گاه نوشته ها

مهدی دزفولی هستم، وبلاگ نویسی را از شهریور ماه 1382 آغاز کردم.علاوه بر وبلاگ نویسی، فعالیت های مختصر مطبوعاتی (همکاری با هفته نامه پنجره، فصلنامه ارغنون، روزنامه شرق و اعتماد) و مستند سازی هم داشته ام.پیش از این سردبیر سابق سایت خبری تحلیلی شفاف و مدیر اجرایی فصلنامه ارغنون بوده ام.

پیش از این 3 وبلاگ دیگر داشته ام که به دلایلی یا فعالیت آن ها متوقف شد و یا با فیلتر مواجه شدند و این وبلاگ چهارمین وبلاگی است که در آن می نویسم.امیدوار اینجا محلی برای تبادل آرا و نظرات مختلف باشد و بتوانم به صورت مستقیم نوشته های خودم را در اختیار دیگران قرار دهم.

بایگانی

۱۴۱ مطلب با موضوع «سیاسی» ثبت شده است

سقوط هواپیمای سی-۱۳۰ عادی نبود

دوشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۱۴ ب.ظ


برای مشاهده این مصاحبه در سایت تاریخ ایرانی می توانید اینجا را مشاهده نمائید.


کاپیتان هوشنگ شهبازی خلبان هواپیماهای مسافربری است. در سال ۱۳۹۰ به دلیل سالم نشاندن هواپیمای حامل کارشناسان اتمی روسیه که از مسکو عازم تهران بودند و هواپیما با سانحه فاصله زیادی نداشت، به صدر اخبار آن روزهای کشور رفت و بارها از طرف مسئولین ارشد مورد تقدیر و تشکر قرار گرفت. شهبازی در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی در کمیته بررسی سوانح هوایی کشور حضور داشت، به همین دلیل اطلاعات خوب و دست‌ اولی از سقوط هواپیماها در سال‌های بعد از انقلاب دارد.

 

به همین مناسبت در یکی از روزهای آبان‌ماه سال ۱۳۹۳ با وی به گفت‌وگو نشستیم تا سقوط هواپیمای ارتش در ۷ مهرماه ۱۳۶۰ را مورد بررسی و بازخوانی مجدد قرار دهیم.

 

***

 

آقای کاپیتان شهبازی بحث را از اوایل پیروزی انقلاب اسلامی آغاز کنیم. وضعیت صنعت هوایی کشور در ابتدای انقلاب اسلامی چگونه بود؟

 

در سال ۱۳۵۷ که انقلاب به پیروزی رسید، به نسبت آن ایام ایران از نظر پیشرفت صنعت هوایی در منطقه خاورمیانه پیشرو بود؛ چراکه به کمک آمریکایی‌ها ناوگان خود را مجهز کرده بود و در صنعت هوایی چه در ارتش و نیروی هوایی و چه در ناوگان مسافربری هوایی مشکلی نداشت. ما از این جهت در جهان آن روز سرآمد بودیم.

 

 

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، ارتش دستخوش تحولاتی شد و جنگ هم که سال ۱۳۵۹ و کمتر از ۲ سال بعد از پیروزی انقلاب آغاز شد. مجموع این اتفاقات تا چه میزان بر قدرت هوایی ما تاثیر گذاشت؟

 

با آغاز جنگ، طبیعتا نیروی هوایی ارتش نیز درگیر شد. البته جنگ باعث فرسایش تجهیزات و نیروهای ما شد. ناوگان هوایی هم تحت تاثیر جنگ قرار گرفت؛ اما خب این کمتر نمود داشت.

 

 

۷ مهرماه ۱۳۶۰ هواپیمایی در اطراف تهران سقوط کرد که ۵ تن از مسئولان نظامی کشور در آن حضور داشتند. نوع سقوط این هواپیما عادی نبوده است. به نظر شما سقوط هواپیما تا چه حد می‌توانست خرابکاری و یا عادی باشد؟

 

کشور در آن روزها شرایط ویژه‌ای داشت. روزهای بعد از عزل بنی‌صدر بود، انتخابات ریاست‌جمهوری برگزار شده و رئیس‌جمهور منتخب شهید رجایی یک ماه قبل از سقوط این هواپیما، به دلیل بمبگذاری در نخست‌وزیری، شهید شده بود. شهید هاشمی‌نژاد و حداد عادل هم ترور و شهید شده بودند. اسرائیل در حال آمادگی برای حمله به جنوب لبنان بود. خب معلوم است که دشمن در چنین شرایطی ساکت نمی‌نشیند و به دنبال منافع خودش است تا بتواند ما را تضعیف کند. این‌ها همگی نشان می‌دهد که آن سقوط نمی‌توانست طبیعی باشد.

 

 

در مورد سقوط هواپیما از نظر فنی چه نظری دارید؟

 

اینکه ۴ موتور یک هواپیما شبیه به سی-۱۳۰ همزمان از کار بیفتد عملا امکان‌پذیر نیست. این هواپیما شاهکار صنعت هوایی آمریکاست و آن‌قدر کارایی بالایی داشت که در ایران هم مورد استفاده قرار گرفت. ما به شوخی می‌گفتیم این هواپیما آن‌قدر خوب و امن است که کسی از قصد هم نمی‌تواند آن را ساقط کند و زمین بزند. عملا امکان‌پذیر نیست که ۴ موتور هواپیمایی با این مشخصات که مستقل از هم کار می‌کنند، خاموش و یا فلیم‌آوت شود. ممکن است یک موتور از کار بیافتد، بعد از چند دقیقه موتور دیگر و سپس موتورهای دیگر از کار بیافتند؛ اما همزمان در یک لحظه عادی نیست. من در همان ایام در ستاد بررسی سوانح هوایی کشور بودم و این سقوط برایمان جای سوال داشت. قاعدتا باید بررسی و علت سقوط مشخص شده باشد.

 

 

ما چند ماهی است درگیر این پرونده هستیم و تا جایی هم که می‌دانیم گزارش رسمی منتشر نشده است.

 

به هر حال باید بررسی شده و ارتش اطلاعاتی در این باره داشته باشد. شاید به شما چیزی نداده باشند.

 

 

ما حقیقتا زیاد پیگیری کردیم؛ هم از طریق نیروی هوایی و هم تماس با افراد مختلف اما گزارشی به ما داده نشد، حتی تلویحا گفته شد پیگیری نکنید که جوابی نخواهید گرفت.

 

پس از بررسی سقوط هواپیماها، نتیجه طی گزارشی ارائه می‌شود. این فرایند در تمامی سقوط‌ها طی می‌شود؛ نمی‌شود هواپیمایی آن هم در این سطح سقوط کند و دلیل آن اعلام نشود. دلیل اعلام‌ شده اما منتشر نشده است؛ شاید به دلیل ملاحظاتی که برای امنیت کشور مهم بوده است. البته این را فراموش نکنید که کشور در آن برهه شرایط خاصی داشت. ما درگیر جنگ بودیم، خاک کشور ما اشغال شده بود. مخالفان انقلاب هر روز برای زمین خوردن انقلاب، کارشکنی می‌کردند و... در تمامی این شرایط، مشخص است که نمی‌توان همه چیز را دقیق بررسی و منتشر کرد. در آن ایام شاید طبیعی بوده است، اما حالا که ۳ دهه سپری شده، نوع دیگری به موضوع نگاه می‌شود و برخی نقاط مشکوک و مبهم وجود دارد.

 

 

جمع‌بندی شما چیست؟

 

به نظر من طبیعی نیست و کاملا مشکوک است. در همین حد. باید حتما اسناد، شواهد و مدارک را بررسی کرد و به گزارشی رسید. اینکه هواپیمای حامل سران نظامی کشور، بدون دلیل مشخص سقوط کند، گزارش رسمی نیز منتشر نشود و محرمانه بماند همه این‌ها حکایت از این دارد که ایراد و مشکلی بوده است و الا باید گزارش منتشر می‌شد و می‌گفتند سانحه بود و چیز خاصی نیست نگران نباشید! در صورتی که این اتفاق رخ نداده و حادثه محرمانه باقی مانده است. در آن دوره خرابکاری‌ها زیاد بود، مسائل منطقه‌ای فراوان داشتیم و در میان این همه مشکل، هواپیمای نظامی حامل مقامات نظامی سقوط می‌کند. این یعنی عادی نبوده است. البته من در اینجا باید از خلبان آن پرواز تقدیر کنم که توانسته طوری هواپیما را زمین بنشاند که چند نفر زنده بمانند. این نشانگر مهارت خلبان‌های ماست که واقعا در دنیا در بالاترین سطح قرار دارند. آقای صولتی با مهارت بالایی توانسته این کار را انجام دهد که باید از ایشان تقدیر شود.

یادداشت روزنامه وطن امروز پیرامون مستند معمای c130


برای مطالعه این گزارش در سایت روزنامه وطن امروز می توانید اینجا را مشاهده نمائید.


غروب هفتم مهرماه ۱۳۶۰ هواپیمایی نظامی در اطراف تهران سقوط کرد. اگرچه به دلیل اهمیت برخی از مسافران این پرواز، تا چند روز اخبار آن در رسانه‌های کشور منتشر می‌شد و مقامات مسؤول درباره شهادت آن جمع ابراز تاسف می‌کردند اما حقیقت این بود که این فاجعه، بسیاری از معادلات سیاسی و نظامی کشور را تغییر داد.

سقوط هواپیمای سی-۱۳۰ ارتش با شماره پرواز ۵۰۵ در منطقه کهریزک تهران که منجر به شهادت افرادی چون ولی‌الله فلاحی، یوسف کلاهدوز، سیدمحمد جهان‌آرا، جواد فکوری و سیدموسی نامجو شد، عملا معادلات جنگ ایران و عراق را تغییر داد، فتح خرمشهر به ۸ ماه بعد از آن موکول شد و عملا جنگ بیش از ۷ سال دیگر ادامه یافت.

اهمیت سرنشینان پرواز یاد شده تا جایی بود که نیروی هوایی ارتش، وزارت دفاع، ستاد مشترک ارتش و جایگاه قائم‌مقامی سپاه پاسداران، در یک روز با خلأ فرماندهان خود مواجه شدند و معادلات جنگ تغییر کرد.  دلیل دیگر اهمیت این سقوط، مشکوک بودن سانحه بود؛ کارشناسان معتقدند این سقوط، خرابکاری و در ادامه پروژه نفوذ بود که نمود اصلی آن در تابستان سال ۱۳۶۰ خود را در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، انفجار دفتر نخست‌وزیری و همچنین ترور و شهادت دادستان انقلاب کشور نشان داد؛ نفوذی که تا در بیت رهبر فقید انقلاب اسلامی رخنه کرد و اگر هوشیاری مقام‌های مسؤول نبود، امکان داشت بمب ۸ شهریور ۱۳۶۰، زودتر از آن تاریخ، امام(ره) را به جای شهیدان رجایی و باهنر به شهادت برساند! تمام این زمینه‌های تاریخی - سیاسی منجر به تولید مستندی با عنوان «معمای سی-۱۳۰» به کارگردانی سیدمهدی دزفولی شد؛ مستندی که پس از ۳ سال تلاش و ممارست ساخته شد تا ابعاد مختلف این حادثه را بررسی و راز سقوط هواپیمای امرای ارتش و سپاه را در غروب ۷ مهرماه ۱۳۶۰ کشف کند. 


روز ۷ مهر ۱۳۶۰ به دنبال سقوط هواپیمای سی-۱۳۰ ارتش در منطقه کهریزک تهران 5 تن از فرماندهان نظامی کشور سرلشکر ولی‌الله فلاحی جانشین رئیس ستاد ارتش، یوسف کلاهدوز قائم‌مقام سپاه، سیدموسی نامجو وزیر دفاع، جواد فکوری مشاور جانشین ستاد ارتش و سیدمحمد جهان‌آرا فرمانده سپاه پاسداران خرمشهر به شهادت رسیدند. این حادثه در پی موفقیت عملیات ثامن‌الائمه و شکست حصر آبادان به وقوع پیوست، زمانی که فرماندهان نظامی برای ارائه گزارش این پیروزی به امام، عازم تهران بودند. روزنامه اطلاعات روز هشتم مهر در خبری نوشت:  «ساعت ۷:۱۵ دیشب یک هواپیمای باری به علت نامعلومی در منطقه میدان تیر کهریزک سقوط کرد. بر اساس گزارش خبرنگار ما به نقل از شاهدان عینی، ساعت ۷:۱۵ دیشب بعد از شنیدن صدایی مهیب در نزدیکی کهریزک، روبه‌روی میدان تیر متوجه آتش‌سوزی وسیعی شدیم. بلافاصله برای آگاهی از چگونگی آن به محل رفتیم و مشاهده کردیم یک هواپیما در حال سوختن است و عده‌ای نالان خودشان را از هواپیما به بیرون می‌اندازند. بلافاصله با کمک عده‌ای از اهالی منطقه برای کمک به مجروحان بسیج شدیم و عده‌ای را که قدرت و توانایی داشتند و سالم بودند از داخل هواپیما بیرون آوردیم. پس از مدتی ۳ هلی‌کوپتر متعلق به ارتش و نیروی هوایی برای کمک و اعزام مجروحان به محل آمدند و در همین موقع ماموران آتش‌نشانی و اورژانس و پاسداران به منطقه آمدند و با کمک برادران ارتش و سپاه مجروحان را با هلی‌کوپتر به بیمارستان‌ها انتقال دادند. 


شاهدان عینی به خبرنگار ما گفتند پس از سقوط، هواپیما به مدت چند ساعت می‌سوخت که با کمک ماموران و نیروهای مردمی آتش خاموش گردید در حالی که از هواپیما جز آهن‌پاره چیز دیگری نمانده بود. خبرنگار ما که از هواپیما دیدن کرد گزارش می‌دهد بر اثر سقوط هواپیما جلو و قسمتی از وسط هواپیما از بین رفته و مقداری از دم هواپیما سالم است. شاهدان عینی گفتند ما شنیدیم که هواپیما حامل عده‌ای از رزمندگان مجروح جبهه‌های جنوب و تعدادی از جنازه‌های شهدای جبهه‌های جنوب بوده و از اهواز به تهران می‌آمده است». همان روز ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران در رابطه با سانحه سقوط هواپیما در کهریزک بیانیه‌ای صادر کرد. در این بیانیه آمده بود:  «بسمه‌تعالی. هموطنان عزیز و شهیدپرور ایران، یک فروند هواپیمای سی-۱۳۰ ارتش جمهوری اسلامی ایران که حامل شهدا و مجروحان جنگ بوده و روز گذشته از اهواز عازم تهران بود در ساعت ۱۹ شب گذشته دچار سانحه شده و در منطقه میدان تیر کهریزک سقوط می‌نماید. در این حادثه تعدادی از سرنشینان هواپیما نیز شهید و تعدادی مجروح و مصدوم می‌شوند، موضوع تحت بررسی و تحقیق می‌باشد که پس از تکمیل نتیجه به آگاهی هموطنان عزیز خواهد رسید».


ستاد مشترک در بیانیه دیگری که ساعاتی بعد منتشر کرد با اشاره به اسامی برخی شهدای این واقعه اعلام کرد مراسم تشییع آنان روز پنجشنبه ۹ مهر برگزار می‌شود. در بیانیه دوم ستاد مشترک آمده بود:  «امروز ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران با کمال افتخار و سرافرازی گلگون‌کفنانی دیگر را به انقلاب اسلامی ایران هدیه کرد. گلگون‌کفنانی که از بدو پیروزی انقلاب همه چیز خود را وقف این انقلاب کرده و در این راه هرگونه تالم و تاثرات روحی و جسمی را به جان خریده بودند. گلگون‌کفنانی که به انقلاب اسلامی ایران و رهبر عظیم و عزیز آن عشق ورزیده و در این راه سر از پای نشناخته و پروانه‌وار گرد شمع وجود آنان سوختند. اینان به آرزوی قلبی خود که همانا آرزوی فرد فرد پرسنل مسلمان و متعهد و جان بر کف نیروهای مسلح است نائل گشته و به لقاءالله پیوستند. ایشان همچون دیگر شهدای نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران از سرباز تا سپهبد شهید قرنی با افتخار زیستند، با سرافرازی و سربلندی در راه حفظ دستاوردهای انقلاب مبارزه کرده و جانانه در این راه جان به جان‌آفرین تسلیم کردند. سرلشکر شهید ولی فلاحی جانشین ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران، سرتیپ شهید نامجو وزیر دفاع و نماینده امام در شورایعالی دفاع و فرمانده دانشکده افسری، سرتیپ شهید فکوری وزیر سابق دفاع و فرمانده سابق نیروی هوایی و مشاور رئیس ستاد مشترک ارتش و برادر شهید کلاهدوز قائم مقام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران از این خیل بودند که در حادثه جانخراش سقوط هواپیمای سی-۱۳۰ همراه تعداد دیگری از برادران ارتشی و سپاه پاسداران و بسیج مستضعفین ندای حق را لبیک گفته و در جوار رحمتش قرار گرفتند». روزنامه جمهوری اسلامی 2 روز بعد از حادثه اسامی ۴۱ تن از افرادی را که در این حادثه شهید یا مجروح شده بودند به چاپ رساند. این روزنامه نوشت:  «یک مقام آگاه انتظامی که در محل سقوط هواپیمای نظامی سی- ۱۳۰ حضور داشته است در یک گفت‌وگوی اختصاصی با جمهوری اسلامی لیست سرنشینان هواپیمای سقوط کرده را اعلام کرد. این مقام مطلع در همین گفت‌وگو از سرنوشت مسافرانی که اسم‌شان اعلام شده اظهار بی‌اطلاعی کرد و گفت نمی‌داند این افراد شهید شده‌اند یا مجروح. وی از توضیح بیشتر درباره حادثه خودداری کرد و گفت اطلاعات بیشتر را هیات بررسی‌کننده این موضوع اعلام خواهد کرد ولی تعداد مسافران که شامل مجروحان، شهدا و سرنشین سالم بوده است، ۱۰۰ تن می‌باشد». روزنامه اطلاعات همان روز فهرستی از شهدای احتمالی حادثه سقوط سی-۱۳۰ منتشر کرد که تعداد زیادی از اسامی آن با فهرست روزنامه جمهوری اسلامی مشترک بود اما نکته قابل توجه در هر دوی این فهرست‌ها این بود که نامی از شهید سیدمحمد جهان‌آرا در میان نبود. رادیو و تلویزیون نیز همچون مطبوعات که آن زمان بیشتر اخبارشان متاثر از برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری بود، اشاره‌ای به نام فرمانده شهید سپاه خرمشهر نکردند. این سکوت خبری تا 3 روز بعد هم ادامه داشت و همین موضوع از ابهامات این ماجراست.
علت سقوط چه بود؟


هرچند ابهام‌ها درباره دلایل سقوط هواپیمای سی-۱۳۰ ارتش در هفتم مهر ۱۳۶۰ همچنان پابرجاست و روایت‌های گوناگونی از واقعه بیان شده است اما روایت کمک ‌خلبان این پرواز از دیگر احتمالات بیشتر مورد توجه واقع شده است. محمود خرم‌دل که از حادثه جان سالم به در برده است، چند سال قبل در این‌باره به ماهنامه صنایع هوایی گفته بود:  «پس از ترک اهواز همه چیز مرتب بود تا حدود ساعت ۸ شب به نزدیک کوه‌های حسن‌آباد قم رسیدیم. در این زمان سیستم برق هواپیما به طور کامل از کار افتاد و تاریکی همه جا را فراگرفت و تنها چراغ‌های حرم حضرت عبدالعظیم دیده می‌شد. بر اثر قطع برق موتورهای هواپیما نیز خاموش شدند و سیستم هیدرولیک هدایت از کار افتاد...».  ماهنامه صنایع هوایی در شماره ۱۷۶ خود طی گزارشی که درباره سقوط سی-۱۳۰ به همراه این گفت‌وگو منتشر کرد، نوشت:  «فکوری ابتدا به کابین خلبان آمد و با چراغ قوه سعی کرد مشکل را برطرف کند و بعد برای باز کردن دستی چرخ‌ها رفت. چنین احساس می‌شد که فکوری فهمیده است مشکل فرا‌تر از قطع برق است. از آنجا که فرمان هواپیما تریم شده بود هواپیما با سرعتی آهسته و به طور افقی به سمت زمین در حرکت بود. به همین دلیل هواپیما در بیابان فرود آمد. از آنجا که یکی از چرخ‌ها قفل نشده بود، هواپیما به یک سمت خم شده و روی زمین کشیده شد. کمک خلبان با باز کردن پنجره از هواپیما خارج شد و لحظاتی بعد هواپیما با ۸۰۰۰ پوند سوخت منفجر گردید. ۴۵ دقیقه بعد یک بالگرد برای کمک به بازماندگان حادثه به محل آمد». آنچنان که از سخنان خرم‌دل و گزارش ماهنامه مذکور برمی‌آید کادر پرواز در زمان سقوط می‌دانسته‌اند موتور‌ها را از دست داده‌اند با این حال توانستند هواپیما را بر زمین بنشانند. این در حالی است که این فرود، ده‌ها کشته بر جای گذاشته است که درباره آمار بالای آن دلیل دیگری مطرح است. به گفته برخی مسؤولان به دلیل اینکه تابوت‌های حامل شهدای عملیات ثامن‌الائمه که در انتهای هواپیما قرار داشت با سرعت بسیار بالا به سمت جلو پرتاب شده بود آمار شهدا بالا رفته بود.  به هر حال «مستند معمای سی- 130» در تلاش است پس از گذشت 36 سال، سقوط هواپیما را واکاوی کرده و مورد بررسی قرار دهد و در 34 دقیقه تلاش شده است به ابعاد مختلف این سقوط با اشاره به حوادث دیگر در 3 سال ابتدایی انقلاب پرداخته شود.



افشای عوامل سقوط سی-۱۳۰ صلاح نیست

سه شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۱۷ ب.ظ



برای مشاهده مطلب در سایت تاریخ ایرانی می توانید اینجا را مشاهده نمائید.


سرهنگ دوم بازنشسته محمدعلی شریف‌النسب از نیروهای قدیمی ارتش در قبل از انقلاب است؛ فردی که در متن ارتش و نیروی زمینی حضور داشته و در روزهای پس از پیروزی انقلاب شاهد و ناظر اتفاقات مهم آن ایام بوده است. به دلیل بازخوانی ماجرای سقوط هواپیمای C-130 ارتش در ۷ مهرماه ۱۳۶۰ در حوالی کهریزک تهران، با وی به گفت‌و‌گو نشستیم. آنچه در پی می‌آید، بخش‌های مفصل مصاحبه با وی است که در مستند بررسی سقوط این پرواز نیز مورد استفاده قرار گرفته است.

 

***

 

آقای شریف اجازه بدهید از روزهای نخست انقلاب اسلامی بحث را شروع کنیم. گویا شما با تیمسار قرنی، رئیس ستاد مشترک ارتش، از پیش از انقلاب آشنا بودید و بعد از انقلاب هم در همان یکی دو ماه، همکاری نزدیکی داشتید. از ارتش بعد از انقلاب و تیمسار قرنی بگویید.

 

۲۲ بهمن‌ماه که انقلاب به پیروزی رسید، تیمسار ولی‌الله قرنی به سرعت به سمت ریاست ستاد مشترک ارتش منصوب شد. ما هم که ایشان را می‌شناختیم، برای تبریک به دفترشان رفتیم. او چندین نفر را به خط کرده بود تا خود را معرفی کند، من بودم و جمعی از دوستان دیگر. البته یکی از این افراد سابقه خوبی نداشت و به دلیل همکاری با رژیم شاه، توسط آقای قرنی حذف شد. ما خودمان را معرفی کردیم و تیمسار هم از ما تجلیل کرد و شرایط بعد از انقلاب را توضیح داد. قرنی انسان واقعا متدین و دلسوزی بود.

 

یک روز در دفتر کار ایشان بودم، گفت: «می‌دانی برای چه به من می‌گویند قرنی؟» گفتم: «نه! فقط می‌دانم فردی بود که علاقه زیادی به پیامبر(ص) داشت و از یمن به دیدار پیامبر آمده بود، مادرش حتی گفته بود از روی شتر پیاده نشو، پیامبر را سریع ببین و بازگرد. او نتوانست پیامبر را ببیند و بازگشت اما به شدت به پیامبر علاقه‌مند بود و پیامبر با اینکه وی را ندیده بود فرمود شمیم بهشت از جانب یمن به مشامم می‌رسد.» قرنی در پاسخ من گفت: «احسنت. برای همین فامیلی من قرنی است. من در جوانی، هم چهره خوبی داشتم و هم خانواده‌ام ثروتمند بودند. روزی که پدرم این داستان را برای من تعریف کرد من جا خوردم و به خاطر حفظ اعتبار و آبروی فامیلی خودم، عهد کردم که کار ناشایستی انجام ندهم. شریف‌النسب فامیلی خوبی داری قدر فامیلی‌ات را بدان!» قرنی با اینکه مقام و رتبه بالایی در ارتش قبل از انقلاب داشت، اما مطلقا انسان فاسدی نبود، بر عکس از شایستگان و متشرعین ارتش زمان شاه محسوب می‌شد.

 

 

ماجرای اختلافات ایشان با شاه و کنار گذاشته شدن محترمانه‌اش چه بود؟ قصد کودتا علیه شاه از درون ارتش را داشت؟

 

در این باره چند نقل‌قول وجود دارد: یکی اینکه قصد داشت شاه را کنار بگذارد. یکی هم اینکه ظاهرا با سفیر آمریکا دوست بود و یک بار او را به اطراف تهران برده، حلبی‌آبادها را نشانش داده و گفته بود اگر می‌خواهید شاه باشد دست‌کم بگویید به وضع مملکت برسد. شاه هم فهمیده و ترسیده بود که آمریکایی‌ها را بر ضد او بشوراند، به همین دلیل محترمانه او را کنار گذاشته بود. ما در ستاد مشترک ارتش با هم همکار بودیم. مدتی گذشت و اختلافات قرنی با مهندس بازرگان و دولت موقت اوج گرفت، به همین دلیل قرنی را کنار گذاشتند. این‌ها گذشت تا اینکه تصفیه‌های جدی در ارتش شروع شد و عده‌ای تصمیم به پاکسازی گرفتند.

 

 

منظورتان کودتای نوژه است؟

 

قبل از کودتای نوژه هم عده‌ای تصمیم داشتند ارتش را ضعیف کنند، به شدت به دنبال این هدف بودند. کودتای نوژه که پیش آمد تصفیه‌ها و خصومت‌ها با ارتش کامل‌تر شد. سال ۵۹ که کودتای «نقاب» یا «نوژه» پیش آمد، ارتش تحت تاثیر قرار گرفت. دو ماه بعد که جنگ شروع شد، ارتش با اینکه ضعیف شده بود، مقابل تهاجم عراق ایستاد و مبارزه کرد. کاری که ارتش کرد واقعا شبیه به معجزه بود. ارتش بعد از انقلاب ناملایمات زیادی دیده بود، اما ایستادگی کرد، کوتاه نیامد و باعث شد استقلال کشور حفظ شود. چند روز بعد از کشف کودتا و حدود یک ماه مانده به جنگ، تعدادی از متهمان را با لباس زندان به میدان صبحگاه لشکر می‌آورند و در مقابل چشم همرزمانشان به رگبار می‌بندند. یکی از آنان در حال فوران خون از بازوانش فریاد ‌کرده «به خدا قسم ما خائن نیستیم.» با این برخورد خشونت‌بار نه تنها روحیه لشکر که تمامی ارتش درهم می‌شکند.

 

اگر آمریکا، شوروی و صدام عقل‌هایشان را روی هم می‌گذاشتند، نمی‌توانستند چنین سناریوی ویرانگری را پیاده کنند. به راستی اگر امام در پیام‌شان نفرموده بودند: «امروز ارتش، ارتش اسلامی است. این‌ها برادرهای شما هستند. تعهد دارند که برای مملکتشان، برای اسلامشان فداکاری کنند. به آن‌ها محبت کنید. کسی حق اهانت به آن‌ها را ندارد.» عوامل پیگیری کودتا در خوزستان چه می‌کردند؟

 

گردانندگان اصلی کودتا با خود گفتند، کار نیروی هوایی ارتش ایران تمام شده و برتری هوایی مطلقا با عراق است. لشکر ۹۲ زرهی هم که زخم خورده و ناتوان است. لشکر ۲۱ حمزه و سایر لشکرها هم کم‌وبیش از کودتا خسارت دیده و یا با مشکلات درونی و کمبودها دست‌وپنجه نرم می‌کنند. نیروی‌های ویژه هم که باید سریع خودشان را به مناطق بحران برسانند.

 

 

از سال ۱۳۵۷ تا سال ۱۳۵۹ بحث نفوذ در ارتش چقدر جدی بود؟

 

نفوذ ذر ارتش وجود داشت و انکارناپذیر هم بود. بالاخره احزابی چون توده و مجاهدین خلق طیف وسیعی بودند و تلاش داشتند تا در نظام و نهادهای نظامی نفوذ کنند و تا حدی هم موفق شدند.

 

 

ارتش در شروع جنگ چه اقداماتی انجام داد؟

 

شامگاه روز ابتدای جنگ و بامداد روز بعد خلبانان شجاع و غیرتمند ما با ۱۴۰ فروند هواپیما، تاسیسات حساس و حیاتی عراق را از کار انداختند که به عملیات «کمان ۹۹» معروف شد. این عملیات، نخستین عکس‌العمل درخشان و توانمند ارتش ایران بود که در کمال ناباوری دشمن، او را غافلگیر کرد. لشکر خوزستان هم با هزاران زخم عمیقی که از دوست و دشمن بر تن داشت خونش به جوش آمد و با حداقل نفرات و امکانات، مانند شیری خروشان و خشمگین در برابر تهاجم ارتش عراق و حامیان قدرتمندش ایستادگی کرد.

 

روز دوم مهر، دانشجویان دانشکده افسری که در تابستان همان سال در کردستان به آنان آموزش داده بودم به اتفاق سرهنگ موسی نامجو فرمانده دانشکده افسری و سرگرد حسنی سعدی فرمانده تیپ دانشجویان با روحیه‌ای عالی با هواپیما وارد اهواز شدند و به عنوان رزمنده و مربی، خطوط مقدم جبهه‌های نبرد را تقویت کردند. حضور به موقع دانشجویان، برای فرماندهان پشتوانه‌ای قوی و موثر بود، به ویژه در مقاومت خرمشهر از چهارم تا بیست‌وچهارم مهر که خود شاهد بودم درخششی کم‌نظیر داشتند.

 

نیمه‌شب روز سوم جنگ، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به اتفاق دکتر چمران و سرهنگ فروزان، فرمانده ژاندارمری به اتاق جنگ آمدند، گویی سه لشکر قدرتمند به ما پیوسته است. سرهنگ قاسمی‌نو هم فرمانده لشکر شد و کارها کم‌کم روی غلتک افتاد. شامگاه هر روز گرداگرد حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در استانداری اهواز جمع می‌شدیم و فرماندهان در حضور ایشان حوادث و اتفاقات روزانه را بررسی و برای متوقف کردن پیشروی دشمن به چاره‌اندیشی می‌پرداختند. عراقی‌ها در جنگل‌های «دب‌ حردان» یعنی پشت اهواز مستقر بودند. حملات هوایی و موشکی عراق جای خود را داشت؛ ستاد لشکر و اتاق جنگ در برد خمپاره‌های دشمن بود. ستون پنجم و گروهک‌ها نیز فعال بودند. سلاح، مهمات و اقلام دارویی که به فرودگاه می‌رسید، گاه در نقاطی نامعلوم تخلیه می‌شد.

 

مرزنشینان برای دریافت کمک نظامی به اتاق جنگ می‌آمدند و با دادوفریاد می‌گفتند، جان و مال و ناموس مردم در خطر است، ما را مسلح کنید. خبرها وحشتناک و ناگوار بود و اهواز هر لحظه در معرض سقوط قرار داشت. دشمن از هوا و زمین شهر را می‌کوبید، مردم ثروتمند خانه‌های خود را رها کرده و به مناطق امن رفته بودند. مردم فقیر و بی‌چاره نیز به دنبال هر گلوله‌باران و انفجاری فرزندان خود را با نگرانی و درماندگی از نقطه‌ای به نقطه دیگر می‌کشیدند.

 

از ساختمان‌ها، مغازه‌ها و انبارها در گوشه‌و‌کنار شهر دود و آتش به آسمان می‌رفت. زباله خیابان‌ها را پر کرده بود و سگ‌های گرسنه و هار بلای جان مردم شده بودند. از آتش‌نشانی، خدمات شهری و بهداشت خبری نبود. صدای انفجار و آژیر آمبولانس‌های ارتشی و دولتی لحظه‌ای خاموش نمی‌شد.

 

 

زمانی که بنی‌صدر به فرماندهی کل قوا منصوب شد، شرایط در ارتش چطور شد؟

 

زمانی که بنی‌صدر به ریاست‌جمهوری رسید، امام هم به سمت فرماندهی کل قوا منصوبش کرد. جنگ که شروع شد دائم به جنوب می‌آمد و تلاش داشت بتواند جنگ را سروسامان بدهد. این‌ها واقعیت است و باید گفت. یک بار به خاطر دارم که بنی‌صدر به جنوب آمده بود، من هم همراهش بودم. به نخلی رسیدیم پرسید از این خرماها می‌توان خورد؟ ( با همان ادبیات خاصی که داشت) من هم گفتم بله قربان. سریع از نخل بالا رفتم و مقداری خرما کندم و پایین آوردم. کمی از خرماها خورد. مقداری به پیش آمدیم و به کانالی رسیدیم. بنی‌صدر سوال کرد این کانال به کجا می‌رود؟ گفتم قربان به پشت سنگر عراقی‌ها. سوال کرد می‌توان رفت؟ تا خواستم جواب بدهم خطرناک است و امکان رفتنش چگونه است، در همین حین یک موتوری رسید و بنی‌صدر سریع همراه او رفت. من هم دلشوره داشتم که برای بنی‌صدر خطری رخ ندهد. بالاخره فرمانده کل قوا بود و اگر اتفاقی رخ می‌داد، برای ما بسیار سنگین تمام می‌شد. حدود ۳۰ یا ۴۵ دقیقه بعد برگشت. چند سال قبل من در مناطق عملیاتی جنوب بودم. داشتم این خاطره را تعریف می‌کردم، یک مردی دستش را بالا آورد و گفت آن موتوری من بودم! با تعجب سوال کردم از کجا آمده بودی؟ گفت اهل همدان بودم و در جهاد سازندگی کار می‌کردم.

 

بنی‌صدر چنین روحیه‌هایی هم داشت. آن عکسش هم پشت موتور در آن ایام معروف شد و دست‌به‌دست چرخید و چاپ شد. من حقیقتا احساس می‌کردم بنی‌صدر تلاش می‌کرد در جنگ به موفقیت برسد؛ اما خب هدف‌های خاص سیاسی خودش را دنبال می‌کرد. قطعا اگر بنی‌صدر در جنگ به موفقیت می‌رسید و می‌توانست اقدامات جدی انجام دهد، شرایط سیاسی که برایش پیش آمد، طور دیگری رقم می‌خورد.

بعضی‌ معتقدند بنی‌صدر به دنبال موفقیت در جنگ بود تا بتواند در تهران به موفقیت سیاسی برسد.

 

بالاخره هر کسی که می‌توانست جنگ را به سروسامان برساند و موفق شود، قطعا در صحنه سیاسی هم می‌توانست به موفقیت برسد. همان‌طور که در سال ۱۳۶۷ این اتفاق رخ داد و در کارنامه سیاسی عده‌ای ثبت شد. این خیلی عجیب نبود و نیست.

پس چرا بنی‌صدر در آن ۹ ماه ابتدای جنگ توفیقی نداشت؟

 

بنی‌صدر مشکلات زیادی داشت؛ تحصیلات نظامی نداشت و با جنگ آشنا نبود. یک بار حرفی به او زدم که ناراحت شد. گفته بود نظر من این است. گفتم آقای رئیس‌جمهور شما تحصیلات نظامی دارید؟ پس چرا در یک کار تخصصی اظهار نظر می‌کنید؟ به علاوه اینکه از اواخر سال ۵۹ محبوبیت بنی‌صدر بین نیروهای انقلابی به شدت کاهش یافت. شاید خیلی‌ها علاقه‌مند نبودند او به موفقیت برسد، به همین دلیل تا زمانی که بنی‌صدر مسئولیت جنگ را بر عهده داشت، شرایط گره خورده بود. گویا دیگر اولویت بنی‌صدر نیز دعواهای سیاسی بود. ۱۴ اسفند ۵۹ در دانشگاه تهران آن‌طور کرد، در بهار سال ۶۰ هم رسما شروع به شاخ‌و‌شانه کشیدن برای رهبران نظام کرد و به گونه‌ای رفتار کرد که انگار دیگر جنگ مسئله فرعی شده و دعواهای سیاسی مسئله اصلی بود! دعوا با شهید بهشتی، آیت‌الله خامنه‌ای، آقای هاشمی و... برایش اصل شده بود!

 

واقعا ماه‌های عجیبی بود. کشور با هجمه بیگانه مواجه شده و درگیری‌ها در اوج بود، بعد در تهران دعواها و بگومگوهای سیاسی در اوج بود. یک بار با یکی از دوستان به دفتر بنی‌صدر رفته بودیم - احتمالا اردیبهشت یا اوایل خرداد ۶۰ قبل از عزل از فرماندهی کل قوا - با رئیس دفترش صحبت کردیم، فکر نمی‌کردم اجازه ملاقات بدهد. بعد اجازه داد و رفتیم داخل. گفت: «من از وزارت دفاع و... استعلام گرفته‌ام، گفته‌اند که تا ۲ هفته دیگر بیشتر مهمات و... نداریم. سریع‌تر برای یک عملیات بزرگ طرح‌ریزی کنید.» تا اینکه بنی‌صدر عزل شد. جنگ نیز دچار رکود بیشتری شد تا مهرماه ۱۳۶۰ که عملیات ثامن‌الائمه رخ داد.


عملیات ثامن‌الائمه به چه منظوری طرح‌ریزی شد؟

 

از ۳۱ شهریورماه ۵۹ که عراق به ما حمله کرد، ما چندین عملیات داشتیم که برخی از آن‌ها موفق بود و چند عملیات هم شکست خورد؛ اما از همه مهمتر این بود که آبادان در حصر بود و بعد از سقوط خرمشهر ممکن بود سقوط کند. به همین دلیل طرح‌ریزی‌هایی به منظور شکست حصر آبادان انجام گرفت. این طرح‌ها موفق نبود تا شهریورماه ۱۳۶۰. عملیات ثامن‌الائمه قرار بود در اوایل شهریور (۹ شهریورماه) اجرایی شود که خبر شهادت رجایی و باهنر شرایط را به هم ریخت. ۵ مهرماه عملیات رخ داد که بسیار موفق بود و پیروزی چشمگیری حاصل شد.

 

دو روز بعد از عملیات ثامن‌الائمه، هواپیمای امرای ارتش سقوط کرد. به نظر شما این اتفاق تصادفی بود؟

 

قطعا نه. تیمسار قاسمعلی ظهیرنژاد از هواپیما می‌ترسید و برای همین سعی می‌کرد با هواپیما پرواز نکند. به ظهیر‌نژاد گفته بودند می‌خواهیم برویم خدمت امام، تو هم بیا که با هم گزارش طرحی را برای آزادسازی خرمشهر به ایشان ارائه دهیم. گفته بود: «من با ماشین می‌روم، زودتر هم می‌رسم.» سرهنگ امامی می‌گوید: «نزدیکی‌های بروجرود از بی‌سیم ماشینش با من در تهران تماس گرفت، گفت امامی چه عملیاتی شد، چقدر موفق و چشمگیر بود. ما ۲۰۰۰ عراقی اسیر کردیم و ۲۰۰ شهید دادیم. عراقی‌ها به فکرشان هم نمی‌رسید که این‌طور غافلگیرشان کنیم.» امامی می‌گوید: «تیمسار خبر نداری!» گفت: «چی را؟» گفتم: «هواپیمایشان در اطراف تهران سقوط کرد.» امامی به من می‌گفت: «آن‌قدر محکم با دست توی سرش زد که من از این طرف بی‌سیم، صدایش را شنیدم!»

 

اگر ظهیرنژاد در آن هواپیما بود، او هم شهید می‌شد. این اتفاق قطعا مشکوک است. این که حالا بعد از ۳۶ سال بخواهیم بفهمیم چه کسی مقصر بوده و چه کسی نبوده فایده ندارد، دیگر خیلی دیر شده است. ظهیرنژاد از جوان‌گرایی در ارتش واهمه داشت. بارها این را به من گفته بود. یک بار که به تهران آمده بودم خدمت آقای خامنه‌ای در خیابان ایران رفتم و همین دلواپسی‌ها را به ایشان انتقال دادم. آقای خامنه‌ای خوب گوش می‌دادند و تایید می‌کردند. در همین بین با ظهیرنژاد تماس گرفتم و گفتم: «آقای خامنه‌ای از شما حمایت می‌کنند.» تلفن را به آقای خامنه‌ای دادم و ایشان هم به طور مفصل با ظهیرنژاد صحبت کردند و به او دلگرمی دادند؛ چون هر دو هم آذری بودند، روحیات یکدیگر را به خوبی می‌شناختند.

 

زمانی که این هواپیما سقوط کرد و فلاحی شهید شد، شرایط ارتش به هم ریخت. شهید صیاد شیرازی از رفقای ما بود؛ اما جوان و بی‌تجربه بود. او را به فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب کردند و شرایط کاملا تغییر کرد؛ یعنی جوان‌گرایی که از آن می‌ترسیدیم محقق شد. جایی تخصصی است و نباید در آن ریسک کرد. جوان‌گرایی بی‌جا انجام دادند و باعث شد هم شرایط جنگ به هم بریزد و هم اتفاقات نامطلوبی رخ دهد.

 

شما سخن شاهدان واقعه سقوط این هواپیما را خوانده یا شنیده‌اید؟

 

بله من همه حرف‌های افراد را شنیده‌ام. محافظانی که قرار بود سوار هواپیما بشوند نشدند. مجروحان حادثه، خلبان و... صد درصد مشکوک است.

 

به نظر شما چرا رسیدگی نشد؟

 

به دلیل مصالحی که مسئولان نظام می‌دانند. به نظر من آقایان رحیم‌صفوی، ری‌شهری و محسن‌ رضایی در جریان هستند؛ اما به دلیل مصلحت‌سنجی کسی چیزی نمی‌گوید.

 

منشا اختلافات درون ارتش، در زمان جنگ چه بود؟

 

یک روز در دفتر ظهیرنژاد بودم. دیدم اعلامیه‌ای به من نشان داد که در نماز جمعه تهران پخش شده و طیف‌های موجود در ارتش را سه قسمت کرده بود: یکی انجمن حجتیه‌ای‌ها، یکی آن‌ها که در خط آمریکا و غرب هستند و دیگری هم چپی‌ها و در خط شوروی‌ها. اسم من و آقای توتیایی را نیز در بین دو، سه تا از این گروه‌ها جا داده بودند. ظهیرنژاد پرسید: «می‌دانی این کار کیست؟» گفتم: «حدس می‌زنم» و حدسم درست بود؛ اما واکنشی نشان ندادیم. عده‌ای از دوستانی که در سال‌های ۵۸ و ۵۹ از شرایط پیش‌آمده در ارتش ناراضی بودند، آن نامه را تنظیم کرده و در نماز جمعه تهران پخش کرده بودند.

 

بخشی از اختلافات درون ارتش به دلیل این بود که عده‌ای احساس می‌کردند در جایگاه و منصب خودشان نیستند و با تخریب دیگران می‌خواستند به جایی برسند. بالاخره انقلاب شده و ارتش هم تغییر کرده بود؛ بنابراین عده‌ای به دنبال شرایط دیگری بودند. عده‌ای نیز مشغول اختلاف‌افکنی در ارتش بودند، چون جریان و طیف ما را قبول نداشتند؛ بالاخره هم سابقه ما بیشتر بود و هم از متشرعین و متدینین ارتش بودیم.


اگر بخواهید شرایط ارتش در یکی، دو سال نخست جنگ را توصیف کنید چه می‌گویید؟

 
ارتش سنگ تمام گذاشت و تمام تلاشش را کرد تا ایران بماند و ماند؛ خاک میهن محفوظ ماند اما برخی‌ها قدر تلاش‌های آن را ندانستند و مورد بی‌محبتی قرار گرفت. متاسفانه همچنان هم به ارتش بی‌محبتی می‌شود، در صورتی که ارتش در مقاطع حساس به کمک کشور و انقلاب آمده و باید بیشتر قدر آن را دانست.

پرونده سقوط سی-۱۳۰ هرگز بازخوانی نشد

سه شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۱۵ ب.ظ


برای مشاهده مطلب در سایت تاریخ ایرانی می توانید اینجا را مشاهده نمائید.


امیر سرتیپ مصطفی توتیایی از نیروهای مذهبی و انقلابی ارتش در قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی است؛ چهره‌ای که در متن حوادث ارتش در دوره انقلاب حضور داشته و از آن دوران خاطرات فراوان و شنیده‌نشده بسیاری دارد. توتیایی از دوستان شهید یوسف کلاهدوز (از اعضای گارد جاویدان و قائم‌مقام سپاه) تا روز شهادت وی بود و ناشنیده‌های زیادی از او در ذهن دارد. به دلیل جایگاه وی در نیروی زمینی ارتش و همچنین اطلاعش از جریان‌‌های نفوذی در ارتش بعد از انقلاب، با وی گفت‌وگویی ترتیب دادیم که شرح آن در پی می‌آید؛ بخش‌هایی از این مصاحبه در مستند بازخوانی سقوط هواپیمای ۷ مهرماه ۱۳۶۰ استفاده شده است.

 

***

 

اگر اجازه بفرمایید، بحث را از ارتش در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی شروع کنیم. چه شد که ارتش شاه با آن توان نظامی و پتانسیل، نزدیک به ۵۵۰ هزار نیروی آموزش‌دیده، در مدت کوتاهی فروپاشید و نتوانست انقلاب را مهار کند؟

 

ارتش از مهمترین بخش‌های تاریخ معاصر کشور ماست که کمتر به آن توجه شده است. به هر حال ارتش در قبل از انقلاب رکن رکین نظام شاهنشاهی بود و برای شخص محمد‌رضا شاه اهمیتی فوق‌العاده‌ داشت تا حدی که خود او آموزش نظامی دیده و علاقه‌مند به ارتش در حوزه‌های سه‌گانه زمینی، هوایی و دریایی بود. دوستان نزدیک شاه مثل حسین فردوست نیز نظامی بودند. روسای ساواک هم همگی از ارتش به ساواک رفته بودند. تیمور بختیار، نخستین رئیس ساواک، درجه‌دار ارتش بود، روسای بعدی ساواک مانند نصیری، مقدم و... نیز همگی از ارتش رفته بودند. این نشان می‌دهد که رکن رکین امنیت در زمان شاه، ارتش بوده است.

 

بودجه کلانی هم به ارتش اختصاص داده می‌شد، به عنوان مثال سیستم نیروی هوایی در دهه ۵۰ و تا پیش از انقلاب هزینه بسیار سنگینی برای کشور داشت؛ اما نو و به‌روز شده بود و تماما زیر نظر مستشاران آمریکایی کنترل می‌شد. نیروی دریایی و زمینی هم به همین ترتیب بود؛ اما این ارتش منظم از بطن مردم بود. فرزندان ملت بودند که در ارتش خدمت می‌کردند و یا دوره سربازی‌شان را می‌گذراندند.

 

زمانی که جوش‌وخروش انقلاب اسلامی به راه افتاد، این ارتش که از دل مردم برآمده بود، امام‌(ره) را به عنوان رهبری انقلاب پذیرفت و به سرعت به ملت پیوست؛ لذا نمی‌بینید که در آن دوران، رده‌های پایین‌تر ارتش علیه مردم اقدام کرده باشد یا مثلا سعی کند در مقابل صفوف مردم بایستد و آن‌ها را بکشد یا زخمی کند. البته در مورد درجه‌داران اصلی ارتش متاسفانه این‌گونه نبود. بالاخره فردی همانند قره‌باغی، رحیمی، طوفانیان، ناجی، اویسی و... از تیمساران ارتش شاه بودند؛ اما بدنه ارتش متدین و به ایران و اسلام وفادار بود. این وفاداری را هم در انقلاب نشان داد و هم در دوران دفاع مقدس؛ ارتش چند هزار شهید، مجروح و جانباز تقدیم اسلام و ایران کرد. ارتش به عنوان ستون فقرات شاه، وقتی به بدنه انقلاب پیوست، کمر شاه نیز شکست و انقلاب به سرعت به پیروزی رسید.

 

 

برسیم به روزهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، زمانی که دولت موقت روی کار آمد، تیمسار قرنی هم به ریاست ستاد مشترک ارتش رسید. قرنی چه دیدگاهی داشت و چگونه شخصیتی بود؟

 

قرنی حقیقتا انقلابی و متدین بود.

 

 

گویا شما آجودان قرنی هم بودید؟

 

زمانی که قرنی منصوب شد، سریعا به ستاد مشترک در چهارراه قصر تهران رفت. سال‌ها بود که به دلیل مسائل سال‌های ۳۸-۳۷ توسط شاه از ارتش کنار گذاشته شده بود و آشنایی چندانی با نیروهای ارتش نداشت. کردستان شلوغ شده بود و باید سریع به اوضاع سامان داده می‌شد. این هم جالب است که تا انقلاب پیروزی شد کردستان را شلوغ کردند که انقلاب آسیب ببیند؛ یعنی ما از همان هفته اول آرامش نداشتیم.

 

آقای کتیبه از دوستان من بود و ایشان را به عنوان فرمانده نظامی کردستان به تیمسار قرنی پیشنهاد دادم. ایشان گفت: «من آقای کتیبه را نمی‌شناسم. شما اگر می‌شناسید من حکم را صادر می‌کنم.» من در مورد کتیبه توضیح دادم، ایشان هم پذیرفت. بعد پرسید که «ارتباط با سنندج قطع است، چطور به کتیبه بگوییم که منصوب شده است؟» من گفتم: «کاری ندارد تیمسار، از رادیو که اعلام کنیم خبر در آنجا به گوشش می‌رسد.» که همین اتفاق رخ داد. کتیبه چند ساعت بعد توانست با ستاد تماس بگیرد و اعلام کرد که خبر از طریق رادیو به وی رسیده و مطیع فرامین تهران است.

 

قرنی با دولت موقت اختلافات جدی داشت. معتقد به رهبری امام‌(ره) بود و اعتقاد داشت، هرچه سریع‌تر باید قضایای کردستان را حل کرد و اجازه نداد که انقلاب آسیب ببیند؛ اما دولت موقت نگاه دیگری داشت. به همین دلیل فشارها بر قرنی زیاد شد و نهایتا بیش از یکی، دو ماه رئیس ستاد مشترک نبود و کنار گذاشته شد.

 

 

گویا بازرگان بعد از این اختلافات و دعواها به قرنی گفته بود: «می‌خواهم شما را برای سفارت ایران به اسپانیا بفرستمو او پاسخ داده بود: «جناب نخست‌وزیر، همین پیشنهاد را ۲۰ سال پیش، شاه به من داد و نپذیرفتمو بعد در منزلش نشسته بود.

 

بله قرنی با بازرگان اختلافات جدی داشت. بعد هم که سریع ترور شد و اولین شهید ترور بعد از انقلاب لقب گرفت. همین هم جالب است که چرا نخستین فردی که بعد از انقلاب ترور می‌شود باید تیمسار قرنی باشد؟!

 

 

برسیم به ماجرای ارتش در سال‌های ۵۸ و ۵۹، ارتش در آن سال‌ها چه حال‌و‌هوایی داشت؟

 

ارتش از همان روز اول توسط گروهک‌های چپ مثل مجاهدین خلق، حزب توده و... زیر فشار قرار گرفته بود که باید منحل شود؛ چون ارتش دوره شاه است و ممکن است بخواهد خیانت کند. خلاصه می‌خواستند ارتش را متلاشی کنند؛ اما امام(ره) و افراد دلسوز دیگری همانند شهید چمران ایستادگی کردند و ارتش ماند. خیلی‌ها آرزوی انحلال ارتش را داشتند تا از همین طریق انقلاب را نابود کنند.

 

اگر زمانی که جنگ رخ داد و صدام به ایران حمله کرد، ارتش نبود، چه کسی می‌خواست روبه‌روی صدام و ارتش بعث بایستد؟ سپاه که هنوز ۱۸ ماه نشده بود که تشکیل شده بود و تجربه نظامی‌گری نداشت، بسیج هم به معنای جدی وجود نداشت. فقط ارتش می‌توانست ایستادگی کند. این خاطره تلخ را گفتم که بدانید ضد انقلاب‌ها و برخی از نادان‌های داخل انقلاب با ارتش چه کردند.

 

ما پیش از انقلاب هم با عراق تنش‌های مرزی داشتیم؛ بنابراین لشکر ۲۱ زرهی خوزستان در آن زمان بهترین و مجهزترین ارتشی بود که می‌توانست بر سر بزنگاه‌ها به خوبی ایستادگی کند، اما زمان حمله به ایران در سال ۵۹، این لشکر حتی ۲ تانک درست و مجهز هم نداشت که بتواند واکنش مناسبی نشان دهد! با بسیاری از اتفاقاتی که در آن ۱۹ ماه پس از انقلاب تا شروع جنگ بر سر ارتش درآورده بودند، ارتش به شدت ضعیف شده بود.

 

 

کودتای نوژه که دو ماه پیش از شروع جنگ لو رفت، چه تاثیری بر ارتش داشت؟

 

برخی معتقدند کودتای نوژه شکست خورد؛ اما شاید تعجب کنید که به جرات به شما بگویم اتفاقا کودتای نوژه موفق بود؛ چون هدفش زمین‌گیر کردن ارتش و پاکسازی گسترده در آن بود. این چه کودتایی بود که ما که افسر ارتش بودیم می‌دانستیم چه زمانی قرار است به وقوع بپیوندد و چه کسانی در آن نقش دارند؟! انقلاب که پیروز شد، ارتش شروع به ترمیم خود کرد و ارتشی نو پایه‌گذاری شد. عده‌ای که نتوانستند با این ارتش مقابله کنند و دست پشتیبان امام(ره) را از آن بردارند، کودتای نوژه را رقم زدند. نتیجه کودتای نوژه پاکسازی وسیع در دل ارتش بود. اعدام‌ ارتشیان و احکام بازنشستگی‌ اجباری ارتش را ضعیف کرد. ارتش با آن همه پتانسیل، تبدیل به ارتشی ضعیف شد؛ اما با این همه توانست در مقابل حمله عراق به ایران مقاومت کند. اگر ارتش نبود که صدام راحت تا اهواز پیش آمده بود.

 

 

دو مقطع مهم در جنگ وجود دارد: یکی ۹ ماه فرماندهی کل قوا توسط بنی‌صدر است و یکی هم فتح خرمشهر ۱۲ ماه پس از عزل اوست. این دو مقطع چه تفاوت‌هایی با هم دارند؟


تا زمانی که بنی‌صدر بود، ظاهرا مسائل سیاسی تهران اولویت پیدا کرده و جنگ به حاشیه رفته بود. در حالی که اختلافات سیاسی در تهران شدت گرفته بود، ارتش مظلومانه در جنوب می‌جنگید. زمانی که بنی‌صدر توسط حضرت امام(ره) از فرماندهی کل قوا عزل شد، گشایش‌ها در جبهه هم آغاز شد. تابستان سال ۶۰ فصل داغ ترورها بود، اما با همان اوضاع می‌بینید که در مهرماه سال ۶۰ عملیات ثامن‌الائمه انجام و پس از یک سال حصر آبادان شکسته شد.

 

 

اما پس از همین عملیات، اتفاقی رخ داد که همه را در شوک فرو برد.

 

بله سقوط هواپیما.

 

 

بله سقوط هواپیمای سی-۱۳۰ ارتش در حوالی کهریزک تهران که شهیدان فلاحی، فکوری، نامجو، کلاهدوز و جهان‌آرا در آن بودند. به نظر شما این سقوط مشکوک بود؟

 

من پرونده این سقوط را نخوانده‌ام؛ اما وقتی شواهد و قرائن را کنار هم می‌گذاریم می‌بینیم که عده‌ای از آن سود بردند. البته پرونده این سقوط هم به درستی بررسی نشد.

 

 

چه سودی؟

 

همین که سمت‌ها در ارتش برای برخی‌ها عوض شد و جوان‌های بی‌تجربه و خام جانشین برخی از این شهدا در سمت‌های مهم ارتش همانند نیروی زمینی و... شدند. در ارتش هر چیزی بر اساس مقررات و ضوابط است؛ حتی یک روز خدمت بیشتر در تعیین رتبه و درجه اهمیت دارد؛ اما بعد از آن حادثه، ارتش دچار آشفتگی شد. به علاوه اینکه جنگ هم طولانی شد. شک نکنید اگر افراد پخته‌ای چون فلاحی، فکوری و کلاهدوز به شهادت نمی‌رسیدند، جنگ آن‌قدر طولانی و فرسایشی نمی‌شد.

 

 

نقش نفوذی‌ها را در ارتش پس از انقلاب چطور می‌بینید؟

 

بسیار پررنگ و جدی.

 

 

فکر می‌کنید این سقوط کار نفوذی‌ها بوده است؟

 

در مورد دو گروه در زمان انقلاب حساسیت وجود داشت: یکی سازمان مجاهدین خلق یا منافقین و یکی هم حزب توده. اما در مورد دو سازمان هیچ اقدامی نشد: یکی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و دیگری گروه «هدف» مهدی هاشمی. به ویژه این گروه هدف در ارتش نفوذ چشمگیری داشت. نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد که در مورد این دو سازمان حساسیت خاصی وجود نداشت تا سال‌ها بعد که مشخص شد اهداف این گروه‌ها چه بوده است و تازه در مورد آن‌ها هم حساسیت به وجود آمد.

 

آقای حاتمی در اداره دوم ارتش که منصوب دولت موقت بود به هیچ عنوان ستاد مشترک را قبول نداشت و به شدت به سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نزدیک بود. آقای مسعود کشمیری [مسئول انفجار دفتر نخست‌وزیری] توسط آقای حاتمی به ارتش رفته بود، بعد از طریق سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی رشد کرد، به ریاست‌جمهوری رفت و ۸ شهریور ۶۰ را آفرید. این تامل‌برانگیز نیست؟! اما هیچ‌گاه به درستی به این‌ها رسیدگی نشد.

 

پس به نظر شما سقوط آن هواپیما در ۷ مهرماه ۱۳۶۰ کاملا مشکوک بوده و می‌تواند به درصد بالایی عمدی باشد؟

 

بله، به نظر من کاملا مشکوک است. هیچ‌گاه به درستی بازخوانی نشد. خود این موضوع که در اوایل پیروزی انقلاب و به ویژه از سال ۱۳۶۰ به بعد اتفاقات مشکوکی در کشور رخ داد و هیچ‌گاه هم درست به آن‌ها پرداخته نشد، مشکوک است. چرا پرونده انفجار دفتر نخست‌وزیری درست بررسی نشد؟ چرا ترور آیت درست بررسی نشده است؟ چرا سقوط هواپیمای فلاحی و فکوری و ... بازخوانی نشده است؟ این‌ها همه جای سوال است. به نظر من باید به همه این‌ها توجه کرد. مسائلی که به ویژه در سال ۶۰ رخ داد، مسائل کلیدی و تعیین‌کننده‌ای بود که تاریخ را تغییر داد.

معمای c130

سه شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۱۲ ب.ظ
سال 1393 مشغول ساخت مستندی با عنوان معمای c130  پیرامون سقوط هواپیمای امرای ارتش و سپاه در 7 مهرماه 1360 شدیم. حاصل این مستند 7 مصاحبه بود که برای بازخوانی آن ماجرا، پرونده ای را در سایت "تاریخ ایرانی" کار کردیم که به مرور در این سایت منتشر می شود.
 
مطالبی که در ادامه از نظر شما می گذرد یادداشت مقدماتی بر این پرونده است. برای مشاهده این مطلب در سایت تاریخ ایرانی می توانید اینجا را کلیک نمائید.
 
 
 
غروب هفتم مهرماه ۱۳۶۰ هواپیمایی نظامی در اطراف تهران سقوط کرد. اگرچه به دلیل اهمیت برخی از مسافران این پرواز، تا چند روز اخبار آن در رسانه‌های کشور منتشر می‌شد و مقامات مسئول درباره شهادت آن جمع ابراز تاسف می‌کردند، اما حقیقت این بود که این فاجعه، بسیاری از معادلات سیاسی و نظامی کشور را تغییر داد.

 

سقوط هواپیمای سی-۱۳۰ ارتش با شماره پرواز ۵۰۵ در منطقه کهریزک تهران که منجر به شهادت افرادی چون ولی‌الله فلاحی، یوسف کلاهدوز، محمد جهان‌آرا، جواد فکوری و سید موسی نامجو شد، عملا معادلات جنگ ایران و عراق را تغییر داد، فتح خرمشهر به ۸ ماه بعد از آن موکول شد و عملا جنگ بیش از ۷ سال دیگر ادامه یافت.

 

اهمیت سرنشینان پرواز یادشده تا جایی بود که نیروی هوایی ارتش، وزارت دفاع، ستاد مشترک ارتش و قائم‌مقام سپاه پاسداران، در یک روز با خلأ فرماندهان خود مواجه شدند و معادلات جنگ تغییر کرد.

 

دلیل دیگر اهمیت این سقوط، مشکوک بودن سانحه بود؛ کارشناسان معتقدند این سقوط، خرابکاری و در ادامه پروژه نفوذ بود که نمود اصلی آن در تابستان سال ۱۳۶۰ خود را در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، انفجار دفتر نخست‌وزیری و همچنین ترور و شهادت دادستان انقلاب کشور نشان داد؛ نفوذی که تا در بیت رهبر فقید انقلاب اسلامی رخنه کرد و اگر هوشیاری مقام‌های مسئول نبود، امکان داشت بمب ۸ شهریور ۱۳۶۰، زودتر از آن تاریخ، امام(ره) را به جای شهیدان رجایی و باهنر به شهادت برساند!

 
تمامی این زمینه‌های تاریخی - سیاسی منجر به تولید مستندی با عنوان «معمای سی-۱۳۰» به کارگردانی سید مهدی دزفولی بود؛ مستندی که پس از ۳ سال تلاش و ممارست ساخته شد تا ابعاد مختلف این حادثه را بررسی و راز سقوط هواپیمای امرای ارتش و سپاه را در غروب ۷ مهرماه ۱۳۶۰ کشف کند. امید که این مستند و پرونده مکتوب ضمیمه آن، ما را در جهت نیل به هدف مورد نظر و نیز بازشناسی ارتش در سه سال نخست انقلاب یاری نماید.

 

***

 

روز ۷ مهر ۱۳۶۰ به دنبال سقوط هواپیمای سی-۱۳۰ ارتش در منطقه کهریزک تهران پنج تن از فرماندهان نظامی کشور سرلشکر ولی‌الله فلاحی جانشین رئیس ستاد ارتش، یوسف کلاهدوز قائم مقام سپاه، سید موسی نامجو وزیر دفاع، جواد فکوری مشاور جانشین ستاد ارتش و محمد جهان‌آرا فرمانده سپاه پاسداران خرمشهر به شهادت رسیدند.
 

این حادثه در پی موفقیت عملیات ثامن‌الائمه و شکست حصر آبادان به وقوع پیوست، زمانی که فرماندهان نظامی برای ارائه گزارش این پیروزی به امام، عازم تهران بودند. روزنامه اطلاعات روز هشتم مهر در خبری نوشت: «ساعت ۷:۱۵ دیشب یک هواپیمای باری به علت نامعلومی در منطقه میدان تیر کهریزک سقوط کرد. بر اساس گزارش خبرنگار ما به نقل از شاهدان عینی ساعت ۷:۱۵ دیشب بعد از شنیدن صدایی مهیب در نزدیکی کهریزک، روبروی میدان تیر متوجه آتش‌سوزی وسیعی شدیم. بلافاصله برای آگاهی از چگونگی آن به محل رفتیم و مشاهده کردیم یک هواپیما در حال سوختن است و عده‌ای نالان خودشان را از هواپیما به بیرون می‌اندازند. بلافاصله با کمک عده‌ای از اهالی منطقه برای کمک به مجروحین بسیج شدیم و عده‌ای را که قدرت و توانایی داشتند و سالم بودند از داخل هواپیما بیرون آوردیم. پس از مدتی ۳ هلی‌کوپتر متعلق به ارتش و نیروی هوایی برای کمک و اعزام مجروحین به محل آمدند و در همین موقع ماموران آتش‌نشانی و اورژانس و پاسداران به منطقه آمدند و با کمک برادران ارتش و سپاه مجروحان را با هلی‌کوپتر به بیمارستان‌ها انتقال دادند. شاهدان عینی به خبرنگار ما گفتند پس از سقوط، هواپیما به مدت چند ساعت می‌سوخت که با کمک ماموران و نیروهای مردمی آتش خاموش گردید در حالی که از هواپیما جز آهن‌پاره چیز دیگری نمانده بود. خبرنگار ما که از هواپیما دیدن کرد گزارش می‌دهد که در اثر سقوط هواپیما جلو و قسمتی از وسط هواپیما از بین رفته و مقداری از دم هواپیما سالم است. شاهدان عینی گفتند ما شنیدیم که هواپیما حامل عده‌ای از رزمندگان مجروح جبهه‌های جنوب و تعدادی از جنازه‌های شهدای جبهه‌های جنوب بوده و از اهواز به تهران می‌آمده است.»
 

همان روز ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران در رابطه با سانحه سقوط هواپیما در کهریزک بیانیه‌ای صادر کرد. در این بیانیه آمده بود: «بسمه‌تعالی - هموطنان عزیز و شهیدپرور ایران، یک فروند هواپیمای سی-۱۳۰ ارتش جمهوری اسلامی ایران که حامل شهدا و مجروحین جنگ بوده، در روز گذشته از اهواز عازم تهران بود در ساعت ۱۹ شب گذشته دچار سانحه شده و در منطقه میدان تیر کهریزک سقوط می‌نماید. در این حادثه تعدادی از سرنشینان هواپیما نیز شهید و تعدادی مجروح و مصدوم می‌شوند، موضوع تحت بررسی و تحقیق می‌باشد که پس از تکمیل نتیجه به آگاهی هموطنان عزیز خواهد رسید.»
 

ستاد مشترک در بیانیه دیگری که ساعاتی بعد منتشر کرد با اشاره به اسامی برخی از شهدای این واقعه اعلام کرد مراسم تشییع آنان روز پنجشنبه ۹ مهر برگزار می‌شود. در بیانیه دوم ستاد مشترک آمده بود: «امروز ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران با کمال افتخار و سرافرازی گلگون‌کفنانی دیگر را به انقلاب اسلامی ایران هدیه نمود. گلگون‌کفنانی که از بدو پیروزی انقلاب همه چیز خود را وقف این انقلاب نموده و در این راه هرگونه تالم و تاثرات روحی و جسمی را به جان خریده بودند. گلگون‌کفنانی که به انقلاب اسلامی ایران و رهبر عظیم و عزیز آن عشق ورزیده و در این راه سر از پای نشناخته و پروانه‌وار گرد شمع وجود آنان سوختند. اینان به آرزوی قلبی خود که همانا آرزوی فرد فرد پرسنل مسلمان و متعهد و جان بر کف نیروهای مسلح است نائل گشته و به لقاالله پیوستند. ایشان همچون دیگر شهدای نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران از سرباز تا سپهبد شهید قرنی با افتخار زیستند، با سرافرازی و سربلندی در راه حفظ دستاوردهای انقلاب مبارزه کرده و جانانه سر در این راه جان به جان‌آفرین تسلیم نمودند. سرلشکر شهید ولی فلاحی جانشین ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران، سرتیپ نامجو وزیر دفاع و نماینده امام در شورای عالی دفاع و فرمانده دانشکده افسری، سرتیپ شهید فکوری وزیر دفاع سابق و فرمانده سابق نیروی هوایی و مشاور رئیس ستاد مشترک ارتش و برادر شهید کلاهدوز قائم مقام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران از این خیل بودند که در حادثه جانخراش سقوط هواپیمای سی-۱۳۰ همراه تعداد دیگری از برادران ارتشی و سپاه پاسداران و بسیج مستضعفین ندای حق را لبیک گفته و در جوار رحمتش قرار گرفتند.»
 

شورای موقت ریاست جمهوری همان روز با صدور بیانیه‌ای شهادت جمعی از فرماندهان و سربازان ارتش و سپاه در سانحه سقوط هواپیما را تسلیت گفته و اعلام کرد: «برای بررسی درباره علت و چگونگی این سانحه هوایی دستورات لازم به مسئولان امر داده شده است.»
 

روزنامه جمهوری اسلامی دو روز بعد از حادثه اسامی ۴۱ تن از افرادی که در این حادثه شهید یا مجروح شده بودند را به چاپ رساند. این روزنامه نوشت: «یک مقام آگاه انتظامی که در محل سقوط هواپیمای نظامی سی- ۱۳۰ حضور داشته است در یک گفت‌وگوی اختصاصی با جمهوری اسلامی لیست سرنشینان هواپیمای سقوط کرده را اعلام کرد. این مقام مطلع در همین گفت‌وگو از سرنوشت مسافرینی که اسمشان اعلام شده اظهار بی‌اطلاعی کرد و گفت که نمی‌داند این افراد شهید شده‌اند یا مجروح. وی از توضیح بیشتر در مورد حادثه خودداری کرد و گفت اطلاعات بیشتر را هیات بررسی‌کننده این موضوع اعلام خواهد کرد ولی تعداد مسافرین که شامل مجروحین - شهدا و سرنشین سالم بوده است، ۱۰۰ تن می‌باشد.»
 

روزنامه اطلاعات همان روز فهرستی از شهدای احتمالی حادثه سقوط سی-۱۳۰ منتشر کرد که تعداد زیادی از اسامی آن با فهرست روزنامه جمهوری اسلامی مشترک بود اما نکته قابل توجه در هر دوی این فهرست‌ها این بود که نامی از شهید محمد جهان‌آرا در میان نبود. رادیو تلویزیون نیز همچون مطبوعات که آن زمان بیشتر اخبارشان متاثر از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری بود، اشاره‌ای به نام فرمانده شهید سپاه خرمشهر نکرد. این سکوت خبری ادامه داشت تا حوالی چهلم شهدای سقوط که سپاه پاسداران در بیانیه دعوت به مراسم چهلمین روز شهادت سرنشینان سی-۱۳۰ در مدرسه فیضیه قم در کنار نام ۴ فرمانده شهید ارتش و سپاه به نام شهید محمد جهان‌آرا نیز اشاره کرد. در بیانیه سپاه پاسداران که در روز ۱۸ آبان‌ماه منتشر شد، آمده بود: «به مناسبت چهلمین روز شهادت سرداران شهید برادران ارتشی فلاحی، نامجو، فکوری و برادران پاسدار کلاهدوز، جهان‌آرا و دیگر شهدای سانحه هوایی مجلس بزرگداشتی در شهر خون و قیام در مدرسه فیضیه قم از ساعت ۱۴:۳۰ تا ۱۶:۳۰ امروز (دوشنبه) برپاست. به پاس احترام به خون این شهیدان عزیز و تاکید بر ادامه راه‌شان تا پیروزی نهایی اسلام بر کفر و همگام با روحانیت متعهد و بیدارمان در این مجلس شرکت می‌کنیم.»


 

علت سقوط چه بود؟
 

هرچند ابهام‌ها درباره دلایل سقوط هواپیمای سی-۱۳۰ ارتش در هفتم مهر ۱۳۶۰ همچنان پابرجاست و روایت‌های گوناگونی از واقعه بیان شده است اما روایت کمک ‌خلبان این پرواز از دیگر احتمالات بیشتر مورد توجه واقع شده است. محمود خرم‌دل که از حادثه جان سالم به در برده است، چند سال قبل در این‌باره به ماهنامه صنایع هوایی گفت: «پس از ترک اهواز همه چیز مرتب بود تا حدود ساعت ۸ شب به نزدیک کوه‌های حسن‌آباد قم رسیدیم. در این زمان سیستم برق هواپیما به طور کامل از کار افتاد و تاریکی همه جا را فراگرفت و تنها چراغ‌های حرم عبدالعظیم دیده می‌شدند. بر اثر قطع برق موتورهای هواپیما نیز خاموش شدند و سیستم هیدرولیک هدایت از کار افتاد...» ماهنامه صنایع هوایی در شماره ۱۷۶ خود طی گزارشی که درباره سقوط سی-۱۳۰ به همراه این گفت‌وگو منتشر کرد، نوشت: «فکوری ابتدا به کابین خلبان آمد و با چراغ قوه سعی کرد که مشکل را برطرف کند و بعد برای باز کردن دستی چرخ‌ها رفت. چنین احساس می‌شد که فکوری فهمیده است مشکل فرا‌تر از قطع برق است. از آنجا که فرمان هواپیما تریم شده بود هواپیما با سرعتی آهسته و به طور افقی به سمت زمین در حرکت بود. به همین دلیل هواپیما در بیابان فرود آمد. از آنجا که یکی از چرخ‌ها قفل نشده بود، هواپیما به یک سمت خم شده و روی زمین کشیده شد. کمک خلبان با باز کردن پنجره از هواپیما خارج شد و لحظاتی بعد هواپیما با ۸۰۰۰ پوند سوخت منفجر گردید. ۴۵ دقیقه بعد یک بالگرد برای کمک به بازماندگان حادثه به محل آمد.»


آنچنان که از سخنان خرم‌دل و گزارش ماهنامه مذکور برمی‌آید کادر پرواز در زمان سقوط می‌دانسته‌اند که موتور‌ها را از دست داده‌اند با این حال توانستند هواپیما را بر زمین بنشانند. این در حالی است که این فرود، ده‌ها کشته بر جای گذاشته است که درباره آمار بالای آن دلیل دیگری مطرح است. به گفته برخی مسئولان به دلیل اینکه تابوت‌های حامل کشته‌شدگان عملیات ثامن‌الائمه که در انتهای هواپیما قرار داشت با سرعت بسیار بالا به سمت جلو پرتاب شده بود آمار شهدا را بالا برده بود. این روایت بعد‌ها منجر به این شد که حمل تابوت به این شکل در هواپیماهای ترابری ممنوع شود. هواپیماهای ترابری سی-۱۳۰ در آن زمان دو گردان بودند که نقش اصلی را در ترابری نیرو‌ها، مجروحان و شهدا بین اهواز و تهران برعهده داشتند.

 

برای خرید و تهیه مستند معمای سی 130 می توانید اینجا را کلیک نمائید. 


روز گذشته جلسه خوبی در دانشگاه صداوسیما به همت موسسه امید برگزار شد که افتخار داشتم در کنار دوستان و همکاران دیگر، مدیریت پنل را بر عهده داشته باشم. جلسه ای که چهره هایی همانند عباس عبدی، محمد آقاسی (مرکز افکارسنجی ایسپا)، ابراهیمی محسنی (افکارسنجی دانشگاه تهران)، پرویز امینی و مسعود معینی پور حضور داشتند و پیرامون انتخابات امسال ریاست جمهوری و نگرش و سوگیری جامعه بحث شد.

تاکید ویژه مهمانان برنامه این بود که آمار و ارقام در سال های اخیر در جامعه ایران و به خصوص انتخابات، معناداری خاص و ویژه ای دارد. جامعه ما در حال تغییر هست و این تغییر و خواست، و معترض به وضع حال بیش از هر زمان دیگری در انتخابات نمود دارد.

طیف اصولگرای سیاسی، متوجه این تغییرات زیستی جامعه نیست و اینکه جامعه دیگر به این نوع گفتمان و نگاه بالا به پائین رای نمی دهد و اگر با این شیوه سیاست ورزی بخواهند ادامه دهند تقریبا در تهران دیگر اصولگرایی رای نخواهد آورد و در کل کشور نیز نمی تواند با اقبال زیادی روبرو شود.
چهره هایی همانند حدادعادل، ولایتی و محسن رضایی به عنوان شاخصین جریان اصولگرایی اساسا جذابیتی برای جذب رای جامعه ندارند و طیف شکست خورده سیاسی در جامعه ما را همین افراد و نگاه های نزدیک به اینها تشکیل می دهد.

جمنا اساسا طرح از پیش شکست خورده ای بود که هیچ پشتوانه عقلانی و سیاسی برای تشکیل آن نیست (چهره هایی که با تخصص های مختلف دور هم جمع شده اند و گروهی تشکیل داده اند) و رای 16 میلیونی رئیسی صرفا رای به اعتراض نسبت به وضع موجود است. روحانی قابلیت شکست خوردن را داشت، اما در این طرف مخالفین روحانی این پتانسیل را نداشتند که بتوانند وی را شکست دهند.

سه جریان عمده رای و پایگاه اجتماعی در ایران وجود دارد: آقایان خاتمی، احمدی نژاد و جریان نزدیک به هاشمی رفسنجانی. رقابت اگر زمانی بین اینها شکل می گرفت مشخص می شد که در جامعه ما چه کسی دست برتر را دارد.

آمار و ارقام ها واقعیت را بدون روتوش به مسئولین ما نشان می دهد اما برخی از این مسئولین گویا تمایل ندارند با واقعیت ها روبرو شوند و آمار و افکارسنجی های مراکزی همانند ایسپا، دانشگاه تهران و صداوسیما این دور هم بسیار نزدیک به نتیجه نهایی انتخابات را پیش بینی کرده بودند اما خیلی ها تا روز انتخابات هم این آمار را باور نداشتند اما بعدا اذعان کردند که درست بوده است.

در کل جلسه دیروز برآورد خوبی از نظرسنجی ها و نشان دهنده جهت گیری های سیاسی و اجتماعی جامعه ما بود که نشان می دهد جامعه به کدام طرف در حرکت است و اگر گروه های سیاسی متوجه شرایط جدید نشوند به سرعت از صحنه سیاسی توسط مردم حذف خواهند شد و شانسی برای بقا نخواهند داشت.

میرحسین موسوی از شهید حسن آیت می گوید!

شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۰۵ ب.ظ

مرداد 1388 ،روزنامه وطن امروز در مصاحبه ای با دکتر اسرافیلیان از اساتید دانشگاه علم و صنعت و از دوستان قدیمی شهید حسن آیت، به روایت کمتر شنیده شده ای از میرحسین موسوی و اختلافات فکری وی با شهید حسن آیت ( اولین دبیرسیاسی حزب جمهوری اسلامی) اشاره کرد که در نوع خود جالب بود و در آن ایام به شدت خبرساز شد. بعد از آن هم روزنامه جوان و خبرگزاری فارس مطالبی را با همین محتوا منتشر کردند که هر دو رسانه با شکایت میرحسین موسوی مواجه شدند و کار به دادگاه کشید اما هر دو رسانه تبرئه شدند.

اما در این میان شاید از همه شنیدنی تر سخنان خود مهندس موسوی درباره حسن آیت باشد و اینکه آیت درباره موسوی چه می گفته است و اختلافات چه بوده باشد!
1 سال قبل از انتخابات جنجالی سال 88، در تیرماه 1387 نشریه شهروند امروز در پرونده بازخوانی تفکرات شهید بهشتی و حزب جمهوری اسلامی مصاحبه ای منتشر نشده با میرحسین موسوی را منتشر کرد که موسوی در چند بند آخر آن مصاحبه درباره حسن آیت و اختلافات خود با آیت صحبت کرده بود. مصاحبه ای که به آن توجه نشده، اما شنیدن اختلافات آیت با موسوی از زبان خود موسوی خواندنی است.

موسوی در این مصاحبه می گوید که در ابتدا در حزب جمهوری اسلامی جریاناتی وجود داشت که موضع جدی در قبال دکتر مصدق و مخالفت با وی داشتند. هر کس هم در حزب وارد می شد و طرفداری از جریانات ملی شدن صنعت نفت و دکتر مصدق  می کرد با واکنش این جریان مواجه می شد.
ما این ها را به شهید بهشتی اطلاع دادیم و ایشان هم موافق برخوردها نبودند. چند سطر پائین تر موسوی از این جریان و افراد آن نام می برد و آن ها را شهید آیت و محمود کاشانی عنوان می کند. اینکه به موسوی نیز گفته می شد او نیز حامی جریانات ملی گرا و مصدق است اما موسوی می گوید اینگونه نیست و من نه طرفدار مصدق هستم و نه کاشانی و این اختلافات قدیمی و تاریخی را نباید زنده کرد! همچنین موسوی به سابقه دوستی و ارتباط با دکتر پیمان اشاره می کند که شهید آیت به همین موضوعات نیز درباره سابقه مهندس موسوی حساس بوده است.

خاطرات از چاپ پوستر 30 تیر 1358 به مناسبت قیام 30 تیر هم مطرح می شود که باعث شروع اختلافات بود و باعث اختلافات جدی دیگری هم شد.
چند خط پائین تر موسوی از نقش ویژه شهید آیت در تصویب اصل ولایت فقیه تجلیل می کند و می گوید که در پیش نویس قانون اساسی، اصل ولایت فقیه وجود نداشت و با تلاش دکتر آیت این بند در مجلس خبرگان قانون اساسی تصویب شد.

در این مصاحبه چند نکته قابل توجه است: 1- خود مهندس موسوی صریحا از اختلافات جدی فکری با دکتر آیت می گوید و اینکه آیت منتقد جدی وی بوده است. 2- آیت منتقد جدی جریانات ملی گرا و طرفدران مصدق در حزب جمهوری بود و این را آشکارا بیان می کرد و همچنین به رابطه سیاسی میر حسین موسوی با دکتر حبیب الله پیمان نیز حساس بوده و هشدارهایی در این باره داده بود. 3- آیت نقش ویژه ای در تصویب اصل ولایت فقیه داشت و حتی در شورای انقلاب وقتی پیش نویس قانون اساسی ارائه شد و این اصل در آن نبود، در مجلس خبرگان قانون اساسی، حسن آیت بود که پیگیر تصویب این اصل شد و به نتیجه رسید.

به هر حال بازخوانی این مصاحبه نشان می دهد که از مخالفین جدی مهندس موسوی در حزب جمهوری به اذعان خود وی، شهید حسن آیت بوده است و بارها و بارها بین این دو فرد اختلافات فکری بروز پیدا کرده بود و ریشه این اختلافات در تفکرات این دو فرد در جریانات تاریخی معاصر ایران و نگرش به مسائل سیاسی بوده است. اختلافاتی که در سال های اخیر باز مورد توجه قرار گرفته است.


مصاحبه میر حسین موسوی پیرامون حزب جمهوری اسلامی


ادامه مصاحبه میر حسین موسوی پیرامون حزب جمهوری اسلامی

40 روز پس از رحلت امام خمینی(ره) در تیرماه 1368، نماینده وقت مردم کرج در مجلس شورای اسلامی نطقی آتشین و حاشیه ساز ایراد کرد که عواقب جدی برای وی به همراه داشت.

عبدالمجید شرع پسند که جوان ترین نماینده مجلس بود و در 25 سالگی به مجلس دوم شورای اسلامی راه پیدا کرده بود و سابقه مجروحیت و جانبازی در سال 60 را داشت و برادر وی مهدی شرع پسند هم از  سپاهیانی بود که به شهادت رسیده بود، در نطق پیش از دستور خود در تیرماه 68 از خطر انحراف در انقلاب اسلامی پس از رحلت امام (ره) سخن گفته بود و اینکه با شرایط کنونی خوش بین به عاقبت انقلاب نیست و ... .

نطق وی با برخورد شدید افراد جناح چپ آن زمان ( که امروز اصلاح طلب می باشند ) همانند حجت الاسلام مهدی #کروبی و حجت الاسلام مجید انصاری و ... مواجه شد.

حجت الاسلام کروبی در واکنش به این نطق نماینده مجلس گفته بود:

«حقاً آقای شرع پسند بداند که کل مخالفین قسم خورده ی نظام جمهوری اسلامی اعم از منافقین، چپی‌های صددرصد، توده‌ای را خوشحال کرد و هر کدامشان پشت این تریبون بودند دیگر مطمئناً از آن بدتر نمی‌گفتند! نکته‌ای که من دربارهٔ فرمایشات آقای شرع پسند با آقایان نماینده‌ها دارم این است که آقای شرع پسند تقاضای استعفا کرده‌اند. نمایندگان مجلس اگر صلاح بدانند خواهش می‌کنم بعضی‌ها نیایند شفاعت بکنند یا بگویند که ایشان آگاه نیست چون کاملاً آگاه است از حرف‌هایی که می‌زند. معلوم است خلاصه سخنگوی یک مجموعه و یک جریان و یک طیفی هست... .  به هر جهت براساس منطق ما، اینجا بهترین جاست و آقای شرع پسند شایستگی اینجا بودن را ندارد، از نظر منطق آقای شرع پسند، اینجا مال مرتجعین و لیبرال‌ها و آنها هستند که برای اسلام سال‌ها جان کنده‌اند دارد هدم اسلام می‌کند. برود دنبال آنهایی که برای اسلام یا برای خلق دفاع می‌کنند و کسی شفاعت او را نکند».

حجت الاسلام حسن #روحانی نماینده وقت مجلس سوم نیز به شدت بر شرع پسند و نطق او تازید تا جائیکه که شرع پسند مجبور شد استعفا دهد، اما علنا با تائید آیت الله #هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی برکنار شد!

شرع پسند با نامه انتقادی و تند 154 نفر از نمایندگان چپ مجلس سوم برکنار شد و پس از برکناری مدت ها در زندان به سر می برد و با آنکه در دوره نمایندگی از مصونیت قضایی برخوردار بود، اما بازجویی به جرم جاسوسی پس می داد! تا با دخالت مسئولین ارشد نظام پس از ماه ها تبرئه و آزاد شد!

برخورد با مجید شرع پسند صرفا به دلیل نطق انتقادی ساده در مجلس شورای اسلامی آن هم در شرایطی که یک نماینده مصونیت قضایی و حقوقی دارد اتفاقی تامل برانگیزی بود. آن هم از جانب جناح چپ و بزرگان آن در مجلس سوم همانند حجت الاسلام کروبی، انصاری و یا جناح راست آن زمان همانند حجت الاسلام حسن روحانی که شعار آزادی سر می دادند و در سال ها بعد خود را پیش رو در دفاع از حقوق شهروندی و دفاع از کرامت انسان ها معرفی کردند!

با گذشت بیش از 28 سال از آن تاریخ آیا پیش بینی و سخنان شرع پسند محقق نشده است؟ این روزها وی گویا همچنان در کرج ساکن است و به شغل معملی اشتغال دارد اما از مصاحبه پرهیز می کند و نتوانستم راه ارتباطی با وی پیدا کنم.

اما شاید با اتفاقات سال های اخیر، شرع پسند عاقبت محکوم کنندگان آن روزهای خود همانند حجت الاسلام کروبی را دید و هم محقق شدن پیش بینی های ساده خود را به عین مشاهده کرد.


هفته قبل تحریم های جدید علیه ایران تصویب شد که مهم ترین و جامع ترین تحریم های تمامی چهار دهه اخیر علیه ایران است. اینکه سپاه به عنوان مهم ترین نهاد امنیتی کشور که در حوزه سازندگی هم حضور جدی دارد تحریم شده است و بر اساس FATF که سال گذشته به امضاء ایران رسید بانک های داخلی ما حق مشارکت مالی با این نهاد را دیگر ندارند یعنی خود تحریمی داخلی که عملا سپاه را محدود می کند و هم باعث توقف فعالیت های عمرانی کشور که سپاه در آنها نقش دارد می شود و این یعنی ضربه پذیر شدن کشور.

اگر بانک ها هم به صورت مخفیانه با سپاه فعالیت ها را ادامه دهند که تحریم می شوند و کشور با بحران اقتصادی ارزی گسترده ای مواجه می شود که رابطه اقتصادی با جهان قطع می شود و نرخ ارز افزایش چشمگیر می یابد و همین مختصر پول نفت هم دیگر وارد کشور نمی شود. یعنی یک بن بستی که در نهایت نظام از آن متضرر می شود.

با چند کارشناسی که در هفته های اخیر صحبت کرده ام همه یک نظر واحد داشته اند. پس از صنعت هسته ای به دلیل اتفاقاتی که در سال های 90 و 91 رخ داد و اینگونه وانمود شد که مشکلات اقتصادی و بین المللی کشور به هسته ای باز می گردد و اگر هسته ای نباشد مشکلات حل می شود! و باعث توافق برجام و توقف صنعت هسته ای و تبدیل آن صرفا به ماکتی شد، حالا در ادامه همان زمینه چینی ها در برجام و مکمل آن با FATF این بار سپاه به عنوان رکن رکین نهاد امنیتی کشور و یکی از بازوان سازندگی هدف اصلی است تا با اتفاق افتادن بحرانی شبیه به نیمه دوم سال 91، اینبار مقصر را سپاه جلوه دهند و به جامعه بگویند اگر خواهان حل شدن بحران اقتصادی کشور هستید پس به این سو باید برویم که سپاه منحل شود تا بانک های کشور دیگر نیازی نباشد با سپاه ( به عنوان یک سازمانی که آمریکا آن را تروریستی می داند) همکاری کنند و بانک های ما هم تحریم بین المللی نباشند و مسائل حل شود.

این ها یعنی برجام و اتفاقات سال های 92 و 93 زمینه ای شد برای چیدن یک زیربنایی تا آرام آرام به بهانه موضوع هسته ای زیربناهای اقتصادی و امنیتی کشور هم آسیب پذیر تر شود و این دور باطل همچنان ادامه می یابد.

آمریکا در مدت اخیر هم انقدر در تحریم ها جدی بود که حتی تهدیدات فرماندهان ارشد سپاه در صورت تصویب تحریم ها کارگر نیفتاد و تحریم ها با رای بالا تصویب شد و بازی جدیدی آغاز شده است که احتمالا تا چند ماه آینده اثرات آن بر اقتصاد ما آشکارتر می شود.

تا زمانیکه بانک ها و اقتصاد ما انقدر آسیب پذیر است و تفکر کنار آمدن با غرب بر سر مصالح ملی در میان ما جاری است و تفکر ما دقیقا آن چیزی است که در زمین بازی دشمن ما تعریف می شود، حکایت همان حکایت سابق است. سال 91 تاثیرات آن را دیدیم و درس عبرت نشد و باز احتمالا سال 96 همان بازی تکرار می شود. بازی خطرناکی که در نهایت می تواند به بودن یا نبودن اصل نظام برسد! اقتصاد و نظام غلط بانکی همچنان پاشنه آشیل ماست.


سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، از جمله کلیدی ترین و مرموزترین سازمان های سیاسی ایران در 3 سال ابتدایی انقلاب و پس از یک مقطع توقف فعالیت ها، از ابتدای دهه 70 تا سال 1388 بود. این سازمان عملا از سال 1358 تا 1360 در بسیاری از نهادهای امنیتی و نظامی کشور همانند اطلاعات دفتر نخست وزیری، سپاه پاسداران و ارتش نیرو و کادر اجرایی رده بالا داشت و در تغییر و تحولات آن مقطع بسیار تاثیرگذار بود.

محمد سلامتی به عنوان دبیر کل وقت سازمان مجاهدین انقلاب ( و از نفرات جناح چپ سازمان در سال های ابتدایی انقلاب) در مصاحبه با روزنامه خرداد که در سه شماره متوالی در آذر و دی ماه 1377 منتشر شد به بازخوانی مطالب مهمی درباره ارتش و سپاه پرداخته بود که تاکنون مغفول واقع شده است و حاوی اطلاعات مهم و کلیدی است.

سلامتی در بخشی از این مصاحبه که در 1 دی ماه 1377 در روزنامه خرداد منتشر شده است درباره نقش این سازمان در رشد برخی از فرماندهان سپاه و ارتش در مقطع سال 1358 و 1359 می گوید:

" اوایل انقلاب مناطقی همانند کردستان، گنبد کاووس و سیستان و بلوچستان وضعیت نامناسبی داشت و هرج و مرج در آنجا بیداد میکرد. سازمان مجاهدین انقلاب با رایزنی هایی که با مسئولان کشور کرد، قرار شد استان کردستان را تحویل بگیرد و با کارهایی که انجام می دهد بعد از مدتی کردستان را آرام و امن تحویل مقامات بدهد. به همین دلیل سازمان پیشنهاد کرد که محمد بروجردی به عنوان مسئول سپاه غرب کشور انتخاب شود که این اتفاق افتاد و از طرفی دیگر صیاد شیرازی که از افسران ارتش هم بود مسئول ارتش در غرب کشور شود. این اتفاق هم البته رخ داد."


مصاحبه محمد سلامتی با روزنامه خرداد، 1 دی ماه 1377



این مصاحبه زمانی جالب تر می شود که بدانیم شهید علی صیاد شیرازی در آن مقطع زمانی در روندی غیر معمول در ارتش و مشکوک با دو درجه ارتقا نظامی به سرهنگ دومی می رسد و می تواند به فرمانده ارتش در غرب کشور برگزیده شود که با این مصاحبه هم مشخص می شود این اقدام اراده و دست غیب سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی برای بالا بردن صیاد شیرازی بوده است! بعدها با سقوط هواپیمای حامل فرماندهان ارتش و سپاه در 7 مهرماه 1360 در کهریزک تهران و شهادت فلاحی و فکوری و نامجو که از فرماندهان ارتش و وزیر دفاع بوده و نفوذ زیادی در ارتش داشتند، راه برای کنار زدن ظهیرنژاد فرمانده نیروی زمینی ارتش و کسی که سال ها تجربه بیشتری از صیاد شیرازی در ارتش داشت فراهم شد و چند ماه بعد شهید علی صیاد شیرازی به عنوان فرمانده نیروی زمینی ارتش معرفی میشود و در 9 مهرماه هم ظهیرنژاد فرمانده ستاد مشترک ارتش شد. از همین جاست که به دلیل رعایت نشدن برخی ضوابط نظامی در ارتش اختلافات میان فرماندهان اوج میگیرد، برخی ها کنار گذاشته می شوند، برخی تنزل درجه پیدا می کنند و سپاه و ارتش هم شاهد اختلافات جدی می شوند! این اختلافات آیا نتیجه عملکرد غیر مستقیم سازمان مجاهدین انقلاب بوده است؟

اراده سازمان مجاهدین انقلاب در این تغییرات و تحولات در ارتش تامل برانگیز است، به خصوص زمانیکه متوجه شویم نفوذی ها در اوایل انقلاب از طریق نفرات کلیدی این سازمان سیاسی در برخی از مراکز همانند دفتر نخست وزیری نفوذ کرده بودند، به خصوص زمانیکه متوجه شویم سقوط هواپیمای ارتش در 7 مهرماه 1360 مشکوک بود، به خصوص زمانیکه متوجه شویم اراده ای برای کنار زدن قاسمعلی ظهیرنژاد و برخی های دیگر از فرماندهی نیرو در ارتش وجود داشت و با حذف فلاحی و فکوری و نامجو این اراده محقق و مسیر هموار شد و ... .

شبیه به همین اراده غیر مستقیم و دست غیب هم به نظرم در مورد میر حسین موسوی وجود داشت. تا زمانیکه موسوی به عنوان یک فعال سیاسی گمنام و کمتر شناخته شده در آبان ماه 1360 نخست وزیر شود، ترورهای عجیب و معناداری همانند انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و حذف دیالمه، حذف حسن آیت در مرداد 1360 ( به عنوان منتقدین جدی موسوی) و حذف رجایی و باهنر رخ داد و ادامه یافت و تا وقتی موسوی نخست وزیر شد این ترورها هم به نحو معناداری متوقف شد! قطعا میر حسین موسوی فردی خائن و نفوذی نبوده است و در این شکی نیست، اما قطعا دست ها و اراده هایی از نخست وزیری کشور در تغییر مسیر انقلاب اسلامی سود می بردند.

مصاحبه محمد سلامتی 3 ماه قبل از شهادت صیاد منتشر شد و صیاد شیرازی هیچگاه این مصاحبه را نفی نکرد و موضعی درباره آن نگرفت. شاید اگر کسی دنبال گرای سقوط هواپیمای ارتش در 7 مهر 60 است باید به سراغ این مصاحبه ها برود و حرف های مهم اما شنیده نشده را بشنود!