که باز بحث مذاکره مطرح شده است و چند سال پیش به برجام منتهی شد و الان باز می گویند مذاکره کنیم، عبرت بگیریم.

 

من که شخصا نه اصولگرا هستم نه اصلاح طلب و نه گرایش سیاسی هم به این دو طیف دارم. هدف من یک عبرت آموزی تاریخی از یک پرونده فراموش شده هست. مثلا اینکه چرا اصلا مذاکره ها با آقای هاشمی و زیر نظر ایشان انجام شد؟ چرا مثلا نرفتند سراغ آقای میرحسین موسوی و یا آیت الله خامنه ای مثلا؟

* خب برخی‌ها می‌گویند چون آقای هاشمی فرمانده جنگ و در عمل نفر دوم کشور بود.

اگر این طور بود که آقای منتظری برای مذاکره هم شاید بد نبود! قائم مقام امام بود و برش کمی هم نداشت در داخل نظام و آن زمان حرفی می زدند تقریبا همه حرف ایشان را گوش می دادند. اما سراغ آقای منتظری نرفتند چون اصلا فرد مطلوب و هوشمندی برای مذاکره با غربی ها نبود، معلوم هم نبود بعد از امام اگر آقای منتظری رهبر شود اصلا ایران به کدام طرف برود. اما آقای هاشمی گرایش‌های مشخصی برای تمایل به غرب داشت که می توانست در همان چارچوب مطلوب غرب باشد. بارها و بارها قبل از انقلاب به غرب مثل بلژیک و آمریکا سفر کرده بودند، دائم در سخنرانی ها می گفتند که مدل مطلوب ایران توسعه ای هست که غرب و ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم کردند و همچنین فردی بود که نشان می داد اهل مذاکره و تعامل هست. البته اسمش را همان موقع و همین موقع می گذاشتند با منطق و عقلانیت برخورد کردن و واقع بینی، اما ...

* خب این بد است؟

این بد نیست. اما ساده انگاری از مسائل پیچیده است. اینکه شما فکر کنی انقلاب اسلامی شده و منافع آمریکا در غرب آسیا به خطر افتاده، بعد آمریکا می آید به عنوان یک کشور انقلابی با شما مذاکره می کند و می گوید خب همه چیز حل شده و در شرایط پایاپای با هم مذاکره کنیم! اصلا چرا باید آمریکا این کار را بکند وقتی شما را زیر فشار گرفته است و یک جنگ تحمیلی را خودش راه انداخته و نیابتش را به صدام داده است؟ چه منطقی دارد؟ آمریکا به هیچ چیز راضی نشده و نمی شود مگر سرنگونی جمهوری اسلامی ایران و بازگشتن به شرایط قبل از سال ۱۳۵۷. اساساً شالوده و جوهره جهان‌بینی انقلاب اسلامی غرب‌ستیزانه به این معناست که سلطه غرب را نمی‌پذیرد و حاضر نیست زیر فکر غربی‌ها کار کند و اداره شود. جوهره انقلاب اسلامی مستقل بودن و مبارزه با کشورهایی همانند آمریکاست که دوست دارند دیگران نوکری آنها را بکنند.

 

یک مثال هم بزنم تا بحث شفاف تر شود. ما قبل از انقلاب، ۲۸ ماه روابطمان با بریتانیا تقریباً بد بود و بعد هم که قطع شد. این دوره نخست وزیری دکتر مصدق بود که نه انقلابی بود و نه ضد غربی و تازه خودش تحصلیکرده غرب بود و تمایل به غرب داشت. مصدق فقط می‌خواست نفت ایران ملی شود. با این شرایط غرب با مصدق چه کرد؟ علیه او کودتا کرد و حدود ۱۲ سال هم محدود و زندانی بود در خانه‌اش و بعد هم فوت شد. مصدق ضد آمریکایی بود؟ یا مثلا می خواست انگلیس از صحنه روزگار محو شود؟ نه. فقط می گفت آقا ما می خواهیم ایران مستقل اداره شود. زدند پدر مصدق را در آوردند و آن بلاها را سرش هم آوردند. این یعنی هر موقع شما خیال کنی آمریکا و انگلیس و بقیه کشورهای غربی می خواهند با شما مذاکره کننده و شما هم اسم مذاکره که زیر فشار هستی را بگذاری عقلانیت و واقع بینی، اولین اشتباه مهلک را مرتکب شده ای. چون هدف از این مذاکره تأمین منافع شما نیست، تامین منافع غربی است که منافعش با منافع شما صد در صد در تضاد است.

حالا در مورد انقلاب اسلامی هم همین است. تا بگویی می‌خواهیم مستقل باشیم آمریکا تحمل نمی کند. مستقل به این معنا که خودت برای خودت تصمیم بگیری و مقابل اراده آمریکایی ها هم بایستی. و الا خیلی از کشورها مدعی استقلال هستند اما عملا به دلیل مراودات اقتصادی با آمریکا اراده ای از خود ندارند و تا آمریکا چیزی از آنها بخواهد مجبور به انجامش هستند.

خلاصه آقای هاشمی اینگونه وارد مذاکرات شد و فکر هم می‌کرد نتایج خوبی حاصل شود اما در نهایت دیدیم به کجا ختم شد.

* کمی بیشتر درباره پرونده توضیح بدهید.

مذاکرات بر حسب ظاهر از تابستان سال ۱۳۶۴ آغاز شده بود هرچند ظاهرا زمینه های آن از قبل چیده شده بود و یک شبکه ای از ایرانیان خارج از کشور شکل گرفته بود که با داخل رابطه داشتند و توانستند با محسن کنگرلو و بعد آقای هاشمی ارتباط بگیرند به بهانه تامین سلاح ایران و خدمت به کشورشان ایران! دو کانال هم در مذاکرات نقش داشتند. کانال اول که آقای محسن کنگرلو بود که مشاور امنیتی نخست وزیر وقت، میرحسین موسوی بود اما طبق گفته خودشان زیر نظر آقای هاشمی کار می کرد و با ایشان در ارتباط بود و از ایشان هم دستور می گرفت و فقط به ایشان هم گزارش می داد و تا خرداد ۱۳۶۵ که مک فارلین آمد تهران و شکست خورده برگشت این کانال ادامه کار داده بود. کانال دوم هم از تابستان سال ۱۳۶۵ کارش شروع شد با کمک علی هاشمی که برادرزاده آقای هاشمی بود و چند محموله را به ایران آوردند تا در نهایت آبان ۶۵ ماجرا لو رفت و کانال دوم هم کارش متوقف شد و جنجال شروع شد.

مجموعا طی این مدت یکی ـ دو گروگان آمریکایی در لبنان آزاد شدند و چند هزار موشک تاو و هارپون و فونیکس به ایران داده شده بود و ایران هم چند میلیون دلار پول این ها را داده بود.

* امام در جریان نبودند؟ چنین چیزی امکان دارد؟

آقای هاشمی و کنگرلو می‌گفتند امام از طریق حاج سید احمد خمینی در جریان بوده است، اما من واقعا به سند قطعی نرسیدم و فقط نقل قول می‌کنند. نه امام و نه حاج سید احمد گفته بودند که در جریان مذاکرات بودند. اگر هم در جریان بودند، فقط در جریان ماجرای دلالان سلاح بوده اند. اینکه ما از دلالین سلاح می‌خریم و به جنگ کمک می کنیم. اما قطعا امام از پشت پرده مذاکرات که سیاسی بود، هیچ خبری نداشتند چون در منطق امام(ره) اساساً مذاکره با آمریکا نفی شده بود و نمونه‌اش همان سفر مک‌فارلین که به تهران آمد و امام اجازه دیدار هیچ مقامی رسمی با وی را ندادند. در واقع فقط آقای هاشمی و کنگرلو و علی هاشمی و وردی‌نژاد اینها خبر داشتند. قطعا در این سطح از مذاکرات آقای خامنه ای و موسوی اردبیلی و نمایندگان مجلس هم هیچ خبری نداشتند. تامین سلاح با مذاکرات سیاسی و تعیین خط و خطوط جمهوری اسلامی بعد از فوت امام (ره) خیلی فرق دارد.

 

* شما ظاهرا به نقش آقای روحانی هم پرداخته‌اید. آقای روحانی کجای ماجرا بوده‌اند؟

آقای روحانی طبق خاطرات آقای هاشمی در سال ۶۵، ظاهرا در مذاکرات با مک فارلین در تهران هم یکی دو جلسه حضور داشتند و در خارج هم یعنی در فرانسه هم با مک فارلین مذاکراتی کرده بودند که خود مک فارلین هم سال ۲۰۱۶ در یک جلسه ای به همین مذاکره با آقای روحانی هم اشاره کرده است. اما خود آقای روحانی همیشه سکوت کرده است و چیزی در این مورد نمی‌گویند. ما هم که سراغ ایشان برای مصاحبه رفتیم اصلا وقتی برای مصاحبه ندادند و جوابی نگرفتیم.

 

* یعنی آقای روحانی هم به دنبال تعیین خط مشی جمهوری اسلامی بعد از فوت امام (ره) بوده است؟

من واقعا حرفی از خودم نمی زنم. خاطرات مک فارلین هست، اسناد روزنامه های غربی هست، خاطرات آقای هاشمی هست و همین طور مصاحبه ها و خاطرات افراد دیگر ماجرا. من اینها را گردآوری کرده ام و مورد استناد قرار داده ام قضاوت با خواننده است.

نمی‌خواهم برچسب این را بخورم که خواسته‌ام کاری علیه رئیس جمهور یا دولت فعلی تولید کنم. به نظر من مذاکرات مک فارلین درس‌های بزرگی برای ایران داشته است، ایران پیروز آن مذاکرات نبوده است و همچنین بعد از ۳۴، ۳۵ سال خیلی نقاط ابهام فراوانی دارد که باید به آن ها اشاره شود. اصلا چرا ما نباید این پرونده‌های مهم تاریخی را بخوانیم؟ چرا نباید کتابی یا فیلمی درباره آن تولید کنیم؟ همین ها باعث شده دائم بحث مذاکره پیش بیاید و مثل برجام هم برویم مذاکره بکنیم و بعد از سی و اندی سال وزیر خارجه ما با وزیر خارجه آمریکا دیدار هم بکند و قدم هم بزنند اما در نهایت بدترین کلاه سر ایران برود. اینها برای این هست که ما حافظه تاریخی خوبی نداریم و تاریخ را درست تحلیل نمی‌کنیم و الا این مسائل قبلا هم برای ما رخ داده بود و می‌توانستیم با عبرت آموزی و تحلیل بهتری مذاکره کنیم. من به عنوان یک علاقمند به تاریخ و انقلاب، صرفا دغدغه ام بیان و تحلیل این نکات تاریخی فراموش شده هست.

* آمریکایی ها درباره این ماجرا فیلم و کتاب دارند و تحلیلش کردند؟

بله به دفعات و از همان زمان داخل آمریکا جنجال بزرگی درست شد. کلی کتاب خاطرات و تحلیل و ... درباره ماجرای مک فارلین در آمریکا منتشر شد. سال ۲۰۱۸ هم که که فیلم ساخته آمریکایی را با بازی تام کروز ساختند که تم اصلی فیلم ماجرای مک فارلین بوده است.

* ما در داخل کتابی یا فیلمی درباره این ماجرا نداریم؟

کتاب که ۳-۴ تا نوشته شده است. یک دوره مرکز مطالعات جنگ روزشمار جنگ نوشت که فکر می‌کنم چیزی که در خاطرم هست جلد ۴۴ آن ماجرای مک فارلین هست که صرفاً واکنش رسانه ها را در آن زمان آورده است. سال ۸۸ هم موسسه آقای هاشمی که کتاب خاطرات ایشان را منتشر می کند کتابی را که نوشته آقای محسن هاشمی بود درباره ماجرای مک فارلین از دید آقای هاشمی منتشر کرد که تقریبا نصف کتاب درباره تاریخ لبنان و گروه های لبنانی و عکس و نقشه بود، نصف کتاب هم مطالب سطحی و دم دستی بود و نتیجه گیری هم اینکه ما در ماجرای مک فارلین برنده شدیم و آقای هاشمی هم جز خدمت کاری نکردند و پرونده مک فارلین نقطه ابهامی ندارد! من نمی‌گویم این روایت خدای ناکرده دروغ است، عرض می‌کنم سطحی است و خیلی چیزها هم اشاره نشده است که جای سوال دارد که چرا؟ اصلا به گزارش آمریکایی ها و خاطرات مک فارلین و اسناد غربی و مصاحبه های قربانی‌ فر و خاشقچی و ... هیچ اشاره ای نشده است. یک کتاب ۳۰-۴۰ صفحه ای هم که انتشارات روزنامه ایران همان بهار سال ۸۸ منتشر کرد که بیشتر شبیه دانستنی‌های خیلی فشرده و خلاصه از ماجرای مک فارلین است. سال قبل هم دیدم آقای عباس شادلو کتابی درباره این ماجرا نوشتند که خلاصه آن را در اپلیکشین موبایلی خواندم اما هنوز موفق نشدم کل کتاب را بخوانم اما احساس کردم ایشان هم در حد کلیات مطالبی را بیان کرده اند و خیلی جهت گیری خاصی ندارند. صرفا گفته‌اند ماجرا چه بوده است و چه افرادی در آن نقش داشتند و اینکه چرا مذاکرات مک فارلین رخ داد اما کتاب مفصل تری نسبت به بقیه کتاب ها هست و قطعا هم مطالب نوتری دارد.

* فیلم چطور؟

نه من فیلم خاصی ندیدم در داخل درباره ماجرا مک فارلین تولید شده باشد. فیلم داستانی و سینمایی که اصلا تولید نشده است مستند هم فقط خاطرم است در بخش کوتاهی از مستند «من روحانی هستم» به نقش آقای روحانی در مذاکرات مک فارلین اشاره شده است. چیزی هم اگر بوده است، در حد کلیپ های کوتاه و مختصر بود.

* کتاب و فیلم شما چه تمایزی با این تولیدات دارد؟

 در کتاب سعی کردم تقریبا تمام روایت های دو طرف را بیاورم. روایت آقای هاشمی را به نقل از همان کتاب موسسه ایشان که فرزندشان نوشته اند آورده ام، به علاوه مصاحبه هایی که سال ۸۲ با همشهری و بعد با کیهان در این باره کردند و یا خاطرات آقای کنگرلو و ... را آوردم. حرف های منتقدین داخلی همانند آقای سید محمد خامنه‌ای و دیگران را هم آوردم و سراغ افرادی همانند آقای علی هاشمی هم رفتم. اسناد و حرف های آمریکایی ها را هم آورده ام. البته یک نکته بگویم؛ چون مذاکرات طرف ایران محرمانه بوده است و هیچ سند رسمی وجود ندارد و همه چیز شفاهی است، خیلی از مسائل ناشفاف هست و هیچ کسی نمی‌تواند ادعا کند درباره ماجرا مک فارلین همه چیز را می‌داند. آمریکایی ها هم نگاه خودشان را گفته اند و منتشر کرده اند. آنها هم قطعا خیلی چیزها را نگفته اند. بنابر این من هم ادعا نمی کنم همه چیز را گفته ام و یک راز مهم را مثلا افشا کرده ام، نه. اما سعی کرده ام در ۴۰۰ صفحه مطالب مهم و کلیدی را که تا به حال در داخل به صورت رسمی منتشر نشده بود را بیاورم.

 

در مستند هم در ۸۰ دقیقه سعی کردم مطالب مهم و کلیدی از اول تا آخر را بیان کنم و جمع بندی ام درباره روابط ایران و آمریکا و حل نشدن اختلافات را بگویم. با افراد مطلع هم مصاحبه کرده ام و سعی کردم فیلم های آرشیوی مهم و قابل استناد را هم پیدا کنم و در کار استفاده کنم.

* ابتدای مصاحبه اشاره کردید که سال ۹۱ درباره این کار پژوهش کردید و به آن علاقمند شدید. پس چرا ۵،۶ سال بعد وارد پژوهش کتاب و ساخت فیلمش شدید؟

به دلیل اینکه حمایتی نداشتم. بعدها با دوستان بسیج مطرح کردم و حاضر به حمایت مختصر شدند. البته آن ها هم طبعاً ملاحظات خودشان را دارند. این کار در واقع یک دغدغه شخص خود من بوده و کسی هم حمایت خاصی نکرده است که بتوانم آن را زودتر کار کنم. همین جا هم لازم می‌دانم از دوستان بسیج سازمان صداوسیما و همچنین از دوستان انتشارات شهید کاظمی قم که حاضر شدند پشتیبانی از ساخت مستند و همچنین انتشار کتاب را تقبل کنند، تشکر کنم. حقیقتش این کار باید سال ۹۱ و ۹۲ انجام می‌شد که بحث مذاکرات داغ شده بود و آقای روحانی هم تازه رئیس جمهور شده بودند، اما به هر حال افتاد به سال ۹۷ و ۹۸ و الان هم رونمایی‌اش در سال ۹۹ هست که سال آخر دولت هست و باز شاهد زمزمه ها برای مذاکره با آمریکای دوران ترامپ بعد از این همه فراز و نشیب هستیم.

 

* در مستند «قمار» با چه افرادی مصاحبه کرده‌اید؟

با ۷ نفر مصاحبه شده است. آقایان علی هاشمی، محمد هاشمی، جواد منصوری(معاون وزیر وقت امورخارجه)، کیمیایی (از اعضای دفتر آیت الله منتطری و دوست سید مهدی هاشمی)، سید حسین موسویان (مشاور آقای هاشمی در زمان ریاست مجلس)، عباس سلیمی نمین (مورخ و از افرادی که درباره بیت آیت‌الله منتظری و ماجراهای سید مهدی هاشمی مفصل کار کرده اند).

* تولید این کار چقدر زمان برده است؟

من تقریبا پژوهش را سال ۹۷ شروع کردم و تا همین اواخر سال ۹۸ ادامه داشت. تولید کار هم اسفند ۹۷ آغاز شد و همین هفته قبل به پایان رسید و تدوین هم تمام شده است.

* جمع‌بندی شما این است که بین مذاکرات مک فارلین، با برجام و احتمالا مذاکرات آینده ایران و آمریکا می‌تواند شباهت و ارتباطی وجود داشته باشد؟

ارتباط را که نمی دانم. فقط در ماجرای مک فارلین و برجام چهره‌هایی همانند آقای هاشمی و روحانی بودند که نقش کلیدی در هر دو پرونده داشتند اما ارتباط را نمی‌دانم. شباهت ها بیشتر به نظرم مهم است. من که کارآگاه یا فردی نیستم که بخواهم بروم پرونده امنیتی را مثلا کشف و حلش کنم. من یک نویسنده و مستندساز کنجکاو هستم که دوست دارم از دل تاریخ مطالب و نکاتی که فکر می‌کنم برای امروز ما خوب و قابل استفاده و عبرت آموز هست را استخراج کنم و در زمانه خودم آن ها را بیان کنم تا شاید چهار نفر عبرت بگیرند و ذهنیتی را درست کنم.

* کتاب شما از وزارت ارشاد مجوز گرفته است و مشکلی برای چاپ ندارد؟

خدا را شکر به دلیل استنادات و مدارک کتاب مشکلی پیش نیامده است و به آن مجوز داده اند. این یعنی من حرف بی سند و مدرک و نامربوطی نزده‌ام. در مستند هم همین طور است. سعی کرده ام با استناد باشد و تا حد امکان دقیق حرف زده باشم و مطالبم را گفته باشم.

* پیش‌بینی شما از اتفاقات آینده بین ایران و آمریکا و بحث مذاکره چیست؟

ما تا سال‌ها دو گرایش را در جمهوری اسلامی داریم. یکی افرادی که معتقدند همه چیز از راه مذاکره فقط حل می شود و ما باید دست ها را بالا بگیریم و برویم مذاکره کنیم با آمریکا تا بالاخره مسائلمان حل شود، اگر هم مذاکره شکست خورد خود ما مقصریم و هیچ راهی نداریم جز مذاکره با آمریکا! جدیدا هم می گویند حتی با انگلیس و فرانسه و آلمان هم نه. فقط با آمریکا!

یک عده هم می‌گویند مذاکره با آمریکا و نتیجه گرفتن بی حاصل است چون آمریکا به دنبال رویکرد و منافع خودش است و کاری با منافع ایران ندارد. من نمی گویم لزوما یکی از این ها درست است اما قطعا دسته دوم به واقعیت نزدیک‌تر هستند. فقط کافی است تجربه های این ۴۲ سال را نگاه کنیم و با تجربه های قبل از انقلاب هم مقایسه کنیم. ببینیم بازی برد برد معنی دارد؟ و آیا زمانی که مذاکره می شود فقط هدف یک بحث محدود است یا بحث های دیگری هم مطرح می شود که می تواند منافع کشور رابه خطر اندازد؟

به گزارش خبرگزاری مهر، سید مهدی دزفولی کارگردان مستند و نویسنده کتاب «قمار» با اشاره به اینکه پس از چند سال پژوهش و بررسی تاریخی، سرانجام کار کتاب و مستند مذاکرات مک فارلین با عنوان «قمار» به اتمام رسیده است از رونمایی آنها در روزهای آینده خبر داد.

به گفته این مستندساز، مستند «قمار» در ۸۰ دقیقه تلاش می کند ابعاد مختلف ماجرای مک فارلین را بیان کند و در مصاحبه با چهره های مختلف مطلع از پرونده تلاش کرده است به کشف ابعاد ناشنیده و ناگفته ای از ماجرای مک فارلین برسد که برای اولین بار در ایران این اتفاق رخ داده است.

وی با این توضیح که ماجرای مک فارلین مربوط به مذاکرات مخفیانه بین ایران و آمریکا در سال های ۱۳۶۴ و ۱۳۶۵ به بهانه تامین سلاح ایران و آزادی گروگان های آمریکایی و فرانسوی در لبنان بوده است، به این اشاره کرد که پرونده ابعاد دیگری هم داشته است که هیچگاه به آنها پرداخته نشده است با این که بسیار اهمیت دارد اما هیچ گاه درباره آن لایه های مخفی صحبتی نشده است. این پرونده نیز در ایران با نام مک فارلین مشهور شد اما در آمریکا «ایران گیت» لقب گرفت که پس از رسوایی واترگیت، بزرگ ترین بحرانی سیاسی برای روسای جمهور آمریکا بوده است و همین اهمیت موضوع و پرونده را نشان می دهد. اما متاسفانه هیچگاه در داخل ایران کار جدی پژوهشی و مستندی درباره آن نشد.

وی با بیان اینکه در کتاب «قمار» هم تلاش کرده است به صورت پژوهشی و مبسوط تر در این باره صحبت کند از عرضه این کتاب ۴۰۰ صفحه ای در روزهای پیش رو خبر داد.

به گفته این پژوهشگر در سال های گذشته موضوع مذاکره با آمریکا همواره مطرح شده است و جدیدترین تجربه ایران در این باره هم مذاکرات برجام بوده است که شاهد نتایج آن در این سال ها هستیم و مردم می توانند قضاوت کنند که آیا تجربه ای موفق بوده است یا خیر. به گفته این پژوهشگر چنانچه از تجربه های قبلی در این راستا استفاده مطلوب شده بود و تحلیل های درستی صورت می گرفت شاید این روزها شاهد چنین تنش های سیاسی نبودیم و بحث مذاکره به این شکل خام مطرح نمی شد و راهکارهای بهتری اتخاذ می شد.

مستند «قمار» از آخرین تولیدات اخیر مرکز مستند بسیج سازمان صداوسیما استکه تولید آن از سال ۱۳۹۷ تا ۱۳۹۹ زمان برده است. پیش از این دزفولی با مستندهای «روزهای خرداد»، «داستان ناتمام یک حزب»، «معمای سی ۱۳۰» و ... بررسی های تاریخی را درباره مقاطع مهم کشورمان انجام داده بود.

 

مستند داستان ناتمام یک حزب، بازخوانی فراز و نشیب های حزب جمهوری اسلامی از بهمن ۵٧ تا خرداد ۶۶ روز شنبه ٧ تیر ماه ٩٩ ساعت ٩ صبح از شبکه چهار سیما پخش خواهدشد. این حزب تاسیس شهید آیت الله بهشتی بود و در یک دهه فعالیت های خود منشا اثرات سیاسی و اجتماعی فراوانی بود. این مستند تولید سال ٩٢تا ٩۴ به کارگردانی سید مهدی دزفولی است و برای سومین سال پیاپی از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش می‌شود. 

 

برای مشاهده این مستند در سایت تلویبیون که آرشیو مستند پخش شده در شبکه 4 است میتوانید اینجا را کلیک نمائید.

 

همچنین در این تاریخ این مستند از شبکه افق سیما نیز پخش شد که می توانید در اینجا مشاهده اش نمائید.

جایگاه "تجربه" در علوم جدید

يكشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۱:۰۷ ب.ظ

برای مطالعه یادداشت جدیدم در صفحه دین و اندیشه خبرگزاری مهر می توانید اینجا را هم کلیک نمائید.

 

خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه_سید محمدمهدی دزفولی: پیش از این در یادداشت‌ها و مقالاتی سلسله وار، به بررسی مفاهیم استقرا، تکرار پذیری، تصدیق پذیری و… در فلسفه علم پرداختیم. در این یادداشت به بررسی مسأله تجربه در علوم جدید خواهیم پرداخت و مفهوم تجربه را بررسی خواهیم کرد.

تجربه را در منطق و روش شناسی کلاسیک در مقابل استقرا می‌نشاندند. مقصود و منظور از استقرا، نیز معین کردن ناقص جزئیات بود و استنتاج قاعده‌ای کلی و شکننده از آن (همچون نتیجه گری «همه کلاغ‌ها سیاه اند» از «کلاغ الف سیاه است»، «کلاغ ب سیاه است» و …).

برای استحکام استقرا و به دست آوردن قضایای کلی حقیقی، از قاعده‌ای ارسطویی استفاده می‌کردند که می‌گفت: «تقارن بی سبب دو یا چند حادثه، نادر است».

این قاعده کبرای قیاسی قرار می‌گرفت که صغرای آن، همان تعمیم استقرایی شکننده بود و نتیجه، قضیه‌ای کلی بود که ربط سببی و دائمی میان دو حادثه را بیان می‌کرد.

برای نمونه، اگر آب بارها و بارها در ۱۰۰ درجه به جوش آید (در شرایطی معین و ثابت)، آنگاه به حکم اینکه تقارن بی سبب نادر است، معلوم می‌شود که تقارن جوش آمدن و درجه ۱۰۰، تقارنی بی سبب و اتفاقی نیست و بنابر این، می‌توان گفت همواره آب در ۱۰۰ درجه به جوش می‌آید.

منطقیان این قضیه اخیر را که محصول مشترک استقرا و قیاس است، قضیه‌ای تجربی می‌نامیدند. (ابن سینا، ۹۶-۹۵، نصیرالدین ۳۷۳-۳۷۲، صدر ۳۶-۳۱).

اما در فلسفه جدید غرب، تجربه (experiment) چنین تعریفی ندارد و تفاوتی ماهوی و منطقی با استقرا (induction) پیدا نمی‌کند و در اساس، شیوه‌ای است مؤلف از مشاهدات و استقرائات عدیده و سنجیده و هدفدار (و گاه بهره جوینده از ریاضیات) برای کشف رابطه‌ای علی یا نظمی طبیعی یا اثبات یا ابطال یا تأیید تئوری یا قانونی عملی.

بدین قرار، در علوم تجربی جدید، تجربه در دو مقام به کار می‌رود؛ الف- مقام کشف و گردآوری ب- مقام داوری

اگرچه به نظر بسیاری از فیلسوفان علم، نقش اصلی تجربه در این علوم، داور بودن است، نه کاشف بودن. آنجا هم که سخن از کشف می‌رود، به دلیل رخنه‌های نیرومند دیوید هیوم در ضرورت و علیت و یاس از رفوپذیری استقرا، بیشتر کشف نظمی قانون وار منظور است، تا رابطه‌ای ضروری و علی.

مورخان علم توجه به استقرای پیچیده و هدفمند (تجربه) و صورت بندی نوین آن را میراث اصیل فرانسیس بیکن (۱۶۲۶-۱۵۶۱) می‌شمارند، اگرچه، حضور آن در عصرهای باستان را به هیچ رو انکار نمی‌کنند. ارسطو، خود تجربه گری ورزیده بود و در زیست شناسی مشاهدات دقیقی داشت و ابن سینا در طب و داروشناسی دست به تجربه‌های باریکی برد و دقایق روش شناسی تجربی را – که به درستی با یافته‌های بیکن برابری می‌کرد – در قانون به ودیعت نهاد (موسی، ۲۳۴، به نقل از مادام گواشون).

اما غلبه مدرسی گری و خوار شمردن طبیعت و علوم طبیعی و اشتغال عالمان به باریک اندیشی در «حقایق عالیه و ثابته» وجود، رفته رفته نگاه تجربی به جهان فانی و پست را کم فروغ و کوته بین کرد تا وقتی که رنسانس (عصر نوگرایی در اروپا) رسید و عزم بشر بر تسخیر طبیعت و ملالتش از قیاسات عقیم برهانی و مشاجرات ناکام متافیزیکی، او را به سوی استقرا و روش تجربی راند و فرانسیس بیکن «نو ارغنون» را در مقابل ارغنون ارسطو نهاد و بجای آموختن فنون قیاس، ادب استقرا را آموزش داد و روح دوران جدید را در این عبارت ریخت که «قیاس به درد غلبه بر خصم می‌خورد، اما آدمی به چیزی حاجت دارد که اورا بر طبیعت غلبه ببخشید».

این چیز عبارت است از «نوعی استقرا که دریافت‌ها را به اجزای خود تجزیه کند و با شیوه خاص حذف و طرد به نتیجه‌ای ضروری برسد.» (نظریه‌ها، ۵۱).

وی در همین کتاب «نو ارغنون»، استقراگرایان صرف را در گردآوری به موران، و مردان قیاس را در بافندگی به عنکبوتان تشبیه می‌کند و مرد راستین علم را چون زنبوری می‌شمارد که «مصالح خود را از گل‌ها و باغ‌ها و چمن زارها گرد می‌آورد، ولی با نیروی خودش آن‌ها را تبدیل و هضم می‌کند.» (فلسفه علمی، ۱/۱۶۵).

روش شناسی تجربی بیکن، واجد دو مرحله سلبی و ایجابی است. مرحله سلبی عبارت است از شناختن «بت ها» و حذر کردن از آن‌ها. این همانند باب مغالطات است در منطق کلاسیک. بت‌های قبیله، غار، بازار و نمایش خانه – که عبارت اند از عادات فکری و تعصبات شخصی و گروهی و مغالطات زبانی و تقالید تاریخی – موانع درک درست حقیقت و کشف رموز طبیعت اند. آن‌ها را باید شناخت و ذهن را از آن‌ها پیراست. (همان، ۱/۱۰۳).

آن گاه نوبت به مرحله ایجابی، یعنی استقرای سنجیده (تجربه) می‌رسد. در این گونه استقرا، به مشاهده صرف و منفعل اکتفا نمی‌شود، بلکه «طبیعت را می‌فشارند و وادار می‌کنند تا راه خود را عوض کند.» (نظریه‌ها، ۵۴).

برای انجام این گونه استقرا و رسیدن به قاعده کلی، بیکن پیشنهاد می‌کند که محققان ۳ جدول ترتیب دهند: جدول حضور، جدول غیاب و جدول مدارج. در جدول حضور، همه مصادیق پدیده مورد پژوهش (nature به تعبیر بیکن) را گرد می‌آورند. مثلاً برای تحقیق در حرارت، پدیده‌هایی چون نور خورشید، شراب تحت خمیر و به وجود آمدن، اصطکاک و … را در نظر می‌گیرند و در جدول غیاب، مصادیق فاقد پدیده مورد پژوهش را می‌آورند. چون نور ماه و جز آن. در جدول مدارج پدیده‌هایی را می‌آورند که به درجات مختلف، از حرارت برخوردارند. آنگاه با مقایسه آن‌ها، صورت یا علت آن پدیده را گمان می‌زنند. بیکن خود با این روش، علت حرارت را «حرکتی بسط یابنده که اجزای کوچک اجسام را در کام می کشد»، گمان زد. (همان ۵۷-۵۶).

در میان مصادیق یک پدیده، بیکن ۲۷ نوع مصداق را بر می‌شمارد که ارزش ویژه دارند و از میان آن‌ها خصوصاً به مصادیق حساس و فیصله بخش اشاره می‌کند (instances of the finger – post crucial instance) که اغلب توسط خود محقق پدید می آیند و داوری درباره صورت‌ها یا علت‌های محتمل یک پدیده را آسان می‌کنند به حذف یک یا چند صورت کمک می‌نمایند (همان، ۶۰). این مصادیق فیصله بخش، همان‌ها هستند که بعدها در تاریخ علم، آزمون‌های فیصله بخش نامیده شدند و اهمیت بسیار یافتند و داوری میان تئوری‌های رقیب را بر عهده گرفتند، مانند مشاهده پذیری اهله زهره که آزمونی فیصله بخش میان نظریات بطلمیوسی و کپرنیکی در ستاره شناسی قلمداد گردید. (کوهن، ۲۲۲-۲۲۴).

شیوه تجربه بیکن، با همه نیکی‌ها که داشت، شیوه‌ای محافظه کارانه بود و همواره دانشمندان را به حرکت آهسته و محتاطانه از پایین به بالا دعوت می‌کرد.

دانش تجربی نیرو گرفته بود و نمی‌توانست چنین آهسته گام بردارد و به انتظار جمع آوری داده‌های پراکنده و غربال کردن و طبقه بندی آن‌ها بنشیند و سپس تئوری پردازی کند. روش دکارت را می‌توان شورشی بر ضد بیکن دانست. دکارت با استفاده از مبادی نخستین و استخراج احکام تجربی از آن‌ها و حرکت از بالا به پایین کوشید تا علم فیزیک تجربی را بنا کند.

خطاهای متعدد و مکرر او، به نیوتن آموخت که چنان شیوه‌ای مقرون به صواب نیست. بانگ بلند آوازه نیوتن در علم که «من اهل فرضیه بافی نیستم»، یعنی اهل تجربه و استقرا هستم، بانگی بود بر ضد دکارت و شیوه غیر تجربی علم افرینی او. با این همه، چنان که مورخانی چون کوایره (Koyre) و آرتور برت – و بعدها کارل پوپر، فیلسوف علم- بازنموده اند، دست و دامان نیوتن هم از فرضیه‌ها پر بود و بر خلاف تظاهر یا تجاهلی که می‌کرد، علم او هم یک علم تجربی – استقرایی تمام عیار نبود. ( نک برت، ۲۲۰ بب، سروش؛ علم پیست، ۱۴۳ بب).

شیوه تجزیه و ترکیب نیوتن را گامی به پیش در تجربه گری دانسته اند. در این گام، تحولی معرفت شناسانه نهفته نیست، اما برای عالم تجربی، دقت و قوت افزون‌تری را به همراه می‌آورد. در تجزیه، عالم از جزئیات به کلی می‌رود (استقرا)، و در ترکیب از کلی به جزئی سیر می‌کند (قیاس).

این مقدار را در نزد ارسطو و راجر بیکن (با فرانسیس بیکن اشتباه نشود) و گروستست هم می‌توان یافت؛ اما تجزیه و ترکیب نیوتن واحد دو خصیصه تازه است: اول آنکه جزئیات حاصل از کلی باید مجدداً و مستقلاً مورد تائید تجربی قرار گیرند، و دوم آنکه باید به دنبال پیش بینی‌هایی رفت که «نو» باشند و از نمونه‌های نخستینی که در استقرا به کار گرفته شده اند، فراتر روند (لازی، ۸۱).

هرشل (۱۸۷۱-۱۷۹۲ م) ستاره شناس و فیلسوف علم انگلیسی، با تأمل در دستاوردهای روش شناسان و عالمان پیش از خود، تصویر روشنی از روش شناسی علمی و نقش تجربه را تا آن زمان در کتاب گفتارهای آغازین در فلسفه طبیعت (۱۸۳۰ م) به دست داد. تفکیک میان مقام داوری و مقام گردآوری و اهمیت بنیادین تجربه در مقام داوری از آن اوست. همچنین است تاکید وی بر نقش فرضیه‌های راهنمای عمل که همواره از استقرا بر نمی‌خیزند، بلکه چون چراغی، جهت و هدف استقرا را روشن می‌کنند. همچنین است سخن وی در باب آزمون‌های فیصله بخش و پیش بینی‌های کاملاً بدیع تئوری‌ها که مایه تأیید نیرومند آن‌ها می‌شود (چون مسیر بیضوی ستاره‌های دوگانه کا تأییدی نامنتظر بر مکانیک نیوتنی بود) و نیز اهمیت نمونه‌های مبطل، که مقاومت تئوری در مقابل آن‌ها نشانه استحکام آن است. اینها همه یادآور و پیشتاز روش شناسی کارل پوپر است که یک قرن بعد پا به عرصه ظهور نهاد. دو نفری که هم عصر هرشل بودند، یعنی جان استوارت میل و ویلیام هیوئل، با تاملات خویش و نیز با مکاتبات میان خود، وضوح بیشتری به روش شناسی علم و نقش تجربه در آن بخشیدند.

استقرا و تجربه اندک اندک از مقام گردآوری کنار نهاده می‌شدند و در مقام داوری جای می‌گرفتند. نیوتن در عمل، و هرشل در نظر چنین کردند. ویلیام هیوئل نیز به راه هرشل رفت و بر نقش فرضیات مقدم بر تجربه انگشت تاکید نهاد. وی که آشکارا دل به مکتب کانت سپرده بود، به «فکت» خالص باور نداشت و همواره در علم، از «ایده» های مقدم بر «فکت» جست و جو می‌کرد. استقرا هم در نظر وی البته بی ارج نبود، اما مانند نیوتن آن را در فرآیند «فرضیه – استنتاج- بررسی» جای می‌داد. (نظریه‌ها، ۲۱۶-۲۱۷).

اما میل، ورق را برگرداند و خواستار بازگرداندن استقرا (تجربه) به جایگاه پیشینش شد، یعنی هم به مقام کشف و صید و هم به مقام داوری، هر دو. شیوه‌های استقرایی میل (که عمدتاً از هرشل وام گرفته و در «نظام منطق» آورده است) برای کشف نظم‌های تجربی و قانون‌های علی مشهورند و به طور خلاصه بدین قرارند:

۱- روش وفاق: اگر در شرایط ABEF و ACD و ABCE، پدیده‌های abc و acd و afg رخ دهند، احتمال آنکه Aعلت a باشد معقول می‌نماید.

۲- روش خلاف: حال اگر در شرایط ABC، پدیده a رخ دهد، ولی در شرایط BC پدیده a رخ ندهد احتمال آنکه A، علت (یا جز علت) a باشد، فزونی بسیار می‌گیرد.

۳- روش تغییرات هم زمان: اگر در شرایط ABC، مقدار A را کم و زیاد کنیم، و به دنبال آن، a هم به نسبتی کم و زیاد شود، خبر از ربط علی A و a می‌دهد.

۴- روش باقیمانده‌ها: اگر مقارن شرایط ABC، پدیده abc رخ دهد و بدانیم که B علت b است و C علت c است، می‌توانیم گمان بزنیم که A هم لاجرم علت a است.

غرض از علت شیوه‌های یاد شده، گاه شرط لازم و گاه شرط کافی است و به ندرت شروط لازم و کافی را در بر می‌گیرد. همچنین علت، گاه حضور عاملی است و گاه غیبت آن و نیز، علت گاه منفرد است، گاه ترکیبی عطفی از چند عامل، و گاه منفصله مانعه الخلوی از چند عامل و… همچنین شرایط آزمایش همواره گزینشی است، بدین معنا که هیچگاه نمی‌توان مطمئن شد که همه عواملی که با پدیده مورد تحقیق مقارنت دارند، حصر شده اند یا نه. اینها همه بر پیچیدگی کار می‌افزاید و دشواری یک تجربه دقیق علمی و ظرافت استنتاج از آن را باز می‌نماید.

میل، خود روش خلاف را مهم‌ترین جز روش‌های چهارگانه می‌شمرد و روش وفاق را صرفاً برای استقرای شمارشی سودمند می‌یافت و بس. آنچه از نظر فلسفی مهم است، ین است که هر یک از روش‌های چهارگانه یاد شده، خود یک استقراست و بس. و چون چند استقرا (روش‌های وفاق و خلاف و تغییرات هم زمان) با هم انجام شوند و به کمک هم آیند، استقرایی مرکب و پیچیده حاصل می‌شود که مفید ظن نیرومندی است و این استقرای پیچیده همان است که امروزه «تجربه» نامیده می‌شود.

میل اصل یکنواختی طبیعت یا اصل علیت را پشتوانه تجارب می‌دانست، اما خود آن اصول را هم تجربی و استقرایی می‌شمرد و نمی‌خواست به اصلی فرا تجربی و پیشینی گردن نهد! (نک صدر، ۱۳۵ بب، که مؤلف در آنجا می کوشد تا با تکیه بر اصول احتمالات، اصل علیت را مستحکم نماید.)

با همه اصرار میل بر نقش روش‌های استقرایی چهارگانه در کشف و صید علل و قوانین، هنگامی که وی به «علیت مرکب» می‌رسد، به نقصان کارآمدی آن‌ها اذعان می‌کند و بر گرفتن روش فرضی – استنتاجی را توصیه می‌نماید، چه، در علم دینامیک که ترکیب نیروها به برآیند ویژه ای می‌انجامد – و چه در شیمی- که ترکیب عناصر به ماده مرکب خاصی ختم می‌شود – روش‌های وفاق و خلاف میل چندان کارساز نیستند و نمی‌توانند علت پدیده را به درستی نشان دهند. در اینجا باید ابتدا «گمانی» در باب علت زد (گمانی که بر خاسته از استقرا نیست) و سپس صدق وکذب آن گمان را در علم آزمود.

تحولات پس از میل

شاید بتوان گفت باریک اندیشی های میل در چگونگی تجربه، قله و پایان تجربه پژوهی و روش شناسانه بود، بدین معنا که حد توانایی و ناتوانی استقرای مرکب و میزان کمک آن به کشف و داوری علمی معلوم شد. دانشمندان از آن پس، به دنبال راه‌های دیگر گشتند تا پارگی‌های استقرا را رفو کنند. جونز و پارلز پیرس از پیشگامان پیوند استقرا با حساب احتمالات بودند. با در آمدن بزرگانی چون کارنپ، نیگل و فوت رایت، این حوزه وضوح و مفهومی بیشتر یافت و تفکیک احتمال عینی از ذهنی و محاسبه «احتمال منطقی» فرضیات به روش شناسی علمی نیروی بیشتری داد. در این عرصه، علاوه بر کتاب «مساله منطقی استقرا»، از فون رایت (۱۹۷۵ م) و کتاب «مبانی منطقی احتمال» از کارنپ (۱۹۵۰ م)، باید از کتاب الاسس المنطقیه للاستقرا تألیف محمد باقر صدر، فقیه و مرجع بزرگ اسلامی – شیعی یاد کرد که نخستین کتابی است که در تاریخ اسلام در این موضوع نوشته شده است و برای علاقه مندان به این موضوع بسیار مفید خواهد بود.

کارل همپل و نلسون گودمن با طرح دو پارادوکس در تائیدهای استقرایی، شبهه و رخنه افکندند و صعوبت جدا کردن قرائن با ربط از قرائن بی ربط را بازنمودند و استقرا را از تصدیقات به تصورات تسری دادند.

همچنین در آمدن ابزارهای ظریف سنجش و اندازه گیری به کمک تجربه، مسائل تازه ای را پیش روی تجربه گران نهاد که از همه مهم‌تر تأثیر تجربه در پدیده تجربه پذیر بود. اصل عدم قطعیت و ناشدنی بودن تعیین هم زمان سرعت و مکان الکترون، از توالی این امر بود.

پوزیتیویسم منطقی، تحول دیگری در این میدان بود که از گروه خوردن معنا و صدق با تجربه حاصل آمد. پوزیتیویست های منطقی معناداری را در گرو تجربه پذیری، و تجربه پذیری را به معنای اثبات پذیری تجربی یا دست کم امکان بررسی صدق گزاره می‌دانستند.

در مقابل، کارل پوپر با پیشنهاد معیار ابطال پذیری، تجربه پذیری را مساوق ابطال پذیری شمرد و پیوند معنا و تجربه پذیری را نیز گسسته دانست (پوپر، ۱/۵۶،۵۵). سرانجام، باید به تفطن هایی اشاره کرد که اولاً تجربه را داور مطلق دادگاه علم نمی‌داند، بلکه آن را مسبوق و مصبوغ به تئوری می‌شمارد، و ثانیاً حوزه‌ی تفسیر قرائن و تجارب را منوط و متکی به پارادایم علمی حاکم (توماس کوهن) یا عوامل سیاسی و اجتماعی و حتی علایق و منافع تجربه گران (آندرو و پیکرینگ و دیگران) می‌داند.

درباره تجربه در علم جدید، افزون بر این مطالب که در اینجا بیان شد، می‌توان به این کتاب‌ها نیز مراجعه کرد و می‌تواند برای علاقه مندان مفید باشد:

Galison P.How Experiment End Chicago ۱۹۸۷

Kuhn.Th. The Structure of Scientific Revolutions. Chicago ۱۹۶۲

هلوکاست ایرانی!

جمعه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۰۵ ب.ظ

 

سال 1914 تا 1918 جنگ جهانی اول در نیمی از جهان برقرار بود. ایران در جنگ اعلام بی طرفی کرد اما به دلیل بروز قحطی در سال های 1917 تا 1919 میلادی (1296 تا 1298 شمسی) به دلیل حضور نیروهای بریتانیایی در ایران و تامین اجباری آذوقه برای بریتانیا، بیش از همه کشورهای درگیر جنگ از قحطی و خشکسالی مصنوعی آسیب دید و طبق برآوردها بین 20 تا 40 درصد جمعیت آن زمان ایران تلف شدند. این آسیب جمعیتی جدی باعث شد تا ایران بیش از 30 سال نتواند به جمعیت خود در قبل قحطی یعنی حدود 11 میلیون نفر برسد! ایضا نتواند در مقابل اتفاقات سیاسی داخلی و خارجی واکنش نشان دهد و تا سال ها ایران تبدیل به کشوری منزوی و ضعیف شود. در واقع تلف شدن بیش از 2 میلیون نفر ایرانی در مدت 2 سال هلوکاست واقعی قرن بیستم بود که تاکنون توجه جدی و در خوری به آن نشده است.

 

مستند هلوکاست در صدمین سالگرد آن واقعه به بررسی آن پرداخته است و برآمدن رضاخان در کودتای سوم اسفند 1299 را بررسی می کند.

 

برای مشاهده این مستند در سایت فیلمگردی می توانید اینجا را کلیک نمائید.

اصل تحقیق پذیری در علم

چهارشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۰۶ ب.ظ

برای مطالعه اصل این یادداشت در خبرگزاری مهر می توانید اینجا را کلیک نمائید.

 

به گزارش خبرنگار مهر، سیدمهدی دزفولی، پژوهشگر فلسفه علم در یادداشتی با عنوان اصل تحقیق پذیری در علم [۱] به بررسی این اصل در فلسفه علم پرداخته است؛

پیش از این سلسله مقالاتی درباره «علم شناسی فلسفی» در خبرگزاری مهر به قلم نگارنده منتشر شد که علاوه بر بررسی چیستی «فلسفه علم» و بررسی برخی از شاخه‌های آن همانند فلسفه زبان، فلسفه ذهن و فلسفه زیست شناسی موضوعاتی مانند تبیین علمی، روش علمی، احتمال، تجربه در علوم جدید و مسائل فلسفه و تاریخ علم را هم شامل می‌شد. در آن مقالات تلاش شد با کمک ترجمه مقالات معتبر و شناخته شده و همچنین بسط دادن آنها، به توضیح نسبتاً قابل قبولی از این موضوعات پرداخته شود. در ادامه به بررسی اصل تحقیق پذیری در علم و مفهوم تحقیق پذیری خواهم پرداخت. در این یادداشت از ترجمه مقاله ر.و. آشبی با همین عنوان هم کمک گرفته شده است.

«اصل تحقیق پذیری» چیست؟ برجسته‌ترین آموزه پوزیتیوست های منطقی در ابتدای قرن بیستم این بود که جمله‌ها در صورتی معنای اخباری قابل درکی دارند که حاکی از عبارتی باشند؛ تحلیلی و تحقیق پذیر تجربی. البته کسی منکر این جملات، علاوه بر معنای اخباری، یعنی معنای صدق و کذب بردار و یا دال بر امری دانستنی، معنای امری و انفعالی هم می‌توانند داشته باشند، مثل این جملات: «برای من یک لیوان بیاور» و «چه هدیه خوبی آورده‌ای!».

حال با کنار نهادن جملات حاکی از عبارات تحلیلی، پوزیتیویست ها بر آن بودند که اگر جمله‌ای بخواهد معنای ادراکی، اخباری، توصیفی و یا حقیقی داشته باشد؟ (مثل این جمله که می‌گوید: خورشید ۹۳ میلیون مایل [۱۵۰ میلیون کیلومتر] از زمین فاصله دارد) می باید حاکی از عبارتی باشد که اثبات صدق و کذبش و یا احتمال صدق و کذبش؛ با استناد به مشاهدات حسی [اگر نه عملاً] دست کم عقلا میسر باشد.

سنت شکنی پوزیتیوست های منطقی از این ضابطه معنا نشأت می‌گرفت، چون اگر آن ضابطه را در میان آوریم باید کثیری از جملات فلسفه سنتی را بی معنا بدانیم (مثل این جملات: «هستی غیرمادی است»، «روایی اخلاق اعمال، وصفی غیر تجربی است»، «جمال، صورتی معنادار است»، «خداوند برای تحصیل غرضش، جهانی آفریده است».) لذا، این افراد هم مانند ویتگنشتاین در رساله منطقی – فلسفی، بر آن شدند که اغلب عبارات موجود در فلسفه سنتی نه باطل که یاوه اند و این عقیده مقبولیت یافت که اصل تحقیق پذیری، ناشدنی بودن مابعد الطبیعه را مبرهن می‌سازد و از این مقدمه، این نتیجه به دست آمد که تنها راه معرفت به جهان خارج، علم تجربی است و بس.

به لحاظ تاریخی، اصل تحقیق پذیری از تبار تجربه گرایی هیوم، میل و ماخ است و خویشاوندی‌هایی هم با مصلحت و عمل گرایی دارد، گو اینکه تفاوت‌های مهمی هم با آنها دارد. مصلحت گرایی "پرس" و "جیمز" و "دوئی"، مکتبی است که می‌گوید، مضمون معقول هر نماد، تأثیری است که پذیرفتن آن نماد، در عمل، بر رفتار و تجارب ما می نهد، این مکتب، برخلاف اصل تحقیق پذیری، معنا را در گرو اغراض و اهداف آدمی و رفتار تأمین کننده آن اغراض می نهد. عمل گرایی بریجمن و دیگران، مکتب و نگاهی است که می‌گوید معنای هر اصطلاح را در جای خاصی استعمال کرد. از این رو، معنا و یا یکی از معانی طول، عبارت است از مجموعه اعمالی که به وسیله یک میله اندازه گیری انجام می‌شود.

گاه "موریتس شلیک" و دیگر پوزیتیویست های منطقی معنای جمله را مساوی با روش اثبات صدق آن جمله گرفته اند. لکن این افراد بر خلاف طرفداران عمل گرایی، مرادشان از روش اثبات، نه روش اثبات بالفعل، بلکه امکان منطقی اثبات بود. کتاب نظریه عمومی معرفت شلیک (برلین ۱۹۱۸) و همچنین کتاب ساختار منطقی جهان کارنپ (برلین ۱۹۲۸) از اسلاف بلافصل اصل تحقیق پذیری اند. نخستین صورت بندی آن را وایزمن در کتاب تحلیل منطقی مفاهیم احتمالی (۱۹۳۰) به دست داد و سپس شلیک، کارناپ، نویرات، رایشنباخ، همپل، ایر و دیگر پوزیتیوست های منطقی، آن را در کتب و مقالات فراوانشان آوردند.

مسائل ناشی از این اصل

چرایی‌هایی که در اطراف آن اصل پدید آمده است چنین اند:

اول. مجرای آن اصل کدام است، قضایا، عبارات و یا جملات؟ دوم. این اصل، معیاری است برای معناداری و یا برای تعیین معنای جملات؟ سوم. وقتی عبارتی در عمل اثبات یا ابطال نشده و یا اثبات نشدنی و ابطال نشدنی است. به چه معنایی می‌توان آن را اثبات پذیر یا ابطال پذیر خواند؟ چهارم. چه نوع عباراتی مستقیماً مخبر از مشاهده‌ای حسی اند و صدق و کذبشان را چگونه می‌توان معلوم کرد؟ پنجم. خود آن اصل تحلیلی است یا تحقیق پذیر تجربی؟ و اگر نیست به چه معنا، معنادار است؟ ششم سوالی است که این اصل، پاسخ آن است، آیا خود سوالی است منطق پسند؟ (آن سوال این است: معنای یک جمله و یا معناداری آن را، به مدد کدام ضابطه عام می‌توان به دست آورد؟)

مجرای آن اصل

اصل تحقیق پذیری را، در پاره‌ای از صورت بندی‌های آغازینش، به منزله ضابطه‌ای برای تفکیک معناداری از بی معنا عنوان کرد. لکن، بنابر استعمال رایج و مقبول نزد فیلسوفان، قضیه آن است که صادق یا کاذب باشد، لذا، به طریق اولی، هیچ قضیه‌ای نمی‌تواند بی معنا باشد. برای رفع این اشکال، پاره‌ای از طرفداران بعدی آن اصل چنین گفتند که هر جمله اسنادی که از نظر دستوری درست ساخته شده باشد (خواه با معنا و خواه بی معنا)، مقید «عبارتی» است. و اصطلاح قضیه مخصوص مفاد جملات خبری معنادار است، و لذا، قضایا اخص از عبارت اند. حال، اصل تحقیق پذیری، معیاری است برای تفکیک عبارات با معنا از بی معنا. البته این تعریف خود مبتی است بر استعمال «جمله خبری معنادار» که در واقع همان جملاتی هستند که عادتاً آنها را با معنا و بی معنا می‌خوانند.

به دلیل این اشکال، در صورت بندی‌های دیگر، آن اصل را مستقیماً بر جملات تطبیق می‌کنند ولی اشکالش این است که جملات را عادتاً صادق و کاذب نمی‌خوانند و لذا، آنها را اثبات پذیر و ابطال پذیر هم نمی‌توان خواند.

برای دفع این اشکال‌ها، می‌توان جملات و عبارات و قضایا را بدین نحو از یکدیگر تمیز نهاد: هر جمله، به معنایی که ما به کار خواهیم برد، به زبانی خاص تعلق دارد و می‌تواند با معنا یا بی معنا باشد، لکن، صدق و کذب در آن راه ندارد و اثبات پذیر و ابطال پذیر هم نیست و میان جملات هم نسبت منطقی برقرار نمی‌شود. اما عبارت، همان مفاد جمله‌ی اسنادی است (در شرایطی خاص)، و جملات گوناگون در زبان‌های گوناگون می‌توانند واجد مفاد یکسان باشند. عبارات صدق و کذب بر می‌دارند و اثبات پذیر و ابطال پذیر هم هستند و میانشان نسبت‌های منطقی برقرار می‌شود. قضایا همه اوصاف سلبی و ایجابی عبارات را داند؛ با این تفاوت که بی معنا نمی‌توانند باشند یعنی مفاد جملات بی معنا واقع نمی‌شوند.

برای سهولت امر، ما گاه تحقیق پذیری را به جملات و معناداری را به عبارات نسبت می‌دهیم. لکن، در نظر دقیق، مدعای اصل تحقیق پذیری این است که معنا خبری یا معناداری جملات در گروه اثبات پذیری (یا ابطال پذیری) عباراتی است که مفاد آن جملات اند.

ضابطه معنا یا معناداری

تعبیرات آغازین اصل تحقیق پذیری، معنا جمله را عین امکان منطقی تحقیق عبارتی می‌دانست که مفاد آن جمله است، و در نهایت، آن را (ظاهراً) با وقوع چند ادراک حسی مساوی می‌گرفت. این تعریف، در مورد «جملات تجربی» یعنی جملاتی که علاوه بر مفاد غیر توصیفی، فقط محمولات تجربی دارند (مثل «سرخ»، «گرد» و میان پرده تا حدی معقول می‌نماید.) محمول تجربی، بر حسب تعریف، محمولی است دال بر وصفی مشاهده پذیر یا احساس پذیر. از این رو، میل طبیعی ما می‌گوید معنی جمله «این چیز سرخ است»، حاصل ادراکی حسی است که مثبت آن است. یعنی، هر کس که وقت دیدن اشیا آن جمله را برای تمیز اشیای سرخ از غیر سرخ به کار می‌برد، معنای آن را می فهمد، و هر کس که قادر به تمیز سرخ از غیر سرخ نیست، معنای آن جمله را نمی فهمد. ممکن است این اشکال به نظر رسد که کور مادرزادی که بتواند اشیای سرخ را به طریق دیگری غیر از دیدن، مثلاً لمس کردن، تمیز دهد، آیا معنای آن جمله را نمی فهمد؟ طرفداران آغازین اصل تحقیق پذیری جواب خواهند داد که در آن صورت، محمول سرخ برای آن کور، معنای بصری ندارد بلکه معنای لمسی دارد. به نظر آنان، درک معنای محمولات تجربی بر حسب قدرت تفکیک حواس ما تعین می‌یابد.

برای مثال، شاید کسی بتواند تعریفی ظاهری از “c۱>” به دست دهد و بگوید آن "نوتی" است بین نوت هایی که با C و C# نشانشان می‌دهند، در صورتیکه، اگر وی نتواند ربع پرده‌ها را از هم تمیز دهد، پیداست که از فهم معنا "C۱>" به نحو عمده‌ای عاجز است.

لکن، می‌توان در پاسخ گفت که آن پاسخ از ابهام لفظی چون "معنا"، "دال"، و "نشان دادن" تغذیه می‌کند. مثلاً منظور از داشتن "معنای لمسی" در صورت نشان دادن امری ملموس، فرق دارد با منظور از داشتن "معنای حقیقی خبری". به علاوه معنای جمله را با ادراکات حسی هر یک شانیت اوصافی را دارند که دیگری ندارد. مثلاً معنای جمله مانند ادراک نیست که در وقت خاصی و با شدت و درجه خاصی رخ دهد. و بالاخره، اگر معنای جمله را با ادراک حسی و شخصی افراد، یکی بگیریم، اصل تحقیق پذیری به ورطه‌ی فردانیت (solipsism) عجیبی سقوط خواهند کرد.

برای دفع این اشکالات، پاره‌ای از صورت بندی‌های آغازین آن اصل، معنای هر عبارت را با معنای مجموعه محدودی از عبارات مخبر از مشاهدات تجربی یکی دانستند. ولی چنان چه که بعداً به تفصیل خواهیم آورد، بر این رأی هم دو اشکال مهم وارد شد:

اول. عبارات بسیاری هستند که معنایشان به هیچ وجه معادل معنای مجموعه‌ای محدود از عبارات مخبر از مشاهدات نیست. دوم. معنای عبارتی را عین معنای عبارت دیگر دانستن، جز این نمی‌گوید که آن دو عبارت، هم معنا هستند. و این کجا و دادن معنا عبارت و یا تبیین آن کجا؟

به دلایل یاد شده، نمی‌توان گفت که اصل تحقیق پذیری ضابطه‌ای است برای تعیین معنای جملات، و لذا در صورت بندی‌های بعدی آن را به منزله ضابطه‌ای برای معنای حقیقی داشتن یا معنای خبری داشتن، عنوان کردند.

تحقیق پذیری شدید – وایزمان، شلیک و دیگران، در صورت بندی‌های نخستینشان بر آن بودند که تجارت مثبته، به معنای یک جمله، تعین نام می‌بخشند. برای مثال، وایزمان در کتاب "وایزمن تحلیل منطقی مفاهیم احتمالی" می‌گفت که "هرکس جمله‌ای را ادا می‌کند، باید بداند که آن جمله در چه شرایطی صادق یا کاذب است. اگر این را نداند، معنای جمله را هم نخواهد دانست. اگر نتوان عبارتی را به طور کامل بررسی کرد، تحقیق پذیر نیست و لذا فاقد معنا است." این شرط را، گاه شرط "تحقیق پذیری شدید" خوانده اند. مفاد این شرط، در واقع، این عبارت است که عبارت S در صورتی معنای محصل خبری دارد که با یک مجموعه محدود از عبارات پایه مخبر از مشاهده (basic observation statement) On….O۱ رابطه استلزام متقابل داشته باشند.

اشکالات عمده بر این شرط چنین اند:

اول. یک عبارت کلی، که افراد بی شماری را شامل می‌شود (مثل عبارات حاکی از قوانین علمی)، مطلقاً معادل مجموعه محدودی از عبارات مخبر از مشاهده نیست و لذا قابل بررسی کامل نیست. دوم. هر عبارت شخصی درباره شیء فیزیکی خاصی را می‌توان مبنای پیش بینی‌های نامحدودی کرد و به همین سبب قابل بررسی کامل نیست.

سوم عبارات حاکی از حوادث گذشته و آینده و یا عبارات مخبر از ادراکات حسی دیگران، قابل تحقیق تام نیستند. چهارم. حتی اگر عبارتی ثنائی (مثل: "اشیای سرخ وجود دارند" و یا " دست کم یک شیء سرخ وجود دارد") به معنای مطلوب قابل بررسی باشد، نقیضش به دلیل کلی بودن چنان نخواهد بود (یعنی این عبارت: "شی سرخی وجود ندارد" یا "همه چیز ناسرخ است").

از این رو، شرط تحقیق پذیری شدید این تالی فاسد را به دنبال خواهد داشت که نقیض عبارات ثنائی بی معنایند و این به نوبه خود موجب طرد اصل اساسی منطق [اتناع اجتماع نقیضین] خواهد شد که اگر عبارت Sصادق باشد نقیضش کاذب خواهد بود و اگر S کاذب باشد نقیضش صادق خواهد بود. پنجم. اگر S عبارتی معنادار و N عبارتی بی معنا باشد (بنابر این شرط کنونی)، در این صورت عبارت مولکولی و مرکب S یا N باید معنادار باشد.

ششم. مشاهده به طور کامل تحقیق پذیرند، چون در غیر این صورت هیچ عبارتی تحقیق پذیر کامل و یا واجد محصل خبری نخواهد بود، حتی عبارتی که منطقاً معادل با ترکیب عطفی تعداد محدودی از عبارات مخبراز مشاهده باشد.

ابطال پذیری

بعضی‌ها به جای تحقیق پذیری کامل، ابطال پذیری کامل به منزله‌ی ضابطه تمیز عبارات معنادار از بی معنا پیشنهاد کرده اند. مفاد اصلی ضابطه‌ی ابطال پذیری کامل این است که عبارتی S وقتی و فقط وقتی با معنا است که عبارت نقیض S به طور کامل تحقیق پذیر باشند. لذا، بر این ضابطه هم اشکالاتی نظیر اشکالات پیشین وارد است:

اول. عبارات ثنائی ابطال پذیر کامل نیستند. چون اگر S عبارت ثنائی باشد نقیضش عبارتی است کلی. دوم. حتی اگر عبارتی کلی ابطال پذیر کامل باشد، نقیضش به دلیل ثنائی بودن چنان نخواهد بود. از این رو، لازمه این اصل این است که نقیض یک عبارت کلی بی معنا باشد، و این، دوباره، به انکار اصل تناقض منتهی خواهد شد.

سوم. اشکال ویژه ای هم بر این اصل وارد است و آن اینکه عباراتی کلی چون «هر چه آب خالص باشد صد در صد خواهد جوشید» فقط وقتی معنادار (یعنی ابطال پذیر کامل) اند که عبارت ثنائی سالب همبسته شأن (مثل این عبارت «نمونه آب خالصی هست که در صد درجه نمی جوشد») گفتنی و به طریق اولی با معنا باشد. لکن، خود این عبارت ثنائی سالبه وقتی معنادار است (یعنی ابطال پذیر کامل است) که عبارت کلی همبسته اش گفتنی و به طریق اولی بامعنا باشد. برای خروج از این دور، چاره‌ای نیست جز داشتن ضابطه معنادار مستقلی برای عبارات کلی یا عبارات ثنائی. چهارم. اگر عبارت S با معنا و N بی معنا باشد (بنابر شرط حاضر)، در آن صورت عبارت S و N بامعنا باشد. پنجم. این شرط هم مترتب بر این فرض است که عبارات پایه مخبر از مشاهده، تحقیق پذیر کامل اند.

تأییدپذیری

برای رفع اشکالات یاد شده، صورت بندی‌های بعدی اصل تحقیق پذیری طالب آنند که عبارات معنادار چنان باشند که به مدد دسته‌ای از عبارات مخبر از مشاهده، کم یا بیش تائید شوند نه اینکه اثبات کامل گردند.

کارناپ، در دو مقاله مهم تحت عنوان «معنا و آزمون پذیری» (۱۹۳۶-۱۹۳۷)، میان آزمودن و تائید جملات تمیز نهاد. وی گفت، جمله در صورتی «آزمودنی» است که بدانیم شیوه خاصی (مثلاً انجام تجزیه‌ای چند) برای تائید خودش یا نقیضش در دست است. لکن، جمله وقتی «تائیدپذیر» است که نوع قرائنی که آن را تائید می‌کنند دانسته باشیم، ولو ندانیم که راه کسب و کشف آن قرائن چیست. کارناپ، چهار ضابطه برای معناداری مورد بررسی قرار داد: آزمون پذیری کامل، تأیید پذیری کامل، آزمون پذیری ناقص و تائید پذیری ناقص. همه این ضوابط، عبارات متافیزیکی را از معناداری می‌اندازند. ضابطه چهارم، گشاده دست ترین ضابطه هاست و عبارات تجربی گوناگونی را که از دست اثبات پذیری کامل و یا ابطال پذیری کامل جان سالم به در نمی‌برند، وارد عرصه‌ی عبارات معنی داری می‌کند. هر یک از این ضوابط کارناپ، نوعی زبان تقید آفرین تجربی مذهبانه را تعین می بخشد که به نظر وی، معادل است با نوعی «تجربی مذهبی تقید آفرین». کارناپ، در مقالات یاد شده عمدتاً به دنبال دادن شرحی فنی از شئون صوری آن زبان‌ها بود. و از مشکلات بزرگ که با آن مواجه شد، دادن شرحی مقنع از تائید پذیری بود. شیوه‌ی وی، در واقع، آن بود که همه عباراتی را که در زبان صوری شده تجربی مذهبانه قابل بیان باشند، معنادار شمارد و بس.

همپل، هم در مقاله‌ی «مسائل مربوط به ضابطه تجربی مذهبانه معنا و تحولات حاصله در آن» (۱۹۵۰) به بحث از این رأی پرداخت که معناداری جمله، فقط در گرو آن است که به زبانی تجربی مذهبانه قابل ترجمه باشند. هر زبان صوری، متقوم به قواعد تشکیل و تبدیل ساخت آن وقواعد تشخیص لغات لغت نامه‌ی پایه آن است. زبان تجربی مذهبان آن است که لغت نامه پایه آن، صرفاً و منحصراً حاوی لغات تجربی باشد. و چنان که همپل خود توضیح می‌دهد، لغات [دال بر مفاهیم] قابلی را می‌توان به مدد «جملات تحویلی» وارد این زبان کرد، همچنان که مصنوعات تئوریک (theoretical Construct) علوم پیشرفته (مثل «میدان الکتیریکی»، «درجه حرارت مطلق» و «پتانسیل ثقلی») را می‌توان از این راه وارد زبان کرد که ورود سیستم‌های قیاسی تفسیر شده را به زبان مجاز بشماریم. همپل مدعی است که ضابطه وی بسیاری از اشکالات صورت بندی‌های پیشین اصل تحقیق پذیری را ندارد. منطق یک زبان صوری می‌تواند تضمین کند که هیچ عبارت کلی یا ثنائی به دلیل صورت منطقی شأن از معناداری نیفتند، همچنان که می‌تواند معنادار بودن نقیض یک عبارت معنادار را تضمین کند. لغت نامه و ساخت زبان‌هایی صوری تجربی مذهبانه نمی‌گذارد که هیچ عبارت بی معنایی، معنادار شمرده شود حتی اگر مؤلفه ای از یک عبارت مولکولی تحقیق پذیر باشد. با این همه، اشکالات صوری محض را که کنار بگذاریم، همپل و کارناپ، در مقام بررسی اصل تحقیق پذیری هر دو با این مشکل روبرویند که اوصاف و مقومات کامل زبان تجربی مذهبانه را معین کنند. «اصطلاح تجربی» یا «محمول حسی» آن است که دال بر وصفی باشد، ذاتاً احساس پذیر (observable imprinciple) [مشاهده پذیر] حتی اگر هیچکس آن را احساس [مشاهده] نکرده باشد. حال اگر وصفی تاکنون به احساس در نیامده باشد، از کجا بدانیم که احساس پذیر است؟ یک جواب این است که عبارت پایه باشد، از کجا بدانیم که احساس پذیر است؟ یک جواب این است که عبارت پایه مخبر از مشاهده Pa که می‌گوید شیء a وصف P است، فقط وقتی معنی دار است که ادراک حسی مثبت آن حدوث پذیر باشد. لکن این حدوث پذیری نمی‌تواند به معنای «حدوث پذیری در عالم خارج» (factually could) باشد، چرا که می‌توان درباره حوادثی که وقوعشان در عالم خارج ناممکن است، سخنان معنادار گفت. لذا، لاجرم منظور این است که آن ادراک حسی امکان منطقی داشته باشد. ولی در این صورت، تنها معنای ممکن بودن منطقی ادراکات حسی این است که عبارت Pa ممکن الصدق است. و این پیداست که عبارت Pa که موصوفی و مسمایی به اسم a و صفتی به نام P دارد، و هر عبارتی از این جنس، ممکن الصدق است. لذا، قید و توضیح بیشتری درباره محمول حسی نیاوریم، از تمیز نهادن عبارات پایه با معنای مخبر از مشاهده و عبارات بی معنای عاجز خواهیم ماند.

در مقالات بعدی به بسط بیشتر مفهوم تحقیق پذیری در علم خواهیم پرداخت و نقدهای جدیدتر به آن و همچنین تئوری رابطه صدق و معنا، معنا و ادراک را بررسی خواهیم کرد.

پی نوشت:

[۱] Verification principle هم به معنای اثبات صدق و هم به معنای آزمودن صدق یک عبارت است لذا verifiability هم به معنای تحقیق پذیری و هم به معنای اثبات پذیری است.

جهان پس از کرونا

جمعه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۹، ۰۳:۵۸ ق.ظ

 

 

کرونا ویروس جدید با نام علمی Covid19 تقریبا دو ماهی است که جهان را به خود مشغول کرده و چند صد هزار نفر در جهان به این ویروس آلوده شده اند و چند ده هزار نفر نیز بر اثر ابتلا به این ویروس جان خود را از دست داده اند. قرنطینه حدود نیمی از جمعیت جهان در قاره های آسیا و اروپا و در آمریکای شمالی نشان از جدی گرفته شدن این ویروس توسط جهان مدرن امروز دارد. اما یک سوال مهم همواره در طی این ماه ها ذهن بسیاری از مردم جهان را به خود مشغول کرده است. سوالی درباره جهان مابعد کرونا و اینکه چه بر سر جهان خواهد آمد؟

برای پاسخ به این سوال به نظر بد نیست تا بررسی تاریخی از بیماری های فراگیر انجام دهیم و ببینم در طی قرن های گذشته پس از شیوع و همه گیری بیماری هایی همانند طاعون، وبا و آنفولانزا که جمعیت های قابل توجه و بعضا میلیونی را می کشت و از پا در می آورد، جهان به چه شکل و گونه ای در می آمد؟

 

  1. فراگیری طاعون در اروپای قرون وسطا

یکی از فراگیر ترین بیماری ها و کشنده ترین آن ها در قرون وسطا، طاعون در آسیا و اروپا بود. در میانه قرون وسطی همه گیری طاعون که از چین شروع شد سپس به غرب آسیا و بعد از آن به اروپا رسید و طبق روایت های تاریخی باعث مرگ هزاران نفر شد و به دلیل فراگیری این بیماری چندین سال مردم در کشور های مختلف در قرنطینه بودند تا سرانجام این بیماری از بین رفت. طبق روایت های تاریخی فقط در ایران و در شهرهایی همانند نیشابور و ری بیش از 70 درصد جمعیت این شهرها بر اثر طاعون از بین رفتند.[2] در اروپا نیز همین اتفاق رخ داد و در ایتالیا و انگلستان دوره قرون وسطا، جمعیت قابل توجهی بر اثر طاعون فوت شدند. اما بعد از این فراگیری طاعون و از بین رفتن آن اروپا وارد دوره رنسانس شد. علم مدرن کم کم ظهور کرد و بشر به دنبال علاج مشکلات خود بود. انقلاب صنعتی اول در ابزار آلات مدرن و پیشرفته برای زندگی بهتر بشر تجلی پیدا کرد و پس از آن پزشکی نیز در قرون هجدهم و نوزدهم و بیستم متحول شد و در قرن نوزدهم سرانجام واکسن طاعون کشف شد و طاعون برای همیشه ریشه کن شد. [3] بلای بزرگی همانند طاعون و کشندگی بالای آن بشر را به فکر علاج انداخته بود. زمینه های تاریخی همانند رویارویی علم و دین و دعوای کلیسا با دانشمندانی همانند کپلر و کپرنیک و گالیله و ... دست به دست هم داد تا دوره جدیدی در زندگی بشر به وجود آید که سرانجام آن به دوره رنسانس و انقلاب صنعتی منجر شد.

  1. فراگیری آنفولانزا در سال 1918

مهم ترین بیماری و کشنده ترین آن ها در تاریخ حیات بشر بیماری آنفولانزا اسپانیانی بود. در پایان جنگ جهانی اول با شیوع آنفولانزا در جهان طبق آمار حدود 100 میلیون نفر بر اثر ابتلا به این بیماری جان خود را از دست دادند و جمعیت جهان که در آن زمان در حدود 600 میلیون نفر برآورد می شود به یک باره با مرگ و میر عجیب و غیر قابل باوری مواجه شد. شیوع آنفولانزا در جهان و کم بودن امکانات پزشکی و خروج جهان از جنگ اول بین الملل دست به دست هم داد تا پزشکان نتوانند مقابله خاصی با آنفولانزای اسپانیایی بکنند و در نهایت این جمعیت قابل توجه و عظیم از بشر در سراسر کره زمین تلف شوند.[4] پس از این دوره تاریخی و به دلیل مستهلک شدن اروپا در جنگ جهانی اول و بروز قدرت ایالات متحده، کم کم آمریکا به عنوان قدرت جدیدی در جهان ظهور کرد و افول اروپا آرام آرام شروع شد. در واقع تغییر بنیادین جهان پس از فراگیری آنفولانزا کشنده 1918، ظهور قدرت جدیدی در جهان به نام ایالات متحده بود که توانست اروپا را پشت سربگذار و به قدرت اقتصادی و سیاسی و نظامی جدیدی تبدیل شود و پس از آن در جنگ جهانی دوم از سال 1938 تا 1945 بتواند جایگاه خود را تثبیت نماید و تبدیل به قدرتی در مقابل اروپا شود.[5]

فراموش نکنیم که در سال 1918 تنها یک سال از تاسیس شوروی و وقوع انقلاب اکتبر می گذشت و جهان در واقع پس از کشتار بیماری آنفولانزا با تحولات سیاسی و ژئوپلتیکی چشم گیری مواجه شده بود که کمتر شباهتی به قبل داشت. در زمانی که خیلی ها تصور میکردند پزشکی مدرن می تواند مشکلات بشر را حل نماید و دیگر بیماری فراگیری رخ نخواهد داد، بیماری آنفولانزا جمعیت قابل توجهی را از پا در آورد و مشخص شد پزشکی همچنان راه درازی را برای پیمون در پیش دارد.

هم زمان با شروع این بیماری، در ایران نیز بیماری وبا گسترش یافته بود. در ایران که از سال 1917 تا 1919 قطحی بزرگ نیز در جریان بود، وبا هم عاملی شد تا جمعیتی بین 10 تا 40 درصد از جامعه ایران تلف شوند و بزرگ ترین خسارت انسانی به ایران در کل تاریخ ایران زمین وارد آید. این خسارت به حدی بود که حتی با حمله مغولان به ایران در حدود قرن هفتم هجری هم قابل مقایسه نبود. خسارت ناشی از شیوع وبا در ایران و گسترش قحطی در کشور به میزانی بود که در حدود 30 سال زمان برده شد تا جمعیت ایران به جمعیت پیش از سال 1914 و آغاز جنگ جهانی اول برسد!

پس از این اتفاقات مهم در ایران هم قرارداد 1919 منعقد شد و سال بعد از آن بود که با کودتای 1299 (1920) رضاخان در ایران ظهور کرد و سلسله قاجار در آستانه منقرض شدن قرار گرفت. [6]

  1. شیوع کووید 19 و آغاز تحولات جدید

حالا در قرن بیست و یکم و در زمانه ای که شاید کسی گمان نمیکرد یک ویروس بتواند علم مدرن و پزشکی جدید را به چالش جدی بکشد، ویروس جدیدی نیمی از جهان را تعطیل کرده است و جمعیت قابل توجهی را به کام مرگ کشانده است و همچنان بعد از گذشت 2 ماه واکسنی برای آن ساخته نشده است و پزشکان مردم را به قرنطینه و پیش گیری های شخصی دعوت می کنند. این یعنی دانش و علم بشر همچنان آن قدر آسیب پذیر است که نمی تواند بشر امروزین را از بلا و مشکلات محفوظ بدارد و به روش های سنتی برای محفوظ ماندن انسان ها متوسل می شود.

در عین حال خسارت های مالی و اقتصادی ناشی از تعطیلی چند هفته ای کشورهایی همانند چین، هندوستان، روسیه، ایتالیا، آلمان، بریتانیا و ... غیر قابل پیش بینی است و برآورد می شود اقتصاد جهانی در سال 2020 شاهد رکودی بی سابقه باشد. مشاهده هم کردیم که قیمت نفت به پائین ترین میزان خود در 18 سال گذشته رسیده است و متوسط قیمت مبادله نفت به حدود 14 دلار در هر بشکه رسیده است![7]

این ها نوید اتفاقات تازه ای در جهان را می دهد. در حال حاضر که نگارنده این مقاله در حال نگارش این سطور می باشد، جمعیت مبتلایان به کرونا ویروس در آمریکا به بیش از 200 هزار نفر رسیده است، دو سوم جمعیت این کشور در قرنطینه می باشند[8] و پیش بینی می شود اقتصاد آمریکا در سال 2020 به دلیل تبعات کرونا ویروس دچار رکود عمیقی شود. رکودی که ممکن است باعث پیش افتادن اقتصاد چین از آمریکا در این سال شود و شاهد بروز اتفاقات جدیدی در جهان باشیم.

اروپای غربی به خصوص کشورهایی همانند ایتالیا و آلمان و بریتانیا به دلیل تعداد مبتلایان بالا و کشته های زیاد یقینا امسال با وضعیت اقتصادی بغرنجی مواجه خواهند بود و نظام درمانی این کشورها تا ماه ها نیاز به بازسازی مجدد خواهند داشت و به سرعت نمی توانند به جایگاه قبلی خود بازگردند.

در کشور ما ایران نیز به دلیل شیوع این ویروس از ابتدای اسفندماه 1398 تاکنون (فروردین ماه 1399) و به دلیل قرنطینه های خانگی و بسته بودن مغازه ها و نیمه تعطیل شدن کسب و کارها و ادارات، به احتمال زیاد در سال پیش رو شاهد اعتراضات صنفی و اجتماعی خواهیم بود که از هم اکنون باید برای آن فکری کرد. به دلیل شرایط تحریمی کشور و عدم فروش نفت و پائین آمدن قیمت نفت، امید دولت به کسب درآمدهای مالیاتی بود اما به دلیل کم رونق شدن فروش و کسب و کارهای مردمی میزان محقق شدن در آمدهای مالیاتی نیز چشم انداز مثبتی را نشان نمی دهد که این زنگ خطری برای ما در سال 1399 می تواند باشد.

به هر حال اگر بخواهیم جمع بندی از وضعیت پیش رو در سال 2020 (1399) در جهان داشته باشیم به احتمال فراوان شاهد بروز تحولات سیاسی و اقتصادی در جهان خواهیم بود و می توان گفت که جهان مابعد کرونا شباهت کمی به جهان ماقبل کرونا خواهد داشت. کرونا ویروس تغییرات مهمی را در جهان آغاز کرد که هفته ها و ماه های پیش رو عمق و دامنه آن را نشان خواهد داد.

اتفاقات مشابه تاریخی نیز نشان داده است که فراگیر شدن بیماری ها و تعطیل شدن زندگی عادی مردم در جهان، تحولات عظیمی را پس از ریشه کن شدن بیماری رقم زده است. شاید پر بیراه نباشد که ادعا کنیم کرونا ویروس مبدا تحولات جدیدی در جهان مدرن شده است.

 

[1]  sm.dezfouli@gmail.com

[2]  مرگ سیاه در تاریخ میانه ی ایران، یعقوب آژند، مطالعات تاریخی سال اول تابستان 1368 شماره 6

[3]https://web.archive.org/web/20120216075334/http://old.nationalreview.com/interrogatory/kelly200509140843.asp

[4]https://web.archive.org/web/20120709092946/https://www.census.gov/population/international/data/worldpop/table_history.php

[5]  https://www.census.gov/population/international/data/worldpop/table_history.php

[6]  مجد، محمد قلی، قطحی بزرگ، 1387، چاپ اول، تهران، انتشارات مرکز مطالعات و پژوهش های سیاسی، مقدمه و فصل اول

[7]  خبرگزاری فارس، 12 فروردین ماه 1399، "نفت به پائین ترین قیمت خود در 18 سال اخیر رسید!"

[8]   خبرگزاری تسنیم، 14 فروردین ماه 1399، "تعداد مبتلایان به کرونا در آمریکا از 200 هزار نفر عبور کرد"