گاه نوشته ها

مهدی دزفولی هستم، وبلاگ نویسی را از شهریور ماه 1382 آغاز کردم.علاوه بر وبلاگ نویسی، فعالیت های مختصر مطبوعاتی (همکاری با هفته نامه پنجره، فصلنامه ارغنون، روزنامه شرق و اعتماد) و مستند سازی هم داشته ام.پیش از این سردبیر سابق سایت خبری تحلیلی شفاف و مدیر اجرایی فصلنامه ارغنون بوده ام.

پیش از این 3 وبلاگ دیگر داشته ام که به دلایلی یا فعالیت آن ها متوقف شد و یا با فیلتر مواجه شدند و این وبلاگ چهارمین وبلاگی است که در آن می نویسم.امیدوار اینجا محلی برای تبادل آرا و نظرات مختلف باشد و بتوانم به صورت مستقیم نوشته های خودم را در اختیار دیگران قرار دهم.

بایگانی

یادداشت روزنامه صبح نو 8 تیر ماه 1395


متن زیر یادداشت امروز من در روزنامه صبح نو هست ( 8 تیر ماه 1395) که به بررسی شرایط سیاسی تیر ماه 1360 و حزب جمهوری اسلامی پرداخته ام و مناسبت آن هم فروش ویژه مستند حزب جمهوری اسلامی است و هم سی و پنجمین سالگرد انفجار بمب در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی.

متن به قرار ذیل است:


8 تیر ماه 1360 و  یک روز بعد از انفجار بمب در  دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی،  تازه بسیاری از مردم متوجه شده بودند دقیقا چه اتفاقی رخ داده است. آیت الله بهشتی ( رئیس شورای عالی قضایی و دبیر کل حزب جمهوری اسلامی) ، جمعی از نمایندگان مجلس ، تعدادی از وزرای دولت و برخی از مسئولین حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسیده بودند و کشور تا آن زمان که سابقه ترور گروهی با انفجار بمب را تجربه نکرده بود در بهت و حیرت فرو رفت. در همان روز نیز محمد کچویی (رئیس زندان اوین و از مبارزین مشهور پیش از انقلاب) در زندان اوین در تروری انتحاری مقابل چشمان بسیاری از اعضای دادستانی تهران به شهادت رسیده بود. دو روز قبل نیز آیت الله خامنه ای امام جمعه موقت تهران و نماینده مردم این شهر در مجلس شورای اسلامی در مسجد جامع ابوذر تهران ترور شده بودند. تمامی اینها افق نامعلومی را ترسیم می کرد که مشخص نبود سرنوشت نظام اسلامی به کجا خواهد رسید. تابستان سال 60 روزی و جایی در تهران و شهرهای بزرگ ایران نبود که بمبی گذاشته نشود و عده ای از مسئولین توسط دشمنان مسلح نظام اسلامی ترور نشوند. تا انتهای تابستان سال 60 عملا بسیاری از روسای قوا و وزرا و نمایندگان دیگر مجلس و اعضای حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند. افرادی همانند محمد علی رجایی ، حجت الاسلام و المسلمین محمد جواد باهنر ، دکتر حسن آیت ، حجت الاسلام و المسلمین بشارت و ... تنها تعداد کمی از خیل شهدای شاخص در تابستان آن سال بودند.

اما نکته مهم و کلیدی در آن زمان ادامه فعالیت های حزب جمهوری اسلامی به عنوان فراگیر ترین و پر عضو ترین حزب پیرو خط امام و حامی نظام جمهوری اسلامی بود که توانایی اداره کشور در آن ماه های بحرانی را داشت. حزبی که بیش از 4 میلیون عضو داشت و بسیاری از مسئولین آن زمان کشور در آن عضویت داشتند.

بلافاصله پس از شهادت آیت الله بهشتی ، حجت الاسلام و المسلمین باهنر به عنوان جانشین وی مشخص شد و پس از شهادت حجت الاسلام باهنر و با فاصله کمی آیت الله سید علی خامنه ای به عنوان سومین دبیر کل حزب جمهوری اسلامی انتخاب شدند. حالا پس از فروکش کردن اتفاقات تابستان سال 60 و با حذف شدن گروه هایی همانند بنی صدر و چپ های مدرن همانند مجاهدین خلق و چریک هایی فدایی و پیکاری ها و گروه های ضد انقلاب دیگر ، فضا برای فعالیت های حزب جمهوری اسلامی بیشتر نمود یافته بود. رئیس جمهور ( آیت الله خامنه ای) ،نخست وزیر (میر حسین موسوی ) ،رئیس مجلس ( حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی) ،رئیس شورای عالی قضایی ( آیت الله موسوی اردبیلی) و بسیاری از اعضای دولت و مجلس و شورای عالی قضایی از اعضای حزب جمهوری اسلامی بودند و حزب تبدیل به قدرتمندترین گروه سیاسی در کشور شد که در هر انتخاباتی می توانست نظر مردم را به سمت خود جلب کند و  مطمئن باشد لیست انتخاباتی او در هر انتخابات پیروز مطلق است. پشتیبانی امام (ره) از رهبران حزب نیز قدرت بیشتری به حزب داده بود، اما ترکیب اعضای حزب جمهوری اسلامی از همان ابتدا باعث اختلاف و انشقاق در حزب شده بود و اگر در زمان حیات آیت الله بهشتی و به دلیل شخصیت منحصر به فرد ایشان و مدیریت استثنایی وی مجال بروز اختلافات در حزب پیدا نمی شد اما حالا بعد از شهادت بهشتی اختلافات آرام آرام در حزب گسترده شد. اگر پیش از آن آیت و دیالمه با موسوی اختلاف داشتند حالا اختلاف به موتلفه و جناح راست حزب با موسوی و بعدها اختلاف میان کلیت جناح راست با کلیت جناح چپ حزب بروز کرد. این اختلافات هم در کنگره های اول و دوم حزب در سال های 62 و 64 بروز یافت و هم در انتخاب نخست وزیر در سال 64 و هم باعث اختلافات در هیات دولت شده بود و همین اختلافات هم باعث توقف فعالیت های حزب در خرداد سال 66 شد. یادآوری این نکته قابل توجه است که بسیاری از مسئولین سال های بعد از انقلاب تا به امروز از اعضای حزب جمهوری اسلامی بوده اند و تنها به عنوان مثال از هفت رئیس جمهور تا به امروز ، 4 نفر از آنها عضو حزب جمهوری اسلامی بودند که همین نکته نشان از اهمیت و تاثیر حزب در انقلاب اسلامی دارد. بسیاری از گروه های اصلاح طلب و اصولگرای انتهای دهه 60 و در دهه 70 نیز خاستگاهشان از حزب جمهوری اسلامی بوده است که این نکته نیز قابل تامل می باشد. مستند "داستان ناتمام یک حزب" تلاش کرده است در 54 دقیقه،  شروع فعالیت های حزب از بهمن سال 57 تا توقف آن در خرداد سال 66 را روایت کند و به تمامی فراز و فرودهای حزب بی پرده و صریح بپردازد. کارگردانی این مستند بر عهده سید مهدی دزفولی و تهیه کنندگی آن با موسسه آرمان هنر انقلاب بوده است. این مستند تولید سال 1394 می باشد و در جشنواره های مختلفی همانند سینما حقیقت ، عمار ، فیلم مقاومت و ... نیز اکران شده است. ای کاش مسئولین مربوطه  با حمایت های مادی و معنوی خود، همانگونه که رهبری انقلاب در سخنرانی های خود در جمع خانواده های شهدای هفتم تیر در سال های 94 و 95 فرمودند زمینه ساز تولیدات آثاری با موضوع تاریخ انقلاب و به خصوص شهدای حزب جمهوری اسلامی شوند.


فروش ویژه مستند داستان ناتمام یک حزب

دوشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۲۹ ب.ظ

رونمایی مستند حزب جمهوری اسلامی

همزمان با سالگرد 7 تیر ماه 1360 و شهادت آیت الله دکتر بهشتی و جمعی از مسئولین کشور ، سایت سینما مارکت فروش ویژه ای برای این مستند در نظر گرفته است.

مستند داستان ناتمام یک حزب پیرامون فعالیت های این حزب از بهمن سال 57 تا خرداد سال 66 می باشد و به تمام فراز و نشیب های این حزب در زمان های مختلف اشاره میکند و به آنها می پردازد. زمان این مستند 54 دقیقه است و در جشنواره های مختلف همانند سینما حقیقت و عمار و فیلم مقاومت و ... اکران و نمایش داده شده است.

 

همچنین روزنامه صبح نو نیز گزارشی پیرامون این مستند در تاریخ 8 تیر ماه 1395 منتشر خواهد کرد که در اینجا هم منتشر خواهد شد.

 

برای تهیه این مستند می توانید اینجا را کلیک نمائید. 


خسرو قنبری تهرانی در جلسه بررسی 30 خرداد



خسرو قنبری تهرانی معروف به خسرو تهرانی از چهره های امنیتی و اطلاعاتی مهم اواخر دهه 50 و اوایل دهه 60 بود که سرانجام بعد از سال ها سکوت و حاشیه نشینی روز یکشنبه 30 خرداد 95 در جلسه ای عمومی برای بررسی وقایع 30 خرداد 1360 حاضر شد و حضور وی در جلسه به شدت مورد توجه علاقمندان قرار گرفت.


خسرو تهرانی حرف های زیادی برای گفتن دارد، اما خواسته یا ناخواسته کمتر حرف می زند و شاید دلیل این امر پرونده انفجار دفتر نخست وزیری باشد که سال ها قبل در دهه 60 به شدت خسرو تهرانی و دوستانش همانند سعید حجاریان و بهزاد نبوی و بیژن تاجیک و حبیب الله داداشی و علی اکبر تهرانی و ... را مساله دار کرد که همچنان بعد از 35 سال نتوانسته اند از حواشی آن دور شوند.


حضور خسرو تهرانی در یک محفل عمومی به خودی خود مهم و با ارزش است اما اینکه وی درباره چیزهای به شدت معمولی و دست چندم در مورد سازمان مجاهدین خلق صحبت کند و پاسخگوی عملکرد خود و دوستانش به خصوص در سال 60 و دوستی با مسعود کشمیری نباشد عجیب و تاسف آور است. اینکه حتی فردی همانند رضا گلپور و دیگر افراد از وی سوال کنند و وی با تمامی اتفاقات این سال ها باز هم سکوت کند و حاضر به شفاف سازی نباشد این هم تاسف آور و غیر قابل توجیه است.


اینکه چرا اصلاح طلبان امروز در دهه 60 و در زمان حاکمیت جریان چپ خط امامی عملکرد مشکوکی داشتند و چرا ریشه های انحراف در این جریان به آن زمان و عضویت برخی از آنان در حزب جمهوری اسلامی و ارتباط برخی دیگر آنان با سازمان مجاهدین خلق باز می گردد و سوالات بسیار دیگر از نکاتی است که خسرو تهرانی به هیچ وجه قصد پاسخگویی به آنها را نداشته و ندارد و وی و دوستانش همواره تلاش داشته و دوست دارند درباره مسائل دست چندم صحبت کنند.


شاید هم زمانی خبر چند وقت پیش دستگیری مسعود کشمیری و بعد تکذیب آن و عیان شدن خسروی خوبان! خسرو تهرانی اتفاقی باشد اما می تواند این نوید را هم دهد که در ماه ها و سال های آینده بازخوانی تاریخ انقلاب در اوایل دهه 60 جدی تر پیگیری شود و اطلاعات خوب و با ارزشی از آن سال ها منتشر شود و عده ای از آن چهره های مشکوک و مشهور همانند خسرو تهرانی به مجامع عمومی آمده و پاسخگوی شبهات و سوالات فروان باشند تا یک بار برای همیشه انبوه سوالات درباره آن سالها و آن شخصیت ها پاسخ درخوری بگیرد.

27 سال رهبری آیت الله خامنه ای

جمعه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۳۹ ب.ظ

آیت الله خامنه ای


14خرداد 1368 آغاز دوران رهبری آیت الله خامنه ای است. امروز رهبری ایشان وارد سال بیست و هشتم خود شد و این دوران پر بود و هست از اتفاقات گوناگون که به نظرم عبور از این اتفاقات مختلف باعث قوی شدن نظام اسلامی و رهبری آیت الله خامنه ای شده است.


رهبری آیت الله خامنه ای زمانی آغاز شد که تازه 10 ماه از پایان جنگ ایران و عراق سپری می شد و جمهوری اسلامی در آستانه دوران جدیدی بود. کشور نیاز به بازسازی وسیع داشت و دولت جدید در آستانه تشکیل بود و قانون اساسی نیز تغییر کرده بود و امکان حمله مجدد عراق به ایران بود و به نظرم این موارد خود گویای آغاز دوران دشوار پیش روی آیت الله خامنه ای بود. ایشان با تمام قدرت و در آستانه 50 سالگی وارد چنین فضایی شدند. بسیاری از گروه های سیاسی هم بودند که پیش از این مخالف ایشان در ریاست جمهوری بودند و با به رهبری رسیدن ایشان و جوان بودن ایشان قاعدتا مخالفت ها با ایشان هم جدی تر می شد به خصوص که در آغاز رهبری آیت الله خامنه ای بحث مرجعیت دینی ایشان هم مطرح نبود و یک قدرت معنوی و دینی در ایشان بالفعال وجود نداشت. دهه 70 نیز برای جمهوری اسلامی آغاز بحران های بین المللی بود همانند بحران طالبان در افغانسان و رستوران میکنوس و الخبر عربستان و آمیا آرژانتین و در داخل هم وقایعی همانند قتل های زنجیره ای و اتفاقات دوران دوم خرداد به خصوص واقعه 18 تیر سال 1378 که نظام اسلامی و آیت الله خامنه ای به خوبی توانستند از این بحران ها عبور کنند. دهه80 نیز وضع به همین ترتیب بود و فقط یک قلم از بحران های سیاسی در این دهه اتفاقات سال 1388 بود که پشت سر گذاشتن آن خود حکایت از مدیریت قوی آیت الله خامنه ای داشته و دارد.

فراموش نکنیم در این دوران وضع ایران با همسایگان خود همانند کشورهای شمالی همانند آذربایجان و ترکمنستان و ارمنستان بهبود یافته است و ما دیگر در عراق و افغانستان دشمن جدی نداریم و اوضاع از 27 سال گذشته بهتر است. از طرف دیگر جامعه یکدست تر و بهتر و توسعه یافته تر از 27 سال قبل است و این چیز کمی نیست. کادرسازی برای نظام اسلامی بهتر انجام شده است و ایران در مقایسه با کشورهای مهم منطقه همانند مصر و عربستان و عراق و ترکیه در وضعیت بهتری از نظر شرایط علمی و اقتصادی و نظامی و توسعه نیروی انسانی قرار دارد و تبدیل به قطبی در غرب آسیا شده است.


همه اینها نشان می دهد که رهبری آیت الله خامنه ای به نسبت به کل موفق بوده است و ایران روند صعوی را طی کرده است نه بر خلاف سخن های بی پایه عده ای مخالف و مغرض که معتقد به نزول ایران هستند و بر اساس آمارها و ارقام و بیان شفاف مسائل حرف آنها سندیت درستی نیز ندارد.


مجموع برداشت های من از دوران رهبری آیت الله خامنه ای با تمام و فراز و نشیب های آن مثبت است کما اینکه همین امروز شاهدیم اگر ایران مقتدر نبود قطعا نیرویی همانند داعش و بنیادگرایان وهابی تمام غرب آسیا را در می نوردیدند و با سدی به نام جمهوری اسلامی نیر مواجه نبودند و از افغانستان تا سوریه و لبنان در اختیار آنان بود.


فراموش هم نکنیم 4 شاه مهم و مشهور معاصر همانند محمد شاه و احمد شاه قاجار و رضا و محمد رضا پهلوی همگی از کار بر کنار و عزل شدند و به جز محمد رضا پهلوی مابقی دوران حاکمیت کوتاهی در ایران داشتند و در خارج از ایران هم از دنیا رفتند و این نشان می دهد ایران کشوری آرام و بی جنجال و حاشیه نیست. ایران همان کشوری است که وقایع شهریور 20 و 28 مرداد 1332 و 15 خرداد 1342 و 22 بهمن 1357 را تجربه کرده است و نشان می دهد حکمرانی در این کشور تا به چه حد دشوار و سخت و طاقت فرساست.

اما با تمامی این حرفها، امام خمینی(ره) و آیت الله خامنه ای رهبری و حکمرانی موفق و خوبی را از خود نشان دادند و این گویای این است که جمهوری اسلامی و رهبری آیت الله خامنه ای در 27 سال اخیر موفق بوده است و این اصلا نکته کمی نیست.

موعودگرایی ، مساله اصلی اما فراموش شده!

دوشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۱۹ ق.ظ

1- نیمه شعبان هر سال برای ما شیعیان یک یادآوری مهم است و آن اینکه امام دوازدهم به اعتقاد شیعیان امامیه در قید حیات است و روزی ظهور خواهد کرد و در آن زمان مستضعفین و کسانی که قرن ها در تاریخ بشریت در حق آن ها ظلم شده است سرانجام حاکمان زمین خواهند شد و دوره ای تازه در تاریخ بشریت آغاز خواهد شد که با قبل از خودش کاملا متفاوت است.

اما بازخوانی ظهور منجی در تاریخ بشریت نشان می دهد که ظهور منجی فقط منحصر به این دوره نیست. در زمان حضرت مسیح علیه السلام نیز یهودیان منتظر ظهور منجی خود بودند اما با ظهور مسیح ، اولین کسان یکه دشمن اصلی مسیح شدند همان یهودیان مدعی انتظار بودند! این اتفاق 600 سال بعد از آن دوران در زمان ظهور پیامبر آخر الزمان حضرت محمد (ص) نیز رخ داد و مسیحیان و یهودیانی که از محل سکونت خود در فلسطین کوچ کرده و به حجاز آمده بودند تا در هنگام ظهور پیامبر آخرالزمان به وی ایمان بیاورند و وی را یاری کنند تبدیل به دشمن ترین دشمنان وی شدند و سریع بر وی شمشیر کشیدند و دشمنی خود را علنی کردند!

این حکایت های تاریخی می تواند برای امروز ما هم مصداق داشته باشد و زمان ظهور منجی آخر الزمان نیز کسانی تبدیل به دشمن ترین دشمنان وی شوند که مدعی منتظر را داشتند و خود را افرادی مشتاق ظهور نشان می دادند! انجمن حجتیه و تفکرات آن می تواند مصداقی دقیق برای این موضوع باشد و ... .


2- دو نظام سیاسی در جهان وجود دارد که بر پایه منجی گرایی و منتظر آخر الزمان شکل گرفته است ، اول جمهوری اسلامی ایران و دوم اسرائیل! جمهوری اسلامی ایران بر پایه این شکل گرفت که حکومت و نظامی آب و جارو کننده برای ظهور امام دوازدهم باشد تا مقدمات ظهور وی فراهم شود و انقلاب اسلامی به انقلاب جهانی امام دوازدهم متصل شود و اسرائیل نیز بر این اساس شکل گرفت که نظامی در فلسطین ایجاد شود توسط یهودیان منتظر ظهور مسیح تا وی را یاری کنند و در آخر الزمان به وی ایمان آورند! حال دشمن ترین دشمنان در جهان، اسرائیل و ایران هستند و نظام هایی به شدت ایدئولوژیک می باشند که سعی در رقابت جدی با هم دارند تا یکی آن دیگری را نابود کند! نکته جالب هم این است که هر کدام دیگری را مانع ظهور منجی آخرالزمان می داند و معتقد به الزام نابودی دیگری است.


3- اندیشه منتظران موعود اگر تبیین دست نشود می تواند تبدیل به چاقویی بسیار برنده و خطرناک علیه مقصد اصلی خویش شود و در آینده خظرات جدی برای تفکرات اصیل ایجاد کند. در چند سال اخیر کم ندیده ایم که افرادی مدعی امام زمان عج بودند داشته اند و یا ارتباط با او! و حتی فرقه ای همانند بهائیت نیز از همین نقطه به وجود آمد. در مورد اسرائیل هم همین موضوع صادق است که بانیان این تفکر به دلیل حق پنداشتن خود کشتن دیگر را مجاز می دانند زیرا معتقد به این هستند که زمینه ظهور منجی آخر الزمان را فراهم می کنند و این کشتن ها و کشته شدن ها ایرادی که ندارد ، ثواب های فروانی نیز دارد!


اندیشه منتظران موعود بودن ، چیزی منحصر به ایران و یا اسلام و تشیع نیست و در اکثریت ادیان ابراهیمی و فرهنگ های باستانی به آن اشاره شده است و حتی تز های دکتری فراوان سیاسی رجل مشهور سیاسی کشور هم به این موضوع اختصاص یافته است همانند تز دکتری سعید حجاریان با نگاهی به اندیشه موعود گرایی در فرهنگ روسی!


امیدوارم بیش از پیش به اهمیت اندیشه ظهور و انتظار موعود توجه شود و ریشه ای تر و بنیادی تر به آن نگاه شود تا هم درک نسل جوان در این باره بیشتر از قبل شود و به اهمیت آن در نظامات سیاسی و فرهنگی پی ببرند و هم از کج روی ها جلوگیری شود.

سعید حجاریان و سعید اسلامی (امامی) مدتها جزو معاونین و مدیران اصلی و متنفذ وزارت اطلاعات و اطلاعات نخست وزیری در دهه 60 و 70  بوده اند. یکی از انها به جناح چپ بودن و دیگری به جناح راست بودن از نظر سیاسی مشهور و معروف بودند. درطول این سالها به عنوان رقیب و مخالف همدیگر تعریف شده اند و همین رقیب و مخالف بودن سرانجام در سال 77 زمینه بسیاری از اتفاقات شد که تا دهه 80 و حتی امروز نیز ادامه دارد.

فارغ از تمام این مسائل،ازمنظر تبارشناسی قابل توجه و بررسی هستند.دراین یادداشت سعی شده به بخشی ازموارد اشاره شود.




سعید حجاریان ، از چهره های مشهور اطلاعات نخست وزیری و وزارت اطلاعات در دهه 60 و جریان اصلاحات در دهه 70 و 80


۱- سعید حجاریان درگفتگویی که دردیماه ۱۳۷۸انجام شده، و بعدها عمادالدین باقی در کتاب برای تاریخ می گویم در سال 79 به نقل از سعید حجاریان و توسط انتشارات نی منتشر کرد درباره رابطه با سعید اسلامی و نحوه جذب او در وزارت اطلاعات می گوید:

''[سعید حجاریان]:مسئله گزینش سعید اسلامی به سال۵۸برمی گردد.من اورا درسال ۵۸یاشاید هم ۵۹(شک دارم،چون خیلی گذشته)گزینش کردم...ان موقع رابطه ماباامریکا قطع شده بود ولانه جاسوسی هم اشغال شده بود.ماعملا دفترحفاطت منافع پیدا کردیم وسطح روابطمان تاان حدتقلیل پیداکرد.

درآن زمان این ضرورت پیش آمد که مامورینی درامریکا اطلاعاتی را برای ماجمع اوری کنند و بفرستند.درهمان مقطع بود که سعید اسلامی راپیشنهاد کردندکه به درد این کارمی خورد.گزینش اورا هم به عهده من گذاشتند.

مورد او تحقیقات محلی فوق العاده ای درداخل کشورنداشت،چون ازجوانی به امریکا رفته بود.تحقیقات محلی درمورد اوعمدتابایستی درامریکاصورت می گرفت،که کارمشکلی بود.
فکرمی کنم حتی دیپلمش را هم درامریکا گرفته بود،یعنی مثلا نوجوان بوده که به امریکا رفته بود.سابقه ممتد طولانی اقامت درامریکا داشت وگمان می کنم شاید به دلیل سابقه طولانی درامریکا گرین کارت هم داشته است.

اورا به من معرفی کردند که گزینش کنم.می دانید که گزینش هم مراحلی دارد،هم تحقیقات محلی دارد،هم مصاحبه دارد،هم رجوع به سوابق.سوابق که چیزی نداشت.تحقیقات محلی اوراهم بایستی درامریکا صورت می دادیم،چون معرف های نسبتا معتبری هم داشت(ازبچه های انجمن های اسلامی که درامریکا بودند اورامعرفی کرده بودند).

تحقیقات محلی هم درمورد اوبه واسطه دانشجوهایی که انجابودندیافارغ التحصیل شده بودند وبه ایران برگشته بودندیادرزمان انقلاب درس را نیمه کاره رها کرده وبرگشته بودند،صورت گرفت.بعدهم اورابرای مصاحبه دعوت کردیم که امد ومن شخصا یکی دو جلسه اورامصاحبه کردم.
ازمجموعه اطلاعاتی که مابرای قضاوت به دست اوردیم،معلوم شد که او ادم زرنگی هست وسرش برای این گونه امور درد می کند.
بچه های انجمن اسلامی هم اورا توثیق می کردند.این قدر که من به یاد دارم درتحقیقات محلی درمورد او اطلاعات فوق العاده ای به دست نیامد،مگر این که مثلا ان حوزه های انجمن اسلامی که اودرانها فعالیت می کرده حوزه هایی بودند با گرایش های لیبرالی.شاید مثلا دربین انها عناصری باگرایشات انجمن حجتیه هم بوده است(مثلا حوزهsteel water).

درمورد مصاحبه هم چون من خودم باایشان مصاحبه کردم تاانجا که به یاد می اورم نتیجه این بود که خیلی ریشه عمیق مذهبی نداشت وفکرمی کنم دریک دوره ای همکاری هایی جانبی با کنفدراسیون دانشجویان ایرانی که این اواخرازهم پاشیده شده بود(یاCIS)داشت.

کنفدراسیون هم ترکیب درهمی بود که همه تیپی دران فعالیت می کردند.ازچپی ها وعناصرمذهبی ومائوئیست وتروتسکیست وغیره.یک پیش زمینه این طوری دراوبود...سرجمع این که بنیادهای خیلی مذهبی نداشت.البته ادم زبر وررنگی بود.مجموعه نکاتی که من یادم هست ودرمورد ایشان به ان رسیدم اینها بود.

مثلا یکی از سوال هایی که به یادم هست ازاوپرسیدم درموردماکولات بودتابدانم که تاچه حدازماکولاتی که ممکن بود درانها ازچربی گوشت خوک استفاده شودپرهیز می کند.یک لفظ فرنگی برای این معناداریم( Lard)که ان را روی بسته های موادخوراکی می نویسند.طبیعتا یک فرد مذهبی وقتی می خواهدغذا تهیه کندبه محتویات بسته ها توجه می کند.این شاخصی است برای این که معلوم شود یک نفرتاچه حدتعهدمذهبی دارد.

فکرمی کنم وقتی ازاو دراین مورد پرسیدم احساس کردم در این حدمقید است،یعنی دراینگونه امورلاابالی نبود.اماخوب،مجموعا(چه به دلیل ضعف امکانات ما برای جمع اوری اطلاعات محلی درموردایشان وچه دلیل اینکه ضرورت داشت ان کارانجام شود او مشغول به کارشود)من دراین حدگزینش کردم که بنارا براین بگذاریم که اوممکن است ازنطرسیاسی یااطلاعاتی ادم ناسالمی هم باشد،اماچون بنابود معلوماتی را یکطرفه به این طرف بفرستد وازاین طرف اطلاعاتی دراختیاراوگذاشته نمی شود.

قراربود درانجا(امریکا)اطلاعاتی را جمع اوری کندوبرای مابفرستد.من صلاحیت اورا در این حدارزیابی کردم که بنا را براین بگذاریم که حتی مسئله دار هم باشد،ولی بخاطر این که اطلاعات را یکطرفه می فرستدمهم نیست،اماازاین طرف اطلاعاتی به اوداده نشود واحیانا اگر یک موقع خواستند درداخل ازاو استفاده کنندبایدگزینش مجدد دقیق درمورد اوصورت بگیرد ودرامور امنیتی هم مطلقا ازاو استفاده نشود.
ان قدر که یادم هست اینها راقید کردم.

[مصاحبه کننده]: یعنی شما  بنا داشتید درحد منبع ازاواستفاده کنید؟

[سعید حجاریان]:منبع دوجانبه.یعنی منبعی که شمامظنون یامطمئن هستید که باطرف مقابلتان هم کارمی کند.لفظ استخدام رانباید درمورد اوبه کاربرد.یک وقت است که شما کسی را به عنوان پرسنل یک دستگاه استخدام می کنید،ویک وقت است که یک منبع را استخدام می کنید.اینهافرق دارند.

شمابه دلایلی ممکن است ازوجود فردی استفاده کنید که حتی به اومظنون هستید که ممکن  است باحریف همکاری کند،امابه دلایل ویژه ای می گویید باعلم به این موضوع من می خواهم ازاواستفاده کنم که مثلا فقط اطلاعاتی را که ان طرف جمع می کند بفرستد وخودتان قدرت ارزیابی اطلاعاتش رادارید.''

سعید امامی سال۱۳۵۵ وپس ازاخذ مدرک دیپلم،عازم امریکا شده است و تاسال ۱۳۶۴که دروزارت اطلاعات به کارگیری شده است درامریکا بوده است.

معرف ایشان نیز که اقای حجاریان معرفی می کندگویا فردی بنام سعید پروین معروف به سعید طلبه بوده است.

سعیدفرزند علی اکبر و همارخ اعتماد بوده است.علی اکبرمدتی معاون مدیرکل اموزش وپرورش کردستان در دوران شاه بوده است.مدتی نیزشهرداریاسوج بوده است.

علی اکبرامامی منبع کدداروحقوق بگیرساواک بوده است.

درپی درخواستی که وی برای همکاری باساواک داده است،کارشناس مربوطه نظرداده است که نامبرده به منظور پرستیژ میخواهد ساواکی شود.

همارخ اعتماد(متوفی ۱۳۶۶) همانند برادرش محمود اعتماد،سابقه عضویت درحزب توده داشته است.




کتاب برای تاریخ می گویم ، نوشته عمادالدین باقی



همسرسعید امامی درباره خانواده همسرش می گوید:

''خانواده سعید یک خانواده خیلی مذهبی نیستند و نبودند، البته ‍‍‍اجدادشان از خانواده های مذهبی منطقه خودشان بودند ... علیرغم اینکه ظاهرا مذهبی نبودند ولی یکسری خصوصیات داشتند که معمولا همیشه ازشون به خوبی یاد می شود و همه خاطره خوب از ایشون دارند بخصوص مادرشان ( خانم هما رخ اعتماد ) ... علیرغم اینکه می گویم اعتقادات مذهبی نداشتند ولی خوب خیلی دست به خیر و خیِّر بودند .نداشتند ولی خوب خیلی دست به خیر و خیِّر بودند .

همشون هم می گفتند که اصلا سعید اخلاق و رفتارش جدای بقیه بود... شاید وضع خانواده اش دختر عموها پسرعموها و دیگران را الان بعنوان یک نقطه ضعف سعید الان دارند مطرح می کنند ...

بدلیل وضع خانوادگى، اطرافیان پوشش قبل از انقلاب و بچّه ها و خواهر و برادرها و... من نمى توانم بپذیرم که "سعید" را الان مورد سرزنش قرار بدهند بگویند خانواد ه ات اینطور بوده پس تو ریشه ى اعتقادات قوى نداشتى یا نمى دانم فساد اخلاق داشتى... ''

درباره محجبه بودن خود نیز می گوید:

آشنایى ما با "سعید" بیشتر شد. مسأله ى خواستگارى او پیش آمد... عرض کردم من تنها خانم با حجاب توى "تالسا" بودم. بین دخترهاى دانشجوى دیگر خیلى هم سعى مى کردم حالت خشکى داشته باشم که معمولا" دخترها دارند تا کسى فکرى به ذهنش نزنند.''

وادامه می دهد:

''براى سعید البتّه خانواد ه اش اون تیپى راکه مى پسندیدند کاملا" فرق داشت. ولى خوب خود "سعید"سفت و سخت ایستاد که من مى خواهم ازدواج کنم و من باید بپسندم...''

درباره دایی سعید امامی نیزمی گوید:

. بعد از اینکه سعید دیپلم می گیرد ، برای تحصیلات به آمریکا می فرستندش و اصلا هم کاری به دایی ایشان که در سفارت ایران کار می کرد نداشت، چون اصلا وقتی "سعید" رفته دایی سعید ایران بودند و کاری به سعید نداشتند...

 تا جایى که یادم هستم حدود دو سال قبل از اینکه "سعید" به آمریکا برود، دایى ایشان برگشته بودند ایران... آدم فو ق العاده مسنّى هستند الان هم.''

البته برخلاف انچه ایشان ذکرکرده است،دایی سعید تا ماههای نزدیک به انقلاب هم درامریکا بوده است.

سرهنگ سلطان محمد اعتماد عنصرمهم این خاندان ودایی سعید،سالهاوابسته نظامی حکومت پهلوی درامریکا بوده است.اوتا ماههای نزدیک به انقلاب در این سمت بوده است که بخاطر شرایط ویژه و مقابله با انقلاب،به ایران فراخوان می شود وسرپرست ''گروه جنگ روانی''رادیو را دردولت نظامی ارتشبد ازهاری برعهده می گیرد.

مسولیت وپست ''وابسته نظامی حکومت پهلوی درامریکا''به هرکسی داده نمی شد.به دلایل متعدد خصوصا خریدهای نظامی ازامریکا،پیمان های نطامی میان شاه وامریکا،حضوردهها هزارمستشارامریکایی درایران و...فردی که به این مقام منصوب می شد،دارای شرایط ویژه ای باید باشد.

پس از تسخیرلانه جاسوسی و کشف اسناد،سلطان محمد اعتماد به اتهام ارتباط و عامل سیا بودن خصوصا وصل بودن با ''توماپ پاور'' چندماه بازداشت وتحت بازجویی قرارگرفت.

بهرام اعتماد فرزند سلطان محمد نیزمنبع اطلاعاتی( DIA)پنتاگون بوده است.

دکتربهمن اعتماد پسرخاله سعید امامی نیز عضو شورای مرکزی ملی مقاومت(سازمان منافقین) و نماینده شورا درانگلستان بوده است.گیتی( خاله زاده سعید )نیز به دلیل وابستگی به سازمان چریکهای فدایی خلق از دانشگاه شهید بهشتی دراوایل انقلاب اخراج شد.

نکته ای که قابل تامل و بررسی می باشد این است درمقطعی که سعید امامی توسط سعید حجاریان برای دفتراطلاعات و تحقیقات نخست وزیری گزینش می شده،دایی اوسرهنگ سلطان محمد اعتماد بازداشت وتحت بازجویی بوده است.ایااقای حجاریان از این موضوع مطلع بوده است و اقدام به جذب وی نموده است؟

۲-سعید حجاریان درگفتگو با اندیشه پویا(شماره ۲، تیر- مرداد ۱۳۹۱، ص ۳۷- ۴۵) به برخی سوابق پدرش اشاره می کند که قابل تامل و توجه هست:

''پدرم گرایش های سیاسی متفاوتی داشت و به جلسات گروه های مختلف می رفت. اوایل سراغ دار و دسته منشی زاده و حزب "سومکا" رفته بود که گرایشات ناسیونالیستی تند داشتند.

یک مدت هم رفت سراغ "باهماد آزادگان" که دار و دسته کسروی بودند. البته پدرم حسابی مذهبی بود و بعدا هم مصدقی شد...

برگردم به مواضع پدرم بله، پدرم طرفدار مصدق شد در خانه هم کتابخانه خوبی داشت اهل مطالعه بود و کتاب زیاد داشت.''

بررسی دوگروهی که پدر سعید حجاریان درانها عضویت داشته حائز اهمیت است .یکی از این گروه ها ''باهمادازادگان''بوده است.

گروه "باهمادآزادگان" نام گروهی از هواداران احمد کسروی است که در حیات او و پس از آن در راه اشاعه اندیشه‌های اجتماعی و سکولار احمد کسروی موسوم به «پاک‌دینی» فعالیت می‌کردند.

در دوران پس از شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی، احمد کسروی جمعیت «باهماد آزادگان» را راه‌اندازی کرد. انجمن باهماد آزادگان خواستار حقوق بیشتری، از جمله «کشف حجاب و حق طلاق» برای زنان ایرانی بود.

احمد کسروی و پیروانش در انجمن باهماد آزادگان، در چله زمستان (اول دی‌ماه) مراسمی را تحت عنوان «جشن کتاب‌سوزان» راه می‌انداختند.

کسروی و برخی از پیروان‌ و هم‌ باوران‌ "پاکدین" وی دور هم‌ جمع‌ می‌شدند و کتاب هایی که به نظرشان باعث عقب ‌افتادگی ایران از کشورهای پیشرفته آن زمان بود (آثار مولوی‌، حافظ‌، سنایی‌، عطار، امام‌ محمد غزالی‌، رازی، ابولخیر، سهروردی‌ و ...) و یا کتب دعا و کتاب هایی که به گمان آنها به خرافات دامن‌ می‌زد (مفاتیح ‌الجنان‌ و جامع‌ الدعوات‌ و ...) را در آتش‌ می‌ انداختند و این‌ مراسم سوزانیدن کتابها را جشن‌ کتاب‌ سوزان‌ می‌گفتند.

کسروی‌ خود در این‌ باره‌ می‌گوید: "چون‌ دیدیم‌ سرچشمه‌ گمراهی ها و نادانی ها کتاب‌ است،‌ این‌ است‌ که‌ داستان‌ کتاب‌ سوزان‌ پیش‌ آمده‌ است‌. جشن‌ کتابسوزان‌ در یکم‌ دی‌ ماه ‌است‌ و یک‌ دسته‌ سوزانیدن‌ مفاتیح‌ الجنان‌ و جامع‌ الدعوات‌ و مانند اینها را دستاویز گرفته‌ و هوچیگری‌ راه‌ انداختند. .... قرآن‌ هر زمان‌ که‌ دستاویز بدآموزان‌ و گمراه‌ کنندگان‌ گردید، باید از هر راهی‌ قرآن‌ را از دست‌ آنان‌ گرفت،‌ گرچه‌ به‌ نابود گردانیدن‌ آن‌ باشد".سوزاندن قران توسط این انجمن انجام می شده است.

گروه دیگری که پدر حجاریان در آن عضویت و فعالیت داشته است حزب "سومکا" به رهبری "داوود منشی زاده" بوده است.

ماجرای پیچیده سعید اسلامی و سعید حجاریان و سوابق خانوادگی و امنیتی آنها که سالهاست به فراموشی سپرده شده است حکایت یک نکته باریک و بسیار تعیین کننده در جمهوری اسلامی ایران است. حکایت دو گرایش و نگاه در دستگاه های امنیتی که در دهه 60 و 70 وجود داشت. زمانی که سعید اسلامی کشته شد و مرگ وی هم آنقدر مشکوک بود که مهدی کروبی در مجلس ششم به آن اشاره کرد تمامی سوال یک جمله کوتاه بود. چرا سعید اسلامی باید کشته می شد و چرا تمامی اتفاقاتی همانند ترور و شهادت اسدالله لاجوردی ، مرگ مشکوک سعید اسلامی ، قتل های زنجیره ای در سال های 76 و 77 و شهادت و ترور سپهبد علی صیاد شیرازی در دوره و سال اول دولت اصلاحات رخ داد؟ چه پیوندی میان تمامی این ترورها و کشته شدن ها بود؟


نکته کلیدی موضوع در این است که فردی همانند سعید اسلامی (امامی) از ابتدا نیز مخالف جریانی در وزارت اطلاعات بود که بعدها مشهور به جریان اصلاحات شدند و به عنوان معاون وزیر نیز سعید اسلامی جلوی رشد این جریان را در وزارت گرفته بود اما اوضاع به گونه ای پیش رفت که در سال 76 بدنه اصلی وزارت رای قابل تاملی به سید محمد خاتمی و یا محمدی ری شهری دادند و صرفا معاونین وزارت همانند سعدی اسلامی ( معاون امنیت داخلی) و مصطفی پور محمدی (معاونت برون مرزی اطلاعات) به علاوه شخص وزیر وقت ( فلاحیان) به ناطق نوری رای دادند و این برای دولت اصلاحات مانعی بود تا چنین مخالفین کلانی در بدنه وزارت اطلاعات داشته باشند.


سعید حجاریان در بخش دیگری از کتاب خود به دو جلسه توجیهی اشاره می کند که بعد از دوم خرداد 76 در وزارت اطلاعات تشکیل شد و از بهزاد نبوی و شخص وی (حجاریان) برای توجیه و اظهار نظر درباره دوم خرداد و رای خاتمی تشکیل شد و در آن جلسه بگو مگو هایی میان سعید حجاریان و سعید اسلامی در گرفت. حجاریان به صراحت این دیدگاه را در سطح کلان وزارت اطلاعات مطرح می کند و می گوید که فردی همانند سعید اسلامی از ابتدا نیز مخالف جریانی بود که بعدها به اصلاحات مشهور شد. این واقعیتی تاریخی است که جریان اصلاحات توسط طیف چپ وزارت اطلاعات و طیفی شکل گرفت که در ابتدای انقلاب اسلامی در سازمان مجاهدین انقلاب ( مجمع الاضداد سیاسی) شکل گرفت و از سال 68 تا 76 در مرکز مطالعات ریاست جمهوری تنها روی پروژه توسعه سیاسی در ایران مشغول به کار بودند. در مقابل این طیف نیز افرادی همانند سعید اسلامی و پور محمدی در وزارت اطلاعات قرار داشتند که سرنوشتی متفاوت پیدا کردند.


بعدها و به دلیل بحرانی شدن اوضاع امنیتی در سال های 77 و 78 سعی شد از سعید اسلامی چهره ای منفور نشان داده شود و دو طیف اصلاحات و روزنامه کیهان که به عنوان متضاد یکدیگر شناخته می شدند در این امر یک نظر شدند و هر دو سعید اسلامی را چهره ای منفور معرفی کردند اما به نظرم همچنان این پرونده باز است و حکایت دو طیف راست و چپ به صورت کلان در دستگاه های امنیتی نظام همچنان برقرار است.


وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه در ابتدا توسط جریان چپ نظام در سال های ابتدایی انقلاب تاسیس شد. یعنی جریاناتی که در ان ایام نام مجاهدین انقلاب را با خود یدک می کشیدند و در دهه 60 نیز کاملا اطلاعات نخست وزیری و سپاه در دست این جریان بود و با تاسیس وزارت اطلاعات نفرات اصلی این جریان نیز به وزارت رفتند اما با تغییر شرایط از سال 68 نوع نگاه ها و اختلافات متفاوت شد و در سال های پایانی دهه 70 شاهد اوج رویارویی این دو طیف بودیم که در نهایت به مرگ افرادی همانند اسلامی منجر شد.


در حال حاضر نیز این دو طیف همچنان وجود دارند و از سابقه امنیتی بسیاری از اعضای کابینه دولت یازدهم و نزدیکان رئیس جمهور می توان به این نکته رسید. ( همانند علی ربیعی (عماد) ، حسین فریدون ، علی یونسی ، نهاوندیان ، حسام الدین آشنا و ...) .


ترس از زمانی است که این دو نگاه در یک روز مبادا و بسیار مهم دیگر که در سال های آینده فرا خواهد رسید تلاقی سرنوشت سازی داشته باشند که پیروزی هر یک از این دو نگاه آینده نظام را در دست خواهد گرفت.

سرنوشت مشابه برجام و 598 !

يكشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۰۰ ق.ظ

هاشمی رفسنجانی


رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام هفته قبل در دیداری رسمی در مورد برجام و تشابه آن با 598 اعلام کرد که سرنوشت برجام و 598 یکی است و مشابه هم هستند! (+)


" سرنوشت برجام برای آقای هاشمی مشابه سرنوشت قطعنامه 598 است. اگر در آن شکست خوردیم در این هم شکست می خوریم. اگر در آن پیروز شدیم. در این هم پیروز می شویم. آینده برجام برای آقای هاشمی روشن است. همانطور که اینده پذیرش قطعنامه 598 برایش روشن بود.  آنچه برای هاشمی مهم است. تأمین «مصلحت نظام» است که هم در پذیرش قطعنامه و هم در پذیرش برجام . پس اگر از شانتاژها نترسیدیم و بعد از دو سال شهد شیرین پذیرش قطعنامه 598 را چشیدیم و عزّت ایران اسلامی را در دنیا به چشم دیدیم، امروز هم نباید مفتون «هیچ» انگاری های برخی رسانه ها شد و با اندکی صبر طعم شیرین این پیروزی بزرگ و تاریخی را در آینده نه چندان دور چشید. چرا که سرنوشت برجام و قطعنامه 598 یکی است." ( به نقل از سایت رسمی هاشمی رفسنجانی)


این به نظرم مهم ترین صحبت و موضع گیری آیت الله هاشمی در مورد برجام است.


برجام که پس از قبول آن در تیر ماه 94 و اجرایی شدن آن در دی ماه همان سال تبدیل به یکی ازمهم ترین مباحث روز و پر رنگ ترین عملکرد دولت یازدهم شد به نحوی که خیلی از انتقادات و حمایت ها از دولت به بحث برجام و سرنوشت پرونده هسته ای ایران بر میگردد این روزها و بعد از انتخابات مجلس همچنان مورد مناقشه بسیاری از سیاسیون است.


اما صحبت اقای هاشمی در مورد برجام و سرنوشت مشابه آن با 598 به شدت تامل برانگیز است.


قطعنامه 598 در 27 تیر ماه 1367 پذیرفته شد یعنی دقیقا 27 سال قبل از پذیرش برجام در 27 تیر ماه 1394!


598 باعث اتمام جنگ ایران و عراق شد و 8 سال نبرد و مبارزه و آرمان گرایی در جنگ را پایان داد و تبدیل به فصلی نو در تاریخ جمهوری اسلامی ایران شد به نحوی که برخی ها دوران بعد از 598 را عصر جمهوری دوم در ایران می نامند دقیقا همان فضایی که بعد از برجام به وجود آمده است و 12 سال کشمکش و فراز و نشیب هسته ای و آرمان گرایی را تمام کرد و تبدیل به فصلی نو در جمهوری اسلامی ایران شد و جهان بینی ها را آرام آرام دارد تغییر می دهد.


598 در ابتدا با طمع صدام و منافقین مواجه شد و به همین دلیل یک هفته پس از پذیرش آن توسط جمهوری اسلامی ایران مجددا به مرزهای ایران حمله شد ( عملیات در جنوب و در غرب کشور که معروف به مرصاد شد) و پس از ناکامی عقب نشینی کردند در برجام هم شاهد خط و نشان کشیدن ها و خصومت های برخی از کشورهای غربی و عربی هستیم. در طرف دیگر قطعنامه مهم و تاریخی 598 دارای 10 بند مهم بود که شامل آزادی اسرا و خروج از مرزهای ایران و بازگشت به مرزهای قبل از تخاصم و جنگ و تعیین متجاوز و پرداخت غرامت های جنگی می شد که دو مورد اول 2 سال بعد از توافق 598 به صورت نیم بند اجرایی شد آن هم زمانیکه صدام قصد حمله به کویت را داشت و مجبور بود خیالش از همسایه شرقی خود راحت باشد و بتواند با آسودگی به کویت حمله کند و یک روزه چاه ها نفت کویت و سرمایه های میلیارد دلاری آن را تصاحب کند تا بدهی های 120 میلیارد دلاری خود را بپردازد و خسارات های وارد به خود در جنگ را جبران کند. دو بند دیگر قطعنامه هم هیچگاه اجرایی و مشخص نشد.

در برجام هم بعد از 3 ماه شاهد این هستیم که همچنان اتفاق خاصی نیفتاده است و دولت شاید باید امیدوار باشد که همانند 598 شانس آورده و بر اساس تصادف و شانس برخی از بندهای توافق نامه اجرایی شود و بن بست 598 برای برجام رخ ندهد. تعبیر بن بست 598 هم از متن خاطرات آقای هاشمی در کتاب خاطرات سال 67 استخراج شده است که به نظرم تعبیر درستی است و در بخش خاطرات مرداد و شهریور ماه 67 به کرات این تعبیر دیده می شود.


به نظرم 598 و برجام دقیقا لنگه های یک کفش هستند که وقتی روی هم گذاشته می شوند هیچ تفاوتی با هم ندارند و قطعا عواقب کلی آن هم بکسان خواهد بود و البته با فاصله زمانی 27-28 ساله جزئیات آن متفاوت است اما تاثیرات آن چشمگیر و مهم است.


بعد از 598 جهان بینی سیاست خارجی و داخلی و اقتصاد و فرهنگ جمهوری اسلامی تغییر کرد. در 10 سال اول شعار مبارزه با امپریالیسم و مبارزه با آمریکا و غرب داده می شد اما بعد از 598 بحث رابطه با غرب به سرکردگی آلمان و دروازه ورود به اروپا داده شد و در دوره دولت آقای هاشمی این موضوع کاملا چشمگیر بود. در 10 سال اول انقلاب بحث های اقتصادی بیشتر  بر اساس دولت محوری و سوسیالیسم و عدالت اجتماعی بود اما بعد از برجام بحث بازار آزاد و سرمایه داری به شدت مطرح شد. در 10 سال اول انقلاب بیشتر حمایت ها از از طبقه محروم و مستضعف بود اما بعد از 598 بحث های توسعه یافتگی و مانور تجمل و ورود کالای لوکس به کشور مطرح شد و این حکایت از عصر تازه ای داشت.

بعد از برجام هم ما شاهد این تغییر نگاه ها هستیم و رابطه با آمریکا ، عقب نشینی از آرمان های انقلاب در باره حمایت از مسلمانان دیگر نقاط جهان و مبارزه جدی با اسرائیل و حمایت از نیروهای حزب اللهی درون کشور و ... .


پس می بینیم که تعبیر آقای هاشمی بسیار دقیق است و 598 و برجام سرنوشت و عواقب یکسانی دارند. البته چون جامعه نسبت به 28 سال قبل روشن تر و آگاه تر شده است جزئیات همان طور که گفتم متفاوت خواهد بود اما کلیات همان است. حالا باید منتظر بود و دید در دوره دوم ریاست جمهوری ، آیا همانند دوره دوم آقای هاشمی رای آقای روحانی افت خواهد کرد و یا در بعضی از شهرها اعتراضات معیشتی مردمی همانند دوره اقای هاشمی به وجود خواهد آمد ( همانند مشهد و اسلامشهر و قزوین و ...) و یا شرایط اقتصادی نه تنها بهتر نمی شود که بدتر می شود و ... ؟!


برجام به نظر من همانند 598 یک مدل است. مدلی که غرب بعد از فشارها و تهدیدات یک کشور انقلابی آن را اجرایی می کند تا در باغ سبزی نشان دهد و باعث روی کار آمدن و میدان دادن به نیروهای همفکر خود و غرب زده شود و از این راه مقدرات آن کشور را به نفع خود تغییر دهد. این مدل اگر خوب واکاوی نشود و روی آن کار نشود 27-28 سال دیگر و سر یک موضوع و مجادله دیگر هم می تواند پیاده شود. برجام یک موافقت نامه ساده فقط نیست. یک فکر است ، یک مدل است ، یک راهبرد است که همه موضوعات کلان را تغییر می دهد. اقتصاد ، فرهنگ ، سیاست داخلی ، سیاست خارجی و ... . ای کاش بر روی عواقب و جنبه های برجام به خوبی کار می شد و صرفا از یک مجادله و دعوای سیاسی تبدیل به یک موضوع کلان که مورد بررسی قرار می گرفت ، قرار بگیرد.


فراموش نکنیم که سرنوشت کشورها و ملت ها را همین نوع مدل ها و بینش ها و فکرها تغییر داده و می دهد و بحث درباره یک بحث صرف حقوقی و سیاسی نیست. بلکه بحث اصلی بر سر جهان بینی و تفکرات است. 598 جنگ را خاتمه داد اما به چه نحو و قیمتی و آیا نمی شد بهتر از آن عمل کرد و گردش 180 درجه ای نداشت؟ در مورد برجام هم بحث اصلی همین است.

اخلاق اجباری؟!

سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۵۹ ب.ظ



گشت نامحسوس امنیت اخلاقی ناجا


در اخبار آمده بود که پلیس تهران بیش از 7000 نفر را ساماندهی کرده است تا به عنوان گشت نامحسوس اخلاقی مشغول به فعالیت شوند. (+)


آیا می شود اخلاق و امنیت اخلاقی را به صورت نامحسوس در جامعه پیاده کرد؟


اینکه عده ای مخفیانه بخواهند شهروندان جامعه ای را زیر نظر بگیرند چقدر فایده دارد و چقدر ضرر؟ چقدر جامعه کشش این را دارد که بتواند اینطور هدایت شود و آیا این روش ها باعث هدایت جامعه می شود؟ در سال های قبل که طرح های مشابهی اجرا شد چقدر پاسخ مثبت گرفته شده است که حال این نوع طرح ها بخواهد جواب بدهد؟ آن هم در دوره ای که اینترنت و شبکه های اجتماعی موبایلی و ماهواره اکثریت جامعه را بدست گرفته است و افراد خیلی در قید و بند این گونه طرح های اجباری و فرماشی نیستند.


اگر از این افراد طرح امنیت اخلاقی نامحسوس خلافی صادر شود افراد شاکی چگونه می توانند اعاده حیثیت کنند؟ ساز و کار این طرح چگونه است که حقی از افراد ضایع نگردد و سوالات زیاد دیگری که ایجاد می شود.


به هر حال همچنان اعتقاد دارم که نه تنها اخلاق و امنیت اخلاقی در جامعه با اجبار و فرمایش قابل پیاده شدن نیست بلکه معتقدم این طرح ها اتفاقا ضررهای به نسبت بیشتری از منافع آن دارد که ای کاش مسئولین عاقل و دلسوز متوجه آن می شدند.


پ.ن: در جامعه ای که رئیس دولت و خود دولت و نمایندگان مجلس نیاز به رای مردم دارند تا به قدرت برسند معلوم است که موضوعی حساس و فراگیر همانند حجاب که در رای و نظر مردم تاثیر جدی دارد خیلی توسط این افراد جدی گرفته نمی شود و باید به فکر نهادها و افراد دیگری بود تا بتوانند لااقل کار مفیدی از پیش ببرند نه اینکه 10 سال شاهد پیاده شدن طرح هایی پر ایراد و پر خطا باشیم که شکست آن از قبل معلوم است و ظاهرا فقط اجرا می شوند برای رضایت قشر مذهبی و دغدغه مند جامعه که خود آنها هم شاید به این صورت رضایت از اجرای طرح های اینچنینی نداشته باشند.

کدام آوینی؟

شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۵۵ ب.ظ

امسال هم بیست و سومین سالگرد شهادت سید مرتضی (کامران) آوینی بود و این سالگرد شهادت هم گذشت. هنرمند و منتقدی که در طول تمامی این بیست و سه سال قرائت های مختلفی از وی و تفکراتش و تغییر نگاهش ارائه شده است.


خانواده آوینی و دوستان قبل از انقلاب وی معتقد به یک آوینی هستند که در سال های بعد از شهادت به نوع دیگری معرفی شده است و صرفا به آوینی بعد از انقلاب پرداخته شده و دوستان و علاقمندان بعد از انقلاب و بعد از شهادتش معتقد به آوینی هستند که صرفا هویتش بعد از انقلاب و در دوران جنگ قابل تعریف است.


آوینی قطعا دچار بد فهمی شده است و همین بدفهمی هم باعث تمامی این مناقشات است. همین که این روزها دو موسسه به نام سید مرتضی آوینی و دو انتشارات و ... به نام وی با جهت گیری های مختلف وجود دارد نشان همین است که آوینی همچنان محل اختلاف و قرائت های مختلف است.


کامرانی که در دهه 40 و 50 دیدگاه های روشنفکری و غرب زده داشت بعد از انقلاب راهش را تغییر داد و تبدیل به سید مرتضی علاقمند به انقلاب و جبهه و امام شد اما اینکه سید مرتضی و یا کامران چقدر تغییر کرد و چرا اینگونه تغییر کرد و خودش درباره این تغییرات چه می گفت همواره محل اختلاف و دعوا و ... است.


به نظرم این اختلاف نظر و اختلاف قرائت هم هیچگاه حل نخواهد شد اما ای کاش بعد از 23 سال لااقل علاقمندان ارزشی آوینی توجه می کردند که حرف های جدیدی برای گفتن وجود دارد و توقف در آوینی خدمت زیادی به انقلاب نیست و باید از آوینی آرام گذر کرد اما او را همواره به یاد داشت و فراموش نکرد که آوینی برای انقلاب و جبهه ها چه کرد ، آوینی چه می گفت و چه می خواست و آوینی های امروز را دریابیم. ما بیشتر از هر زمان دیگر این روزها نیاز به یک آوینی دیگر با توجه به مقتضیات روز داریم.

فلسفه زیست شناسی و خداباوری

دوشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۰۰ ق.ظ

این روزها که مشغول کار بر روی پایان نامه دانشگاه هستم در حاشیه کار هم با کتاب های مربوط به این موضوع درگیر هستم. یکی از مهم ترین افراد و کتابهایی که در این باره نوشته شده است کتاب ساعت ساز نابینا نوشته ریچارد داوکینز است که در ایران نیز ترجمه شده است.


فلسفه زیست شناسی بخش مهمی از فلسفه علم است که اتفاقا حرف های جدی برای گفتن دارد. از نظریه فرگشت تا اینکه خداوند در کجای فلسفه زیست شناسی قرار میگیرد و حرف های جدی برای گفتن چیست و ... .

کتاب ساعت ساز نابینا

جلد انگلیسی کتاب ساعت ساز نابینا


کتاب ساعت ساز نابینا یا «چرا شواهد فرگشت، نشان‌دهندهٔ جهان بدون طراح است» در سال ۱۹۸۶ به دست ریچارد داوکینز نوشته شد. در این کتاب او توضیحات و استدلال‌هایی برای فرگشت به وسیلهٔ انتخاب طبیعی عنوان نموده‌است. هچنین بر نقدهایی که بر کتاب قبلی‌اش «ژن خودخواه» نوشته شده بود پاسخ داده‌است. هر دو کتاب با هدف عمومی‌ترکردن فرگشت ژن-محور نگاشته شده‌اند. نام کتاب به شکلی متاثر از تشبیهی است که کشیش قرن هجدهمی ویلیام پالی به کار برد. تشبیه پالی به طور کلی چنین بود که: حتی اگر شما ندانید که ساعت چیست، طراحی چرخ دنده‌ها و فنرها و طرز چینش آنها در کنار همدیگر برای یک مقصود خاص، شما را وامی‌دارد که نتیجه بگیرید که «این ساعت باید سازنده‌ای داشته باشد، کسی که آن را به منظوری خاص طراحی کرده‌است؛ سازنده‌ای که از سازوکار آن آگاه‌است، و کاربردی برای این طراحی داشته‌است». «اگر این نتیجه‌گیری در مورد یک ساعت ساده درست باشد، پس آیا کاملاً درست نیست که در مورد چشم، گوش، کلیه، مفصل آرنج، و مغز هم گفته شود که طراح هوشمند و هدفمندی دارند؟ این ساختارهای زیبا، پیچیده، ظریف، و آشکارا طراحی‌شده به مقصود خاص هم باید طراحی، ساعت‌سازی، داشته باشند - که همانا خداست.


پالی به این طریق برهان نظم را بیان کرد که مورد علاقهٔ خداباوران قرار گرفت. داوکینز در تشبیهی تازه، طراحی انسان و توانایی او در برنامه‌ریزی را با انتخاب طبیعی مقایسه می‌کند؛ و به این دلیل فرآیند فرگشت را متناظر با ساعت‌ساز نابینا می‌گیرد.

انتخاب طبیعی یعنی فرآیند ناآگاه، کور و در پایه غیرشانسی که داروین آن را کشف کرد، هیچ هوشی ندارد. اگر بخواهیم بگوییم فرگشت نقش یک ساعت‌ساز را در طبیعت بازی می‌کند، می‌توان گفت آن یک ساعت‌ساز نابینا است.

داوکینز در تکمیل استدلال‌های خود، که در واقع انتخاب طبیعی می‌تواند سازگاری‌های پیچیدهٔ ارگانیسم‌ها را توضیح دهد؛ این مساله را عنوان می‌کند که میان توانایی به وجود آمدن پیچیدگی از «یک فرآیند سراسر تصادفی»، در مقابل «تصادفی که با انتخاب فزاینده همراه باشد» تفاوت بسیار هست. او این مساله را با استفاده از برنامه راسو نشان می‌دهد. سپس انتخاب مصنوعی را در مدل کامپیوتری که با استفاده از برنامهٔ آموزشی پیشرفته‌تر ساختهٔ خودش تهیه کرده بود، بهتر نشان داد.

در اواخر کتاب، پس از بحث دربارهٔ توانایی فرگشت برای توضیح دلیل پیچیدگی حیات، داوکینز آن را به عنوان دلیلی بر ضد وجود خدا به کار می‌برد. «یک آفریدگار که توانایی نظم بخشیدن به پیچیدگی‌های جهان را دارد، و به طور لحظه به لحظه یا با هدایت فرگشت را اداره می‌کند،... باید خودش در وحلهٔ نخست به شدت پیچیده باشد...» او این اعتقاد را بدیهی پنداشتن پیچیدگی منظم بدون ارائهٔ توضیح و دلیل دانسته‌است.


داروین

            چارلز رابرت داروین ، بنیانگذار نظریه تکامل


در مقدمهٔ کتاب، داوکینز عنوان کرده که کتاب را «نه تنها به جهت متقاعدکردن خواننده از اینکه جهان‌بینی داروینی درست است، بلکه از این جهت که تنها نظریهٔ شناخته شده‌ای است که در اصل قادر به حل مشکل وجود داشتن ماست» نوشته‌است.

داوکینز چه می گوید؟

داوکینز یکی از منتقدان شاخص آفرینش‌گرایی (اعتقاد دینی مبنی بر اینکه انسانها، موجودات زنده و تمامی جهان بوسیله خدا آفریده شده ) محسوب می‌شود. او اعتقاد به آفرینش‌گرایی اخیر دنیا (نوعی از آفرینش‌گرایی که بر پایه تعالیم انجیل و تورات، سن زمین و جهان را تنها چند هزار سال می‌داند) را اشتباهی ابلهانه و مخالف عقل سلیم می‌داند. داوکینز در سال ۱۹۸۶ در کتاب خود به نام «ساعت‌ساز نابینا» بحث مربوط به طراحی را که یکی از مهم‌ترین مباحثی است که آفرینش‌گرایان به آن تکیه می‌کنند، به باد انتقاد گرفت. او در این کتاب با مثال مشهور ویلیام پیلی الهیدان قرن هجدهم به مخالفت پرداخته‌است. پی لی در کتاب خود «خداشناسی طبیعی» ذکر می‌کند «همان‌گونه که یک ساعت بواسطه این که بسیار پیچیده و کارآمد است نمی‌تواند خودبخود و تنها از روی تصادف به وجود آمده باشد، تمامی موجودات زنده که به مراتب پیچیده‌ترند باید هدفمندانه طراحی شده باشند.» داوکینز معتقد است که انتخاب طبیعی برای توضیح کارآمدی آشکار و پیچیدگی غیر تصادفی دنیای بیولوژیک و موجودات زنده کافی است. او می‌گوید انتخاب طبیعی گرچه فرایندی خودبخود، فاقد شعور و کور است، در طبیعت همان نقش ساعت‌ساز را بازی می‌کند.

در دسامبر ۲۰۰۴ داوکینز در مناظره تلویزیونی با بیل مویرز گوشزد کرد «در میان آنچه که دانش مدعی دانستنشان است، فرگشت یکی از چیزهایی است که مشمول این ادعا می‌شود». هنگامی که مویرز از او دربارهٔ فرضیه بودن فرگشت پرسید، داوکینز پاسخ داد: «فرگشت مورد ارزیابی قرار گرفته‌است. نکته در این جاست که ارزیابی در زمان بوقوع پیوستن فرگشت نبوده‌است.» او اضافه می‌کند: «این حالت مانند حضور یک کارآگاه در یک صحنه قتل است. گرچه کارآگاه به طور مستقیم قتل را مشاهده نکرده‌است، ولی دیدن شواهد و قراین فراوان می‌تواند کلید بسیار مهمی برای حل معما باشد. چنین شواهدی حتی می‌توانند چگونگی وقوع حادثه را تشریح کنند.»

داوکینز به‌شدت با گنجاندن مباحث مربوط به آفرینش‌گرایی در تدریس علوم مخالف است زیرا وی آفرینش‌گرایی را یک بحث دینی می‌داند و معتقد است که آفرینش‌گرایی یک بحث علمی نیست. در مقابل گفته می‌شود که ایمان مذهبی مترادف آفرینش‌گرایی نیست.

حالا امیدوارم با کار بیشتر بر روی نظریه فرگشت و ارتباط آن با جهان هستی و به خصوص سوالاتی که درباره خداباوری ایجاد می کند بتوانیم بهتر به این موضوع بپردازیم و بهتر اشاره کنیم که خداوند در کجای این نظریات قرار دارد؟

برای دانلود فارسی کتاب ساعت ساز نابینا می توانید اینجا را کلیک نمائید.