گاه نوشته ها

مهدی دزفولی هستم، وبلاگ نویسی را از شهریور ماه 1382 آغاز کردم.علاوه بر وبلاگ نویسی، فعالیت های مختصر مطبوعاتی (همکاری با هفته نامه پنجره، فصلنامه ارغنون، روزنامه شرق و اعتماد) و مستند سازی هم داشته ام.پیش از این سردبیر سابق سایت خبری تحلیلی شفاف و مدیر اجرایی فصلنامه ارغنون بوده ام.

پیش از این 3 وبلاگ دیگر داشته ام که به دلایلی یا فعالیت آن ها متوقف شد و یا با فیلتر مواجه شدند و این وبلاگ چهارمین وبلاگی است که در آن می نویسم.امیدوار اینجا محلی برای تبادل آرا و نظرات مختلف باشد و بتوانم به صورت مستقیم نوشته های خودم را در اختیار دیگران قرار دهم.

بایگانی

۲۳۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سید مهدی دزفولی» ثبت شده است

روز یکشنبه 27 فروردین ماه در حاشیه اکران مستند وداع با اسلحه در دانشگاه صنعتی شریف، مناظره ای با حضور آقایان علیزاده و زیباکلام برگزار کردیم که بازتاب خوب و وسیعی داشته است.

متن بخشی از قسمت اول این مناظره در ادامه تقدیم می شود. متن قسمت دوم هم در صورت امکان در همین بلاگ منتشر خواهد شد.

 

به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری تسنیم، مناظره‌ای با موضوع راهبرد ایران در قبال فلسطین و رژیم صهیونیسیتی از سوی بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی شریف با حضور علی علیزاده کارشناس مسائل بین الملل و صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران به صورت ویدئو کنفرانس برگزار شد.

 

زیباکلام در بخشی از این مناظره با بیان سخنانی با اشاره به دیدگاه مسئولان کشورمان درباره رژیم صهیونیستی گفت: آن چیزی که جمهوری اسلامی از اسباب و علل شکل گیری اسرائیل عنوان می کند، درست نیست عباراتی مانند اینکه برای دشمنی با اسلام اسرائیل را درست کردند به هیچ وجه درست نیست و ساخته و پرداخته ذهن دیگران است.

وی با بیان اینکه رهبران اسرائیل هرگز نگفتند ما می خواهیم جمهوری اسلامی را نابود کنیم، افزود: با این وجود این جمهوری اسلامی ایران بوده که از روز اول گفته می خواهیم اسرائیل را ناوبود کنیم.

این استاد دانشگاه تهران افزود: از یک طرف می گوییم دنبال سلاح هسته ای نخواهیم رفت ولی دایم می گوییم اسرائیل را نابود می کنیم.

وی تاکید کرد:در میدان فلسطین تایمر نابودی اسرائیل را گذاشته ایم و بعد می گوییم  ما کی گفته ایم می خواهیم اسرائیل را نابود کنیم.

زیباکلام با اشاره به دیدگاه کشورهای غربی درباره انرژی هسته ای ایران گفت: اگر غربی‌ها مخالف برنامه هسته ای ما هستند به واسطه تهدیدی است که از جانب پیشرفتهای هسته ای ما متوجه اسرائیل می شود.

علی علیزاده نیز در این مناظره با اشاره به اینکه باید منطقی بحث کرد در توصیه ای به مخاطبان این برنامه گفت: تنها توصیه ای که به جوانان و دانشجویان می کنم یادگیری زبان انگلیسی است اگر شما بتوانید انگلیسی یاد بگیرید و به گوگل دسترسی داشته باشید، می توانید به راحتی پاسخ این بحث ها را خودتان دهید.

 

هیچ مسئول رسمی در ایران نگفته اسرائیل را نابود می کنیم

وی تاکید کرد: حرفهای اقای زیباکلام شاید برای برخی جذاب باشد من در دهه 70 که در ایران و اصلاح طلب بودم از این حرفها استقبال میکردم.

علیزاده با اشاره به اینکه چه کسی از مسئولان ایران گفته ما ایران را نابود می کنیم، افزود: کدام یک از مسئولان رسمی ایران از اقای هاشمی تا خامنه ای و خمینی گفته ما اسرائیل را نابود می کنیم؟ همیشه گفته شده اسرائیل نابود می شود اگر منظور شما احمدی نژاد است که خودش توصیخ داده است. اینکه چون اسرائیل چون رژیمی آپارتایدی است مانند آفریقای جنوبی نابود می شود.

وی با اشاره به شیوه استدال زیبا کلام در مناظره و بحث های سیاسی یادآور شد: کاری که آقای زیباکلام در بحث می کند که من به آن می گویم استدلال مردم پوشالی، این است که در صد هزار نفر مخاطب خود می گردد، نخاله ترین فرد و انتقاد را پیدا می کند و به آن خرف و انتقاد استناد می کند مانند اینکه کسی به بحث ها مهم من کاری ندارد اما می گوید چرا موهات فرفری است، کدام مسئولی گفته ایران دنبال نابودی اسرائیل است و یهودیت و اسلام همیشه با هم جنگ داشتند؟ شاید یک امام جمعه ای در فلان منطقه دور حرفی زده باشد منظور من مقام رسمی کشور است.

علیزاده خطاب به زیباکلام گفت: مسئله ایران هسته ای نیست اما اگر به فرض ایران به بمب اتم دست یابد مسئولان اسرائیل دیگر از لزوم نابودی ایران می گویند. ایران که سلاح هسته ای ندارد اما خوب است بگویید اسرائیل کی به بمب هسته ای دست یافت که خودتان بهتر می دانید در سال 1966 به سلاح اتمی  رسید. ایا به نظر شما اسرائلی که بمب هسته ای دارد برای ایران تهدید نیست؟

وی با اشاره به استراتژی مسئولان اسرائیلی که در زمان شارون نیز مطرح شه بود، گفت: از نظر آنها برای اینکه امنیت اسرائیل تامین شود نیاز است منطقه درگیر جنگ و درگیری و تجریه طلبی شود این توهم توطئه نیست.خیلی ها معتقدند یکی از عواملی که به طولانی شدن جنگ ایران و عراق می دمید اسرائیل بود.

این کارشناس رسانه ادامه داد: در منطقه چه کشوری دوست نزدیک داعش بود؟  بسیاری از سربازان مجروح داعش در این کشور درمان می شدند، زمانیکه سوریه گرفتار جنگ بود اسرائیل نفس راحتی کشید چون آن زمان دیگر موضوع فلسطین برای منطقه و کشورهای اسلامی اولویت نبود. رابطه اسرائیل همیشه با کردهای ایران و عراق چگونه بود چون می دانستند کردستان می تواند اسرائیل دوم در منطقه شود و ایران و عراق را گرفتار کند.

وی با اشاره به اقدامات اسرائیل علیه ایران و توانایی هسته ای کشورمان به کتاب های نوشته شده از سوی نویسندگان غربی درباره این مسئله اشاره کرد و ادامه داد: اسرائیل با ویروس استاکس نت دنبال ضربه به توانایی هسته ای ایران و بروز یک فاجعه در ایران بود. از سال 2011 به دانشمندان هسته ای ایران ضربه زدند و برخی را ترور کردند. دشمنی های اسرائیل خیلی بیشتر از این حرفهاست.

وی با اشاره به واقعیت های موجود در سیاست جهان تاکید کرد: ایران کشور وسیعی است اگر صاحب انرژی هسته ای شود همه کشورها باید به آن باج دهند. آمریکا و زمانی هم روسیه نمی خواست ایران دارای این انرژی شود زیرا جدا از دیگر مولفه ها ایران در چهار راه جهان و منطقه قرارد دارد و اگر به انرژی و به خصوص سلاح هسته ای دست یابد به ارباب و رئیس منطقه تبدیل می شود و  هیچ کشوری نمی تواند بدون باج دادن به او در منطقه حضور داشته باشد.

علیزاده با اشاره به تاریخچه ایجاد رژیم جعلی صیونیستی در منطقه گفت: اسرائیل زائده ای بود که غرب در منطقه ما درست کرد. از سال 1960 مسئله یهودیت برای اروپا موضوع مهمی بود چون از یک طرف انباشت سرمایه داشتند چون طبق عقایدشان فقط با یهودیت مراوده مالی داشتند و از یک طرف مسائل دیگری را برای اروپا ایجاد کرده بودند و همین مسائل باعث شد آن را به منطقه ما منتقل کنند یعنی غرب مسئله خود را  به خاورمیانه منتقل کرد. به همین دلیل از اسرائیل به عنوان یک کلونی سرطانی نقل می کنند.

وی با اشاره به اینکه ایران از آرمان قدس و فلسطین حمایت می کند و یک دلیل آن این است که نمی خواهد اسرائیل در منطقه و همسایگی او باشد، تاکید کرد: اگر ایران صاحب قدرت و بمب هسته ای شود نیروی مسلط منطقه می شود امریکا و اسرائیل این را نمی خواهند.اسرائیل را می توانیم  درک کنیم اما شما اقای زیباکلام چرا با رهبری و اقایی ایران در منطقه مشکل دارید و دوست دارید ایران همیشه ذلیل و بدبخت باشد.

 زیباکلام با انتقاد از عدم ارائه مجوز به کتابش درباره تولد اسرائیل گفت: همانند سایر ایرانی های هم نسل ام من هم تصور می کردم که اسرائیلی ها مردمانی متجاوز، زورگو، ظالم، غاصب و بی رحم هستند که به کمک استعمار انگلستان و شبکه مخوف صهیونیستی سرزمین فلسطین را تصاحب کردند که درست نیست.

 

نمی توانیم تمام ناکارآمدی‌هایمان را به اسرائیل حواله کنیم

وی گفت: این کتاب نظریه‌پردازی من نیست، این کتاب توضیح می‌دهد که اگر بخواهیم بدانیم اسرائیل چرا به وجود آمده است، باید برگردیم به 4000 سال پیش، از زمان حضرت موسی، باید عقبه‌ی وجود اسرائیل را از آن زمان بررسی کنیم، نه اینکه این دلایل را برای تولد اسرائیل بیان کنیم.

این استاد دانشگاه تهران گفت: ما نمی توانیم تمام ناکارآمدی‌هایمان را به اسرائیل حواله کنیم. نمی توانیم بگوییم جنگ ایران و عراق به خاطر اسرائیل طول کشید. جنگ ایران به خاطر حرف رهبر ایران طول کشید که گفت راه قدس از کربلا می گذرد و 8 سال طول کشید تا بفهمند نمی‌توانند کربلا را فتح کند.

وی افزود: مشکل جمهوری اسلامی با رژیم اسرائیل براساس تئوری توطئه موجود در جمهوری اسلامی ایجاد شده است. این دید که اسرائیل با ضدیت با اسلام به وجود آمده است صحت ندارد.

علیزاده گفت:  شما با توسعه‌طلبی آمریکا و انگلیس مشکلی ندارید، اما با توسعه‌طلبی کشور خودتان مشکل دارید. راه قدس از کربلا می گذرد را امام به شهید متوسلیان گفت و منظورشان با چیزی که شما می گویید متفاوت است.

 

 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی برخی از چهره‌های مشهور حوزه علمیه، شروع به مخالفت با امام‌(ره) و انقلاب اسلامی کردند. چهره‌هایی که طرفداران پرشماری نیز داشتند و معتقد بودند برداشت و تفسیر آنها از اسلام، صحیح و کامل و درست است و این برداشت‌های امام از اسلام است که صحیح نیست و ما چیزی به نام اسلامی انقلابی نداریم. از جمله اولین این افراد، آیت‌ا... سید کاظم شریعتمداری بود که در دو کودتای نوژه و کودتای صادق قطب‌زاده علیه انقلاب اسلامی فعالیت کرد و حزب ساخته او با نام حزب مسلمان مبارز بارها در آشکار و نهان علیه انقلاب اسلامی بیانیه صادر کرد و موضع گرفت. در دیدگاه آیت‌ا... شریعتمداری اسلام انقلابی جایی نداشت و نهایت مبارزه، مبارزه با بهائیان بود.چهره بعدی آیت‌ا... سیدمحمد شیرازی، بزرگ خاندان شیرازی بود که در ابتدا و در نجف حامی امام(ره)‌ بود اما بعد از مدتی به مخالفت با امام و انقلاب اسلامی پرداخت و معتقد به عدم وحدت در جهان اسلام بود و برادر کوچک‌تر او (آیت‌ا...سید صادق شیرازی) که بعد از او جانشین ایشان شد نیز در این سال‌ها به صورت علنی علیه جمهوری اسلامی و امام(ره) موضع می‌گیرد.
و در نهایت چهره آخر آیت‌ا... حسینعلی منتظری است که جدی‌ترین مخالفت و تقابل را با امام(ره)‌ از سال ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۸ را داشت و توسط امام از قائم‌مقامی رهبری عزل شد و طبق نامه تاریخی و مشهور امام، آیت‌ا... منتظری معتقد به کشورداری توسط لیبرال‌هایی مانند بازرگان و یزدی بود و چنانچه منتظری به مقام رهبری می‌رسید کشور از آن طریق در اختیار ضدانقلاب قرار می‌گرفت و انقلاب اسلامی شکست می‌خورد. آیت‌ا... منتظری در سال‌های بعد از رحلت امام(ره) به نقد امام و انقلاب اسلامی پرداخت و علنا خود را چهره‌ای مخالف جمهوری اسلامی نشان داد.
کتاب مصاف تقابل این سه چهره با امام(ره) ‌در دهه اول انقلاب اسلامی را روایت می‌کند. سیدمهدی دزفولی، نویسنده در مراسم رونمایی از این اثر که اخیرا با حضور نویسنده، عمادالدین باقی، سیدمحمدعلی ابطحی و سیدجواد حسینی برگزار شد، درباره انگیزه تالیف و نگارش این کتاب می‌گوید: سال ۱۳۹۸ احساس می‌شد بخش مهمی از تاریخ دهه اول انقلاب که زمان مهم و کلیدی هم بوده، مورد غفلت واقع شده است و من تلاش کردم این مقطع مهم که در واقع تقابل برخی از چهره‌های روحانی و حوزوی با حضرت امام(ره)‌ بوده است را بیان کنم و بگویم برخلاف باور و تصور عده‌ای که گمان کرده و می‌کنند که انقلاب اسلامی، انقلابی بوده است که همه روحانیت و حوزه‌ها در آن نقش داشته‌اند و به تعبیر شریعتی روحانیت یک حزب تمام بوده، در واقع این‌طور نبوده است. اتفاقا برخی از مخالفان و دشمنان جدی و اصلی انقلاب اسلامی مردم ایران و رهبری امام(ره) در حوزه‌ها و در میان روحانیون بوده‌اند که مطرح‌ترین آن افراد، افرادی مانند آقایان شریعتمداری و شیرازی بوده‌اند. آقای منتظری هم در دهه اول انقلاب همراه انقلاب و امام(ره)‌ بود اما بعد از ماجراهای سال ۶۷ و ۶۸ تبدیل به منتقد و مخالف شد و پشت پا به تمام آن سوابق قبلی زد و تبدیل به یکی از مخالفان جدی نظام جمهوری اسلامی شد. تمام تلاش من این بوده است که در کتاب مصاف به همین جریانات و کارشکنی‌ها و مخالفت‌ها اشاره کنم.

 

برای مشاهده این یادداشت در سایت جام جم آنلاین و یا روزنامه جام جم می توانید اینجا را کلیک نمائید. 

سقوط از نیمه راه

شنبه, ۱۳ اسفند ۱۴۰۱، ۰۹:۴۴ ب.ظ

 

محمدعلی میرزایی، روزنامه‌نگار: انقلاب اسلامی مردم ایران فراز و نشیب‌های فراوانی داشته است و درباره ابعاد مختلف آن در ۴ دهه اخیر کتاب‌های مختلف و فراوانی نوشته و نشست‌های تخصصی بسیاری برگزار شده است اما یکی از ابعاد انقلاب اسلامی بویژه در دهه اول پیروزی انقلاب که کمتر به آن توجه شده است، سنگ‌اندازی برخی روحانیون در سال‌های قبل و بعد از پیروزی انقلاب در مقابل حرکت انقلابی امام(ره) و انقلاب اسلامی مردم ایران بود. اخیرا کتابی با عنوان «مصاف» توسط نشر معارف به زیور طبع آراسته شده که درباره همین ماجرا و مخالفت عده‌ای از روحانیون سرشناس با انقلاب اسلامی و امام خمینی(ره)‌ است که توسط سیدمحمدمهدی دزفولی، پژوهشگر و مستندساز تالیف شده است. با دزفولی درباره این کتاب و چگونگی نگارش آن گفت‌وگو کردیم.

* چطور شد سراغ این موضوع رفتید؟

ممنون از شما که فرصتی در اختیار من قرار دادید. ببینید! واقعیت این است که انقلاب اسلامی ایران، مخالفان و دشمنان زیادی داشته و دارد که در این سال‌ها درباره مخالفان انقلاب در داخل و خارج کتاب‌هایی نوشته و بحث‌های زیادی شده است؛ منظور من، هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی است اما یکی از این دشمنی‌ها و مخالفت‌هایی که شاید زیاد درباره آن بحث نشده و کتاب زیادی هم نوشته نشده اما مهم و کلیدی و قابل تامل است، مخالفت عده‌ای از روحانیون و مراجع تقلید مشهور با انقلاب اسلامی مردم ایران و رهبری حضرت امام(ره)‌ بوده است. در افکار عوام جامعه شاید این طور جا افتاده باشد که انقلاب اسلامی سال 1357 انقلاب روحانیون بود و روحانیت قدرت را به دست آورد و تحصیل‌کرده‌های حوزه‌های علمیه مثلا از طریق انقلاب اسلامی توانستند به مقامات رسمی حکومتی برسند یا به تعبیر شریعتی، روحانیت یک حزب تمام بود و هست! و روحانیت یکدست است و همه با هم هستند! اما در واقعا اصلا این گونه نبوده و نیست. حرکتی که حضرت امام(ره)‌ سال 1342 شروع کرد و 15 سال بعد در 1357 به نتیجه و ثمر رسید، مخالفان جدی در میان روحانیون و حوزه‌های علمیه داشت و همچنان هم دارد. ما مرجع تقلیدی همانند آیت‌الله سیدکاظم شریعتمداری را داشتیم که علنا از شاه و دربار حمایت می‌کرد و چشم بر همه نقص‌ها و ظلم‌های دستگاه شاه بسته بود و حتی حاضر نبود علیه اسرائیل حرف بزند! وی مخالف انقلاب به رهبری امام بود و حتی ردپای ایشان در کودتای نقاب (نوژه) هم دیده می‌شود. ما مرجعی همانند سیدمحمد شیرازی را که بزرگ و پدر معنوی همین جریان شیرازی‌های امروز است هم داشتیم که مرجع تقلید بود اما مثلا در دوره جنگ تحمیلی درباره شهید نامیده شدن کشته‌های ایرانی در مقابل ارتش صدام احتیاط می‌کرد و این افراد را شهید نمی‌دانست و معتقد بود حرکت امام و انقلاب اسلامی مردم ایران حقانیت و اصالت ندارد و به همین دلیل با انقلاب و امام(ره) مخالفت می‌کرد. این فرد همان کسی است که اول که امام(ره)‌ به عراق تبعید شد، از ایشان هم استقبال کرد و در وصف ایشان شعر هم سرود اما بعد‌ها در دهه 50 تبدیل به منتقد و مخالف امام(ره) شد. حتی بعد از پیروزی انقلاب، ایران هم آمد و در قم هم ساکن شد و باز مثلا می‌خواست نشان دهد تغییر موضع داده‌ و با امام همراه است اما بعدا باز روش سیاسی دیگری انتخاب کرد. ما مرجع تقلیدی داشتیم که قائم‌مقام رهبری بود، امید امت و امام لقب گرفته بود و خیلی‌ها فکر می‌کردند بعد از رحلت امام می‌شود روی وی حساب کرد و مردی بود که سال‌ها سابقه شکنجه در زندان‌های ساواک را داشت و از 5 نفر اصلی مبارزات بود اما همین فرد در دهه 60 طوری عمل کرد که گفته‌ها و عملکرد او در واقع حمایت از منافقین و جریان‌های لیبرال بود و علنا  به گونه‌ای موضع گرفت که انگار ایستادگی مردم ایران مقابل صدام در حمله به ایران بی‌فایده بوده و ما بی‌جهت جنگیدیم و جنگ برای ما تماما خسارت و ضرر بوده است. اینها جریاناتی بودند که همچنان هم در حوزه‌های علمیه طرفدار دارند و اتفاقا جدی‌ترین مخالفان انقلاب و امام(ره)، همچنان هم در حوزه‌های علمیه همین جریانات هستند. همین جریان شیرازی‌ها را شما در حال حاضر می‌بینید. همین جریان آقای منتظری را مشاهده می‌کنید که هر روز سعی می‌کنند علیه انقلاب و رهبری فعلی هم شبهه‌سازی کنند. بررسی این جریانات فکری و تاریخی مهم است و من سعی کردم از درون اندیشه امام و انقلاب اسلامی به این جریانات نگاه کنم. پیام منشور روحانیت امام ۳ ماه قبل از فوت ایشان در اسفند 1367 منتشر شده است و فراز پایانی آن دقیقا وصف حال همین جریانات و افراد است؛ جریاناتی که در میان روحانیت و حوزه‌ها با انقلاب و امام مخالف بودند و هستند و حتی امام را نجس می‌دانستند، چون امام فلسفه تدریس می‌کرد یا آدم سیاسی بود که موضع‌گیری نسبت به مسائل سیاسی روز داشت و به امام انتقاد می‌کردند و معتقد بودند روحانیت نباید در این امور وارد شود. حتی نامه اولی که امام فروردین 1368 خطاب به آقای منتظری نوشته‌اند، از این جهت معنی‌دار است. امام می‌گویند: برای من صرفا اجرای دستورات خداوند و اصرار بر راه حق مهم است و قضاوت تاریخ برای من مهم نیست و من اگر تنها هم بمانم این راه را ادامه می‌دهم. این یعنی برای امام(ره)، مثل برخی‌ها قضاوت سیاسی و مقطعی برخی سیاسیون مهم نبوده و نیست، بلکه عمل به وظیفه و دستورات خداوند مهم بوده است، بر خلاف افرادی مثل آقایان شریعتمداری و منتظری که با حرف سیاسیون و تحریک عده‌ای، مواضع‌شان تغییر می‌کرد و بینش امام را نداشتند. برای خیلی از اینها ته مبارزات مثلا مخالفت با بهائیت بود و هیچ کاری به جرم و جنایت اسرائیل علیه مسلمانان نداشتند یا معتقد بودند شاه ایران تنها شاه شیعه است و نباید او را تضعیف کرد و همه کارهای او را باید تایید کرد، به این بهانه که او به ظاهر شیعه است!

* این کار شما نخستین اثر در این زمینه است؟

نخستین که خیر! قبلا هم دوستانی در حوزه هنری و در برخی مراکز پژوهشی دیگر همانند مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مشابه این کارها را انجام داده بودند. مثلا مرکز اسناد انقلاب اسلامی کتابی درباره آقای شریعتمداری دارد به روایت اسناد ساواک یا حوزه هنری 3-2 کتاب درباره آقای شریعتمداری و شیخ محمود حلبی (رهبر معنوی انجمن حجتیه) دارد اما اینکه در یک کتاب به صورت مفصل و مبسوط این جریانات بررسی شود و مواضع ۳ مرجع تقلید منتقد مورد بحث قرار بگیرد، این نخستین‌بار است. تلاش هم شده است برای نسل جدید بویژه بچه‌های دهه 70 و 80 که ذهنیتی نسبت به دهه اول انقلاب اسلامی ندارند، کتاب روان و خوب و جذاب باشد و بتوانند وقتی کتاب را مطالعه می‌کنند، با یک سیر سیاسی و تاریخی آشنا شوند و جریانات مخالف انقلاب در دهه اول را بشناسند. این مهم است از این جهت که بچه‌های ما خیلی ذهنیتی نسبت به این مسائل ندارند و صرفا چیزهایی را شنیده‌اند یا در فضای مجازی در اینستاگرام و... خوانده‌اند. تلاش من این بوده است که این جریانات را تا حد خوبی برای نسل امروز موشکافی و بیان کنم.

* درباره آقای منتظری و شریعتمداری همان‌طور که فرمودید کتاب‌های زیادی به نسبت منتشر شده است اما درباره جریان شیرازی‌ها و سیدمحمد شیرازی تاکنون خیلی کاری نشده است. دلیل شما برای اینکه سراغ این فرد و جریان او رفتید چه بود؟

اولا درباره آقای منتظری کتاب‌هایی که منتشر شده، بیشتر روی مساله سیدمهدی هاشمی و اعدام‌های 67 و نامه فروردین 68 مانور داده است. درباره جریاناتی مثل مذاکرات مک فارلین در سال‌های 1364 و 1365 یا نقش آقای منتظری در دستگاه قضایی دهه 60 حرفی‌ زده نشده است که در این اثر سعی کردم برای نخستین‌بار به صورت مفصل و کامل و جدی درباره نقش آقای منتظری و بیت او در جریان مک فارلین توضیح دهم. به هر حال بازی توسط اسرائیلی‌ها چیده شده بود و آقای منتظری هم در همان پازل بازی کرد و این مهم بود. 

* فکر می‌کنید از کتاب شما چقدر استقبال شود و چقدر همین جریانات روحانیتی که امروز در حوزه‌های علمیه ما هستند با آن مخالفت خواهند کرد؟

قطعا که مخالفت می‌شود اما مهم این است که این حرف‌ها ‌زده شود و تاریخ سیاسی ما از این جهات هم گفته شود. بالاخره روحانیت اگر افراد فداکار و مبارزی همانند شهیدان بهشتی و مطهری و مفتح و باهنر و... به رهبری امام(ره) داشت که دستگاه ظلم و جنایت شاه را جمع کردند، افرادی هم دارند که کاملا در راستای تامین منافع برخی دشمنان ایران حرکت کرده و می‌کنند و حامیان جدی هم هنوز دارند. آقای شریعتمداری فوت شد اما همان تفکرات و تحلیل‌ها هنوز در میان شاگردان و علاقه‌مندان ایشان و برخی روحانیون وجود دارد. آقای منتظری فوت شد اما مواضع شاگردان و نزدیکان ایشان را که می‌بینید. تکلیف جریان شیرازی‌ها هم که مشخص است.

* گویا قبل از شما آقای محسن کدیور هم درباره برخی روحانیون منتقد انقلاب اسلامی و حضرت امام(ره) کتاب‌هایی را به صورت مجازی منتشر کرده‌ است.

بله! آقای کدیور در دهه 90 درباره آقایان احمد آذری‌قمی، سیدکاظم شریعتمداری، منتظری و اخوان‌زنجانی و مرحوم علامه طباطبایی کتاب‌هایی را منتشر و سعی کرد با قرائت خود بگوید انقلاب اسلامی و امام(ره) دشمنان جدی در حوزه‌ها و در میان روحانیت داشتند و خودش دشمن روحانیت بود و با این قرائت، اصالت و حقانیت حرکت امام(ره) را زیر سوال ببرد اما بسیاری از تحلیل‌های ایشان خدشه‌دار است و گاهی به عنوان مثال درباره مرحوم علامه طباطبایی و آقای شریعتمداری حرف‌هایی را‌ زده‌ که سند تاریخی درست و دقیقی ندارد و صرفا برداشت‌های شخصی ایشان برای تفسیر سیاسی مطلوبش از تاریخ است.

 امام خمینی (ره) در یکی از مشهورترین نامه‌های خود که با عنوان منشور روحانیت شهرت یافت، جمله‌ای دارند با این مضمون که «خون دلی که پدر پیرتان از دسته متحجر خورده است، هرگز از سختی‌ها و فشار‌های دیگران نخورده است.» به عنوان سؤال اول، چطور شد که سراغ موضوع برخی مخالفت‌ها از درون حوزه با حرکت امام خمینی (ره) رفتید و تصمیم گرفتید درباره آن کتاب بنویسید؟

واقعیت این است که انقلاب اسلامی ایران مخالفان و دشمنان زیادی داشته و دارد و در این سال‌ها درباره مخالفان انقلاب در داخل و خارج کتاب‌هایی نوشته و بحث‌های زیادی شده است. منظور من هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی است، اما یکی از این دشمنی‌ها و مخالفت‌ها که شاید زیاد درباره آن بحث نشده و کتاب زیادی هم نوشته نشده، اما مهم و کلیدی و قابل تأمل است، مخالفت عده‌ای از روحانیون و مراجع تقلید مشهور با انقلاب اسلامی مردم ایران و رهبری حضرت امام (ره) بوده است. در افکار عوام جامعه شاید اینطور جا افتاده باشد که انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ انقلاب روحانیون بود و روحانیت قدرت را به دست آورد و حوزه‌های علمیه مثلاً از طریق انقلاب اسلامی توانستند به مقامات رسمی حکومتی برسند یا به تعبیر شریعتی روحانیت یک حزب تمام بود و است! و روحانیت یکدست است و همه باهم هستند!

 

 تصور عامیانه کسانی که اتفاقات آن سال‌ها را ندیده یا رصد نکرده‌اند تا حدی این دیدگاه را تأیید می‌کند که روحانیت در همراهی با امام خمینی (ره) یک دست بوده است!

در واقع اصلاً اینگونه نبوده و نیست. حرکتی که مرحوم حضرت امام (ره) در سال ۱۳۴۲ شروع کردند و ۱۵ سال بعد در سال ۱۳۵۷ به نتیجه و ثمر رسید، مخالفان جدی در میان روحانیون و حوزه‌های علمیه داشت و همچنان هم دارد. ما مرجع تقلیدی همانند آیت‌الله سیدکاظم شریعتمداری داشتیم که علناً از شاه و دربار حمایت می‌کرد و چشم به روی همه نقص‌ها و ظلم‌های دستگاه شاه بسته بود و حتی حاضر نبود علیه اسرائیل حرفی بزند! و مخالف انقلاب به رهبری امام بود و حتی ردپای ایشان در کودتای نقاب (نوژه) هم دیده می‌شود. 

 

 در سطح مرجعیت آیا شخص دیگری مانند شریعتمداری وجود داشت که با انقلاب و امام مخالف باشد؟

ما مرجعی همانند سیدمحمد شیرازی که بزرگ و پدر معنوی همین جریان شیرازی‌های امروز است، داشتیم که مثلاً در دوره جنگ تحمیلی درباره شهید نامیده شدن کشته‌های ایرانی در مقابل ارتش صدام احتیاط می‌کرد و این افراد را شهید نمی‌دانست و معتقد بود حرکت امام و انقلاب اسلامی مردم ایران حقانیت و اصالت ندارد و به همین دلیل با انقلاب و امام (ره) مخالفت می‌کرد. این فرد همان کسی است که اول که امام (ره) به عراق تبعید شدند، از ایشان هم استقبال کردند و در وصف ایشان شعر هم سرودند، اما بعد‌ها در دهه ۵۰ تبدیل به مخالف و منتقد امام (ره) شد، حتی بعد از پیروزی انقلاب، ایران هم آمد و در قم هم ساکن شد و باز مثلاً می‌خواست نشان دهد تغییر موضع داده و با امام همراه است، اما بعداً باز روش سیاسی دیگری انتخاب کرد. ما مرجع تقلیدی داشتیم که قائم مقام رهبری بود. امید امت و امام لقب گرفته بود و خیلی‌ها فکر می‌کردند بعد از رحلت امام می‌شود به روی ایشان حساب کرد و مردی بود که سال‌ها سابقه شکنجه در زندان‌های ساواک را داشت و از پنج نفر اصلی مبارزات بود، اما همین فرد در دهه ۶۰ طوری عمل کرد که گفته‌ها و عملکرد او در واقع حمایت از منافقین و جریان‌های لیبرال شد و علناً به گونه‌ای موضع گرفت که اینگونه القا شود ایستادگی مردم ایران مقابل صدام در حمله به ایران بی‌فایده بوده و ما بی‌جهت جنگیدیم و جنگ برای ما تماماً خسارت و ضرر بوده است!

 

 این گونه مخالفت‌های چهره‌های مشهور در حوزه آیا در همان دوره به پایان رسید؟

این‌ها جریاناتی بودند که همچنان در حوزه‌های علمیه طرفدار دارند و اتفاقاً جدی‌ترین مخالفان انقلاب و امام (ره) همچنان هم در حوزه‌های علمیه همین جریانات هستند. همین جریان شیرازی‌ها را شما در حال حاضر می‌بینید. همین جریان آقای منتظری را مشاهده می‌کنید که هر روز سعی می‌کنند علیه انقلاب و رهبری شبهه‌سازی کنند. 

 

 صرف گفتن مخالفت‌ها کفایت می‌کند یا اینکه امروز مخاطب به دنبال چرایی اتفاقات است و باید در این زمینه هم او را روشن کرد؟!

بررسی این جریانات فکری و تاریخی مهم است و من سعی کردم از درون اندیشه امام و انقلاب اسلامی به این جریانات نگاه کنم. پیام منشور روحانیت امام سه ماه قبل از فوت ایشان در اسفندماه ۱۳۶۷ منتشر شده است و فراز پایانی آن دقیقاً وصف حال همین جریانات و افراد است؛ جریاناتی که در میان روحانیت و حوزه‌ها با انقلاب و امام مخالف بودند و هستند و حتی کسی را که فلسفه تدریس می‌کرد، نجس می‌دانستند یا آدم سیاسی بود که موضع‌گیری نسبت به مسائل سیاسی روز داشت و به امام انتقاد می‌کرد و معتقد بود روحانیت نباید در این امور وارد شود! حتی نامه اولی که امام در فروردین ۱۳۶۸ خطاب به آقای منتظری نوشته از این جهت معنی‌دار است. امام می‌فرمایند برای من صرفاً اجرای دستورات خداوند و اصرار بر راه حق مهم است و آینده تاریخ برای من مهم نیست و من اگر تنها بمانم این راه را ادامه می‌دهم. این یعنی اینکه برای امام (ره)، مثل برخی‌ها قضاوت سیاسی و مقطعی برخی سیاسیون مهم نبوده و نیست، بلکه عمل به وظیفه و دستورات خداوند مهم بوده است. برخلاف افرادی مثل آقایان شریعتمداری و منتظری که با حرف سیاسیون و تحریک عده‌ای، مواضع‌شان تغییر می‌کرد و بینش امام را نداشتند، برای خیلی از این‌ها ته مبارزات‌شان مثلاً مخالفت با بهائیت بود. هیچ کاری به جرم و جنایت اسرائیل علیه مسلمانان نداشتند یا معتقد بودند شاه ایران تنها شاه شیعه است و نباید او را تضعیف و همه کار‌های او را باید تأیید کرد، به این بهانه که او به ظاهر شیعه است!

 

 این کار شما اولین اثر در این زمینه است؟

اولین که خیر. قبلاً هم دوستانی در حوزه هنری و در برخی مراکز پژوهشی دیگر همانند مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مشابه این کار‌ها را انجام داده بودند. مثلاً مرکز اسناد انقلاب اسلامی کتابی درباره آقای شریعتمداری دارد به روایت اسناد ساواک یا حوزه هنری دو سه کتاب درباره آقای شریعتمداری و شیخ محمود حلبی (رهبر معنوی انجمن حجتیه) دارد، اما اینکه در یک کتاب به صورت مفصل و مبسوط این جریانات بررسی شوند و مواضع سه مرجع تقلید منتقد مورد بحث قرار بگیرد، این برای اولین بار بوده است. 

 

 کتاب برای مخاطب نسل جوان که هیچ تصوری از جریانات سیاسی پیش از انقلاب و سال‌های ابتدایی انقلاب ندارد، جذاب است؟

تلاش شده است برای نسل جدید به خصوص بچه‌های دهه‌های ۷۰ و ۸۰ که ذهنیتی نسبت به دهه اول انقلاب اسلامی ندارند کتاب روان، خوب و جذاب باشد و بتوانند وقتی کتاب را مطالعه می‌کنند با یک سیر سیاسی و تاریخی آشنا شوند و جریانات مخالف انقلاب در دهه اول را بشناسند. این مهم است از این جهت که بچه‌های ما خیلی ذهنیتی نسبت به این مسائل ندارند و صرفاً چیز‌هایی را شنیده‌اند یا در فضای مجازی در اینستاگرام خوانده‌اند. تلاش من این بوده است که این جریانات را تا حد خوبی برای نسل امروز موشکافی و بیان کنم. 

 

 درباره آقای منتظری و شریعتمداری همانطور که گفتید کتاب‌های زیادی به نسبت منتشر شده است، اما درباره جریان شیرازی‌ها و سیدمحمد شیرازی تاکنون خیلی کاری نشده است. دلیل شما برای اینکه سراغ این فرد و جریان او رفتید، چه بود؟

اولاً درباره آقای منتظری کتاب‌هایی که منتشر شده است بیشتر روی مسئله سیدمهدی هاشمی و اعدام‌های ۶۷ و نامه فروردین ۶۸ مانور داده شده است. درباره جریاناتی مثل مذاکرات مک فارلین در سال‌های ۱۳۶۴ و ۱۳۶۵ یا نقش آقای منتظری در دستگاه قضایی دهه ۶۰ حرفی زده نشده است که در این اثر سعی کردم برای اولین بار به صورت مفصل، کامل و جدی درباره نقش آقای منتظری و بیت او در جریان مک فارلین توضیح دهم. به هر حال بازی توسط اسرائیلی‌ها چیده شده بود و آقای منتظری هم در همان پازل بازی کرد و این مهم بود. پس این یک فصل تمایز!

در مورد آقای شریعتمداری هم بحث ایشان در حمایت از اسرائیل و کودتای نوژه مطرح شده است که تقریباً قبلاً خیلی به این‌ها پرداخته نشده و برای اولین بار به این جریانات اشاره شده و این‌ها فصل تمایز این کار با کار‌های گذشته است که برخی‌ها جسته و گریخته منتشر کرده‌اند. 

اما درباره جریان شیرازی‌ها به دلیل اینکه این جریان در یک دهه اخیر حاد و جدی‌تر از قبل شده است، نیاز به شناخت این‌ها و افکارشان است. شیرازی‌ها از خاندان‌های اصیل در جهان تشیع هستند و بسیاری از آن‌ها از مراجع تقلید بوده‌اند و نسل آن‌ها به مرحوم میرزای شیرازی زعیم شیعیان در دوره قاجاریه و ناصرالدین شاه می‌رسد که صاحب فتوای مشهور تحریم تنباکو بوده است، اما همین جریان شیرازی‌ها دو دسته هستند؛ دسته‌ای که با انقلاب اسلامی و امام (ره) همراه بودند، همانند آقا سیدرضی شیرازی که امام جماعت مسجد شفا یوسف‌آباد بودند و اول انقلاب هم از مسئولان کمیته‌های انقلاب اسلامی بودند و توسط فرقان هم در سال ۱۳۵۸ ترور شدند. گروه دیگری همین جریان سیدمحمد شیرازی و سیدصادق شیرازی هستند که از همان دهه اول انقلاب شروع به مخالفت با امام و انقلاب کردند و مواضع امروز این‌ها را می‌بینید که کاملاً در راستای منافع استعمار و اختلاف‌اندازی در میان مسلمانان است. 

من سعی کردم به جریان‌شناسی این‌ها هم بپردازم که به نظرم مهم و کلیدی است و نباید ساده از کنار آن عبور کرد، به دلیل آنکه همین اختلاف‌اندازی‌ها باعث صدمات جبران‌ناپذیری در جهان تشیع و اهل سنت شده است.

 

 فکر می‌کنید از کتاب شما چقدر استقبال شود و چقدر همین جریانات روحانیتی که در حوزه‌های علمیه امروز ما هستند با آن مخالفت خواهند کرد؟

قطعاً که مخالفت می‌شود و این جریانات را تأیید نمی‌کنند، اما مهم این است که این حرف‌ها زده شود و تاریخ سیاسی ما از این جهات هم گفته شود. بالاخره روحانیت اگر افراد فداکار و مبارزی همانند شهیدان بهشتی، مطهری، مفتح و باهنر به رهبری امام (ره) داشت که دستگاه ظلم و جنایت شاه را جمع کردند، افرادی هم دارد که کاملاً در راستای تأمین منافع برخی از دشمنان ایران حرکت کرده و می‌کنند و حامیان جدی هم هنوز دارند. آقای شریعتمداری فوت شد، اما همان تفکرات و تحلیل‌ها هنوز در میان شاگردان و علاقه‌مندان ایشان و برخی از روحانیون وجود دارد. آقای منتظری فوت شدند، اما مواضع شاگردان و نزدیکان ایشان را که می‌بینید. تکلیف جریان شیرازی‌ها هم که مشخص است. 

 

 گویا قبل از شما آقای محسن کدیور هم درباره برخی از روحانیون منتقد انقلاب اسلامی و حضرت امام (ره) کتاب‌هایی را به صورت مجازی منتشر کرده‌اند. 

بله آقای کدیور در دهه ۹۰ درباره آقایان احمد آذری‌قمی، سیدکاظم شریعتمداری، منتظری و اخوان زنجانی و مرحوم علامه طباطبایی کتاب‌هایی را منتشر و سعی کرد با قرائت خودشان بگوید انقلاب اسلامی و امام (ره) دشمنان جدی در حوزه‌ها و در میان روحانیت داشت و خودش دشمن روحانیت بود و با این قرائت اصالت و حقانیت حرکت امام (ره) را زیر سؤال ببرد، اما بسیاری از تحلیل‌های او خدشه‌دار است و گاهی به عنوان مثال درباره مرحوم علامه طباطبایی و آقای شریعتمداری حرف‌هایی را زده‌اند که سند تاریخی درست و دقیقی ندارد و صرفاً برداشت‌های شخصی ایشان برای تفسیر سیاسی مطلوب‌شان از تاریخ است.

 

برای مشاهده اصل خبر در سایت جوان آنلاین و روزنامه جوان می توانید اینجا را کلیک نمائید. 

 

 

برای مشاهده قسمت پنجم برنامه ویرگول پلاس و آخرین قسمت از فصل اول برنامه ویرگول پیرامون جامعه شناسی اعتراضات اخیر در کشور با حضور دکتر میثم مهدیار (دکترای جامعه شناسی) می توانید اینجا را کلیک نمائید. 

 

برای مشاهده قسمت پنجم برنامه ویرگول با حضور آقایان میلاد دخانچی و جعفر حسن خانی و بحث پیرامون اینکه آیا نظام جمهوری اسلامی ناکارآمد است؟ می توانید اینجا را کلیک نمائید. 

 

چه شد که جمهوری اسلامی ایران، قطعنامه 598 را پذیرفت؟ این پرسش از آن دسته پرسش‌هاست که پیش کشیدن آن، پاسخ‌های متفاوتی را به دنبال دارد. کتاب «جنگ و صلح» نیز کوششی در جستجوی پاسخ این پرسش است و برای رسیدن به پاسخ، صحبت‌های شماری از صاحب‌نظران را مرور می‌کند.
«جنگ و صلح» نام دارد و عنوان فرعی «روایتی از سال‌های قبل و بعد از پذیرش قطعنامه 598» روی جلد آن دیده می‌شود. مجموعه‌ای است از شانزده مصاحبه درباره مباحث پیش و پس از پذیرش قطعنامه 598 و درنگی است بر آرا و نظرات مختلف و حتی متضاد با یکدیگر درباره روند آغاز و امتداد و پایان جنگ تحمیلی، و نیز چگونگی مدیریت اقتصاد جنگ و تصمیماتی که در آن سال‌ها گرفته شد.
 
این کتاب که سال 1400 به کوشش انتشارات صاد منتشر شد، مجموعه‌ای از گفت‌وگوهاست و از این‌رو استفاده از واژه «روایت» برای آن خالی از ایراد نیست. هر کدام از مصاحبه‌شونده‌ها روایتی متفاوت با دیگران ارائه می‌کنند و ما در کتاب نه با یک روایت منفرد که با چند روایت مجزا و مستقل از یکدیگر سروکار داریم و به همین دلیل شاید بهتر بود در عنوان فرعی آن به‌جای «روایت» از «روایت‌ها» استفاده می‌شد.


سید محمد مهدی دزفولی کار پژوهش و تنظیم نهایی مصاحبه‌ها را انجام داده است و در مقدمه کتاب، جنگ را به دو بخش مجزا از هم تقسیم می‌کند و آزادسازی خرمشهر در بهار 1361 را نقطه گذر از بخش اول به بخش دوم می‌بیند. در بخش نخست که از شروع جنگ تا سوم خرداد 1361 ادامه داشت، دشمن متجاوز را از بیشتر مناطق اشغالی بیرون کردیم و قوای بعثی را به آن سوی مرزهای بین‌المللی عقب راندیم. بخش دوم جنگ، پس از آن آغاز شد، طولانی‌تر و به تعبیر دزفولی «مهم‌تر» از بخش نخست بود و به دنبال چند سال درگیری نظامی پرافت‌وخیز، سرانجام با پذیرش قطعنامه 598 به پایان رسید.


دزفولی در توضیح محتوای کتاب و انگیزه و دلایلی که او را به انجام این کار ترغیب کرد می‌نویسد این کتاب «درواقع اثری مربوط به بازخوانی بخش دوم جنگ تحمیلی و چگونگی پایان یافتن جنگ تحمیلی است و پس از آن وارد دوران سازندگی در دو دولت مرحوم هاشمی رفسنجانی از سال 1368 تا 1376 می‌شود. درواقع، هدف از تألیف و گردآوری این اثر، پرداختن به چرایی و چگونگی پذیرش قطعنامه 598 پس از هشت سال جنگ میان ایران و عراق است و اینکه چطور شد که حضرت امام که بر رسیدن ایران به خواست‌های مشروع خود همانند تعیین و مجازات متجاوز، گرفتن غرامت و بازگشت دولت متجاوز بعثی عراق به مرزهای بین‌المللی تأکید داشتند، بدون محقق‌شدن این شروط در تیر ماه 13674 به ناگاه قطعنامه را پذیرفتند و جنگ ایران و عراق این‌گونه پایان یافت.»


کمتر از یک سال بعد، در خرداد 1368 دولتی به ریاست آیت‌الله هاشمی آغاز به کار کرد که «سرآغاز فصل جدیدی در جمهوری اسلامی شد.» سپس می‌افزاید «به نظر می‌رسد پس از گذشت بیش از 33 سال از پایان جنگ تحمیلی و همچنین نزدیک به 24 سال از سپری شدن دوران دولت سازندگی، بررسی این دو مقطع برای آیندگان و عبرت‌آموزی از آن مهم باشد. مقاطع دهه 60 و 70 درواقع ریل‌گذاری ایران پس از انقلاب بود که هم از نظر اقتصادی و هم از نظر سیاسی (داخلی و خارجی) حائز اهمیت است.»
 
دزفولی در بخش آغازین کتاب، به جنگ تحمیلی و برخی مسائل و چالش‌های مرتبط با آن می‌پردازد. برای مثال، به ماجرای مک‌فارلین و افشای سفر هیئت آمریکایی اشاره می‌کند و معتقد است این ماجرا «نشان داد که برخی مقامات ایرانی... تمایل به برقراری رابطه با آمریکا از طریق تبادل سلاح دارند که مسأله‌ای مهم و قابل‌تأمل در سال‌های اوج جنگ بود.» یا روی شکل‌گیری مجمعی در مجلس شورای اسلامی (دوره دوم) موسوم به مجمع عقلا انگشت می‌گذارد و کوشش‌هایی را که اعضای آن برای ختم هرچه سریع‌تر جنگ به کار بسته بودند یکی از مسائل مهم تاریخ جمهوری اسلامی عنوان می‌کند.


می‌نویسد «جنس مجمع عقلا بیش از آنکه سیاسی باشد، گفتمانی بود و حکایت از شکل‌گیری گفتمانی جدید در کشور داشت که بخشی از آن در جامعه بود و بخش دیگر آن در مجلس دوم شورای اسلامی و در میان مسئولین؛ گفتمانی که موافق ادامه جنگ نبود و به حسب ظاهر، ادامه جنگ را برخلاف مصلحت نظام می‌دانست.» نیز اشاره می‌کند که فعالیت‌های این مجمع خوشایند امام خمینی (ره) نبود و زیرا در نگاه ایشان صلحی که در آن منافع جمهوری اسلامی نادیده گرفته شود، طرف متجاوز جنگ معلوم نشود، سرنوشت اسرا مبهم باقی بماند و بحث غرامت مطرح نشود، صلح شرافتمندانه‌ای نبود و با هیچ عقل و منطقی هم نمی‌خواند.
 
اما بعدتر، در تابستان 1367 شرایط چنان رقم خورد که امام خمینی (ره) قطعنامه 598 را که از آن به «نوشیدن جام زهر» تعبیر می‌کرد  پذیرفت. تصمیمی که به زعم دزفولی - و بسیاری دیگر - تصمیمی متفاوت با رویه قبلی ایشان بود. دزفولی می‌نویسد «همواره در طی این سال‌ها چگونگی پذیرش قطعنامه 598 توسط امام (ره) مورد بحث‌های مفصل و بی‌پایان قرار گرفته است که نشان از اهمیت آن مقطع تاریخی دارد. اینکه آیا مسئولین دولتی وقت مقصر بودند یا خیر و کوتاهی کردند، اینکه فرماندهان نظامی در سپاه و ارتش چه گزارش‌هایی به امام (ره) منتقل کردند و اینکه فرماندهی جنگ یعنی آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در تیر ماه 67 چگونه شرایط جنگ را برای امام (ره) تشریح کرد که ظرف مدت دو هفته نظر امام (ره) از ادامه جنگ به پذیرش قطعنامه تغییر کرد، همگی از بحث‌های تاریخی – سیاسی مهمی است که بازخوانی آن‌ها مهم و کلیدی است و تلاش شده در اثر پیش رو این بازخوانی در مصاحبه با کارشناسان صورت بگیرد.»

 

برای مشاهده این گزارش در سایت خبرگزاری ایبنا می توانید اینجا را کلیک نمائید. 

به گزارش خبرگزاری فارس، مراسم رونمایی از کتاب «مصاف» با حضور عمادالدین باقی نویسنده و پژوهشگر، سیدمحمدعلی ابطحی، معاون و رئیس دفتر سابق سیدمحمد خاتمی و سیدجواد حسینی پژوهشگر و معاون فرهنگی دانشجویی دانشگاه امام صادق روز گذشته دوشنبه ۱۷ بهمن برگزار شد.

این کتاب به موضوع تقابل سه نفر از چهره‌های مطرح حوزه‌ها در دهه اول انقلاب اسلامی، یعنی ‌شریعتمداری، منتظری و محمد شیرازی با انقلاب اسلامی مردم ایران و رهبری حضرت امام (ره) پرداخته است.

در ابتدای این مراسم، سیدمهدی دزفولی نویسنده اثر گفت: انگیزه تألیف و نگارش این کتاب در سال ۱۳۹۸ شروع شد و اینکه احساس می‌شد بخش مهمی از تاریخ دهه اول انقلاب که زمان مهم و کلیدی هم بوده، مورد غفلت واقع شده است و من تلاش کردم این مقطع مهم که در واقع تقابل برخی از چهره‌های روحانی و حوزوی با حضرت امام (ره) بوده است را بیان کنم و بگویم بر خلاف باور و تصور عده‌ای که گمان کرده و می‌کنند که انقلاب اسلامی، انقلابی بوده است که همه روحانیت و حوزه‌ها در آن نقش داشته‌اند و به تعبیر شریعتی روحانیت یک حزب تمام بوده، در واقع این طور نبوده است.

وی ادامه داد: اتفاقاً برخی از مخالفین و دشمنان جدی و اصلی انقلاب اسلامی مردم ایران و رهبری امام (ره) در حوزه‌ها و در میان روحانیون بوده‌اند که مطرح ترین آن افراد، افرادی همانند ‌شریعتمداری و شیرازی بوده‌اند. منتظری هم در دهه اول انقلاب همراه انقلاب و امام (ره) بود اما بعد از ماجراهای سال ۶۷ و ۶۸ تبدیل به منتقد و مخالف شد و پشت پا به تمام آن سوابق قبلی زد و تبدیل به یکی از مخالفین جدی نظام جمهوری اسلامی شد.

وی افزود: حضرت امام (ره) هم در اسفند ۶۷ که هم اکنون در آستانه سالگرد آن هم هستیم در پیام منشور روحانیت مبارز خودشان به همین مخالفت‌ها و کارشکنی‌ها اشاره کرده‌اند و اینکه از برخی از همین جریانات خون دل خوردند و برخی‌ها وی را به دلیل سیاسی بودن و یا حتی سابقه تدریس فلسفه نجس می‌دانستند!

دزفولی گفت: تمام تلاش من این بوده است که در کتاب «مصاف» به همین جریانات و کارشکنی‌ها و مخالفت‌ها اشاره کنم و زمانی که اثر به دوستان نشر معارف داده شد این دوستان هم از آن استقبال کردند و کتاب به زیور طبع آراسته شد و من همین جا از این دوستان بابت اعتماد به بنده و چاپ این کتاب تشکر می‌کنم.

مواردی در کتاب «مصاف» بی‌انصافی درباره منتظری است

عمادالدین باقی در ادامه این مراسم گفت: این کتاب تلاش خوبی برای بیان مقطعی از تاریخ انقلاب ایران است. من حقیقتش قصد شرکت در این مراسم را نداشتم اما احساس کردم نباید حق منتظری ضایع شود و باید واقعیت‌ها بیان شود و یکی از دلایل حضور من در این مراسم، دفاع از منتظری بوده است. همچنین من زمانی که دزفولی را دیدم، خاطرات حدود سی ـ چهل سال قبل خودم زنده شد که زمانی کتابی نوشتم (حزب قاعدین زمان) و بسیار هم چاپ شد و بازخورد زیادی درباره انجمن حجتیه داشت، اما بعداً پشیمان شدم. من راهی را رفتم که درست نبود و امروز هم آمدم تا به وی بگویم راه مهمی را می‌روند، اما اشتباهات تکرار نشود. در واقع دزفولی همان من سی ـ چهل سال پیش است که مقابل چشمانم قرار دارد.

وی افزود: نویسنده در این کتاب به بخش‌های خوب و مهمی اشاره کرده، اما برخی از موارد را آورده‌اند که درباره منتظری بی‌انصافی است. مثلاً گفته‌اند که منتظری اختیاراتی داشت که در حد رئیس شورای عالی قضایی وقت بود و وی خودش از افراد باعث و بانی آن شرایط قضایی در دهه ۶۰ بوده است. به دلیل این اختیارات پس چرا و به چه چیز نقد می‌کند و می‌گوید وضعیت دستگاه قضایی بد بوده است؟

باقی تصریح کرد: در صورتی که شما اگر نشریات دهه ۶۰ را ببینید در همان ایام مشاهده می‌کنید که منتظری خودشان از دستگاه قضایی انتقاد می‌کردند و روزنامه‌ها هم تیتر می‌زدند. یا نوشته‌اند که منتظری مرجع نبود و برای وی مرجع سازی شد؛ در صورتی که وی قبل از انقلاب مرجع بود و مردم اصفهان و نجف آباد از وی تقلید می‌کردند. یا گزینه رهبری شدن وی چیز عجیبی نبود. من قبل از انقلاب از شهید بهشتی این را شنیده بودم که نظرشان بعد از امام بر منتظری بود و اخیراً کتابی هم منتشر شده است که مشخص شده امام موسی صدر هم به منتظری نگاه داشتند.

این نویسنده و پژوهشگر گفت: یا گفته‌اند که منتظری با فتوا و حکمی که دادند، باعث شدند که حکم مفسدین فی الارض اعدام صادر شود و فتوا و حکم امام این بود، در صورتی که این بحث برای اواسط دهه ۶۰ است و تا امروز همین حکم صادر می‌شود. یعنی منتظری نهایتاً یک یا ۲ سال که در قدرت بودند از زمان صدور این حکم دخالت داشتند، شما قبل و بعد از آن را چطور به منتظری مربوط می‌دانید؟

وی افزود: همچنین دزفولی در کتابش به این مساله پرداخته‌ که منتظری به ضرب و زور دستگاه‌های حاکمیتی مرجع شدند. خب امام هم همین طور بود. قبل از انقلاب خیلی‌ها مرجعیت وی را قبول نداشتند، آیا این دلیل می‌شود که بگوئیم برای امام هم مرجعیت سازی شد؟ در کل باید بگویم تلاش دزفولی تلاش خوب و قابل تقدیری بوده است، اما ما ملاک حق و باطل را نباید امام قرار دهیم. چیزی که وی در پشت جلد کتابش نوشته‌ یعنی وی تکلیف خودش را مشخص کرده است و امام را محور حق قرار داده و دیگر مخالفین وی را ناحق کرده است؛ در صورتی که این نوع برخورد درست به نظر نمی‌رسد.

نباید تاریخ را یک طرفه قضاوت کنیم

در ادامه مراسم محمدعلی ابطحی هم به نقد و بررسی کتاب پرداخت و گفت: ما نباید تاریخ را یک طرفه قضاوت کنیم و بگوییم فلان فرد در مقطعی اینگونه بود و تا آخر بر اساس همان یک مقطع بخواهیم قضاوت کنیم. مثلاً اینکه گفته شود آیت الله خامنه‌ای زمانی در مشهد افرادی را تائید می‌کردند و بعد همان افراد منحرف نامیده شدند، نباید به این معنا باشد که همیشه همین روند در مورد آیت الله خامنه‌ای وجود داشته و امروز بر این اساس وی را قضاوت کنیم.

وی افزود: منتظری در مقطعی در دهه ۶۰ شاید حکمی داده باشد، اما روح کلی منتظری و منش و رفتار وی رفتارهای انسانی و دلسوزانه بوده است. وی اساساً فردی بود که به انسان‌ها بسیار اهمیت می‌داد.

ابطحی گفت: در مورد جریان انقلاب اسلامی و حوزه‌ها نیز باید بگویم که بله این حرف درستی که دزفولی گفتند و در این کتاب هم آمده است که همه روحانیت پشت سر امام نبودند و جریان امام اتفاقاً جریان خاصی در میان حوزه‌ها و روحانیت بوده است. حوزه سنتی ما هیچ وقت ارتباط خوبی با انقلاب و حرکت‌های انقلابی نداشته است. من یک خاطره نقل کنم از آیت الله خامنه‌ای در مورد پدر همسرم که مرحوم موسوی نژاد بوده است.

وی تصریح کرد: یک بار آقای خامنه‌ای را زمانی که ما رفت و آمد داشتیم دیدم که وی فرمودند پدرخانم شما موسوی نژاد است؟ بعد گفتند عجب، خاطرت هست که این جریان که در واقع ۹۹ درصد جریان حوزه مشهد بود چقدر ما را قبل از انقلاب اذیت کردند؟ چون اینها سنتی بودند و با انقلابی‌ها خیلی رابطه خوب و حسنه‌ای نداشتند.

وی افزود: این واقعیت آن زمان حوزه‌های علمیه سنتی ما بوده است. الان هم همین است. روحانیت سنتی ما که من اسمشان را مذهبی‌های سکولار می‌گذارم، همین الان هم رابطه خوبی با حاکمیت و سیاسیون ندارد و هیچ باجی به حاکمیت نمی‌دهد. این‌ها معنی‌دار است و اگر شما بخواهید کتاب بنویسید باید این روحانیت را هم در این کتاب بیاورید. شما الان در واقع کار سیاسی کرده‌اید و سه نفر را انتخاب کرده‌اید.

ابطحی گفت: یا وقتی بحث شیعه انگلیسی مطرح می‌شود، ما شیعه انگلیسی‌های دیگری هم داریم که باید افرادی مثل ‌آقای جنتی و یا سیدان مشهد را هم جز این طیف شیعه انگلیسی محسوب کرد. چون همان کارها را می‌کنند!

در ادامه علیجان زاده به نمایندگی از نشر معارف، منتشرکننده کتاب «مصاف» ضمن نقد صحبت‌های ابطحی، جریان کنونی حوزه در قم و مشهد را جریانی دانست که بعضاً حامیان حاکمیت نیز هستند و با برشمردن برخی از مراجع همانند ‌آیت‌الله مکارم شیرازی، سبحانی و یا حتی سیستانی این افراد را حامی انقلاب اسلامی دانست و صحبت‌های ابطحی را بسیار دور از واقعیت‌های حوزه‌های علمیه و روحانیت در این دوره عنوان کرد. به خصوص با ابراز تعجب از قیاس شیعه انگلیسی با افرادی همانند ‌آقایان جنتی و سیدان!

در ادامه مراسم سیدجواد حسینی درباره این کتاب گفت: کتاب دزفولی از این جهت که به بررسی مقطع مهم تاریخ انقلاب که قبلاً کم به آن توجه شده است پرداخته است مورد توجه است و من از این حیث این کار را کار خوبی می دانم.

وی افزود: اولاً من باید بگویم اولین مرجع سازی که در تاریخ شیعه انجام شد در واقع برای منتظری بوده است. منتظری به دلیل زیر سوال بردن علم غیب امام در کتاب شهید جاوید، به دلیل زیر سوال بردن عصمت حضرت زهرا (س) و به دلیل برخی مواضع خاص وی در بیان روحانیت قبل از انقلاب به شدت مخالفین جدی داشت و پایگاه جدی نداشت. اگر امام (ره) از وی حمایت نمی‌کرد، وی شانسی برای مرجعیت داشت؟ در مورد مرجع تقلید بودن وی در اصفهان و نجف آباد هم باید بگویم که این مرجعیت منطقه‌ای که در خیلی جاها بوده است و الان هم وجود دارد، اما مرجعیت عام فرق داشته است. مرجعیت عام را قطعاً امام (ره) و انقلاب برای منتظری درست کردند.

 سیدجواد حسینی تصریح کرد: هاشمی دنبال این بود که رساله منتظری منتشر شود. هاشمی هم اسم وی را برای قائم مقامی در سال ۱۳۶۴ مطرح کرد. ابطحی اگر می‌خواهد اینگونه تاریخ انقلاب را زیر سوال ببرد که منتظری را خود نظام بزرگ کرد و بعد در یک پروژه وی را به دلایلی حذف کردند، به این هم پایبند باشند که هاشمی هم زیر سوال می‌رود و نقش وی در این جاها برجسته می‌شود.

محمدعلی ابطحی در پاسخ به این نکته گفت: بله من منکر این نیستم که اگر کسی مثل هاشمی هم خطا کرده است، بیان شود. البته این را هم بگویم که در بزرگ شدن منتظری و در حذف منتظری، سیداحمد خمینی، نقش جدی و اصلی داشته است و من این را باید بگویم.

حسینی در ادامه با بیان اینکه منتظری فقه دولت اسلامی نوشته است و کتاب ولایت فقیه وی تئوری‌پردازی برای ولایت فقیه کرد، گفت: وی خودش معتقد بود که ولی فقیه باید در تمامی ابعاد حاکمیت دخالت داشته باشد و زیر نظر وی همه چیز انجام شود و ولی فقیه باید مسائل را کنترل کند. من تعجب می‌کنم که منتظری تا این حد برای ولی فقیه اختیار قائل بود و خودش به عنوان جانشین و قائم مقام رهبری در امور دخالت می‌کرد و بعد می‌گفت من تمایلی به حکومت و قدرت نداشتم. وی تمایل نداشت و این‌طور رفتار می‌کرد، اگر تمایل داشت چه می‌کرد؟

وی افزود: ‌ای کاش نویسنده یک بار برای همیشه در کتاب خودش می‌گفت که بیت منتظری یعنی چه افرادی؟ بالاخره سیدهادی هاشمی، شیخ الشریعه، سیدمهدی هاشمی، فتح الله امید نجف آبادی و.... کجای بیت منتظری بودند؟ این کار در این کتاب نشده و کاش انجام می‌شد. این به نظر من مهم و کلیدی بوده است؛ اگر محقق می‌شد.

منتظری یکی از گزینه‌های آمریکایی‌ها برای آینده ایران بود

سیدمهدی دزفولی در ادامه جلسه و صحبت‌های خود نیز با بیان اینکه منتظری در دهه اول انقلاب چون خودش در رأس قدرت قرار گرفته بود و به هر دلیلی از جمله ترور رهبران انقلاب همانند مطهری و بهشتی و … گزینه رهبری آینده محسوب می‌شد، گفت: او به شدت درباره ولی فقیه و اختیارات او تئوری‌پردازی کرده بود و قائل به دخالت ولی فقیه در امور قدرت و حاکمیت بود، اما تا وی از جانشینی رهبری عزل شد شروع کرد به نقد ولایت فقیه کرد و اینکه منکر اختیارات ولی فقیه شد و اینکه ولی فقیه صرفاً باید نظارت داشته باشد!

وی افزود: به علاوه اینکه من درباره منتظری هم در کتاب و در جریان پرونده مک فارلین آورده‌ام که وی و بیتشان به عنوان یکی از گزینه‌های آمریکایی‌ها برای مسائل آینده ایران مد نظر بودند. اسنادش در کمیته تاور هم آمده است. چرا؟ چون افرادی همانند منوچهر قربانی‌فر و فتح الله امید نجف آبادی نفوذ در بیت منتظری داشتند و همین‌ها باعث طمع آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها به وی و بیتشان شده بود. بازی سیدمهدی هاشمی در مک فارلین، سوای از قتل‌ها برای همین بود. ما باید به اینها هم توجه کنیم که بیت منتظری چه مسائل جدی دیگری داشت که در این سه دهه به آنها اشاره نشده است.

دزفولی گفت: یک نکته هم درباره صحبت باقی درباره مرجعیت امام بگویم. زمانی که آیت‌الله‌ العظمی بروجردی مرحوم شدند در سال ۱۳۴۰ روزنامه‌ها از چهار نفر به عنوان گزینه مرجعیت نام بردند. ‌شریعتمداری و گلپایگانی و لنگرودی و روح الله خمینی. این برای سال ۴۰ است و امام (ره) آنقدر مشهور و جایگاه دار بود که مرجعیت وی از همان سال ۱۳۴۰ مطرح بود و من در همین کتاب «مصاف» این را آورده‌ام. منتظری اگر ادعا می‌کنند که وی در سال ۱۳۴۲ برای امام نامه امضا کردند که وی مرجع هستند و امام اعدام نشدند، خلاف واقعیت تاریخی دارند ادعا می‌کنند و شما حرف‌های وی را تکرار می‌کنید.

عمادالدین باقی با بیان اینکه عنوان خوبی برای کتاب انتخاب کردید، گفت: اینکه سیدمهدی هاشمی جعبه سیاه بیت منتظری بوده است، اما من می گویم سیدمهدی هاشمی جعبه سیاه کل نظام بوده است و شما بیا و این جعبه سیاه را برای کل نظام باز کن. به علاوه اینکه شما سعی کرده‌اید بگویید منتظری تحلیل سیاسی نداشت و ساده لوح بود اما تاریخ نشان داد واقعیت چه بوده است.

سید جواد حسینی با بیان نکته پایانی درباره منتظری و اینکه وی بینش سیاسی درستی نداشت با بیان خاطره از مرحوم آیت الله مهدوی کنی در کتاب خاطراتشان گفت: آقای‌ مهدوی می‌گفتند من نه منتظری را زمان قائم مقامی خیلی بالا بردم، نه بعد عزل پایین آوردم. چون وی را می‌شناختم و جایگاهش را می‌دانستم و اغراق گویی نمی‌کردم. او مدرس خوب و متبحری بود، اما بینش و درک سیاسی عمیق و جدی نداشت و نباید وی را زیاد مطرح می‌کردیم.

 

برای مشاهده متن اصلی خبر در سایت خبرگزاری فارس می توانید اینجا را کلیک نمائید. 

برای مشاهده صحبت های من درباره جشنواره فیلم فجر چهل و یکم که در بهمن ما 1401 برگزار شد می توانید اینجا را کلیک و برنامه نقد سینمایی شبکه پنج سیما را مشاهده نمائید و بیست دقیقه آخر این برنامه را ببینید.

 

خوشحال میشوم اگر نکته ای داشتید برای من ارسال کنید.  

 

کتاب «مصاف» فردا در خانه کتاب رونمایی می‌شود. این کتاب به یکی از بخش‌های کمتر گفته شده تاریخ انقلاب اسلامی اشاره دارد. مهدی دزفولی، نویسنده و پژوهشگر این کتاب که در زمینه ساخت مستند نیز فعالیت دارد، در گفتگو با «جوان» درباره لزوم نگارش کتاب‌هایی با محوریت تاریخ انقلاب اسلامی که مخاطبانش نسل جوان باشد، می‌گوید: «فضاسازی ماهواره‌ها و شبکه‌های اجتماعی همانند اینستاگرام را نباید دست کم گرفت. من تلاش کردم قرائت متفاوتی از دهه اول انقلاب برای جوانان امروز با تمرکز بر بچه‌های دهه ۷۰ و ۸۰ ارائه کنم.»
دزفولی با اشاره به اینکه موضوع کتاب «مصاف» پرداختن به برخی چهره‌ها و جریان‌ها در حوزه‌های علمیه است که مخالف انقلاب و نهضت امام خمینی (ره) بودند، می‌گوید: «واقعیت این است که ما در مورد زمینه‌های پیروزی انقلاب اسلامی و از طرفی جریانات حامی و مخالف انقلاب اسلامی و حرکت امام (ره) خیلی کار خاص و ویژه‌ای انجام ندادیم. عوام فکر می‌کنند انقلاب اسلامی کار حوزه‌های علمیه و روحانیت بود و به تعبیر شریعتی روحانیت یک حزب تمام است! اما در واقع اصلاً این‌گونه نبوده است. بلکه برخی مخالفت‌ها و دشمنی‌ها با امام (ره) و جریان انقلاب اسلامی مردم ایران توسط برخی روحانیون و برخی حوزه‌های علمیه انجام شد و همچنان نیز ادامه دارد. این بسیار مهم است. به دلیل اینکه چه در قبل از انقلاب و چه بعد از آن سعی کردند آلترناتیو انقلاب اسلامی را در درون حوزه‌ها به وجود بیاروند. کودتا طراحی کردند برای زمین زدن انقلاب و رهبر بعد از کودتا را هم سید کاظم شریعتمداری معین کردند که بگویند روحانیت پشت کودتاست و کودتا مشروعیت دارد!»
وی ادامه می‌دهد: «سعی کردم در کتابم همین‌ها را بگویم و شرح دهم و مشخص کنم چه جریاناتی در پشت پرده علیه انقلاب و امام (ره) در ظاهر اسلامی و شرعی وجود داشته و دارد. همانند همین جریانات نزدیک و شاگردان آقایان منتظری و محمد شیرازی که امروزه مشاهده می‌کنید.»
این پژوهشگر می‌افزاید: «من شخصاً این دغدغه را داشتم که بگویم حوزه‌های ما کجای انقلاب اسلامی بودند و برخی از روحانیون و مراجع تقلید وقت چرا با انقلاب و امام (ره) مقابله و دشمنی و مخالفت می‌کردند و ارزش کار امام این بود که در فضای سنتی حوزه که با دربار و شاه همراه بودند، حرکتی انقلابی کرد و رهبر انقلاب شد و دستگاه شاه را جمع کرد.»

 

برای مشاهده متن این مصاحبه در سایت جوان آنلاین می توانید اینجا را کلیک نمائید.