گاه نوشته ها

مهدی دزفولی هستم، وبلاگ نویسی را از شهریور ماه 1382 آغاز کردم.علاوه بر وبلاگ نویسی، فعالیت های مختصر مطبوعاتی (همکاری با هفته نامه پنجره، فصلنامه ارغنون، روزنامه شرق و اعتماد) و مستند سازی هم داشته ام.پیش از این سردبیر سابق سایت خبری تحلیلی شفاف و مدیر اجرایی فصلنامه ارغنون بوده ام.

پیش از این 3 وبلاگ دیگر داشته ام که به دلایلی یا فعالیت آن ها متوقف شد و یا با فیلتر مواجه شدند و این وبلاگ چهارمین وبلاگی است که در آن می نویسم.امیدوار اینجا محلی برای تبادل آرا و نظرات مختلف باشد و بتوانم به صورت مستقیم نوشته های خودم را در اختیار دیگران قرار دهم.

بایگانی

فیلم لباس شخصی، برداشت آزاد از تاریخ!

پنجشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۸، ۰۳:۱۱ ق.ظ

یادداشتی که در ادامه از نظر شما می گذرد، یادداشتی است که در دوره جشنواره فیلم فجر امسال پیرامون فیلم لباس شخصی نوشته بودم و در برخی از رسانه ها و شبکه های اجتماعی منتشر شده بود.

 

 

فیلم لباس شخصی که اثری تاریخی مربوط به تاریخ انقلاب اسلامی و دستگیری سران "حزب توده" در دهه شصت می باشد اثری است که به عنوان اولین کار بلند سینمایی کارگردان آن تا حد زیادی قابل قبول می باشد. فیلمبرداری ها تا حد مناسبی خوب و قابل قبول است و بازیگران گمنام آن که بازیگران تئاتر می باشند توانسته اند از پس نقش های خود برآیند. اما از نظر تاریخی به نظر می رسد این فیلم دارای ایراداتی است که به سادگی از کنار آن نمی توان عبور کرد.

در ابتدا لازم است که شرح تاریخی کوتاهی درباره حزب توده و فعالیت های آن در ایران داده شود. حزب توده در سال 1320 و پس از خروج رضاشاه از ایران و بر روی کار آمدن محمدرضا پهلوی تاسیس شد و تا سال 1327 دارای فعالیت های قانونی در کشور بود. پس از ترور ناکام محمدرضا پهلوی در سال 1327 در دانشگاه تهران فعالیت های این حزب هم ممنوع شد اما همچنان حزب تا سال 1332 به صورت مخفی در کشور فعال بود و اهداف خود را به پیش می برد. پس از کودتای 28 مرداد 1332 حزب توده همانند احزاب دیگر با موانع جدی بر سر راه فعالیت های خود مواجه شد و عملا حزب تا سال 1357 یعنی به مدت حدود 25 سال فعالیت جدی در ایران نداشت و رهبران اصلی آن همانند جودت، کشاورز، طبری، کیانوری و ... در خارج از ایران زندگی می کردند و گاهی بیانیه ای را صادر می کردند و نشریات آن ها در خارج از ایران منتشر می شد. پس از پیروزی انقلاب در اسفندماه  1357 و بهار 1358 آرام آرام رهبران حزب توده به ایران بازگشتند و به دلیل سابقه خانواده پدری کیانوری که نواده آیت الله شیخ فضل الله نوری بود، تصمیم بر این گرفته شد که وی به رهبری حزب توده ایران برسد تا شاید بتواند با انقلاب اسلامی ایران و روحانیت ارتباط خوبی برقرار کند و اهداف حزب در ایران را به پیش ببرد. لازم به ذکر است که حزب تا سال 1361 در همه انتخابات ها شرکت می کرد و حتی کاندیدا در انتخابات خبرگان قانون اساسی، ریاست جمهوری دوره اول و انتخابات مجلس دوره اول داشت اما نتوانست به موفقیتی برسد.

سازمان نوید مدتی قبل از این در ایران تشکیل و فعال شده بود و مسئولیت آن نیز با فردی به نام محمد مهدی پرتوی با نام مستعار خسرو بود. تا سال 1361 فعالیت های حزب توده در ایران قانونی بود و بر خلاف گروه های چپ گرای سنتی و مدرن دیگر همانند چریک های فدایی خلق شاخه اقلیت، پیکار، مائوئیست ها و سازمان مجاهدین خلق و ...  حزب توده وارد تقابل نظامی و تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران نشد و به ظاهر با نظام حتی همدلی و همراهی هم می کرد.

اما اتفاقات دوره جنگ همانند لو رفتن عملیات های مهمی همانند رمضان و برخی اقدامات دیگر، این جمع بندی را به وجود آورده بود که حزب توده دارای فعالیت های منفی در کشور به نفع شوری است و توانسته سازمان افسران خود را به صورت مخفی مجددا فعال نماید. در زمستان سال 1361 با به راه افتادن این تحلیل و شایعه که توده ای ها می خواهند در کشور کودتا کنند معاونت اطلاعات سپاه که بخش اطلاعاتی بسیار کوچکی در سپاه بود و در آن مقطع مسئولیت آن با سردار مرتضی رضایی بود و طبق اعترافات خود کیانوری زیاد جدی گرفته نمی شد و تمرکز حزب بر روی اطلاعات دفتر نخست وزیری بود، وارد فاز دستگیری سران حزب توده در زمستان سال 1361 شد که در موج اول برخی از کادر اصلی و رده های بالا و میانی حزب همانند کیانوری دبیرکل حزب دستگیر شدند. در این مرحله برخی اعترافات انجام شد که از اهمیت خاصی برخوردار بود. همانند نفوذی های نظامی حزب توده همانند دریادار بهرام افضلی فرمانده نیروی دریایی، سرهنگ هوشنگ عطاریان و سرهنگ بیژن کبیری که در آزادسازی خرمشهر در خرداد 1361 نقش عمده ای داشتند و کبیری معاون آیت الله ری شهری در دادستانی نظامی بود و در دستگیری و خنثی سازی کودتای صادق قطب زاده در سال 1361 نیز نقش داشت و گمان می رفت در سال 1362 چنانچه آیت الله ری شهری به وزارت اطلاعات برسد او نیز معاون آیت الله ری شهری در وزارت اطلاعات خواهد شد!

در بهار سال 1362 نیز ضربه دوم به حزب وارد شد و چهره هایی همانند احسان الله طبری که رئیس شاخه ایدئولوژیک حزب توده بود و چهره های باقی مانده از حزب دستگیر شدند و برخی ها همانند سیاوش کسرایی نیز از ایران فرار کردند.

حال با این اطلاعات ببینیم فیلم چه بخش هایی را روایت کرده است! در فیلم میبینیم که اولین بار گرای سازمان مخفی حزب توده (نوید) و مسئولیت مهدی پرتوی در این سازمان را یک ساواکی دستگیر شده به نیروهای سپاه می دهد! چیزی که نه تنها در اسناد تاریخی وجود ندارد بلکه با واقعیت تاریخی نیز در تضاد است. وقتی سازمان نوید به وجود آمد و پرتوی مسئول آن شد ماه های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی بود. چطور یک افسر ساواکی می تواند سال ها بر روی حزب کار کرده باشد(30 سال) و پرتوی را از پشت سر هم بشناسد؟! این با مستندات قطعی تاریخی در تضاد جدی است.

بعد از دستگیری کیانوری وی در روزهای پایانی اسفندماه 1361 به جاسوس بودن افضلی و عطاریان و کبیری اعتراف کرد. اما در فیلم جوری وانمود شده است که گویی با تعقیب و مراقبت یک نیروی اطلاعاتی جوان و کنجکاو پرتوی شناسایی می شود و از طریق مراقبت از او به بهرام افضلی می رسند! این هم بر خلاف مستندات قطعی تاریخی است. راستی چرا به دستگیری و شناسایی عطاریان و کبیری اشاره نمی شود؟ اهمیت اینها به مراتب از افضلی بیشتر بوده است و اگر با تشکیل وزارت اطلاعات در سال 1362 کبیری به معاونت این وزارت می رسید قطعا بزرگ ترین نفوذ در مهم ترین دستگاه امنیتی کشور انجام شده بود. با این حال میبینیم که کارگردان فیلم به سادگی دز کنار این سوژه ها عبور کرده و به دیگران وزن داده است.

مهدی پرتوی در اردیبهشت ماه 1362 در یک غافلگیری تمام عیار دستگیر می شود همانند احسان الله طبری، و قبل از او مقامات رده بالای سازمان افسران حزب توده لو رفته بودند پس چگونه است که در فیلم تقدم و تاخرها جابجا شده است؟چرا در فیلم به این دستگیری های دوم و به خصوص دستگیری طبری اشاره ای نمی شود؟

نکته دیگر در ارتباط با اشاره به نقش افرادی همانند جواد مادرشاهی در فیلم است. جواد مادرشاهی از مسئولان اطلاعاتی رده بالای اوایل انقلاب بود که اولین رئیس دفتر آیت الله خامنه ای در دوران ریاست جمهوری در سال 1360 هم بود. وی پیش از انقلاب از چهره های برجسته انجمن حجتیه و مبارزه با بهائیت بود و به همین دلیل حجتیه ای بودن و حساسیت انقلابیون بر روی انجمن حجتیه سال 1361 از ریاست دفتر آیت الله خامنه ای استعفا داد. وی بعدها مشاور امنیتی آیت الله خامنه ای شد و هیچ نامی از وی در دستگیری رهبران حزب توده نیست مگر سفر به پاکستان در سال 1361 به همراه مرحوم عسگراولادی در ارتباط با پرونده کوزیچکین و پس از آن دستگیری سران حزب. اما در فیلم جوری نمایش داده شده است که گویی اولا جواد مادرشاهی از مسئولان اطلاعات سپاه بوده است و نقش اصلی را در دستگیری سران حزب توده داشته که این ها با واقعیت های تاریخی نمی خواند. ثانیا گویی انگلستان گرای دستگیری رهبران حزب توده را به صورت غیر مستقیم به ایران و جوادمادرشاهی داده بود!!

درباره هوشنگ اسدی هم که در فیلم وی را نفوذی سپاه در حزب توده نشان داده اند هم مساله این است که وی نفوذی نظام نبوده است و صرفا از قبل انقلاب هم زندانی با آیت الله خامنه ای بوده است و برخی ها از جمله محمد علی عمویی از رهبران حزب توده در مصاحبه با نگارنده در سال 1393 مدعی شدند که افشای کودتای نوژه در سال 1359 از طریق او به اطلاع آیت الله خامنه ای رسیده بود، نکته ای که البته اثبات شده نیست. اما در هر حال اسدی نفوذی در داخل حزب توده نبوده، همانگونه که وی در دهه 80 به خارج از ایران رفت و مدیر مسئول سایت ضد انقلاب روزآنقلاین شد و در حال حاضر هم مشغول فعالیت ها علیه نظام است و گاها نیز با تلویزیون های ماهواره ای خارج از ایران هم مصاحبه های مبسوطی می کند.

درباره نقش رحمان هاتفی هم به نظر می رسد اغراق گویی و شتابزدگی زیادی رخ داده است و نقش و عملکرد او در این حد که در فیلم نمایش داده شده است نبوده است.

به هر حال به عنوان جمع بندی، فیلم لباس شخصی را فیلمی خوب و دغدغه مند می دانم اما با روایت ها و اسناد تاریخی در برخی از جاها تضادهای جدی دارد و بیشتر شبیه برداشت آزاد کارگردان فیلم از تاریخ است که خواسته تاریخ را با علایق و دیدگاه خود به تصویر بکشد. اگر بخواهم به این فیلم از 10 نمره ای بدهم نمره من به آن 7.5 خواهد بود و امیدوارم کارگردان جوان این فیلم در ادامه مسیر خود بتواند فیلم های بهتر و با استناد بهتر تاریخی را تولید نماید.  

پخش تلویزیونی مستند بیگانه های آشنا

چهارشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۸، ۰۲:۲۳ ب.ظ

 

بالاخره مستند بیگانه های آشنا بعد از 8 ماه تلاش و پیگیری، امشب بعد خبر شبانگاهی ساعت 22 از شبکه 3 سیما پخش میشه.

 

فروردین و اردیبهشت ماه امسال که رفتیم لرستان و خوزستان فکر نمی کردم ساخت این مستند انقدر انرژی و زمان ببره اما خدا رو شکر بالاخره تلاش ها نتیجه داد و امیدوارم کار خوبی از آب در اومده باشه و مخاطب خوشش بیاد.

 

مستند روایت متفاوتی از سیل ابتدای امسال (1398) هست و ارتباطی هم با شهادت حاج قاسم سلیمانی داره.

 

اگر این مستند رو امشب نتونستین از تلویزیون ببینید از فردا لینکش داخل تلویبیون رو اینجا قرار میدم. در سایت سینما مارکت (+) و در سایت تلویبیون (+)

 

 

آتابای یک عاشقانه آرام

شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۸، ۰۱:۳۲ ب.ظ

 

 

نیکی کریمی شاید جوان ترین کارگردان زن مطرح سینمای ایران باشد که از سال 92 وارد کارگردانی سینمای ایران شده است و تاکنون چند فیلم سینمایی را نیز تولید کرده، اما قطعا فیلم "آتابای" متفاوت ترین و شاید بهترین فیلمی است که او تاکنون ساخته است. فیلم در یکی از روستاهای اطراف خوی می گذرد جایی که نویسنده و بازیگر اصلی فیلم هادی حجازی فر در آنجا متولد شده است و کل فیلم تقریبا به زبان آذری است. در یک کلام فیلم یک عاشقانه آرام است اما عاشقانه ای که برای مخاطب حس نزدیکی ایجاد نمی کند. عاشقانه ای که بیشتر روشنفکرانه است و حس یک شهروند متوسط و یا متوسط رو به پائین در خوی نیست و بیشتر حسی روشنفکرانه دارد. اما بازی ها تا حد زیادی قابل قبول است. بازی هادی حجازی فر و جواد عزتی تحسین برانگیز است و بازی سحر دولتشاهی نیز قابل قبول است.

آتابای به عنوان شخصیت اصلی فیلم در سودای عشق گذشته و کنونی خود است اما نمی تواند صریح ابرازش کند، زمانی هم که ابراز می شود باز در آخر فیلم شاهد هستیم که به وصالش نمی رسد و ناکام می ماند. اما این شخصیت همچنان نکات مغفولی دارد که در فیلم خیلی به آن پرداخته نمی شود. گذشته اش، اینکه به چه دلیل قاطعی از تهران به اطراف خوی برگشته و ... خیلی مشخص نیست.

اینکه خوی و روستای اطرافش به عنوان محل فیلمسازی انتخاب شده و گاهی ارجاعی هم به مقبره شمس تبریزی می شود از ظرایف جالب فیلم است. و اینکه یک مرد معمار در گذشته عاشق شده و بعد از سال ها و زمانی که وارد میان سالی شده است باز هم عاشق می شود و این بار هم به عشقش نمی رسد حس خوبی را در مخاطب ایجاد می کند اما فیلم منقطع می ماند و تمام می شود. کاش فیلم ادامه ای هم داشت و حس را بیشتر درگیر می کرد اما در هر حال به نظر نگارنده آتابای فیلم قابل قبولی است و شخصا اگر قرار باشد به آن نمره ای بدهم از 10 نمره 6 را به آن می دهم.

اینکه نیکی کریمی می تواند در فضاهای مختلف و با شخصیت های مختف، به عنوان یک زن فیلم بسازد از نکات قابل توجه کار اوست و امیدوارم که در آینده شاهد کارهای بهتر و قوی تری از او باشم.

روز بلوا، اما بدون بلوا!

شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۸، ۰۱:۳۱ ب.ظ

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یادداشت هایی که در چند پست منتشر می شود نقدها و تحلیل های کوتاه من از فیلم های جشنواره فیلم فجر امسال (جشنواره سی و هفتم) است که تصمیم گرفتم در اینجا هم منتشر کنم که بماند و بعدا نیز بتوانم به آن ها رجوع کنم یا دوستان علاقمند هم در جریان قرار بگیرند.

 

فیلم "روز بلوا" سوژه ی خوبی دارد. سوژه ای که شاید باور نمی شد که بهروز شعیبی بخواهد به آن ورود کند. فساد در جمهوری اسلامی و در بین شخصیت های به ظاهر معتبر و سرشناس نظام. ورود به چنین مقوله و موضوعی قابل توجه است و خوب، اما وقتی عمق پیدا نمی کند باعث می شود که موضوع هم به خوبی منعقد نشود و فیلم به نتیجه مطلوب نرسد.

روحانی ناخواسته درگیر فساد مالی برادرش می شود و جلوتر که می رود متوجه می شود پدر همسرش و خود همسرش نیز درگیر این فسادها هستند و از اعتبار و آبروی او در جامعه سو استفاده شده است. روحانی جوان به دنبال برخورد با این فساد است و حتی سعی می کند تا انتهای پرونده برود اما پرونده به جای منطقی ختم نمی شود. نهایتا روحانی به کمک یک جوان آشنا با اینترنت و هک کامپیوتر می تواند به اطلاعات مالی شرکت پدر همسرش دسترسی پیدا کند و واقعیت را به قوه قضائیه اطلاع دهد. اما فیلم در همین جا به پایان می رسد. نه از بعد ماجرا چیزی می بینیم نه منطق اقتضا می کند که یک نفر در ظرف چند روز با کمک یک جوان بتواند چنین فسادهایی را آشکار و رسانه ای کند و این به نظرم از ضعف های فیلم است.

اینکه یک کارگردان ارزشی جسارت پرداختن به این پرونده ها را دارد از نکات قابل توجه و خوب است اما چرا این فیلم به نکات عمیق تر نمی پردازد و در یک سطح رها می شود به نظرم از عیوب کار است. وقتی قرار است به مسائل کلان پرداخته شود ای کاش به عمق بریم و کار در یک سطح رها نشود. ارتباط منطقی اجزا، کشش داستان، رسیدن به نقطه مشخص که حس مشترک بین مخاطبین ایجاد کند که آها حالا به جای خوبی پرداخته شد و منطقی بود مهم هست. با اینکه فیلم روز بلوا فیلم ارزشمندی است اما لااقل از دید من این ایجاد حس مشترک بین بینندگان فیلم برای فیلم رخ نداده است و باعث شده فیلم رها شود بدون آنکه به سرانجام ماجرا برسیم.

در کل اگر بخواهم به این فیلم از 10 نمره ای بدهم نمره من به آن 7.5 خواهد بود. امیدوارم که متوجه فساد و اهمیت آن در نظام جمهوری اسلام باشیم و تصمیم بگیریم جدی تر و بهتر و عمیق تر به آن بپردازیم و سر سری از کنار آن عبور نکنیم. ورود سینماگران به این عرصه هم ارزشمند است اما کاش حضوری جدی تر و دقیق تر باشد و شاهد ساخت فیلم های بیشتر با چنین موضوعاتی باشیم.

پرونده نشریه نسیم بیداری

شنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۸، ۰۳:۴۳ ب.ظ

 

سال 1394 در نشریه نسیم بیداری پرونده ای کار شد درباره سازمان مجاهدین خلق به مناسبت پنجاهمین سالگرد تاسیس سازمان که اکنون می توانم لینک تهیه نشریه را در اینجا قرار بدهم.

 

برای مطالعه مطالب من و مطالب دیگر دوستان و دانلود فایل پی دی اف نشریه می توانید اینجا را کلیک نمائید.

 

«تغییر در وضعیت معیشتی مردم، تغییرات اساسی در نگاه سیاسی آنها و البته تغییرات به‌وجود آمده در روند تولید سینما به واسطه تجهیزات جدید 3 دلیل رشد صعودی ساخت مستندهای سیاسی و البته افزایش علاقه‌مندان آن است.» این حرف‌های سیدمهدی دزفولی، مستندساز جوانی است که مستند «گزارش چند قتل» او مخالفان و طرفداران دوآتشه بسیاری داشت. او معتقد است که همانگونه که در دهه 60 و 70سینما با قهرمان‌ها و عاشق‌هایش سرپا بود و در دهه 80 سینمای اجتماعی باب شد، دهه 90با ژانر تاریخی و سیاسی آغاز شد. سیانور و ایستاده در غبار و ماجرای نیمروز در سینمای داستانی یکه‌تازی کردند و در مستند هم به‌خاطر تجربه وقایع سال 88گویی یک نوع نگاه بازخوانی وقایع در میان فیلمسازها به‌وجود آمد. دزفولی می‌گوید: «بیش از نیم‌قرن از ترور کندی در آمریکا می‌گذرد و هنوز هم درباره آن مستند ساخته می‌شود اما ما 40 سال بعد از انقلاب هنوز پرونده‌هایی درباره ترور، کودتا و جنگ داریم که حتی گشوده هم نشده‌اند و گاهی مفقودند و به همین دلیل مستند سیاسی می‌تواند در ایران تا سال‌ها مخاطب داشته‌باشد.» او درباره حضور جریان‌های سیاسی در پشت بسیاری از مستندهای سیاسی که بیشتر شبیه بیانیه‌هایی هستند که به جای چاپ در روزنامه و کتاب و اعلامیه سر از سینما درمی‌آورند، می‌گوید: «بالاخره برخی جریان‌ها از برخی فیلم‌ها حمایت می‌کنند اما یادمان نرود که هنوز هم چه اصولگراها و چه اصلاح‌طلب‌ها همکاری چندانی با مستندسازها برای ساخت یک اثر ندارند. همزمان با این ماجراها موضوع تسویه‌حساب‌های سیاسی در قالب مستند را هم نمی‌توان نادیده‌ گرفت.»

 

برای مطالعه ادامه مصاحبه در سایت روزنامه همشهری میتوانید اینجا را کلیک نمائید.

معمای یک قتل فراموش شده

دوشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۸، ۰۵:۳۹ ب.ظ

 

 

 

«نظام‌الدین قهاری، از دوستان نزدیک دکتر کاظم سامی، در سال ۷۸ به نشریه «پیام هاجر» گفته بود که «قاتل، همسر سامی را در اتاق دیگری حبس می‌کند اما او پس از یک ساعت با شکستن شیشه اتاق خود را رها می‌کند و شوهرش را که غرق در خون بوده، به بیمارستان می‌رساند.» او موقعیت مکانی قتل را هم چنین توصیف کرده بود: «از آنجا که خانه دکتر سامی در طبقه بالای مطب بوده، همسرش با شنیدن فریادهای او به اتاق مطب می‌رود که با سر شکافته‌شده دکتر مواجه می‌شود.»

 

روایتی دیگر هم از قتل کاظم سامی وجود دارد. گفته می‌شود که نخستین ضربه قاتل هنگامی به سر او وارد شد که روی دسته کاغذهای نسخه خم شده بود و احتمالا مشغول نوشتن نام و مشخصات و نوع بیماری قاتل بوده است. قاتل از این فرصت استفاده کرده و ابتدا از جلو ضربه‌ای به سامی وارد کرده است و سپس پشت صندلی رفته، از پشت گردن او را محکم گرفته و چهار ضربه به سر او زده است که به هر دو نیمه جمجمه و مغز اصابت کرده و جراحات شدیدی وارد کرده است. سامی برای دفاع از خود دستش را بالای سر برده و به‌این‌ترتیب دست او هم زخمی ‌شده و پیش از آن که از پای درآید، دو بار فریاد زده است.

 

از مبارزه تا وزارت

 

اما کاظم سامی که بود و چرا در چنین روزی در مطبش به قتل رسید؟ دکتر کاظم سامی، نخستین وزیر بهداشت پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و رهبر جنبش انقلابی مردم ایران (جاما) بود. هنگامی که به دلیل طولانی‌شدن فعالیت‌های زیرزمینی، بسیاری از فعالان سیاسی قادر به ادامه فعالیت نبودند و نهضت مقاومت ملی به مرور از میان رفته بود، او هسته‌ای از جوانان و دانشجویان را برای روز مبادا حفظ کرد و با ایشان جلسات متعدد برگزار می‌کرد تا روح مبارزه علیه نظام پهلوی زنده نگه داشته شود. سامی همچنین پیش از انقلاب مسئولیت ارتباط و سازماندهی دانشجویان مقیم خارج از کشور را بر عهده داشت. او همچنین در کانون نشر حقایق اسلامی به مدد فعالیت‌های دکتر شریعتی راهی تقریبا مشابه کوشش‌های دینی بازرگان و طالقانی و همفکرانشان را در تهران پی گرفت و همواره در تلاش بود تا همان مبانی فکری بازرگان، یعنی معرفی اسلام اصیل، متکی بر آزادی و عدالت را مستقر کند.

 

از همین منظر بود که تعدادی از شخصیت‌ها از جمله سامی از جلسات کانون به نهضت خداپرستان سوسیالیست و سپس جنبش انقلابی مردم ایران (جاما) پیوستند. جناح رادیکال حزب مردم ایران در نخستین کنگره این حزب در خرداد سال ۴۲ طرح مبارزه قهرآمیز با رژیم و تغییر مشی جبهه ملی را به‌وسیله دکتر کاظم‌ سامی و دکتر حبیب‌الله پیمان مطرح کردند که با مخالفت اکثریت روبه‌رو ‌شدند و در نخستین کنگره حزب مردم ایران مورد قبول قرار نگرفت. از این‌ رو کار مخفی این گروه برای پایه‌گذاری جنبش انقلابی مردم ایران (جاما) آغاز شد. جاما در سال ۴۲ تأسیس شد و به جذب نیرو و گسترش فعالیت‌ها پرداخت و به‌سرعت اکثر جوانان حزب مردم ایران و بعضی دیگر از فعالان وابسته به جبهه ملی در تهران و چند شهرستان جذب آن شدند و با هدف براندازی نظام سلطنتی فعالیت ‌کردند.

 

با پیروزی انقلاب، سامی به‌عنوان وزیر بهداری در کابینه مهندس بازرگان به فعالیت پرداخت. دکتر سامی نخستین وزیر بهداری بعد از انقلاب بود که ضمن قبول این پست، مسئولیت حدود ۳۰ واحد درمانی دیگر را بر عهده گرفت و به ادغام واحدهای مشابه و کاهش بوروکراسی و حذف مخارج زائد پرداخت. ۲۳ تیر سال ۵۸ (پنج ماه پس از انقلاب) دکتر سامی، وزیر بهداری دولت موقت، طرح «طب ملی» را در اجتماع مدیران بهداری‌های سراسر کشور که در شهر مشهد برگزار شده بود اعلام کرد که به موجب آن هزینه دکتر، دارو و درمان همه ایرانیان از سوی دولت تأمین و تأسیس بیمارستان غیر دولتی غیر قانونی می‌شد. این طرح، مراجعه داوطلبانه مردم به مطب خصوصی پزشکان را در ساعات غیر اداری منع نمی‌کرد. در مقدمه طرح آمده بود که تندرستی و درمان رایگان حق مردم است. دکتر قبل از استعفای دولت موقت در ۱۴ آبان سال ۵۸ چندین‌ بار استعفای خود را به‌ خاطر نارسایی‌ها و کمبودها و دخالت‌های بی‌مورد، تقدیم مهندس بازرگان کرده بود که در نهایت چند روز زودتر از ۱۴ آبان استعفا داد و مورد پذیرش دولت بازرگان قرار گرفت. دکتر سامی در ۵ بهمن سال ۵۸ در نخستین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری ایران نامزد شد که با نتیجه‌ای ضعیف نفر ششم انتخابات شد. پس از آن در ۲۴ اسفند سال ۵۸ وارد کارزار انتخابات نخستین دوره مجلس شد و با کسب آرای مورد نیاز توانست به‌عنوان نماینده مردم تهران وارد مجلس شود. سامی پس از پایان دوره نخست مجلس شورای اسلامی تا پایان عمر هیچ مسئولیت سیاسی‌ای نداشت.

 

در دامگه مرگ

 

سامی در نهایت در آذر سال ۶۷ در مطب خود به قتل رسید. اکبر هاشمی‌ رفسنجانی در کتاب خاطراتش درباره روز واقعه گفته است: «ساعت هفت صبح به مجلس رسیدم. در جلسه علنی قبل از دستور، مرگ دکتر سامی را تسلیت گفتم. در مطبش توسط شخص نا‌شناسی با چاقو ترور شده و پس از انتقال به بیمارستان و کارگر واقع‌نشدن معالجات فوت کرده است. رسانه‌های خارجی با شیطنت به گونه‌ای صحبت می‌کنند که نظام را متهم به قتل او کنند. آیت‌الله منتظری هم پیام مفصلی به پدرش داده‌اند.»

 

هاشمی در نطق پیش از دستور مجلس گفته بود: «قتل ناجوانمردانه آقای دکتر سامی را به خانواده‌شان تسلیت عرض می‌کنم. آقای دکتر سامی از نمایندگان دوره اول مجلس و وزیر بهداری جمهوری اسلامی پس از انقلاب بودند. از نیروهای انتظامی و اطلاعات و امنیت به‌طور جدی می‌خواهیم که این قتل مشکوک را حتما پیگیری کنند که کشف بشود، چون در این جریان سرنخ یک شیطنتی به چشم می‌خورد.»

 

خبرگزاری جمهوری اسلامی روز ۲۵ آذر سال۶۷ به نقل از علی‌اکبر محتشمی‌پور، وزیر کشور، خبر داد که محمود جلیلیان قاتل کاظم سامی بوده و در حمام «برلیان» اهواز خودکشی کرده و مرده است. وزیر کشور وقت گفت که قاتل زمانی که کاظم سامی مسئولیت هلال احمر را بر عهده داشت، از این سازمان اخراج شده بود.

 

همچنین هاشمی در خاطرات روز ۱۱ آذر نوشته است: «آقای محتشمی تلفنی اطلاع داد که قاتل دکتر سامی را دستگیر کرده‌اند و مجددا اطلاع داد که شناخته شده ولی فراری است و دستگیر نشده است.»

 

به عبارت دیگر دو هفته پیش از مصاحبه محتشمی‌پور، رد پای قاتل سامی کشف شده بود اما آنچه هاشمی به ماجرای قتل سامی افزوده، از خاطرات روز شنبه ۲۷ اسفند قابل برداشت است: «آقای موسوی‌ اردبیلی گزارش داد که در پزشکی قانونی در صحت ادعای خودکشی قاتل دکتر سامی تردید به وجود آمده و احتمال این که باندی بوده‌اند و او را کشته‌اند و کشته‌اش را حلق‌آویز کرده‌اند، وجود دارد. قرار شد پیگیری شود تا حقیقت مکشوف گردد.»

 

قهاری، دوست دیرین سامی و عضو شاخص جاما هم در گفت‌وگویی گفته بود: «این پرونده (قتل سامی) هنوز باز است و قتل خود قاتل هم مسئله‌دار بود. به دلیل این که قاتلی که خودش را دار زده بود، قبلا کشته شده بود، قاتل هفت‌تیر داشت و راحت‌تر می‌توانست خودش را بکشد تا این که دار بزند و طناب پاره شود و دوباره گره بزند.»

 

قهاری همچنین در گفت‌وگو با مجله «پیام هاجر» درباره تردید‌های مربوط به خودکشی قاتل سامی گفته بود: «قاتل هیچ سابقه آشنایی قبلی با دکتر نداشته است. آن موقع گفتند به دلیل این که دکتر سامی، اوایل انقلاب قاتل را از جمعیت هلال احمر پاک‌سازی کرده، او هم انتقام گرفته است اما این پاک‌سازی مربوط به دکتر سامی نبود. ایشان ریاست عالیه داشت و پاک‌سازی را گروه دیگری انجام می‌داد. این شخص دوباره به کار دعوت می‌شود و توسط مدیریت‌های بعدی باز هم پاک‌سازی می‌شود. پس مسئله شخصی نمی‌تواند باشد، چون دیگران بیشتر و به‌ طور مستقیم در پاک‌سازی او دست داشتند.»

 

محتشمی، وزیر وقت کشور، قاتل سامی را محمود جلیلیان معرفی کرده است؛ شخصی که در سال۱۳۵۹ زمانی که دکتر سامی ریاست سازمان هلال احمر را به‌عهده داشت، از این سازمان اخراج شده بود. برخی مقامات وقت اعلام کردند که انگیزه قتل، شخصی و انتقام‌جویانه بوده است. همچنین اعلام شد که قاتل تعادل روانی نداشته است.

 

اکبر اعلمی، نماینده پیشین مجلس که در آن زمان معاون مدیر‌ کل امور انتظامی وزارت کشور بوده، با دیدن پرونده سامی، شش شبهه را در آن می‌بیند. به‌گفته او مقامات قضایی و مسئولان امنیتی و انتظامی قاتل سامی را یک «بیمار روانی» دانسته بودند که خود را حلق‌آویز کرد. به هر حال در قتل دکتر سامی هنوز هم ابهام وجود دارد و چند نکته در این پرونده مشخص نیست؛ نخست آن که انگیزه معلوم نیست و از سوی دیگر نحوه مرگ قاتل هم مشخص نیست.»

 

راستی در سوابق مشترک عضویت سامی و میرحسین موسوی در گروه نخشب چه رازی است؟ و سامی از گذشته میرحسین موسوی چه ها می دانست که همچنان بعد از 31 سال ناگفته مانده است؟ 

خرید مستندها از سایت فیلمگردی

شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۸، ۰۱:۱۴ ب.ظ

مدتی است که مستندهای من شامل مستندهای "گزارش چند قتل" و "معمای سی 130 " و "داستان ناتمام یک حزب"، در سایت فیلمگردی هم برای فروش قرار گرفته است. برای مشاهده این آثار در این سایت می توانید اینجا را کلیک کنید.

 

 

پرونده های صوتی تاریخی!

دوشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۸، ۰۱:۴۷ ب.ظ

برای پیگیری پرونده های صوتی تاریخی که به صورت چند قسمتی ضبط می شود، می توانید در اینجا و اینجا به پرونده ها گوش کنید و نظرات خودتان را درج نمائید.

پادکست های صوتی تاریخی

پنجشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۸، ۱۱:۲۹ ب.ظ

با سلام و احترام

 

از امشب ضبط پادکست های صوتی تاریخی را شروع کردم و امیدوارم کانال جدید و خوب ارتباطی برای بیان مطالب تاریخی و ناگفته شده به علاقمندان باشد.

 

اولین پرونده مربوط به بررسی پرونده جاسوسی و نفوذ سیدمحمد رضا سعادتی در سال 1357 و 1358 است که می توانید از اینجا و اینجا این فایل را گوش کنید و نظرات خود را درج نمائید.