گاه نوشته ها

مهدی دزفولی هستم، وبلاگ نویسی را از شهریور ماه 1382 آغاز کردم.علاوه بر وبلاگ نویسی، فعالیت های مختصر مطبوعاتی (همکاری با هفته نامه پنجره، فصلنامه ارغنون، روزنامه شرق و اعتماد) و مستند سازی هم داشته ام.پیش از این سردبیر سابق سایت خبری تحلیلی شفاف و مدیر اجرایی فصلنامه ارغنون بوده ام.

پیش از این 3 وبلاگ دیگر داشته ام که به دلایلی یا فعالیت آن ها متوقف شد و یا با فیلتر مواجه شدند و این وبلاگ چهارمین وبلاگی است که در آن می نویسم.امیدوار اینجا محلی برای تبادل آرا و نظرات مختلف باشد و بتوانم به صورت مستقیم نوشته های خودم را در اختیار دیگران قرار دهم.

بایگانی

۷۹ مطلب با موضوع «اجتماعی» ثبت شده است

ابعاد مختلف یک کار اطلاعاتی تاثیر گذار

جمعه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۲۸ ب.ظ

بارها و بارها شاید در ذهن هر کدام از ما این سوال نقش بسته باشد که یک کار دقیق و موثر و خوب اطلاعاتی توسط سرویس های اطلاعاتی و امنیتی چگونه انجام می شود؟



گرترود بل، در کشور ما عکاس و حافظ شناس مشهور شناخته می شود، اما حقیقت آن است که وی عضو سرویس SIS بریتانیا بوده است



شاید تصور اکثریت افراد این باشد که کارهای تعقیب و مراقبت و ترورها و یا کشف اطلاعات محرمانه و خریدن افراد برجسته و یا ارتباط گیری با برخی از افراد سرشناس و نفوذ و رخنه پیدا کردن، از جمله مهم ترین این کارها و با ارزش ترین و حرفه ای ترین آنها باشد.

من هم تا سال ها، همین تفکر و تصور را داشتم، اما از زمانی که برخی از کتب و تاریخ معاصر منطقه غرب آسیا را از یکصد سال پیش به امروز مطالعه کرده ام نظرم تا حد زیادی تغییر کرده است.


شاید عده محدود و معدودی باشند که تاریخ یکصد سال اخیر غرب آسیا را خوب و دقیق مطالعه کرده باشند و با آن آشنا باشند، اما همین افراد قطعا تائید می کنند که تاریخ معاصر این منطقه را افرادی می سازند که مردم شناس، جامعه شناس، هنر دوست و زبان شناسان خوب غربی بودند و در عین حال در استخدام سرویس های جاسوس همانند SIS و MI6 و CIA بوده اند.


افرادی که به دلیل تسلط و شناخت خوب از ملت هایی همانند اعراب، ترک ها و ایرانیان توانستند جغرافیای سیاسی منطقه آنها را از پیش از جنگ جهان اول به بعد تغییر دهند و به دلیل ظاهر فرهیخته و هنردوست و مطلع خود توانستند تا محرمانه ترین قسمت های این کشورها نیز نفوذ کنند و تاثیرگذاری خود را داشته باشند.


پیش از جنگ جهانی اول 4 امپراطوری بزرگ در جهان وجود داشت، همانند امپراطوری عثمانی و اتریش اما بعد از جنگ جهانی اول، تنها یک امپراطوری بزرگ از این جنگ ویرانگر به سلامت خارج شد و آن تنها امپراطوری بریتانیای کبیر بود. امپراطوری که این روزها اکثر مورخین معتقد هستند جنگ جهانی اول و کلید آن توسط همین امپراطوری با ترور ولیعهد اتریش زده شد و باعث شد تا در طی جنگ جهانی اول به خصوص منطقه غرب آسیا شکل و شمایلش نسبت به قبل کاملا تغییر نماید و شرایط به نفع بریتانیا به عنوان استعمارگر بزرگ تغییر کند. اگر نیروهای بریتانیا تا قبل از جنگ جهانی در پشت دروازه های حکومت عثمانی متوقف شده بودند به برکت جنگ جهانی و جاسوس های همانند لرنس عربستان Lawrence of Arabia، گرترود بل Gertrude Bell و مستر همفر Mr. Hempher بریتانیا توانست امپراطوری عظیم و قدرتمند عثمانی را شکست دهد و آن را تبدیل به 16 کشور همانند ترکیه، عراق، لبنان، سوریه، اردن، کویت و ... کند که تا امروز نزاع میان این کشورها همچنان برقرار است.


کوچک شدن کشورها و منطقه غرب آسیا باعث کاسته شدن از قدرت بسیاری از این کشورها و افزایش قدرت بریتانیا به لطف جاسوس های فرهنگ شناس و مردم شناس خود شد که توانستند کاری را انجام دهند که ارتش بریتانیا نتوانسته بود آن را انجام دهد.


در طی جنگ جهانی اول بیش از 20 میلیون نفر فقط در اروپا کشته شدند، بین 8 تا 10 میلیون ایرانی در قحطی و وبای بزرگ در فاصله 1916 تا 1919 در ایران جان خود را از دست دادند و در همین حدود از جمعیت هند، به دلیل قحطی جان سپردند.


تمامی این آمار و ارقام و اتفاقات نقش یک کشور را که در تمامی این وقایع نقش پر رنگ دارد نشان می دهد و آن بریتانیای کبیر است. کشوری که برای اداره منطقه مهم و تاریخی غرب آسیا نیاز داشت تا کشورهای آن را کوچک و کوچکتر کند تا بر آن سلطه بیشتر بیابد. نیاز داشت تا خاندان هایی همانند آل سعود، هاشمی، آل صباح و ... را در آن به قدرت برساند و دین سازی جعلی همانند وهابیت و بهائیت و قادیانی گری را ترویج کند تا بتواند بیشتر و بیشتر از آن به نفع خود استفاده نماید.


فراموش نکنیم که در طی همان سالها بود که مرز بندی هایی جدید طبق قراردادهای سایکس- پیکس و بالفور انجام شد و طی قرارداد بالفور بود که کشور اسرائیل بلافاصله بعد از جنگ جهانی دوم تشکیل و رسمیت یافت و زمینه آن بیست سال قبل گذاشته شده بود.


این روزها تقریبا هیچ شکی ندارم بهترین و حرفه ای ترین جاسوس ها آن دسته ای هستند که تحصیلات عالی دانشگاهی دارند، مردم شناس و زبان شناس و هنرشناسان و مورخین قابلی هستند و با این فنون خود می توانند تاثیراتی را داشته باشندکه هیچ ارتشی آن را ندارد.


برنده ترین ابزار برای قدرت یابی حکومت ها و دولت ها ابزار اطلاعاتی است که بریتانیا از قرن ها پیش خود را به آن مجهز کرده است، اما متاسفانه عده ای همچنان آدرس غلط در مورد آن می دهند.


اگر خواهان آگاه کردن افراد هستیم و می خواهیم با این ابزار قدرتمند اطلاعاتی و فرهنگی برخورد جدی کنیم باید خوب آن را بشناسیم و کارهای اطلاعاتی و جاسوس را به کارهای آدم کشی و تعقیب و مراقبت و جیمز باندی تنزل ندهیم. افرادی همانند گرترود بل، لورنس  و مستر همفر و در سال های اخیر در کشور ما افرادی همانند ریچارد فرای و ... جاسوس های به شدت تاثیر گذاری بوده و هستند که نقشی وحشتناک را ایفا می کنند. نقشی که تاثیرات آن صدها ساله است!

اگر میخواهیم حقیقت داعش و القاعده و طالبان را خوب بشناسیم باید این جریان شناسی را پی بگیریم.


چکیده مقاله برای همایش علم، دین و صلح

دوشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۳۰ ب.ظ
آذر ماه امسال همایشی تحت عنوان علم، دین و صلح (+) در دانشگاه صنعتی شریف و در دانشکده فلسفه علم این دانشگاه برگزار می شود. چکیده ای که در ادامه از نظر شما می گذرد، بخشی از مقاله ای است که برای این همایش ارسال کرده ام و معطوف به مباحث علم جدید و پیامد آن بحران های زیست محیطی می باشد.


بحران محیط زیست و علم جدید
 

در نظر بسیاری از عامه مردم علم پدیده ای سعادت بخش است. در واقع در قرائت این روزهای بسیاری از مردم علم مساوی با عقلانیت است و تمام افراد تمایل دارند متصف به صفت علمی باشند به دلیل آنکه آنرا امری کاملا عقلانی می پندارند و معتقد هستند هرچه بیشتر بتوانند علمی زندگی کنند می توانند زندگی  سعادت بخش تر و معقول تری را نیز داشته باشند. چیزهایی مفیدی همانند برق، هواپیما، پنیسیلین، آب آشامیدنی سالم و ... در نزد جامعه بشری از محسنات علم جدید است و علم است که باعث راحتی زندگی بشر شده است و توانسته برای انسان ها آرامش و امنیت را به همراه آورد.

اما آیا واقعا حقیقت این است؟ آیا علم سعادت بخش است و علم جدید و امروزی توانسته است باعث کاهش خطرها و افزایش امنیت شود؟

در طرف مقابل منتقدین علم جدید معتقد هستند علم باوری محض باعث بی توجهی به مقولاتی همانند هنر شده است و یا از ثمرات علم جدید پدیده هایی همانند سلاح های میکروبی و یا سلاح های کشتار جمعی همانند بمب اتم و آلودگی های مخرب زیست محیطی می باشد که همه و همه بحران محیط زیستی را برای آینده نزدیک ما به ارمغان آورده و می آورد.

اما سوال اصلی این است، آیا علم حقیقتا سعادت بخش است و یا در لایه های دیگری علم مخرب است و در میان مدت می تواند محیط زیست را تخریب و حیات انسان بر روی کره خاکی را با مشکل و بحران روبرو کند؟

علم باوری لفظی تحقیر آمیز است که برخی از فیلسوفان برای توصیف چیزی آن را علم پرستی می دانند به کار می برند و مقصود حرمت بیش از اندازه ای است که در بسیاری از محیط های فکری برای علم قائل می شوند. مخالفان علم باوری معتقدند که علم یگانه مصداق کوشش فکری معتبر نیست، و نباید آن را شیوه برتر کسب شناخت به شمار آورد. این افراد معمولا تاکید می کنند که با خود علم ضدیتی ندارند بلکه آنچه مخالفتشان را بر می انگیزد جایگاه ممتاز و استثنایی علم و به خصوص علوم طبیعی در جامعه جدید است.

علم باوری بی تردید اندیشه کاملا مبهمی است و از آنجا که این لفظ عملا دشنام محسوب می شود، کمتر کسی معترف به علم باوری است.

ولی در عالم اندیشه قطعا چیزی شبیه به علم پرستی وجود دارد، که لزوما چیز بدی نمی باشد و اساسا چه بسا علم شایسته چنین پرستشی نیز باشد. اما جدا از اینکه علم پرستی رواست یا ناروا، مهم این است که واقعیت دارد.

در دید عده ای علم پرستی باید وجود داشته باشد و شایسته تقدیر نیز هست. اما واقعیت های امروز بشری نشان می دهد ظاهرا بر خلاف گمان بسیاری از مردم و دانشمندان علم نه تنها شایسته پرستش و تعریف بیش از حد نیست و نمی تواند کاملا سعادت بخش باشد بلکه زندگی بشر را در موارد عدیده ای با مشکلات و مخاطرات جدی نیز مواجه کرده است.

چه بسا اگر بشر هیچگاه با علم ذرات بنیادین و علم اتم دست نمی یافت، هیچگاه نیز شهرهای ناکازاکی و هیروشیما ژاپن بمباران اتمی نمی شدند. چه بسا این روزها به دلیل افزایش گازهای گل خانه ای با گرم شدن بیش از حد کره زمین مواجه نمی شدیم و شاهد آب شدن یخ های قطب شمال نمی بودیم، چه بسا آلودگی هوای شهرها بزرگ وجود نداشت ، آلودگی های شیمیایی و صنعتی به طبیعت ریخته نمی شد و برای بشر مخاطرات جدی ایجاد نمی کرد. اما حقیقتا رابطه محیط زیست با علم جدید چیست؟ آیا علم جدید مفید است و یا مضر و یا مقداری از هر کدام را با خود به همراه دارد و آیا می توان به دلیل معایبی که بعضا علم جدید دارا می باشد و به آنها در بالا اشاره شد، آن را کنار گذاشت و محاسن آن را فراموش کرد؟

قطعا پاسخ به این پرسش ها و بررسی مواردی که در بالا اشاره شد و ارتباط میان محیط زیست و علم جدید نیاز به شرح و بسط بیشتری دارد که تلاش می کنم در مقاله ای با همین موضوع به بررسی ابعاد مختلف آن بپردازیم.


درس های انقلاب مشروطه برای این روزها

چهارشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۵۶ ب.ظ

انقلاب مشروطه


مرداد امسال یکصد و دهمین سالگرد انقلاب مشروطه است، انقلابی  که الهام بخش چندین نسل از روشنفکران و روحانیون ایرانی بود و تبدیل به تجربه مهم تاریخی برای ملت ما شد اما سرانجامی تلخ داشت. مشروطیت درس های بزرگی با خود به همراه داشت که از جمله آنها نفوذ جریانات مشکوک روشنفکری و تاثیرگذاری بر روند انحراف انقلاب بود تا چرخش ماهوی انقلاب که باعث شد عملا از دل آن افرادی همانند سید ضیا طباطبایی و رضا خان قزاق بیرون بیاید. 

در کنار تمامی این تجربه های تاریخی به حاشیه راندن روحانیون اصیل همانند مرحوم شیخ فضل الله نوری بود که 3 سال بعد از صدور فرمان در 11 مرداد 1288 در میدان توپ خانه تهران به دار آویخته شد و به پیکرش بی احترامی شد و باعث اعتراض روحانیون بزرگ نجف همانند مرحوم آخوند خراسانی شد حکایت از آن دارد که حرکت پاک و مقدسی همانند مشروطه چگونه ظرف 3 سال و تا چه میزان به آلودگی کشیده شد که در روز ولادت امام علی ع در پایتخت کشور شیعه یک فقیه طراز اول را از خانه اش بیرون بکشند و در میدان اصلی شهر  با وضع عجیبی و رقت انگیزی اعدام کنند و بر پیکرش ادرار کنند تا ما بعد از 1 قرن انگشت به دهان بمانیم که چطور یک حرکت مردمی چنین سرنوشتی را پیدا کرد؟

و یا اینکه استحاله تا چه میزان بود که فرزندان بسیاری از این مبارزین مخالف راه پدرانشان را رفتند و تبدیل به نیروهای واداده استعمار شدند و دلیل این وادادگی چه بود؟

مشروطیت برای ما آینه تمام نمای سیاست و اسلام سیاسی و همزمان نفوذ جریانات مشکوک غربی است که چگونه می توانند باعث انحراف و آسیب دیدن یک حرکت مردمی و اصیل شوند. اگر مشروطیت را جریاناتی همانند روشنفکران و بهائیان و نفوذی های سفارت بریتانیا و جاهلان بی خبر و سیاهی لشکرهای نان به نرخ روز خور به شکست کشاندند همین تجربه اگر هوشیار نباشیم می تواند برای انقلاب اسلامی این روزهای ما هم تکرار شود.

انقلاب اسلامی و رهبریت آن شباهت خاص و تاریخی به انقلاب مشروطه داشته و دارد و می تواند در صورت هوشیار نبودن همان سرنوشت را هم پیدا کند به خصوص که در هر دو مقطع روحانیون در کتار روشنفکران و تحصیلکردگان به یک اجماع مهم و تاریخی رسیدند اما دست هایی باعث انشقاق و اختلاف اندازی های عمیق شد.

مشروطیت حرکت پر نفوذ و عمیقی بود که توانست شاه قاجار را وادار به تسلیم شدن کند و جریان وادادگی داخلی را به جریان پویای مردمی تغییر دهد که از دل آن قانون اساسی و مجلس شورای ملی و توجه به ملت و ملیت و دیانت بیرون آمد و همین زنگ خطری برای استعمار  بود که به سرعت جلوی این حرکت مردمی را بگیرد و در طی زمان باعث روی کار آمدن شاهان مستبد دیگر قاجار و نهایتا روی کار آمدن خاندان پهلوی شد. 

کاش مردم ما و مسئولین ما بیشتر و بهتر تاریخ انقلاب مشروطه را بخوانند و مورد توجه قرار دهند و بدانند که مشروطیت از سال 1285 تا 1299 شمسی در اصل یک دوره فشرده و پر حادثه برای کسانی است که این روزها در دوره حاکمیت انقلاب اسلامی زندگی می کنند و می تواند از آن تجربه تاریخی بهترین درس ها را برای این روزها بگیرند.

یادداشت روزنامه صبح نو 8 تیر ماه 1395


متن زیر یادداشت امروز من در روزنامه صبح نو هست ( 8 تیر ماه 1395) که به بررسی شرایط سیاسی تیر ماه 1360 و حزب جمهوری اسلامی پرداخته ام و مناسبت آن هم فروش ویژه مستند حزب جمهوری اسلامی است و هم سی و پنجمین سالگرد انفجار بمب در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی.

متن به قرار ذیل است:


8 تیر ماه 1360 و  یک روز بعد از انفجار بمب در  دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی،  تازه بسیاری از مردم متوجه شده بودند دقیقا چه اتفاقی رخ داده است. آیت الله بهشتی ( رئیس شورای عالی قضایی و دبیر کل حزب جمهوری اسلامی) ، جمعی از نمایندگان مجلس ، تعدادی از وزرای دولت و برخی از مسئولین حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسیده بودند و کشور تا آن زمان که سابقه ترور گروهی با انفجار بمب را تجربه نکرده بود در بهت و حیرت فرو رفت. در همان روز نیز محمد کچویی (رئیس زندان اوین و از مبارزین مشهور پیش از انقلاب) در زندان اوین در تروری انتحاری مقابل چشمان بسیاری از اعضای دادستانی تهران به شهادت رسیده بود. دو روز قبل نیز آیت الله خامنه ای امام جمعه موقت تهران و نماینده مردم این شهر در مجلس شورای اسلامی در مسجد جامع ابوذر تهران ترور شده بودند. تمامی اینها افق نامعلومی را ترسیم می کرد که مشخص نبود سرنوشت نظام اسلامی به کجا خواهد رسید. تابستان سال 60 روزی و جایی در تهران و شهرهای بزرگ ایران نبود که بمبی گذاشته نشود و عده ای از مسئولین توسط دشمنان مسلح نظام اسلامی ترور نشوند. تا انتهای تابستان سال 60 عملا بسیاری از روسای قوا و وزرا و نمایندگان دیگر مجلس و اعضای حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند. افرادی همانند محمد علی رجایی ، حجت الاسلام و المسلمین محمد جواد باهنر ، دکتر حسن آیت ، حجت الاسلام و المسلمین بشارت و ... تنها تعداد کمی از خیل شهدای شاخص در تابستان آن سال بودند.

اما نکته مهم و کلیدی در آن زمان ادامه فعالیت های حزب جمهوری اسلامی به عنوان فراگیر ترین و پر عضو ترین حزب پیرو خط امام و حامی نظام جمهوری اسلامی بود که توانایی اداره کشور در آن ماه های بحرانی را داشت. حزبی که بیش از 4 میلیون عضو داشت و بسیاری از مسئولین آن زمان کشور در آن عضویت داشتند.

بلافاصله پس از شهادت آیت الله بهشتی ، حجت الاسلام و المسلمین باهنر به عنوان جانشین وی مشخص شد و پس از شهادت حجت الاسلام باهنر و با فاصله کمی آیت الله سید علی خامنه ای به عنوان سومین دبیر کل حزب جمهوری اسلامی انتخاب شدند. حالا پس از فروکش کردن اتفاقات تابستان سال 60 و با حذف شدن گروه هایی همانند بنی صدر و چپ های مدرن همانند مجاهدین خلق و چریک هایی فدایی و پیکاری ها و گروه های ضد انقلاب دیگر ، فضا برای فعالیت های حزب جمهوری اسلامی بیشتر نمود یافته بود. رئیس جمهور ( آیت الله خامنه ای) ،نخست وزیر (میر حسین موسوی ) ،رئیس مجلس ( حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی) ،رئیس شورای عالی قضایی ( آیت الله موسوی اردبیلی) و بسیاری از اعضای دولت و مجلس و شورای عالی قضایی از اعضای حزب جمهوری اسلامی بودند و حزب تبدیل به قدرتمندترین گروه سیاسی در کشور شد که در هر انتخاباتی می توانست نظر مردم را به سمت خود جلب کند و  مطمئن باشد لیست انتخاباتی او در هر انتخابات پیروز مطلق است. پشتیبانی امام (ره) از رهبران حزب نیز قدرت بیشتری به حزب داده بود، اما ترکیب اعضای حزب جمهوری اسلامی از همان ابتدا باعث اختلاف و انشقاق در حزب شده بود و اگر در زمان حیات آیت الله بهشتی و به دلیل شخصیت منحصر به فرد ایشان و مدیریت استثنایی وی مجال بروز اختلافات در حزب پیدا نمی شد اما حالا بعد از شهادت بهشتی اختلافات آرام آرام در حزب گسترده شد. اگر پیش از آن آیت و دیالمه با موسوی اختلاف داشتند حالا اختلاف به موتلفه و جناح راست حزب با موسوی و بعدها اختلاف میان کلیت جناح راست با کلیت جناح چپ حزب بروز کرد. این اختلافات هم در کنگره های اول و دوم حزب در سال های 62 و 64 بروز یافت و هم در انتخاب نخست وزیر در سال 64 و هم باعث اختلافات در هیات دولت شده بود و همین اختلافات هم باعث توقف فعالیت های حزب در خرداد سال 66 شد. یادآوری این نکته قابل توجه است که بسیاری از مسئولین سال های بعد از انقلاب تا به امروز از اعضای حزب جمهوری اسلامی بوده اند و تنها به عنوان مثال از هفت رئیس جمهور تا به امروز ، 4 نفر از آنها عضو حزب جمهوری اسلامی بودند که همین نکته نشان از اهمیت و تاثیر حزب در انقلاب اسلامی دارد. بسیاری از گروه های اصلاح طلب و اصولگرای انتهای دهه 60 و در دهه 70 نیز خاستگاهشان از حزب جمهوری اسلامی بوده است که این نکته نیز قابل تامل می باشد. مستند "داستان ناتمام یک حزب" تلاش کرده است در 54 دقیقه،  شروع فعالیت های حزب از بهمن سال 57 تا توقف آن در خرداد سال 66 را روایت کند و به تمامی فراز و فرودهای حزب بی پرده و صریح بپردازد. کارگردانی این مستند بر عهده سید مهدی دزفولی و تهیه کنندگی آن با موسسه آرمان هنر انقلاب بوده است. این مستند تولید سال 1394 می باشد و در جشنواره های مختلفی همانند سینما حقیقت ، عمار ، فیلم مقاومت و ... نیز اکران شده است. ای کاش مسئولین مربوطه  با حمایت های مادی و معنوی خود، همانگونه که رهبری انقلاب در سخنرانی های خود در جمع خانواده های شهدای هفتم تیر در سال های 94 و 95 فرمودند زمینه ساز تولیدات آثاری با موضوع تاریخ انقلاب و به خصوص شهدای حزب جمهوری اسلامی شوند.


27 سال رهبری آیت الله خامنه ای

جمعه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۳۹ ب.ظ

آیت الله خامنه ای


14خرداد 1368 آغاز دوران رهبری آیت الله خامنه ای است. امروز رهبری ایشان وارد سال بیست و هشتم خود شد و این دوران پر بود و هست از اتفاقات گوناگون که به نظرم عبور از این اتفاقات مختلف باعث قوی شدن نظام اسلامی و رهبری آیت الله خامنه ای شده است.


رهبری آیت الله خامنه ای زمانی آغاز شد که تازه 10 ماه از پایان جنگ ایران و عراق سپری می شد و جمهوری اسلامی در آستانه دوران جدیدی بود. کشور نیاز به بازسازی وسیع داشت و دولت جدید در آستانه تشکیل بود و قانون اساسی نیز تغییر کرده بود و امکان حمله مجدد عراق به ایران بود و به نظرم این موارد خود گویای آغاز دوران دشوار پیش روی آیت الله خامنه ای بود. ایشان با تمام قدرت و در آستانه 50 سالگی وارد چنین فضایی شدند. بسیاری از گروه های سیاسی هم بودند که پیش از این مخالف ایشان در ریاست جمهوری بودند و با به رهبری رسیدن ایشان و جوان بودن ایشان قاعدتا مخالفت ها با ایشان هم جدی تر می شد به خصوص که در آغاز رهبری آیت الله خامنه ای بحث مرجعیت دینی ایشان هم مطرح نبود و یک قدرت معنوی و دینی در ایشان بالفعال وجود نداشت. دهه 70 نیز برای جمهوری اسلامی آغاز بحران های بین المللی بود همانند بحران طالبان در افغانسان و رستوران میکنوس و الخبر عربستان و آمیا آرژانتین و در داخل هم وقایعی همانند قتل های زنجیره ای و اتفاقات دوران دوم خرداد به خصوص واقعه 18 تیر سال 1378 که نظام اسلامی و آیت الله خامنه ای به خوبی توانستند از این بحران ها عبور کنند. دهه80 نیز وضع به همین ترتیب بود و فقط یک قلم از بحران های سیاسی در این دهه اتفاقات سال 1388 بود که پشت سر گذاشتن آن خود حکایت از مدیریت قوی آیت الله خامنه ای داشته و دارد.

فراموش نکنیم در این دوران وضع ایران با همسایگان خود همانند کشورهای شمالی همانند آذربایجان و ترکمنستان و ارمنستان بهبود یافته است و ما دیگر در عراق و افغانستان دشمن جدی نداریم و اوضاع از 27 سال گذشته بهتر است. از طرف دیگر جامعه یکدست تر و بهتر و توسعه یافته تر از 27 سال قبل است و این چیز کمی نیست. کادرسازی برای نظام اسلامی بهتر انجام شده است و ایران در مقایسه با کشورهای مهم منطقه همانند مصر و عربستان و عراق و ترکیه در وضعیت بهتری از نظر شرایط علمی و اقتصادی و نظامی و توسعه نیروی انسانی قرار دارد و تبدیل به قطبی در غرب آسیا شده است.


همه اینها نشان می دهد که رهبری آیت الله خامنه ای به نسبت به کل موفق بوده است و ایران روند صعوی را طی کرده است نه بر خلاف سخن های بی پایه عده ای مخالف و مغرض که معتقد به نزول ایران هستند و بر اساس آمارها و ارقام و بیان شفاف مسائل حرف آنها سندیت درستی نیز ندارد.


مجموع برداشت های من از دوران رهبری آیت الله خامنه ای با تمام و فراز و نشیب های آن مثبت است کما اینکه همین امروز شاهدیم اگر ایران مقتدر نبود قطعا نیرویی همانند داعش و بنیادگرایان وهابی تمام غرب آسیا را در می نوردیدند و با سدی به نام جمهوری اسلامی نیر مواجه نبودند و از افغانستان تا سوریه و لبنان در اختیار آنان بود.


فراموش هم نکنیم 4 شاه مهم و مشهور معاصر همانند محمد شاه و احمد شاه قاجار و رضا و محمد رضا پهلوی همگی از کار بر کنار و عزل شدند و به جز محمد رضا پهلوی مابقی دوران حاکمیت کوتاهی در ایران داشتند و در خارج از ایران هم از دنیا رفتند و این نشان می دهد ایران کشوری آرام و بی جنجال و حاشیه نیست. ایران همان کشوری است که وقایع شهریور 20 و 28 مرداد 1332 و 15 خرداد 1342 و 22 بهمن 1357 را تجربه کرده است و نشان می دهد حکمرانی در این کشور تا به چه حد دشوار و سخت و طاقت فرساست.

اما با تمامی این حرفها، امام خمینی(ره) و آیت الله خامنه ای رهبری و حکمرانی موفق و خوبی را از خود نشان دادند و این گویای این است که جمهوری اسلامی و رهبری آیت الله خامنه ای در 27 سال اخیر موفق بوده است و این اصلا نکته کمی نیست.

موعودگرایی ، مساله اصلی اما فراموش شده!

دوشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۱۹ ق.ظ

1- نیمه شعبان هر سال برای ما شیعیان یک یادآوری مهم است و آن اینکه امام دوازدهم به اعتقاد شیعیان امامیه در قید حیات است و روزی ظهور خواهد کرد و در آن زمان مستضعفین و کسانی که قرن ها در تاریخ بشریت در حق آن ها ظلم شده است سرانجام حاکمان زمین خواهند شد و دوره ای تازه در تاریخ بشریت آغاز خواهد شد که با قبل از خودش کاملا متفاوت است.

اما بازخوانی ظهور منجی در تاریخ بشریت نشان می دهد که ظهور منجی فقط منحصر به این دوره نیست. در زمان حضرت مسیح علیه السلام نیز یهودیان منتظر ظهور منجی خود بودند اما با ظهور مسیح ، اولین کسان یکه دشمن اصلی مسیح شدند همان یهودیان مدعی انتظار بودند! این اتفاق 600 سال بعد از آن دوران در زمان ظهور پیامبر آخر الزمان حضرت محمد (ص) نیز رخ داد و مسیحیان و یهودیانی که از محل سکونت خود در فلسطین کوچ کرده و به حجاز آمده بودند تا در هنگام ظهور پیامبر آخرالزمان به وی ایمان بیاورند و وی را یاری کنند تبدیل به دشمن ترین دشمنان وی شدند و سریع بر وی شمشیر کشیدند و دشمنی خود را علنی کردند!

این حکایت های تاریخی می تواند برای امروز ما هم مصداق داشته باشد و زمان ظهور منجی آخر الزمان نیز کسانی تبدیل به دشمن ترین دشمنان وی شوند که مدعی منتظر را داشتند و خود را افرادی مشتاق ظهور نشان می دادند! انجمن حجتیه و تفکرات آن می تواند مصداقی دقیق برای این موضوع باشد و ... .


2- دو نظام سیاسی در جهان وجود دارد که بر پایه منجی گرایی و منتظر آخر الزمان شکل گرفته است ، اول جمهوری اسلامی ایران و دوم اسرائیل! جمهوری اسلامی ایران بر پایه این شکل گرفت که حکومت و نظامی آب و جارو کننده برای ظهور امام دوازدهم باشد تا مقدمات ظهور وی فراهم شود و انقلاب اسلامی به انقلاب جهانی امام دوازدهم متصل شود و اسرائیل نیز بر این اساس شکل گرفت که نظامی در فلسطین ایجاد شود توسط یهودیان منتظر ظهور مسیح تا وی را یاری کنند و در آخر الزمان به وی ایمان آورند! حال دشمن ترین دشمنان در جهان، اسرائیل و ایران هستند و نظام هایی به شدت ایدئولوژیک می باشند که سعی در رقابت جدی با هم دارند تا یکی آن دیگری را نابود کند! نکته جالب هم این است که هر کدام دیگری را مانع ظهور منجی آخرالزمان می داند و معتقد به الزام نابودی دیگری است.


3- اندیشه منتظران موعود اگر تبیین دست نشود می تواند تبدیل به چاقویی بسیار برنده و خطرناک علیه مقصد اصلی خویش شود و در آینده خظرات جدی برای تفکرات اصیل ایجاد کند. در چند سال اخیر کم ندیده ایم که افرادی مدعی امام زمان عج بودند داشته اند و یا ارتباط با او! و حتی فرقه ای همانند بهائیت نیز از همین نقطه به وجود آمد. در مورد اسرائیل هم همین موضوع صادق است که بانیان این تفکر به دلیل حق پنداشتن خود کشتن دیگر را مجاز می دانند زیرا معتقد به این هستند که زمینه ظهور منجی آخر الزمان را فراهم می کنند و این کشتن ها و کشته شدن ها ایرادی که ندارد ، ثواب های فروانی نیز دارد!


اندیشه منتظران موعود بودن ، چیزی منحصر به ایران و یا اسلام و تشیع نیست و در اکثریت ادیان ابراهیمی و فرهنگ های باستانی به آن اشاره شده است و حتی تز های دکتری فراوان سیاسی رجل مشهور سیاسی کشور هم به این موضوع اختصاص یافته است همانند تز دکتری سعید حجاریان با نگاهی به اندیشه موعود گرایی در فرهنگ روسی!


امیدوارم بیش از پیش به اهمیت اندیشه ظهور و انتظار موعود توجه شود و ریشه ای تر و بنیادی تر به آن نگاه شود تا هم درک نسل جوان در این باره بیشتر از قبل شود و به اهمیت آن در نظامات سیاسی و فرهنگی پی ببرند و هم از کج روی ها جلوگیری شود.

سرنوشت مشابه برجام و 598 !

يكشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۰۰ ق.ظ

هاشمی رفسنجانی


رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام هفته قبل در دیداری رسمی در مورد برجام و تشابه آن با 598 اعلام کرد که سرنوشت برجام و 598 یکی است و مشابه هم هستند! (+)


" سرنوشت برجام برای آقای هاشمی مشابه سرنوشت قطعنامه 598 است. اگر در آن شکست خوردیم در این هم شکست می خوریم. اگر در آن پیروز شدیم. در این هم پیروز می شویم. آینده برجام برای آقای هاشمی روشن است. همانطور که اینده پذیرش قطعنامه 598 برایش روشن بود.  آنچه برای هاشمی مهم است. تأمین «مصلحت نظام» است که هم در پذیرش قطعنامه و هم در پذیرش برجام . پس اگر از شانتاژها نترسیدیم و بعد از دو سال شهد شیرین پذیرش قطعنامه 598 را چشیدیم و عزّت ایران اسلامی را در دنیا به چشم دیدیم، امروز هم نباید مفتون «هیچ» انگاری های برخی رسانه ها شد و با اندکی صبر طعم شیرین این پیروزی بزرگ و تاریخی را در آینده نه چندان دور چشید. چرا که سرنوشت برجام و قطعنامه 598 یکی است." ( به نقل از سایت رسمی هاشمی رفسنجانی)


این به نظرم مهم ترین صحبت و موضع گیری آیت الله هاشمی در مورد برجام است.


برجام که پس از قبول آن در تیر ماه 94 و اجرایی شدن آن در دی ماه همان سال تبدیل به یکی ازمهم ترین مباحث روز و پر رنگ ترین عملکرد دولت یازدهم شد به نحوی که خیلی از انتقادات و حمایت ها از دولت به بحث برجام و سرنوشت پرونده هسته ای ایران بر میگردد این روزها و بعد از انتخابات مجلس همچنان مورد مناقشه بسیاری از سیاسیون است.


اما صحبت اقای هاشمی در مورد برجام و سرنوشت مشابه آن با 598 به شدت تامل برانگیز است.


قطعنامه 598 در 27 تیر ماه 1367 پذیرفته شد یعنی دقیقا 27 سال قبل از پذیرش برجام در 27 تیر ماه 1394!


598 باعث اتمام جنگ ایران و عراق شد و 8 سال نبرد و مبارزه و آرمان گرایی در جنگ را پایان داد و تبدیل به فصلی نو در تاریخ جمهوری اسلامی ایران شد به نحوی که برخی ها دوران بعد از 598 را عصر جمهوری دوم در ایران می نامند دقیقا همان فضایی که بعد از برجام به وجود آمده است و 12 سال کشمکش و فراز و نشیب هسته ای و آرمان گرایی را تمام کرد و تبدیل به فصلی نو در جمهوری اسلامی ایران شد و جهان بینی ها را آرام آرام دارد تغییر می دهد.


598 در ابتدا با طمع صدام و منافقین مواجه شد و به همین دلیل یک هفته پس از پذیرش آن توسط جمهوری اسلامی ایران مجددا به مرزهای ایران حمله شد ( عملیات در جنوب و در غرب کشور که معروف به مرصاد شد) و پس از ناکامی عقب نشینی کردند در برجام هم شاهد خط و نشان کشیدن ها و خصومت های برخی از کشورهای غربی و عربی هستیم. در طرف دیگر قطعنامه مهم و تاریخی 598 دارای 10 بند مهم بود که شامل آزادی اسرا و خروج از مرزهای ایران و بازگشت به مرزهای قبل از تخاصم و جنگ و تعیین متجاوز و پرداخت غرامت های جنگی می شد که دو مورد اول 2 سال بعد از توافق 598 به صورت نیم بند اجرایی شد آن هم زمانیکه صدام قصد حمله به کویت را داشت و مجبور بود خیالش از همسایه شرقی خود راحت باشد و بتواند با آسودگی به کویت حمله کند و یک روزه چاه ها نفت کویت و سرمایه های میلیارد دلاری آن را تصاحب کند تا بدهی های 120 میلیارد دلاری خود را بپردازد و خسارات های وارد به خود در جنگ را جبران کند. دو بند دیگر قطعنامه هم هیچگاه اجرایی و مشخص نشد.

در برجام هم بعد از 3 ماه شاهد این هستیم که همچنان اتفاق خاصی نیفتاده است و دولت شاید باید امیدوار باشد که همانند 598 شانس آورده و بر اساس تصادف و شانس برخی از بندهای توافق نامه اجرایی شود و بن بست 598 برای برجام رخ ندهد. تعبیر بن بست 598 هم از متن خاطرات آقای هاشمی در کتاب خاطرات سال 67 استخراج شده است که به نظرم تعبیر درستی است و در بخش خاطرات مرداد و شهریور ماه 67 به کرات این تعبیر دیده می شود.


به نظرم 598 و برجام دقیقا لنگه های یک کفش هستند که وقتی روی هم گذاشته می شوند هیچ تفاوتی با هم ندارند و قطعا عواقب کلی آن هم بکسان خواهد بود و البته با فاصله زمانی 27-28 ساله جزئیات آن متفاوت است اما تاثیرات آن چشمگیر و مهم است.


بعد از 598 جهان بینی سیاست خارجی و داخلی و اقتصاد و فرهنگ جمهوری اسلامی تغییر کرد. در 10 سال اول شعار مبارزه با امپریالیسم و مبارزه با آمریکا و غرب داده می شد اما بعد از 598 بحث رابطه با غرب به سرکردگی آلمان و دروازه ورود به اروپا داده شد و در دوره دولت آقای هاشمی این موضوع کاملا چشمگیر بود. در 10 سال اول انقلاب بحث های اقتصادی بیشتر  بر اساس دولت محوری و سوسیالیسم و عدالت اجتماعی بود اما بعد از برجام بحث بازار آزاد و سرمایه داری به شدت مطرح شد. در 10 سال اول انقلاب بیشتر حمایت ها از از طبقه محروم و مستضعف بود اما بعد از 598 بحث های توسعه یافتگی و مانور تجمل و ورود کالای لوکس به کشور مطرح شد و این حکایت از عصر تازه ای داشت.

بعد از برجام هم ما شاهد این تغییر نگاه ها هستیم و رابطه با آمریکا ، عقب نشینی از آرمان های انقلاب در باره حمایت از مسلمانان دیگر نقاط جهان و مبارزه جدی با اسرائیل و حمایت از نیروهای حزب اللهی درون کشور و ... .


پس می بینیم که تعبیر آقای هاشمی بسیار دقیق است و 598 و برجام سرنوشت و عواقب یکسانی دارند. البته چون جامعه نسبت به 28 سال قبل روشن تر و آگاه تر شده است جزئیات همان طور که گفتم متفاوت خواهد بود اما کلیات همان است. حالا باید منتظر بود و دید در دوره دوم ریاست جمهوری ، آیا همانند دوره دوم آقای هاشمی رای آقای روحانی افت خواهد کرد و یا در بعضی از شهرها اعتراضات معیشتی مردمی همانند دوره اقای هاشمی به وجود خواهد آمد ( همانند مشهد و اسلامشهر و قزوین و ...) و یا شرایط اقتصادی نه تنها بهتر نمی شود که بدتر می شود و ... ؟!


برجام به نظر من همانند 598 یک مدل است. مدلی که غرب بعد از فشارها و تهدیدات یک کشور انقلابی آن را اجرایی می کند تا در باغ سبزی نشان دهد و باعث روی کار آمدن و میدان دادن به نیروهای همفکر خود و غرب زده شود و از این راه مقدرات آن کشور را به نفع خود تغییر دهد. این مدل اگر خوب واکاوی نشود و روی آن کار نشود 27-28 سال دیگر و سر یک موضوع و مجادله دیگر هم می تواند پیاده شود. برجام یک موافقت نامه ساده فقط نیست. یک فکر است ، یک مدل است ، یک راهبرد است که همه موضوعات کلان را تغییر می دهد. اقتصاد ، فرهنگ ، سیاست داخلی ، سیاست خارجی و ... . ای کاش بر روی عواقب و جنبه های برجام به خوبی کار می شد و صرفا از یک مجادله و دعوای سیاسی تبدیل به یک موضوع کلان که مورد بررسی قرار می گرفت ، قرار بگیرد.


فراموش نکنیم که سرنوشت کشورها و ملت ها را همین نوع مدل ها و بینش ها و فکرها تغییر داده و می دهد و بحث درباره یک بحث صرف حقوقی و سیاسی نیست. بلکه بحث اصلی بر سر جهان بینی و تفکرات است. 598 جنگ را خاتمه داد اما به چه نحو و قیمتی و آیا نمی شد بهتر از آن عمل کرد و گردش 180 درجه ای نداشت؟ در مورد برجام هم بحث اصلی همین است.

اخلاق اجباری؟!

سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۵۹ ب.ظ



گشت نامحسوس امنیت اخلاقی ناجا


در اخبار آمده بود که پلیس تهران بیش از 7000 نفر را ساماندهی کرده است تا به عنوان گشت نامحسوس اخلاقی مشغول به فعالیت شوند. (+)


آیا می شود اخلاق و امنیت اخلاقی را به صورت نامحسوس در جامعه پیاده کرد؟


اینکه عده ای مخفیانه بخواهند شهروندان جامعه ای را زیر نظر بگیرند چقدر فایده دارد و چقدر ضرر؟ چقدر جامعه کشش این را دارد که بتواند اینطور هدایت شود و آیا این روش ها باعث هدایت جامعه می شود؟ در سال های قبل که طرح های مشابهی اجرا شد چقدر پاسخ مثبت گرفته شده است که حال این نوع طرح ها بخواهد جواب بدهد؟ آن هم در دوره ای که اینترنت و شبکه های اجتماعی موبایلی و ماهواره اکثریت جامعه را بدست گرفته است و افراد خیلی در قید و بند این گونه طرح های اجباری و فرماشی نیستند.


اگر از این افراد طرح امنیت اخلاقی نامحسوس خلافی صادر شود افراد شاکی چگونه می توانند اعاده حیثیت کنند؟ ساز و کار این طرح چگونه است که حقی از افراد ضایع نگردد و سوالات زیاد دیگری که ایجاد می شود.


به هر حال همچنان اعتقاد دارم که نه تنها اخلاق و امنیت اخلاقی در جامعه با اجبار و فرمایش قابل پیاده شدن نیست بلکه معتقدم این طرح ها اتفاقا ضررهای به نسبت بیشتری از منافع آن دارد که ای کاش مسئولین عاقل و دلسوز متوجه آن می شدند.


پ.ن: در جامعه ای که رئیس دولت و خود دولت و نمایندگان مجلس نیاز به رای مردم دارند تا به قدرت برسند معلوم است که موضوعی حساس و فراگیر همانند حجاب که در رای و نظر مردم تاثیر جدی دارد خیلی توسط این افراد جدی گرفته نمی شود و باید به فکر نهادها و افراد دیگری بود تا بتوانند لااقل کار مفیدی از پیش ببرند نه اینکه 10 سال شاهد پیاده شدن طرح هایی پر ایراد و پر خطا باشیم که شکست آن از قبل معلوم است و ظاهرا فقط اجرا می شوند برای رضایت قشر مذهبی و دغدغه مند جامعه که خود آنها هم شاید به این صورت رضایت از اجرای طرح های اینچنینی نداشته باشند.

کدام آوینی؟

شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۵۵ ب.ظ

امسال هم بیست و سومین سالگرد شهادت سید مرتضی (کامران) آوینی بود و این سالگرد شهادت هم گذشت. هنرمند و منتقدی که در طول تمامی این بیست و سه سال قرائت های مختلفی از وی و تفکراتش و تغییر نگاهش ارائه شده است.


خانواده آوینی و دوستان قبل از انقلاب وی معتقد به یک آوینی هستند که در سال های بعد از شهادت به نوع دیگری معرفی شده است و صرفا به آوینی بعد از انقلاب پرداخته شده و دوستان و علاقمندان بعد از انقلاب و بعد از شهادتش معتقد به آوینی هستند که صرفا هویتش بعد از انقلاب و در دوران جنگ قابل تعریف است.


آوینی قطعا دچار بد فهمی شده است و همین بدفهمی هم باعث تمامی این مناقشات است. همین که این روزها دو موسسه به نام سید مرتضی آوینی و دو انتشارات و ... به نام وی با جهت گیری های مختلف وجود دارد نشان همین است که آوینی همچنان محل اختلاف و قرائت های مختلف است.


کامرانی که در دهه 40 و 50 دیدگاه های روشنفکری و غرب زده داشت بعد از انقلاب راهش را تغییر داد و تبدیل به سید مرتضی علاقمند به انقلاب و جبهه و امام شد اما اینکه سید مرتضی و یا کامران چقدر تغییر کرد و چرا اینگونه تغییر کرد و خودش درباره این تغییرات چه می گفت همواره محل اختلاف و دعوا و ... است.


به نظرم این اختلاف نظر و اختلاف قرائت هم هیچگاه حل نخواهد شد اما ای کاش بعد از 23 سال لااقل علاقمندان ارزشی آوینی توجه می کردند که حرف های جدیدی برای گفتن وجود دارد و توقف در آوینی خدمت زیادی به انقلاب نیست و باید از آوینی آرام گذر کرد اما او را همواره به یاد داشت و فراموش نکرد که آوینی برای انقلاب و جبهه ها چه کرد ، آوینی چه می گفت و چه می خواست و آوینی های امروز را دریابیم. ما بیشتر از هر زمان دیگر این روزها نیاز به یک آوینی دیگر با توجه به مقتضیات روز داریم.

آخرین مرجع مطلق!

دوشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۰۹ ب.ظ

آیت الله العظمی سید حسین طباطبایی بروجردی


دهم فروردین ماه امسال پنجاه و پنجمین سالگرد درگذشت آیت الله العظمی سید محمد حسین بروجردی ، شاگرد برجسته آخوند خراسانی و زعیم وقت شیعیان و آخرین مرجع مطلق و پر تقلید شیعه می باشد. سال 40 برای جامعه ایران سال پر حادثه ای بود. ابتدای سال درگذشت آیت الله بروجردی به عنوان مرجع دینی جامعه و مردم مذهبی ایران و آخر سال درگذشت ایت الله کاشانی به عنوان مرجع سیاسی مردم مذهبی ایران بود.


در مورد تفکرات و مواضع سیاسی و اجتماعی آیت الله بروجردی حرف ها فراوان است. اینکه وی به عنوان پر مقلد ترین مرجع شیعیان در 100 سال اخیر مطرح است و در زمان مرجعیت وی عملا بخشی از جامعه در اختیار وی بوده است و شاه نیز از نفوذ اجتماعی وی ترس و وحشت فراوان داشته است.بعد از درگذشت آیت الله بروجردی تفرقه در میان جامعه اتفاق افتاد و کثرت مراجع رخ داد و از قدرت مرجعیت واحد در میان شیعیان کاسته شد.شاه نیز با نامه تسلیت خود به آیت الله حکیم قصد داشت مرجعیت دینی را از ایران بیرون کرده و به نجف منتقل کند و استعمار هم به شدت تلاش داشت مرجعیت واحد را از بین ببرد تا در مقابل خود سد محکم دینی نداشته باشد.


آیت الله بروجردی در زمان حیات خویش علاوه بر نفوذ دینی نفوذ اجتماعی قوی نیز داشت و در مقابله با جریان هایی همانند بهائیت و همچنین وقایع دوران دکتر مصدق این نفوذ کاملا مشهود و مشهور بوده است.

وی بر اساس اسناد و نوشته جات تاریخی معتقد به تشکیل حکومت اسلامی بر اساس روایت رایج این سال ها نداشت و منتقد برخی از مواضع سیاسی همانند مواضع مرحوم سید مجتبی نواب صفوی بود و به همین دلیل امام (ره) نیز با آیت الله بروجردی اختلاف نظرات بنیادینی داشت ، با اینکه ایشان شاگرد برجسته آیت الله بروجردی نیز بود.


مشی آیت الله بروجردی تا حد زیادی شبیه به مشی استاد وی مرحوم آخوند خراسانی بوده است و همان نقشی که مرحوم آخوند در انقلاب مشروطه ایفا کرده بود وی نیز در زمان حیات خود ایفا نموده بود.


بررسی تفکرات و مواضع آیت الله بروجردی می تواند یک پروژه تحقیقاتی خوب باشد که امیدوارم روزی بتوانم آن را به انجام برسانم.