گاه نوشته ها

مهدی دزفولی هستم، وبلاگ نویسی را از شهریور ماه 1382 آغاز کردم.علاوه بر وبلاگ نویسی، فعالیت های مختصر مطبوعاتی (همکاری با هفته نامه پنجره، فصلنامه ارغنون، روزنامه شرق و اعتماد) و مستند سازی هم داشته ام.پیش از این سردبیر سابق سایت خبری تحلیلی شفاف و مدیر اجرایی فصلنامه ارغنون بوده ام.

پیش از این 3 وبلاگ دیگر داشته ام که به دلایلی یا فعالیت آن ها متوقف شد و یا با فیلتر مواجه شدند و این وبلاگ چهارمین وبلاگی است که در آن می نویسم.امیدوار اینجا محلی برای تبادل آرا و نظرات مختلف باشد و بتوانم به صورت مستقیم نوشته های خودم را در اختیار دیگران قرار دهم.

بایگانی

۱۴۱ مطلب با موضوع «سیاسی» ثبت شده است

یادداشت روزنامه صبح نو 8 تیر ماه 1395


متن زیر یادداشت امروز من در روزنامه صبح نو هست ( 8 تیر ماه 1395) که به بررسی شرایط سیاسی تیر ماه 1360 و حزب جمهوری اسلامی پرداخته ام و مناسبت آن هم فروش ویژه مستند حزب جمهوری اسلامی است و هم سی و پنجمین سالگرد انفجار بمب در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی.

متن به قرار ذیل است:


8 تیر ماه 1360 و  یک روز بعد از انفجار بمب در  دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی،  تازه بسیاری از مردم متوجه شده بودند دقیقا چه اتفاقی رخ داده است. آیت الله بهشتی ( رئیس شورای عالی قضایی و دبیر کل حزب جمهوری اسلامی) ، جمعی از نمایندگان مجلس ، تعدادی از وزرای دولت و برخی از مسئولین حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسیده بودند و کشور تا آن زمان که سابقه ترور گروهی با انفجار بمب را تجربه نکرده بود در بهت و حیرت فرو رفت. در همان روز نیز محمد کچویی (رئیس زندان اوین و از مبارزین مشهور پیش از انقلاب) در زندان اوین در تروری انتحاری مقابل چشمان بسیاری از اعضای دادستانی تهران به شهادت رسیده بود. دو روز قبل نیز آیت الله خامنه ای امام جمعه موقت تهران و نماینده مردم این شهر در مجلس شورای اسلامی در مسجد جامع ابوذر تهران ترور شده بودند. تمامی اینها افق نامعلومی را ترسیم می کرد که مشخص نبود سرنوشت نظام اسلامی به کجا خواهد رسید. تابستان سال 60 روزی و جایی در تهران و شهرهای بزرگ ایران نبود که بمبی گذاشته نشود و عده ای از مسئولین توسط دشمنان مسلح نظام اسلامی ترور نشوند. تا انتهای تابستان سال 60 عملا بسیاری از روسای قوا و وزرا و نمایندگان دیگر مجلس و اعضای حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند. افرادی همانند محمد علی رجایی ، حجت الاسلام و المسلمین محمد جواد باهنر ، دکتر حسن آیت ، حجت الاسلام و المسلمین بشارت و ... تنها تعداد کمی از خیل شهدای شاخص در تابستان آن سال بودند.

اما نکته مهم و کلیدی در آن زمان ادامه فعالیت های حزب جمهوری اسلامی به عنوان فراگیر ترین و پر عضو ترین حزب پیرو خط امام و حامی نظام جمهوری اسلامی بود که توانایی اداره کشور در آن ماه های بحرانی را داشت. حزبی که بیش از 4 میلیون عضو داشت و بسیاری از مسئولین آن زمان کشور در آن عضویت داشتند.

بلافاصله پس از شهادت آیت الله بهشتی ، حجت الاسلام و المسلمین باهنر به عنوان جانشین وی مشخص شد و پس از شهادت حجت الاسلام باهنر و با فاصله کمی آیت الله سید علی خامنه ای به عنوان سومین دبیر کل حزب جمهوری اسلامی انتخاب شدند. حالا پس از فروکش کردن اتفاقات تابستان سال 60 و با حذف شدن گروه هایی همانند بنی صدر و چپ های مدرن همانند مجاهدین خلق و چریک هایی فدایی و پیکاری ها و گروه های ضد انقلاب دیگر ، فضا برای فعالیت های حزب جمهوری اسلامی بیشتر نمود یافته بود. رئیس جمهور ( آیت الله خامنه ای) ،نخست وزیر (میر حسین موسوی ) ،رئیس مجلس ( حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی) ،رئیس شورای عالی قضایی ( آیت الله موسوی اردبیلی) و بسیاری از اعضای دولت و مجلس و شورای عالی قضایی از اعضای حزب جمهوری اسلامی بودند و حزب تبدیل به قدرتمندترین گروه سیاسی در کشور شد که در هر انتخاباتی می توانست نظر مردم را به سمت خود جلب کند و  مطمئن باشد لیست انتخاباتی او در هر انتخابات پیروز مطلق است. پشتیبانی امام (ره) از رهبران حزب نیز قدرت بیشتری به حزب داده بود، اما ترکیب اعضای حزب جمهوری اسلامی از همان ابتدا باعث اختلاف و انشقاق در حزب شده بود و اگر در زمان حیات آیت الله بهشتی و به دلیل شخصیت منحصر به فرد ایشان و مدیریت استثنایی وی مجال بروز اختلافات در حزب پیدا نمی شد اما حالا بعد از شهادت بهشتی اختلافات آرام آرام در حزب گسترده شد. اگر پیش از آن آیت و دیالمه با موسوی اختلاف داشتند حالا اختلاف به موتلفه و جناح راست حزب با موسوی و بعدها اختلاف میان کلیت جناح راست با کلیت جناح چپ حزب بروز کرد. این اختلافات هم در کنگره های اول و دوم حزب در سال های 62 و 64 بروز یافت و هم در انتخاب نخست وزیر در سال 64 و هم باعث اختلافات در هیات دولت شده بود و همین اختلافات هم باعث توقف فعالیت های حزب در خرداد سال 66 شد. یادآوری این نکته قابل توجه است که بسیاری از مسئولین سال های بعد از انقلاب تا به امروز از اعضای حزب جمهوری اسلامی بوده اند و تنها به عنوان مثال از هفت رئیس جمهور تا به امروز ، 4 نفر از آنها عضو حزب جمهوری اسلامی بودند که همین نکته نشان از اهمیت و تاثیر حزب در انقلاب اسلامی دارد. بسیاری از گروه های اصلاح طلب و اصولگرای انتهای دهه 60 و در دهه 70 نیز خاستگاهشان از حزب جمهوری اسلامی بوده است که این نکته نیز قابل تامل می باشد. مستند "داستان ناتمام یک حزب" تلاش کرده است در 54 دقیقه،  شروع فعالیت های حزب از بهمن سال 57 تا توقف آن در خرداد سال 66 را روایت کند و به تمامی فراز و فرودهای حزب بی پرده و صریح بپردازد. کارگردانی این مستند بر عهده سید مهدی دزفولی و تهیه کنندگی آن با موسسه آرمان هنر انقلاب بوده است. این مستند تولید سال 1394 می باشد و در جشنواره های مختلفی همانند سینما حقیقت ، عمار ، فیلم مقاومت و ... نیز اکران شده است. ای کاش مسئولین مربوطه  با حمایت های مادی و معنوی خود، همانگونه که رهبری انقلاب در سخنرانی های خود در جمع خانواده های شهدای هفتم تیر در سال های 94 و 95 فرمودند زمینه ساز تولیدات آثاری با موضوع تاریخ انقلاب و به خصوص شهدای حزب جمهوری اسلامی شوند.



خسرو قنبری تهرانی در جلسه بررسی 30 خرداد



خسرو قنبری تهرانی معروف به خسرو تهرانی از چهره های امنیتی و اطلاعاتی مهم اواخر دهه 50 و اوایل دهه 60 بود که سرانجام بعد از سال ها سکوت و حاشیه نشینی روز یکشنبه 30 خرداد 95 در جلسه ای عمومی برای بررسی وقایع 30 خرداد 1360 حاضر شد و حضور وی در جلسه به شدت مورد توجه علاقمندان قرار گرفت.


خسرو تهرانی حرف های زیادی برای گفتن دارد، اما خواسته یا ناخواسته کمتر حرف می زند و شاید دلیل این امر پرونده انفجار دفتر نخست وزیری باشد که سال ها قبل در دهه 60 به شدت خسرو تهرانی و دوستانش همانند سعید حجاریان و بهزاد نبوی و بیژن تاجیک و حبیب الله داداشی و علی اکبر تهرانی و ... را مساله دار کرد که همچنان بعد از 35 سال نتوانسته اند از حواشی آن دور شوند.


حضور خسرو تهرانی در یک محفل عمومی به خودی خود مهم و با ارزش است اما اینکه وی درباره چیزهای به شدت معمولی و دست چندم در مورد سازمان مجاهدین خلق صحبت کند و پاسخگوی عملکرد خود و دوستانش به خصوص در سال 60 و دوستی با مسعود کشمیری نباشد عجیب و تاسف آور است. اینکه حتی فردی همانند رضا گلپور و دیگر افراد از وی سوال کنند و وی با تمامی اتفاقات این سال ها باز هم سکوت کند و حاضر به شفاف سازی نباشد این هم تاسف آور و غیر قابل توجیه است.


اینکه چرا اصلاح طلبان امروز در دهه 60 و در زمان حاکمیت جریان چپ خط امامی عملکرد مشکوکی داشتند و چرا ریشه های انحراف در این جریان به آن زمان و عضویت برخی از آنان در حزب جمهوری اسلامی و ارتباط برخی دیگر آنان با سازمان مجاهدین خلق باز می گردد و سوالات بسیار دیگر از نکاتی است که خسرو تهرانی به هیچ وجه قصد پاسخگویی به آنها را نداشته و ندارد و وی و دوستانش همواره تلاش داشته و دوست دارند درباره مسائل دست چندم صحبت کنند.


شاید هم زمانی خبر چند وقت پیش دستگیری مسعود کشمیری و بعد تکذیب آن و عیان شدن خسروی خوبان! خسرو تهرانی اتفاقی باشد اما می تواند این نوید را هم دهد که در ماه ها و سال های آینده بازخوانی تاریخ انقلاب در اوایل دهه 60 جدی تر پیگیری شود و اطلاعات خوب و با ارزشی از آن سال ها منتشر شود و عده ای از آن چهره های مشکوک و مشهور همانند خسرو تهرانی به مجامع عمومی آمده و پاسخگوی شبهات و سوالات فروان باشند تا یک بار برای همیشه انبوه سوالات درباره آن سالها و آن شخصیت ها پاسخ درخوری بگیرد.

27 سال رهبری آیت الله خامنه ای

جمعه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۳۹ ب.ظ

آیت الله خامنه ای


14خرداد 1368 آغاز دوران رهبری آیت الله خامنه ای است. امروز رهبری ایشان وارد سال بیست و هشتم خود شد و این دوران پر بود و هست از اتفاقات گوناگون که به نظرم عبور از این اتفاقات مختلف باعث قوی شدن نظام اسلامی و رهبری آیت الله خامنه ای شده است.


رهبری آیت الله خامنه ای زمانی آغاز شد که تازه 10 ماه از پایان جنگ ایران و عراق سپری می شد و جمهوری اسلامی در آستانه دوران جدیدی بود. کشور نیاز به بازسازی وسیع داشت و دولت جدید در آستانه تشکیل بود و قانون اساسی نیز تغییر کرده بود و امکان حمله مجدد عراق به ایران بود و به نظرم این موارد خود گویای آغاز دوران دشوار پیش روی آیت الله خامنه ای بود. ایشان با تمام قدرت و در آستانه 50 سالگی وارد چنین فضایی شدند. بسیاری از گروه های سیاسی هم بودند که پیش از این مخالف ایشان در ریاست جمهوری بودند و با به رهبری رسیدن ایشان و جوان بودن ایشان قاعدتا مخالفت ها با ایشان هم جدی تر می شد به خصوص که در آغاز رهبری آیت الله خامنه ای بحث مرجعیت دینی ایشان هم مطرح نبود و یک قدرت معنوی و دینی در ایشان بالفعال وجود نداشت. دهه 70 نیز برای جمهوری اسلامی آغاز بحران های بین المللی بود همانند بحران طالبان در افغانسان و رستوران میکنوس و الخبر عربستان و آمیا آرژانتین و در داخل هم وقایعی همانند قتل های زنجیره ای و اتفاقات دوران دوم خرداد به خصوص واقعه 18 تیر سال 1378 که نظام اسلامی و آیت الله خامنه ای به خوبی توانستند از این بحران ها عبور کنند. دهه80 نیز وضع به همین ترتیب بود و فقط یک قلم از بحران های سیاسی در این دهه اتفاقات سال 1388 بود که پشت سر گذاشتن آن خود حکایت از مدیریت قوی آیت الله خامنه ای داشته و دارد.

فراموش نکنیم در این دوران وضع ایران با همسایگان خود همانند کشورهای شمالی همانند آذربایجان و ترکمنستان و ارمنستان بهبود یافته است و ما دیگر در عراق و افغانستان دشمن جدی نداریم و اوضاع از 27 سال گذشته بهتر است. از طرف دیگر جامعه یکدست تر و بهتر و توسعه یافته تر از 27 سال قبل است و این چیز کمی نیست. کادرسازی برای نظام اسلامی بهتر انجام شده است و ایران در مقایسه با کشورهای مهم منطقه همانند مصر و عربستان و عراق و ترکیه در وضعیت بهتری از نظر شرایط علمی و اقتصادی و نظامی و توسعه نیروی انسانی قرار دارد و تبدیل به قطبی در غرب آسیا شده است.


همه اینها نشان می دهد که رهبری آیت الله خامنه ای به نسبت به کل موفق بوده است و ایران روند صعوی را طی کرده است نه بر خلاف سخن های بی پایه عده ای مخالف و مغرض که معتقد به نزول ایران هستند و بر اساس آمارها و ارقام و بیان شفاف مسائل حرف آنها سندیت درستی نیز ندارد.


مجموع برداشت های من از دوران رهبری آیت الله خامنه ای با تمام و فراز و نشیب های آن مثبت است کما اینکه همین امروز شاهدیم اگر ایران مقتدر نبود قطعا نیرویی همانند داعش و بنیادگرایان وهابی تمام غرب آسیا را در می نوردیدند و با سدی به نام جمهوری اسلامی نیر مواجه نبودند و از افغانستان تا سوریه و لبنان در اختیار آنان بود.


فراموش هم نکنیم 4 شاه مهم و مشهور معاصر همانند محمد شاه و احمد شاه قاجار و رضا و محمد رضا پهلوی همگی از کار بر کنار و عزل شدند و به جز محمد رضا پهلوی مابقی دوران حاکمیت کوتاهی در ایران داشتند و در خارج از ایران هم از دنیا رفتند و این نشان می دهد ایران کشوری آرام و بی جنجال و حاشیه نیست. ایران همان کشوری است که وقایع شهریور 20 و 28 مرداد 1332 و 15 خرداد 1342 و 22 بهمن 1357 را تجربه کرده است و نشان می دهد حکمرانی در این کشور تا به چه حد دشوار و سخت و طاقت فرساست.

اما با تمامی این حرفها، امام خمینی(ره) و آیت الله خامنه ای رهبری و حکمرانی موفق و خوبی را از خود نشان دادند و این گویای این است که جمهوری اسلامی و رهبری آیت الله خامنه ای در 27 سال اخیر موفق بوده است و این اصلا نکته کمی نیست.

سعید حجاریان و سعید اسلامی (امامی) مدتها جزو معاونین و مدیران اصلی و متنفذ وزارت اطلاعات و اطلاعات نخست وزیری در دهه 60 و 70  بوده اند. یکی از انها به جناح چپ بودن و دیگری به جناح راست بودن از نظر سیاسی مشهور و معروف بودند. درطول این سالها به عنوان رقیب و مخالف همدیگر تعریف شده اند و همین رقیب و مخالف بودن سرانجام در سال 77 زمینه بسیاری از اتفاقات شد که تا دهه 80 و حتی امروز نیز ادامه دارد.

فارغ از تمام این مسائل،ازمنظر تبارشناسی قابل توجه و بررسی هستند.دراین یادداشت سعی شده به بخشی ازموارد اشاره شود.




سعید حجاریان ، از چهره های مشهور اطلاعات نخست وزیری و وزارت اطلاعات در دهه 60 و جریان اصلاحات در دهه 70 و 80


۱- سعید حجاریان درگفتگویی که دردیماه ۱۳۷۸انجام شده، و بعدها عمادالدین باقی در کتاب برای تاریخ می گویم در سال 79 به نقل از سعید حجاریان و توسط انتشارات نی منتشر کرد درباره رابطه با سعید اسلامی و نحوه جذب او در وزارت اطلاعات می گوید:

''[سعید حجاریان]:مسئله گزینش سعید اسلامی به سال۵۸برمی گردد.من اورا درسال ۵۸یاشاید هم ۵۹(شک دارم،چون خیلی گذشته)گزینش کردم...ان موقع رابطه ماباامریکا قطع شده بود ولانه جاسوسی هم اشغال شده بود.ماعملا دفترحفاطت منافع پیدا کردیم وسطح روابطمان تاان حدتقلیل پیداکرد.

درآن زمان این ضرورت پیش آمد که مامورینی درامریکا اطلاعاتی را برای ماجمع اوری کنند و بفرستند.درهمان مقطع بود که سعید اسلامی راپیشنهاد کردندکه به درد این کارمی خورد.گزینش اورا هم به عهده من گذاشتند.

مورد او تحقیقات محلی فوق العاده ای درداخل کشورنداشت،چون ازجوانی به امریکا رفته بود.تحقیقات محلی درمورد اوعمدتابایستی درامریکاصورت می گرفت،که کارمشکلی بود.
فکرمی کنم حتی دیپلمش را هم درامریکا گرفته بود،یعنی مثلا نوجوان بوده که به امریکا رفته بود.سابقه ممتد طولانی اقامت درامریکا داشت وگمان می کنم شاید به دلیل سابقه طولانی درامریکا گرین کارت هم داشته است.

اورا به من معرفی کردند که گزینش کنم.می دانید که گزینش هم مراحلی دارد،هم تحقیقات محلی دارد،هم مصاحبه دارد،هم رجوع به سوابق.سوابق که چیزی نداشت.تحقیقات محلی اوراهم بایستی درامریکا صورت می دادیم،چون معرف های نسبتا معتبری هم داشت(ازبچه های انجمن های اسلامی که درامریکا بودند اورامعرفی کرده بودند).

تحقیقات محلی هم درمورد اوبه واسطه دانشجوهایی که انجابودندیافارغ التحصیل شده بودند وبه ایران برگشته بودندیادرزمان انقلاب درس را نیمه کاره رها کرده وبرگشته بودند،صورت گرفت.بعدهم اورابرای مصاحبه دعوت کردیم که امد ومن شخصا یکی دو جلسه اورامصاحبه کردم.
ازمجموعه اطلاعاتی که مابرای قضاوت به دست اوردیم،معلوم شد که او ادم زرنگی هست وسرش برای این گونه امور درد می کند.
بچه های انجمن اسلامی هم اورا توثیق می کردند.این قدر که من به یاد دارم درتحقیقات محلی درمورد او اطلاعات فوق العاده ای به دست نیامد،مگر این که مثلا ان حوزه های انجمن اسلامی که اودرانها فعالیت می کرده حوزه هایی بودند با گرایش های لیبرالی.شاید مثلا دربین انها عناصری باگرایشات انجمن حجتیه هم بوده است(مثلا حوزهsteel water).

درمورد مصاحبه هم چون من خودم باایشان مصاحبه کردم تاانجا که به یاد می اورم نتیجه این بود که خیلی ریشه عمیق مذهبی نداشت وفکرمی کنم دریک دوره ای همکاری هایی جانبی با کنفدراسیون دانشجویان ایرانی که این اواخرازهم پاشیده شده بود(یاCIS)داشت.

کنفدراسیون هم ترکیب درهمی بود که همه تیپی دران فعالیت می کردند.ازچپی ها وعناصرمذهبی ومائوئیست وتروتسکیست وغیره.یک پیش زمینه این طوری دراوبود...سرجمع این که بنیادهای خیلی مذهبی نداشت.البته ادم زبر وررنگی بود.مجموعه نکاتی که من یادم هست ودرمورد ایشان به ان رسیدم اینها بود.

مثلا یکی از سوال هایی که به یادم هست ازاوپرسیدم درموردماکولات بودتابدانم که تاچه حدازماکولاتی که ممکن بود درانها ازچربی گوشت خوک استفاده شودپرهیز می کند.یک لفظ فرنگی برای این معناداریم( Lard)که ان را روی بسته های موادخوراکی می نویسند.طبیعتا یک فرد مذهبی وقتی می خواهدغذا تهیه کندبه محتویات بسته ها توجه می کند.این شاخصی است برای این که معلوم شود یک نفرتاچه حدتعهدمذهبی دارد.

فکرمی کنم وقتی ازاو دراین مورد پرسیدم احساس کردم در این حدمقید است،یعنی دراینگونه امورلاابالی نبود.اماخوب،مجموعا(چه به دلیل ضعف امکانات ما برای جمع اوری اطلاعات محلی درموردایشان وچه دلیل اینکه ضرورت داشت ان کارانجام شود او مشغول به کارشود)من دراین حدگزینش کردم که بنارا براین بگذاریم که اوممکن است ازنطرسیاسی یااطلاعاتی ادم ناسالمی هم باشد،اماچون بنابود معلوماتی را یکطرفه به این طرف بفرستد وازاین طرف اطلاعاتی دراختیاراوگذاشته نمی شود.

قراربود درانجا(امریکا)اطلاعاتی را جمع اوری کندوبرای مابفرستد.من صلاحیت اورا در این حدارزیابی کردم که بنا را براین بگذاریم که حتی مسئله دار هم باشد،ولی بخاطر این که اطلاعات را یکطرفه می فرستدمهم نیست،اماازاین طرف اطلاعاتی به اوداده نشود واحیانا اگر یک موقع خواستند درداخل ازاو استفاده کنندبایدگزینش مجدد دقیق درمورد اوصورت بگیرد ودرامور امنیتی هم مطلقا ازاو استفاده نشود.
ان قدر که یادم هست اینها راقید کردم.

[مصاحبه کننده]: یعنی شما  بنا داشتید درحد منبع ازاواستفاده کنید؟

[سعید حجاریان]:منبع دوجانبه.یعنی منبعی که شمامظنون یامطمئن هستید که باطرف مقابلتان هم کارمی کند.لفظ استخدام رانباید درمورد اوبه کاربرد.یک وقت است که شما کسی را به عنوان پرسنل یک دستگاه استخدام می کنید،ویک وقت است که یک منبع را استخدام می کنید.اینهافرق دارند.

شمابه دلایلی ممکن است ازوجود فردی استفاده کنید که حتی به اومظنون هستید که ممکن  است باحریف همکاری کند،امابه دلایل ویژه ای می گویید باعلم به این موضوع من می خواهم ازاواستفاده کنم که مثلا فقط اطلاعاتی را که ان طرف جمع می کند بفرستد وخودتان قدرت ارزیابی اطلاعاتش رادارید.''

سعید امامی سال۱۳۵۵ وپس ازاخذ مدرک دیپلم،عازم امریکا شده است و تاسال ۱۳۶۴که دروزارت اطلاعات به کارگیری شده است درامریکا بوده است.

معرف ایشان نیز که اقای حجاریان معرفی می کندگویا فردی بنام سعید پروین معروف به سعید طلبه بوده است.

سعیدفرزند علی اکبر و همارخ اعتماد بوده است.علی اکبرمدتی معاون مدیرکل اموزش وپرورش کردستان در دوران شاه بوده است.مدتی نیزشهرداریاسوج بوده است.

علی اکبرامامی منبع کدداروحقوق بگیرساواک بوده است.

درپی درخواستی که وی برای همکاری باساواک داده است،کارشناس مربوطه نظرداده است که نامبرده به منظور پرستیژ میخواهد ساواکی شود.

همارخ اعتماد(متوفی ۱۳۶۶) همانند برادرش محمود اعتماد،سابقه عضویت درحزب توده داشته است.




کتاب برای تاریخ می گویم ، نوشته عمادالدین باقی



همسرسعید امامی درباره خانواده همسرش می گوید:

''خانواده سعید یک خانواده خیلی مذهبی نیستند و نبودند، البته ‍‍‍اجدادشان از خانواده های مذهبی منطقه خودشان بودند ... علیرغم اینکه ظاهرا مذهبی نبودند ولی یکسری خصوصیات داشتند که معمولا همیشه ازشون به خوبی یاد می شود و همه خاطره خوب از ایشون دارند بخصوص مادرشان ( خانم هما رخ اعتماد ) ... علیرغم اینکه می گویم اعتقادات مذهبی نداشتند ولی خوب خیلی دست به خیر و خیِّر بودند .نداشتند ولی خوب خیلی دست به خیر و خیِّر بودند .

همشون هم می گفتند که اصلا سعید اخلاق و رفتارش جدای بقیه بود... شاید وضع خانواده اش دختر عموها پسرعموها و دیگران را الان بعنوان یک نقطه ضعف سعید الان دارند مطرح می کنند ...

بدلیل وضع خانوادگى، اطرافیان پوشش قبل از انقلاب و بچّه ها و خواهر و برادرها و... من نمى توانم بپذیرم که "سعید" را الان مورد سرزنش قرار بدهند بگویند خانواد ه ات اینطور بوده پس تو ریشه ى اعتقادات قوى نداشتى یا نمى دانم فساد اخلاق داشتى... ''

درباره محجبه بودن خود نیز می گوید:

آشنایى ما با "سعید" بیشتر شد. مسأله ى خواستگارى او پیش آمد... عرض کردم من تنها خانم با حجاب توى "تالسا" بودم. بین دخترهاى دانشجوى دیگر خیلى هم سعى مى کردم حالت خشکى داشته باشم که معمولا" دخترها دارند تا کسى فکرى به ذهنش نزنند.''

وادامه می دهد:

''براى سعید البتّه خانواد ه اش اون تیپى راکه مى پسندیدند کاملا" فرق داشت. ولى خوب خود "سعید"سفت و سخت ایستاد که من مى خواهم ازدواج کنم و من باید بپسندم...''

درباره دایی سعید امامی نیزمی گوید:

. بعد از اینکه سعید دیپلم می گیرد ، برای تحصیلات به آمریکا می فرستندش و اصلا هم کاری به دایی ایشان که در سفارت ایران کار می کرد نداشت، چون اصلا وقتی "سعید" رفته دایی سعید ایران بودند و کاری به سعید نداشتند...

 تا جایى که یادم هستم حدود دو سال قبل از اینکه "سعید" به آمریکا برود، دایى ایشان برگشته بودند ایران... آدم فو ق العاده مسنّى هستند الان هم.''

البته برخلاف انچه ایشان ذکرکرده است،دایی سعید تا ماههای نزدیک به انقلاب هم درامریکا بوده است.

سرهنگ سلطان محمد اعتماد عنصرمهم این خاندان ودایی سعید،سالهاوابسته نظامی حکومت پهلوی درامریکا بوده است.اوتا ماههای نزدیک به انقلاب در این سمت بوده است که بخاطر شرایط ویژه و مقابله با انقلاب،به ایران فراخوان می شود وسرپرست ''گروه جنگ روانی''رادیو را دردولت نظامی ارتشبد ازهاری برعهده می گیرد.

مسولیت وپست ''وابسته نظامی حکومت پهلوی درامریکا''به هرکسی داده نمی شد.به دلایل متعدد خصوصا خریدهای نظامی ازامریکا،پیمان های نطامی میان شاه وامریکا،حضوردهها هزارمستشارامریکایی درایران و...فردی که به این مقام منصوب می شد،دارای شرایط ویژه ای باید باشد.

پس از تسخیرلانه جاسوسی و کشف اسناد،سلطان محمد اعتماد به اتهام ارتباط و عامل سیا بودن خصوصا وصل بودن با ''توماپ پاور'' چندماه بازداشت وتحت بازجویی قرارگرفت.

بهرام اعتماد فرزند سلطان محمد نیزمنبع اطلاعاتی( DIA)پنتاگون بوده است.

دکتربهمن اعتماد پسرخاله سعید امامی نیز عضو شورای مرکزی ملی مقاومت(سازمان منافقین) و نماینده شورا درانگلستان بوده است.گیتی( خاله زاده سعید )نیز به دلیل وابستگی به سازمان چریکهای فدایی خلق از دانشگاه شهید بهشتی دراوایل انقلاب اخراج شد.

نکته ای که قابل تامل و بررسی می باشد این است درمقطعی که سعید امامی توسط سعید حجاریان برای دفتراطلاعات و تحقیقات نخست وزیری گزینش می شده،دایی اوسرهنگ سلطان محمد اعتماد بازداشت وتحت بازجویی بوده است.ایااقای حجاریان از این موضوع مطلع بوده است و اقدام به جذب وی نموده است؟

۲-سعید حجاریان درگفتگو با اندیشه پویا(شماره ۲، تیر- مرداد ۱۳۹۱، ص ۳۷- ۴۵) به برخی سوابق پدرش اشاره می کند که قابل تامل و توجه هست:

''پدرم گرایش های سیاسی متفاوتی داشت و به جلسات گروه های مختلف می رفت. اوایل سراغ دار و دسته منشی زاده و حزب "سومکا" رفته بود که گرایشات ناسیونالیستی تند داشتند.

یک مدت هم رفت سراغ "باهماد آزادگان" که دار و دسته کسروی بودند. البته پدرم حسابی مذهبی بود و بعدا هم مصدقی شد...

برگردم به مواضع پدرم بله، پدرم طرفدار مصدق شد در خانه هم کتابخانه خوبی داشت اهل مطالعه بود و کتاب زیاد داشت.''

بررسی دوگروهی که پدر سعید حجاریان درانها عضویت داشته حائز اهمیت است .یکی از این گروه ها ''باهمادازادگان''بوده است.

گروه "باهمادآزادگان" نام گروهی از هواداران احمد کسروی است که در حیات او و پس از آن در راه اشاعه اندیشه‌های اجتماعی و سکولار احمد کسروی موسوم به «پاک‌دینی» فعالیت می‌کردند.

در دوران پس از شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی، احمد کسروی جمعیت «باهماد آزادگان» را راه‌اندازی کرد. انجمن باهماد آزادگان خواستار حقوق بیشتری، از جمله «کشف حجاب و حق طلاق» برای زنان ایرانی بود.

احمد کسروی و پیروانش در انجمن باهماد آزادگان، در چله زمستان (اول دی‌ماه) مراسمی را تحت عنوان «جشن کتاب‌سوزان» راه می‌انداختند.

کسروی و برخی از پیروان‌ و هم‌ باوران‌ "پاکدین" وی دور هم‌ جمع‌ می‌شدند و کتاب هایی که به نظرشان باعث عقب ‌افتادگی ایران از کشورهای پیشرفته آن زمان بود (آثار مولوی‌، حافظ‌، سنایی‌، عطار، امام‌ محمد غزالی‌، رازی، ابولخیر، سهروردی‌ و ...) و یا کتب دعا و کتاب هایی که به گمان آنها به خرافات دامن‌ می‌زد (مفاتیح ‌الجنان‌ و جامع‌ الدعوات‌ و ...) را در آتش‌ می‌ انداختند و این‌ مراسم سوزانیدن کتابها را جشن‌ کتاب‌ سوزان‌ می‌گفتند.

کسروی‌ خود در این‌ باره‌ می‌گوید: "چون‌ دیدیم‌ سرچشمه‌ گمراهی ها و نادانی ها کتاب‌ است،‌ این‌ است‌ که‌ داستان‌ کتاب‌ سوزان‌ پیش‌ آمده‌ است‌. جشن‌ کتابسوزان‌ در یکم‌ دی‌ ماه ‌است‌ و یک‌ دسته‌ سوزانیدن‌ مفاتیح‌ الجنان‌ و جامع‌ الدعوات‌ و مانند اینها را دستاویز گرفته‌ و هوچیگری‌ راه‌ انداختند. .... قرآن‌ هر زمان‌ که‌ دستاویز بدآموزان‌ و گمراه‌ کنندگان‌ گردید، باید از هر راهی‌ قرآن‌ را از دست‌ آنان‌ گرفت،‌ گرچه‌ به‌ نابود گردانیدن‌ آن‌ باشد".سوزاندن قران توسط این انجمن انجام می شده است.

گروه دیگری که پدر حجاریان در آن عضویت و فعالیت داشته است حزب "سومکا" به رهبری "داوود منشی زاده" بوده است.

ماجرای پیچیده سعید اسلامی و سعید حجاریان و سوابق خانوادگی و امنیتی آنها که سالهاست به فراموشی سپرده شده است حکایت یک نکته باریک و بسیار تعیین کننده در جمهوری اسلامی ایران است. حکایت دو گرایش و نگاه در دستگاه های امنیتی که در دهه 60 و 70 وجود داشت. زمانی که سعید اسلامی کشته شد و مرگ وی هم آنقدر مشکوک بود که مهدی کروبی در مجلس ششم به آن اشاره کرد تمامی سوال یک جمله کوتاه بود. چرا سعید اسلامی باید کشته می شد و چرا تمامی اتفاقاتی همانند ترور و شهادت اسدالله لاجوردی ، مرگ مشکوک سعید اسلامی ، قتل های زنجیره ای در سال های 76 و 77 و شهادت و ترور سپهبد علی صیاد شیرازی در دوره و سال اول دولت اصلاحات رخ داد؟ چه پیوندی میان تمامی این ترورها و کشته شدن ها بود؟


نکته کلیدی موضوع در این است که فردی همانند سعید اسلامی (امامی) از ابتدا نیز مخالف جریانی در وزارت اطلاعات بود که بعدها مشهور به جریان اصلاحات شدند و به عنوان معاون وزیر نیز سعید اسلامی جلوی رشد این جریان را در وزارت گرفته بود اما اوضاع به گونه ای پیش رفت که در سال 76 بدنه اصلی وزارت رای قابل تاملی به سید محمد خاتمی و یا محمدی ری شهری دادند و صرفا معاونین وزارت همانند سعدی اسلامی ( معاون امنیت داخلی) و مصطفی پور محمدی (معاونت برون مرزی اطلاعات) به علاوه شخص وزیر وقت ( فلاحیان) به ناطق نوری رای دادند و این برای دولت اصلاحات مانعی بود تا چنین مخالفین کلانی در بدنه وزارت اطلاعات داشته باشند.


سعید حجاریان در بخش دیگری از کتاب خود به دو جلسه توجیهی اشاره می کند که بعد از دوم خرداد 76 در وزارت اطلاعات تشکیل شد و از بهزاد نبوی و شخص وی (حجاریان) برای توجیه و اظهار نظر درباره دوم خرداد و رای خاتمی تشکیل شد و در آن جلسه بگو مگو هایی میان سعید حجاریان و سعید اسلامی در گرفت. حجاریان به صراحت این دیدگاه را در سطح کلان وزارت اطلاعات مطرح می کند و می گوید که فردی همانند سعید اسلامی از ابتدا نیز مخالف جریانی بود که بعدها به اصلاحات مشهور شد. این واقعیتی تاریخی است که جریان اصلاحات توسط طیف چپ وزارت اطلاعات و طیفی شکل گرفت که در ابتدای انقلاب اسلامی در سازمان مجاهدین انقلاب ( مجمع الاضداد سیاسی) شکل گرفت و از سال 68 تا 76 در مرکز مطالعات ریاست جمهوری تنها روی پروژه توسعه سیاسی در ایران مشغول به کار بودند. در مقابل این طیف نیز افرادی همانند سعید اسلامی و پور محمدی در وزارت اطلاعات قرار داشتند که سرنوشتی متفاوت پیدا کردند.


بعدها و به دلیل بحرانی شدن اوضاع امنیتی در سال های 77 و 78 سعی شد از سعید اسلامی چهره ای منفور نشان داده شود و دو طیف اصلاحات و روزنامه کیهان که به عنوان متضاد یکدیگر شناخته می شدند در این امر یک نظر شدند و هر دو سعید اسلامی را چهره ای منفور معرفی کردند اما به نظرم همچنان این پرونده باز است و حکایت دو طیف راست و چپ به صورت کلان در دستگاه های امنیتی نظام همچنان برقرار است.


وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه در ابتدا توسط جریان چپ نظام در سال های ابتدایی انقلاب تاسیس شد. یعنی جریاناتی که در ان ایام نام مجاهدین انقلاب را با خود یدک می کشیدند و در دهه 60 نیز کاملا اطلاعات نخست وزیری و سپاه در دست این جریان بود و با تاسیس وزارت اطلاعات نفرات اصلی این جریان نیز به وزارت رفتند اما با تغییر شرایط از سال 68 نوع نگاه ها و اختلافات متفاوت شد و در سال های پایانی دهه 70 شاهد اوج رویارویی این دو طیف بودیم که در نهایت به مرگ افرادی همانند اسلامی منجر شد.


در حال حاضر نیز این دو طیف همچنان وجود دارند و از سابقه امنیتی بسیاری از اعضای کابینه دولت یازدهم و نزدیکان رئیس جمهور می توان به این نکته رسید. ( همانند علی ربیعی (عماد) ، حسین فریدون ، علی یونسی ، نهاوندیان ، حسام الدین آشنا و ...) .


ترس از زمانی است که این دو نگاه در یک روز مبادا و بسیار مهم دیگر که در سال های آینده فرا خواهد رسید تلاقی سرنوشت سازی داشته باشند که پیروزی هر یک از این دو نگاه آینده نظام را در دست خواهد گرفت.

نقطه چشمگیر اختلافات رهبری و رئیس جمهور

دوشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۲۸ ق.ظ


                   آیت الله خامنه ای و حسن روحانی


"سیاست آمریکا اقتضا می‌کند که تفکری در میان ملت ایران تزریق شود تا وانمود کنند ملت ما بر سر یک دوراهی قرار دارد، یا با آمریکا کنار بیاید یا دائماً فشارها را تحمل کند/ در داخل هم کسانی این فکر را قبول دارند و می‌گویند در قضیه‌ی هسته‌ای توافق شد، باید در قضایای کشور هم برجام ۲ و ۳ به وجود بیاید تا بتوانیم راحت زندگی کنیم."


"یک دوراهی را دشمن نشان می‌دهد، این دوراهی غلط و دروغ است. ما می‌توانیم با اقدام عملی در اقتصاد مقاومتی، کشور را مصونیت‌سازی کنیم تا در مقابل تحریم به خودمان نلرزیم. ما می‌توانیم در مقابل آمریکا بایستیم و تحریم‌ها در ما اثر نکند. اگر این کارها را بکنیم، احتیاج نداریم از ارزش‌ها و خطوط قرمز و اصول خودمان صرف‌نظرکنیم."


این ها بخش هایی از سخنان امروز رهبری انقلاب در مشهد بود که تا حد زیادی نشان از گلایه ها و اختلافات رهبری با نظرات ماه های اخیر رئیس جمهوری دارد.


چند ماه قبل و در آستانه انتخابات مجلس دهم بود که روحانی از بحث برجام 2 سخن گفت و آن را حل مشکلات داخلی و گفت و گوها برای حل معضلات داخلی نام داد و امروز سخنان رهبری و مخالفت ایشان به این طرح نشان از اختلافات رهبری با رئیس جمهور دارد.


در مورد مسائل مذاکرات هسته ای و اجرای برجام نیز رهبری به انتقاد صریح پرداختند.


شاید در عمر دو سال و نیم دولت یازدهم این اولین بار است که رهبری اینگونه صریح و بی پرده از دولت و سیاست های آن انتقاد می کنند و همگان متوجه ضمیر سخنان رهبری می شوند. این حد از انتقادات  اختلافات حتی در دوره دولت اصلاحات نیز بی سابقه بوده است به خصوص در دور اول دولت ها که همیشه رهبری همراهی چشم گیرتری با رئیس دولت و دولت ها داشته اند اما گویا این اصل در مورد دولت یازدهم و حسن روحانی تفاوت اساسی دارد.


امسال سال آخر فعالیت های دولت یازدهم است و سال آینده همین روزها فضای کشور آرام آرام انتخاباتی می شود و سخنان امروز رهبری قطعا نشانه های خود را در امسال نشان خواهد داد و قطعا منتقدین دولت و مخالفین آن امسال فشارهای بیشتری از نظر رسانه ای و غیر رسانه ای به دولت و شخص رئیس دولت وارد خواهند کرد.


حال این سوال پیش می آید که با این انتقادات صریح رهبری و هشدارهای ایشان در مورد برخی فعالیت های دولت و مواضع حسن روحانی اگر روحانی در انتخابات سال اینده پیروز شود چه وضعی در کشور ایجاد خواهد شد؟ آیا رای مجدد روحانی تبدیل به بحرانی سیاسی برای کشور می شود و جدی تر از همیشه باعث بروز اختلافات عمیق میان رهبری و حسن روحانی خواهد شد؟ حتی رای نیاوردن مجدد روحانی نیز میتواند تاثیرات جدی سیاسی و اجتماعی داشته باشد که سال آینده این شرایط خود را بروز خواهد داد. اما هر چه که هست و هرچه که پیش آید نمی توان اختلافات جدی میان رهبری و رئیس جمهوری را کتمان کرد و این در دوره کوتاه فعالیت های دولت یازدهم و حسن روحانی قابل توجه و تامل است.

باید منتظر روزهای آینده سال جدید بود و دید امسال چه چیز با خود به همراه خواهد داشت و چه اتفاقاتی در کشور رقم خواهد خورد. در این بین فعالیت های مخالفین دولت را نیز نباید از نظر دور داشت و باید دید دولت چه واکنش هایی را نشان می دهد و همچنان حامیان سرشناس دولت همانند هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی و سید حسن خمینی چه چیز هایی را برای به میدان آوردن در آستین دارند. سال 95 و ابتدای سال 96 به نظرم اوج این اختلافات و کشمکش های سیاسی خواهد بود.


پ.ن: سالی که نکوست از بهارش پیداست و با سخنان امروز رهبری به نظرم فضای سیاسی کشور در سال 95 تا حد زیادی مشخص شده است.

اهمیت احمدی نژاد

جمعه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۱۸ ب.ظ

محمود احمدی نژاد


محمود احمدی نژاد اسمی است که شاید در 10 سال اخیر بیشتر از خیلی از اسامی مشهور شنیده باشیم.

احمدی نژاد تا سال 84 نام مشهوری نبود و ورود او به انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم باعث شهرت وی شد. شهرتی که باعث خیلی از تغییرات در فضای سیاسی کشور هم شد. به نظرم هنوز هم بعد از گذشت 10 سال از انتخاب احمدی نژاد به ریاست جمهوری ، بازخوانی آن دوره و اینکه وی چه تاثیرات بنیادینی در کشور گذاشت مهم است.


احمدی نژاد زمانی به ریاست جمهوری رسید که صحنه سیاسی کشور دچار خلا مفهومی در مورد عدالت و برابری و جای خالی شعارهای انقلاب اسلامی شده بود و جریان های راست و چپ داخل نظام حرف جدیدی برای ارائه کردن نداشتند. فراموش نکنیم که بیشتر شعارهای آن زمان پیرامون فضای سیاسی و فرهنگی جدید گردش می کرد و برخی ها نیز شعارهایی پیرامون گشایش ارتباط با جهان سر میدادند و کمتر شعاری در مورد مسائل معیشتی مردم و همچنین آرمان عدالت و برابری سر داده می شد. خیلی از چهره ها نیز برای مردم تکراری بودند و احمدی نژاد در چنین فضایی توانست خود را وارد عرصه انتخابات کند و در مقابل چهره هایی همانند هاشمی رفسنجانی و کروبی و قالیباف و معین و لاریجانی قرار بگیرد.


تاریخ ورود احمدی نژاد نیز به انتخابات ، تاریخ مهمی بود. پایان دهه سوم انقلاب و نزدیکی به دهه چهارم و تعیین خط و خطوط جدید در فضای سیاسی کشور.


احمدی نژاد با شعارهایی که مطرح کرده بود و دو طیف راست و چپ سیاسی کشور را به چالش طلبیده بود می توانست خط سومی در کشور باشد. فردی که نه خود را اصولگرا می دانست و نه سر سازش با جناح چپ داشت و به شدت هم علیه هر دو طیف موضع گیری کرده بود اما این پتانسیل نتوانست خود را حاکم بر جریان های سیاسی کند و این توانایی بود که به سرانجام نرسید.


احمدی نژاد توانسته بود در رقابت با افرادی همانند هاشمی و کروبی و میر حسین موسوی و معین و لاریجانی و قالیباف و ... که از بزرگان جناح راست و چپ و کشور بودند آنها را شکست دهد و این راز اهمیت احمدی نژاد بود. فردی که گمنام و ناشناخته بود اما با حضورش توانسته بود دو طیف سیاسی کشور را شکست دهد و بازی و معادلات سیاسی را تغییر دهد و این اصلا موضوع بی اهمیتی نبود. اگر حواشی وی به خصوص از سال 90 تا 92 نبود و اگر وی و اطرافیانش اهمیت پتانسیل خود را می دانستند قطعا شرایط کشور و انقلاب بسیار متفاوت می شد. فراموش نکنیم که احمدی نژاد زمانی به چرخه مدیریتی کلان کشور وارد شد که خیلی از نیروهای مدیر در کشور سال های سال بود که تغییر نکرده بودند. در زمان احمدی نژاد اما این حلقه شکست و افراد جدید و جوان جایگزین شدند. این تغییرات کم هزینه نبود و مخالفین را به وحشت انداخت و تلاش ها برای زمین گیر کردن احمدی نژاد اوج گرفت.


احمدی نژادیسم دوره خاصی در تاریخ معاصر کشور ما بود و هست و به نظرم بعید است که با توجه به شرایط سیاسی کشور و حاکمیت مجددا اجازه داده شود وی به حاکمیت و راس قدرت بازگردد و جامعه هم همانند سال 84 و 88 این ظرفیت را ندارد به چند دلیل:


اول اینکه برخی از صاحبان قدرت که در قوای سه گانه حضور دارند اجازه ی برگشت را نمی دهند و در صورت بازگشت احمدی نژاد وی به احتمال فراوان رد صلاحیت خواهد شد. احمدی نژاد از سال 90 به بعد دچار حواشی شد که همان ها خودش و دولتش را زمین گیر کرد و همین سابقه 2 ساله بعدترها بهانه ای است برای اینکه جلوی بازگشت وی به حاکمیت را بگیرند.


دوم احمدی نژاد اگر هم بخواهد بازگردد این خطر برای حاکمیت وجود دارد که ترس از احمدی نژاد رادیکال داشته باشد. احمدی نژادی که ظرفیت اجتماعی دارد و با تجربه دو سالی که به وی و اطرافیانش انحرافی گفتند برای بازگشت به قدرت می تواند برای خیلی ها خطرناک باشد. نظام نمی تواند از ظرفیت اجتماعی احمدی نژاد به سادگی عبور کند اما همین ظرفیت می تواند خطری هم برای برخی جریانات باشد که مهم ترین آنها به زعمشان احمدی نژاد رادیکال است.


احمدی نژاد در سال 92 قصد داشت با کاندیداتوری رحیم مشایی و اینکه وی ادامه راه اوست خط جدیدی را ترسیم کند و این فشار را بشکند و اگر مشایی اجازه حضور پیدا می کرد باز خیلی از بازی های و جریانات تغییر می کرد اما با رد صلاحیت مشایی که به بهانه حضور و رد صلاحیت هاشمی هم همراه شد و در اصل هاشمی با حضور خود مشایی و حضور او را هم خنثی کرد این طرح هم بی جواب ماند و به همین دلیل بعید است که گذاشته شود احمدی نژاد و نزدیکان وی به قدرت بازگردند. اما بازگشت تفکر و بینش احمدی نژادیسم به کشور محال نیست که اتفاقا محتمل نیز هست. برجام و تصویب آن یک جنبه مهم و مغفول مانده داشت و آن هم همین بود که از بازگشت احمدی نژاد و احمدی نژادیسم جلوگیری کند. اینکه کشور به تعامل با غرب و آمریکا بپردازد و اینکه این برنامه بلند مدت نیز باشد یک اهمیت مهم دارد و این است که فردی با شعارهای عدالت محورانه و شبیه به احمدی نژاد نخواهد توانست به سادگی به قدرت بازگردد و حلقه بسته ای شکل میگیرد که افراد موافق برجام و سیاست سازش با غرب روی کار بیایند. 


اهمیت احمدی نژاد به نظرم هنوز هم باید مد نظر باشد. اینکه فردی وارد حلقه قدرت شد و بسیاری از نامداران را کنار زد و شرایط و ریل گذاری کشور را تغییر کرد و کمتر فردی این گمان را می کرد و در عین اینکه کمترین شانس را برای احمدی نژاد قائل بودند اما وی توانست به پیروزی قاطع در سال های 84 و 88 برسد. نکته بعد هم اهمیت احمدی نژاد برای بازگشت به قدرت است که قطعا با فشارهای شدید مواجه خواهد شد. هم از طرف مخالفینش و هم از طرف موافقین و یا کسانی که به وی احتیاج دارند.فراموش نکنیم اصولگرایان در 18 سال اخیر پیروزی های بزرگ خود همانند ریاست جمهوری 84 و 88 و مجالس هشتم و نهم را مدیون فضا سازی جدید احمدی نژاد بودند. شورای شهر دوم و مجلس هفتم در شرایطی برگزار شد که مشارکت حداقلی بود.اما انتخابات های سال 84 تا 90 با مشارکت قابل قبول برگزار شده بود و این چیز کمی نبود. احمدی نژاد اگرچه اصولگرا نبود اما گفتمان وی قرابت بیشتری به اصولگرایان داشت تا اصلاح طلبان.


به هر حال اهمیت احمدی نژاد و جریان وی اصلا چیز کمی نبوده و نیست و قطعا در آینده درباره آن بیشتر خواهند نوشت به خصوص که ظهور احمدی نژادیسم در قالب یک فرد دیگر دور از انتظار هم نیست. این را اضافه کنیم که این اهمیت برای موافقین و مخالفین وی نیز یکسان است و به همین دلیل توجه به این موضوع هر روز بیشتر و بیشتر می شود.


سال 95 سالی است که کشور برای اتخابات سال 96 آماده می شود و 96 می تواند مواجهه مهم دو جریان سیاسی باشد. آیا احمدی نژاد سال 95 را برای آماده شدن انتخابات دوازدهم ریاست جمهوری شروع می کند و یا جریان نزدیک به تفکر احمدی نژادیسم در این سال ظهور و بروز خواهد کرد؟ باید منتظر سال 95 ماند و دید این سال چقدر با خود اتفاقات مهم به همراه خواهد داشت.

ناگفته هایی درباره تراب حق شناس

چهارشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۳۴ ق.ظ

نشریه مهرنامه


مرگ تراب حق شناس در بهمن ماه امسال بازتاب های مختلفی در داخل و خارج کشور داشت. حق شناس از افراد سرشناس مجاهدین خلق بود که بعدها گروه پیکار را پایه گذاری کرد و سرگذشت جالبی داشت. از دانشگاه به حوزه رفته بود و بعدها در سال 54 مارکسیست دو آتشه شده بود و بعدها هم از مخالفین سرسخت جمهوری اسلامی. فردی که از جمله سرشناسان مبارزین در دهه 40 و 50 بود و خیلی ها از او خاطرات مختلفی دارند.

مهرنامه در ویژه نامه نوروز 95 خود درباره تراب حق شناس و مرگ او به سراغ افرادی همانند سعید حجاریان و احمد رضا کریمی و سید رضا اکرمی رفته است و درباره حق شناس از قول این افراد مطالبی را منتشر کرده است. تحلیلی ترین مطلب را احمد رضا کریمی از اعضای سرشناس سازمان مجاهدین خلق در دهه 50 دارد که جزو خائنین مجاهدین به شمار می رود که باعث لو رفتن بسیاری از اعضای سازمان شد و همکاری گسترده ای نیز با ساواک داشت.

احمد رضا کریمی سعی کرده است درباره حق شناس و فضای آن زمان مبارزات دهه 40 و 50 توصیفات دقیقی ارائه دهد و تا حدی هم موفق بوده است.


اما آنچه که درباره حق شناس برای من به شخصه جالب بوده سیر تحولاتی است که حق شناس داشت. از یک مبارز معتقد مذهبی تا رسیدن به مارکسیسم آن هم به نحو افراطی. از ارتباط با افرادی همانند هاشمی رفسنجانی تا ضدیت جدی با همین گونه افراد.

حق شناس در سال های اخیر زندگی نیمه مخفیانه ای در آلمان داشت و خیلی از این سالهایش خبری در دست نیست به جز خاطراتی که بعد از فوت وی توسط برخی از دوستانش در همین 1 ماه منتشر شده است و گه گاه مطالبی در وی در اینترنت منتشر می شد اما خیلی گسترده و خاص نبود.

حق شناس به نظر من نمونه خوبی از سیر تحول سازمان هایی همانند مجاهدین خلق و پیکار بود و جوان هایی که یک عمر را در راه مبارزه طی کردند و سرانجام به انتهای سراب سرسبز خیالی رسیدند که هیچ بود. فقط خاطره ای ماند و عمری از دست رفته که برای رسیدن به یک جامعه خاص آرمانی طی شد و نتیجه ای هم نداد و فقط عده زیادی قربانی شدند و به هر حال اینها جز خاطرات و تاریخ سرزمین ماست و می توان از آنها تجربه های زیادی کسب کرد و امید داشت که بتوان در آینده از آنها استفاده کرد. ما امثال تراب حق شناس و احمد رضا کریمی و محسن نجات حسینی و ابریشم چی و حسین روحانی و ... در دهه های 40 و 50 کم نداشتیم که سرنوشتی عبرت انگیز پیدا کردند.بعضی زنده هستند و بعضی هم ... . به هر حال اینها از تاریخ کشور ماست و می تواند عبرت آموز باشد. پرونده مهرنامه هم حداقل چیزی است که مخاطبین علاقمند می توانند در کنار کتابهای مختلف از دوره های مبارزین جوان کشور ما در دهه 40 و 50 داشته باشند.

رهبری آینده؟

سه شنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۲۰ ق.ظ

ایت الله خامنه ای

"من اگر بخواهم در یک کلمه عرض بکنم، آن یک کلمه این خواهد بود که مجلس خبرگان باید انقلابی بماند؛ باید انقلابی فکر کند و انقلابی عمل بکند؛ این خلاصه‌ی مطلب. در تفسیر این مطلب، خیلی حرف میشود زد؛ یکی این است که در انتخاب رهبر آینده، ملاحظه‌ی خدا را بکنید. احتمال اینکه این دوره‌ای که تازه شروع خواهد شد، مبتلا بشود به این آزمایش، احتمال کمی نیست؛ آن وقتی‌که بنا است رهبر انتخاب بشود، ملاحظات و رودربایستی‌ها را کنار بگذارند؛ خدا را در نظر بگیرند، وظایف را در نظر بگیرند، نیاز کشور را در نظر بگیرند؛ بر این اساس رهبر انتخاب بشود؛ مهم‌ترین وظیفه به نظر ما این است؛ مراقبت کنند."


اینها بخشی از بیانات حضرت آیت الله خامنه ای در آخرین دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری دوره چهارم بود که در 20 اسفند ماه 1394 بیان داشتند.(+)


بحث رهبری آینده انقلاب از سال های پیش در سایت های ضد انقلاب و برخی از وبلاگ های داخلی آغاز شده بود اما این کلام رهبری باعث شد باز برخی از تحلیلگران خارج کشور در مورد شرایط آینده کشور و ترکیب مجلس خبرگان آینده و تعیین رهبر آینده گمانه زنی هایی را مطرح کنند.

حتی سایت بی بی سی نیز از افرادی همانند محسن کدیور و مهدی خلجی و عباس عبدی و مهرانگیز کار و فرخ نگهدار و  احمد منتظری و ... مطالبی را در همین مورد منتشر نمود که پاسخ های مختلف افراد قابل تامل بود.

به نظرم بحث رهبری آینده نظام از دو منظر قابل توجه است.

اول اینکه اگر چرخش اساسی زمانی بخواهد در نظام جمهوری اسلامی رخ دهد قطعا آن زمان ، زمانی است که رهبری نظام تغییر کند و به نظرم خیلی از اصلاح طلبان و خیلی از فعالین سیاسی خارج کشور در انتظار آن زمان هستند و از سال ها قبل درباره آن روز در حال طرح ریزی و فکر هستند که چگونه از این خلا استفاده کنند.

دوم هم اینکه تغییر رهبری آینده در شرایطی است که تقریبا نسل اول و دوم انقلاب در سال های انتهایی عمر خود زندگی می کنند و به احتمال زیاد اگر رهبری آینده قرار باشد تعیین شود از نسل اول انقلاب نخواهد بود و فردی است که از شاگردان امام و نزدیکان ایشان نبوده است و در متن حوادث انقلاب هم قرار نداشته است و همین به نوعی چالش محسوب می شود.

بحث های دیگر همانند شورای رهبری و اینکه نظام به انقلاب مهدوی ختم خواهد شد و رهبری آینده را نخواهیم دید و ... را هم اصلا مطرح نمی کنم چون روی کاغذ اصلا نمی شود درباره آنها حرف زد!


به نظرم رهبری آینده اگر قرار بر تعیین شدن باشد باید علاوه بر شرط هایی همانند اجتهاد و عالم و عادل و ... دارای شروط زیر هم باشد که اگر چه نانوشته است اما بسیار ضروری است.


1- دارا بودن سمت های اجرایی کلان همانند ریاست جمهوری و یا عضویت در مجلس خبرگان یا شورای اسلامی یا عضویت در شورای نگهبان و یا قوه قضائیه. به دلیل اینکه رهبری نظام نمی تواند فردی ناآگاه از کارهای اجرایی باشد و بعد ناگهان وارد سمت کلانی همانند رهبری نظام شود که سطح بالایی از مدیریت و توانایی فردی را می خواهد و نیاز به اشنایی نزدیک با افراد سطح بالای کشور را دارد. ( یکی از موفقیت های قابل توجه آیت الله خامنه ای در 27 سال اخیر این بود که ایشان مدیر قابلی در سمت هایی همانند ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی و شورای انقلاب بودند و از نزدیک مراحل کارهای اجرایی را دیده بودند و در 10 سال ابتدای انقلاب کاملا تجربه های خوبی را اندوخته بودند و در دوران رهبری از آنها استفاده کردند.)


لاجرم به نظرم با توجه به شرایط کنونی سران کشور که اکثریت مهم آنها که مجتهد هم هستند عضو مجلس خبرگان رهبری می باشند پس رهبری آینده به احتمال زیاد از بین اعضای مجلس خبرگان انتخاب خواهد شد. ( به احتمال زیاد هم اعضای همین مجلس خبرگان دوره پنجم).


2- سن که به نظر من شرط مهمی است. تجربه سال 68 و سن رهبری نشان داده است که اگر رهبری سنی بالای 60 و یا 70 سال داشته باشد نظام خیلی زود به معضل رهبری اینده دچار خواهد شد در حالی که سن مناسب ایت الله خامنه ای که در زمان رهبری 50 سال بود باعث شد نظام تا به حال که 27 سال از آن زمان می گذرد با چالش رهبری آینده کمتر مواجه شده باشد و 27 سال تا به حال نظام با ثبات به راه خود ادامه داده باشد. البته سن جوان یک عیب بزرگ نیز دارد و آن بحث پذیرفته شدن در میان حوزه علمیه و افرادی است که برای خود داعیه دارند. فراموش نکنیم 10 سال ابتدایی رهبری آیت الله خامنه ای با برخوردهای افرادی همانند آیت الله منتظری و آذری قمی و سید حسن طباطبایی قمی و ... مواجه شد که بالاخره تاثیرات نامطلوبی هم داشت و باعث حاشیه هایی همانند عدم اجهاد مطلق و یا شبهه در مرجع تقلید بودن ایت الله خامنه ای شد که از آن دوران عبور کردیم.


3- بحث سیادت است که به نظرم بسیار مهم است. اینکه رهبری کلان جامعه انتصاب به خاندان رسول الله داشته باشد بسیار مهم و با اهمیت است. اگر رهبری صرفا فردی عادی و بدون ریشه منتصب به خاندان اهل بیت باشد برای اینکه در دیده عوام جامعه فردی مشروع جلوه کند کمی مبهم می شود. تجربه رهبری امام (ره) و آیت الله خامنه ای نشان داد که از این نظر جامعه مذهبی و عامی پذیرش خوبی داشته است.


4- آگاهی به تمامی زیر و بم های سیاست داخلی و خارجی ایران و فراز و فرودهای رهبری. فراموش نکنیم در تاریخ رهبری ایت الله خامنه ای اتفاقاتی همانند سال 88 رخ داد که اگر ایشان به زیر و بم های سیاست ایران و افراد سیاستمدار آشنا نبودند و خود نیز از یاران نزدیک امام نبودند ، مخالفین و منتقدین ایشان به سادگی می توانستند با ایجاد شبهه در انقلابی بودن ایشان و در متن انقلاب بودن ایشان در جامعه این را به وجود بیاورند که آیت الله خامنه ای فردی دارای سابقه و ریشه انقلابی نیست و نمی تواند در مقابل افراد به ظاهر انقلابی و دارای سابقه مبارزاتی حرفی برای گفتن داشته باشد! کما اینکه برخی از افراد به شدت مغرض سعی در ایجاد این شبهه داشتند اما کار آنها نگرفت و خیلی زود حرفهایشان محو شد.


5- مشهور بودن به علم و دانش در حوزه های علمیه و محافل دانشگاهی. این به نظرم حداقل برای یک روحانی که پتانسیل رسیدن به مقام رهبری را دارد بسیار مهم است که در حوزه های علمیه پایگاه مستحکم داشته باشد و وقتی رهبری جامعه را به عهده می گیرد بتواند حوزه علمیه را در قم و نجف پشت سر خویش داشته باشد. فراموش نکنیم که همچنان حوزه های علمیه در کشور ریشه دار هستند و تاثیرگذاری خاص خودشان را دارند و حوزه هایی همانند نجف نیز در پذیرش مقام رهبری در کشورهای شیعه مذهب همانند عراق و کویت و پاکستان و افغانستان و لبنان و بحرین و ... بسیار مهم است.


شرط های بدیهی دیگر همانند هوش فوق العاده و مقبولیت اجتماعی و آگاهی از زمان و ... هم که اظهر من الشمس است.

قطعا رهبری شورایی هیچگاه اجرایی نمی شود چون نمی تواند تاریخ بقای زیادی داشته باشد و سریعا به اختلاف و کشمکش می انجامد و از قبل شکست خورده است.


قطعا رهبری مراجع فعلی تقلید هم منتفی است به هماند دلایلی که در سال 68 منتفی شد. ( همانند سن و سال مراجع اعظام و همچنین عدم دارا بودن سمت اجرایی در کارنامه خود به جز آیت الله موسوی اردبیلی ( رئیس دیوان عالی قضایی در دهه 60) که ایشان هم در حال حاضر 89 سال دارند و فلج هستند و قطعا گزینه ای برای رهبری محسوب نمی شوند.)


رهبری غیر سادات هم به نظر منتفی است به همان دلیلی که در بند های بالا اشاره کردم. اگر همه اینها را در نظر بگیریم به بیش از 10 گزینه برای رهبری اینده نظام نمی رسیم که در داخل مجلس خبرگان رهبری نیز در حال حاضر عضو هستند. البته باید توجه داشت که در زمان تعیین رهبر احتمالی نقش ریاست جمهور وقت و نظر سران قوا و همچنین توصیه ها و نصایح رهبری قبلی نظام همانند نظر امام (ره) در سال 68 بسیار مهم است. یقینا از سال ها قبل برای این موارد فکرها شده است و برنامه ریزی ها صورت گرفته است اما گذر زمان می توانند شرایط را تغییر دهد و همچنین تغییر سیاست در نظام جمهوری اسلامی ایران نیز در تغییر این موارد موثر است.

این را هم فراموش نکنیم که همه چیز با منطق و محاسبات ذهبی افراد به پیش نمی رود و شرایط زمانی و غیر مادی نیز تاثیر بسیار زیادی دارد. همان طوری که تا فروردین ماه 68 قرار بر رهبری آیت الله منتظری بود اما 2 ماه بعد آیت الله خامنه ای به رهبری جمهوری اسلامی ایران رسیدند.


فراموش هم نکنیم که رهبری نظام الزامی به ایرانی الاصل بودن ندارد و می تواند غیر ایرانی هم باشد هرچند که به دلیل عدم مقبولیت احتمالی در داخل کشور و نا آشنایی با فضای سیاسی کشور این گزینه بسیار بسیار بعید است هر چند منتفی نیست.


به هر حال هر چه باشد به نظرم شخصا رهبری آینده نظام لااقل به دلیل سلامت جسمی و روحی آیت الله خامنه ای تا 5-6 سال آینده محلی از اعراب ندارد و نظام تا سال های بعد با چالش انتخاب رهبری مواجه نخواهد بود مگر اتفاق خاصی رخ دهد. همچنین به دلیل برنامه ریزی ها و فکرهایی که از قبل شده است و افرادی برای این سمت خطیر مورد توجه قرار گرفته اند چالش رهبری چالش خیلی جدی نخواهد بود و نظام از این گردنه مهم عبور خواهد کرد.

آیت الله احمد آذری قمی ، منتقد یا مخالف؟

دوشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۱۲ ق.ظ

احمد آذری قمی


مدتی است که مشغول مطالعه کتاب جدید آقای محسن کدیور با عنوان " فراز و فرودهای احمد آذری قمی" هستم که از مجموعه کتاب های اینترنتی ایشان تحت عنوان سرگذشت روحانیون منتقد جمهوری اسلامی است.


پیش از این هم دو کتاب مربوط به همین مجموعه پیرامون آیت الله سید کاظم شریعتمداری و آیت الله منتظری را مطالعه کرده بودم و مطالبی را درباره آن کتابها نوشته بودم. این مجموعه نوشته های آقای محسن کدیور یک محور اصلی دارد و آن هم به چالش کشیدن دوران رهبری امام(ره) و آیت الله خامنه ای و هدف اصلی که خود نویسنده نیز در ابتدای کتابها بارها نوشته اند و بر آن تاکید هم کرده اند نشان دادن برخورد نظام با منتقدین روحانی خود است که در برخی موارد نیز از دایره واقع گویی نیز خارج شده اند. (همانند نوع روایات از بیماری و رفتارها با ایت الله شریعتمداری و درمان نکردن ایشان تا رحلت آن مرحوم).


کتاب پیرامون مرحوم آیت الله آذری قمی حاوی مطالب خوبی است که می تواند تفکرات و شخصیت آن مرحوم را به خوبی تبیین کند و ارجاعات خوبی هم دارد.


مرحوم آیت الله آذری قمی از فقهای موسس و عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بود که در مجالس دوم شورای اسلامی و اول خبرگان رهبری نیز عضو بوده اند و همچنین در ابتدای انقلاب اسلامی نیز چند ماهی دادستان انقلاب تهران بوده اند و پرونده های جنجالی همانند پرونده محمد رضا سعادتی ( نفر دوم سازمان مجاهدین خلق) زیر نظر ایشان بوده است اما بعدها به دلیل اختلاف با دولت موقت و همچنین بیماری قند و ... از این سمت استعفا می دهند هرچند که انصافا نسبت به آیت الله خلخالی پرونده درخشانی تری داشته و احکام تند کمتری صادر کرده بود. وی احتیاط خوبی در صدور احکام اعدام و مصادره اموال داشت.


آیت الله آذری قمی 3 مقطع مهم سیاسی داشته بود که یک مقطع آن از دهه 30 تا پیروزی انقلاب اسلامی بود و دو مقطع آن در دهه 60 و 70 بوده. وی به شدت مخالف دولت میر حسین موسوی بود و اعتقاد به اقتصاد آزاد بازار و محدود بودن اختیارات ولی فقیه داشت.


آذری قمی از بنیانگذاران بنیاد رسالت و روزنامه رسالت بود که از جمله مهم ترین پایگاه های فکری جناح راست در دهه 60 به شمار می رفت.


آذری قمی در سال 68 نیز نقش مهمی در به رهبری رسیدن آیت الله خامنه ای داشت و آیت الله خامنه ای نیز از جمله حامیان وی بود که به رهبری برسند اما صحنه سیاسی تغییر کرد و آذری قمی نتوانست به رهبری برسد. آذری قمی که تا سال 73 از جمله موافقین رهبری آیت الله خامنه ای بوده است و نظر وی نیز به سمت ولایت مطلقه فقیه نیز گردش پیدا کرده بود و اینکه ولی فقیه در تمامی شئون حکومتی می تواند اظهار نظر کند ناگهان به دلیل جلوگیری از انتشار رساله علمیه ( نه عملیه) وی به شدت منتقد وضع موجود می شود!

وی حتی در سال 76 از ناطق نوری حمایت کرده بود اما چند ماه بعد در مورد ولی فقیه و اختیارات وی به سید محمد خاتمی نامه نوشت و تذکراتی داد! حتی مجددا چند ماه بعد نامه ای خطاب به وزیر وقت اطلاعات ( دری نجف آبادی) نوشت و درباره وزارت اطلاعات و اختیارات آن هشدارهایی را داده بود!


وی به همراه آیت الله منتظری نطق های مشهوری در 13 رجب سال 76 انجام دادند که منجر به حصر هر دو نفر آنها شد که مرحوم آذری قمی 15 ماه بعد در بیمارستان در گذشت و آیت الله منتظری سال 81 از حصر خارج شد.


چند نکته درباره کتاب و درباره شخصیت آذری قمی لازم به ذکر است:


1- مرحوم اذری قمی متاسفانه ثبات فکری و تصمیم گیری نداشت و همین عدم میانه روی و تعادل در تصمیم گیری منجر به افراط و تفریط های مشهوری از جانب ایشان شد. همانند اختیار عمل ولی فقیه و یا نقد دولت موسوی و حمایت و بعدها نقد آیت الله خامنه ای. هر چند خود وی در سال 76 مرقوم داشت که به حقیقت های تازه ای دست یافته است! اما این را نمی توان پذیرفت که فردی در طی 2 دهه چنین تغییرات زیگزاگی را داده باشد که یک روز مخالف اختیارات مبسوط ولی فقیه باشد و یک روز ولی فقیه را چنین بالا ببرد که حتی توحید هم می تواند توسط ولی فقیه تعطیل شود و روز دیگر دوباره مخالف ولی فقیه و منتقد وی بشود!

2- مرحوم آذری قمی بر اساس یک سوء تفاهم و اشتباه در تصمیم گیری از جانب وزارت ارشاد رفتارهای تندی از خود نشان داد. چنانچه اگر رساله علمیه وی درباره اقتصاد و لی فقیه و حکومت اسلامی منتشر می شد چه بسا رفتار و کنش وی نیز متفاوت می شود. چنانچه هم که می دانیم بزرگان حوزه بر روی رفتارهایی که با ایشان می شود به شدت حساس هستند. هماند کاربرد لفظ آیت الله و آیت الله العظمی و انتشار کتب و نظرات خود و ... .


3- مرحوم آیت الله آذری قمی دو بار برای معالجه بیماری سرطان خون خود به خارج از کشور اعزام شدند.یکبار سال 64 و دیگری سال 76 که آقای کدیور سال 76 را در کتاب خود آورده اند اما نقل قول از رهبری از جانب آیت الله مومن را آورده اند که حال آذری قمی خوب نیست و رهبری فرموده اند "به درک"! ( نقل قول از آیت الله مومن هم صرفا از جانب آقای کدیور است که احتمالا منبع ایشان هم مرحوم آیت الله منتظری باید باشند که در حال حاضر این نقل قول خیلی موثق نیست.)


4- آیت الله آذری قمی از سال 76 تا لحظه فوت مواضع به شدت افراطی اخذ کردند که خیلی منتطقی به نظر نمی رسید که این هم به دلیل سوابق ایشان و چرخش ناگهانی ایشان است که تا حدودی به دلیل خصوصیات اخلاقی ایشان هم بوده است. اما قطعا این نباید باعث می شد تا با ایشان برخورد خشنی صورت بگیرد اما متاسفانه در سال 76 در قم با ایشان برخورد بدی صورت گرفت و این قابل تائید نبوده و نیست.


5- جمع بندی از موضوع ایت الله آذری قمی این است که وی از روحانیونی بوده است که نسبت به حاکمیت جمهوری اسلامی دو نظر کاملا متفاوت در مقاطع مختلف زمانی داشته است و به همین دلیل ما با آذری قمی متقدم و متاخر مواجه هستیم. به هر حال علت العلل شروع نظرات رادیکال آقای آذری قمی درباره رهبری و جمهوری اسلامی که از سال 73 آغار شد یک چیز بود و آن عدم اجازه انتشار مطالب حوزوی ایشان بود و بعدی که کم رنگ تر بود و یا در عرض مطلب اول بود بحث مرجعیت آیت الله خامنه ای بود که ایشان مخالف این موضوع بودند.


حجت الاسلام روح الله حسینیان (رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی) سال قبل مصاحبه ای با تسنیم پیرامون ایت الله آذری قمی و سرنوشت ایشان انجام دادند که قابل توجه است و سعی می کنم در آینده درباره اقای آذری قمی و این مصاحبه آقای روح الله حسینیان بیشتر بنویسم.


اما نکته اساسی من که بعدا سعی می کنم بیشتر به آن بپردازم و به نظرم کلید حل موضوع آیت الله آذری قمی هم همان است یک چیز بیشتر نیست. اینکه آذری قمی منتقد بود یا مخالف؟



آغاز یک پایان

شنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۴۵ ق.ظ

14 اسفند 1359 / دانشگاه تهران

14 اسفند 1359 آغاز یک پایان بود از چند جهت! اول اینکه خط افرادی که تفسیر دیگری از جمهوری اسلامی و آینده انقلاب اسلامی داشتند کاملا از خط سیاسیون و انقلابیون سنتی و نزدیک به رهبری انقلاب ( حزب جمهوری اسلامی و دولت محمد علی رجایی و ...) جدا شد و این اتفاق تنها 2 سال بعد از انقلاب اسلامی رخ داد که این خیلی مهم بود و تنها 6 ماه بعد هم باعث شد این خط از ایران خارج شود و سعی کند مبارزات خود را در خارج ایران به پیروزی برساند!

دوم هم اینکه مشخص شد جمهوری اسلامی ایران و رهبری انقلاب کاملا موضع مشخصی در قبال لیبرالیسم و التقاط با نظام اسلامی دارند و این به مراتب از مورد اول اگر مهمتر نباشد کم اهمیت تر نبود.


14 اسفند 59 تبدیل به یک شاخص شد برای همین التقاط ها که سرانجام از قطار انقلاب پیاده خواهند شد و در سال های دهه 60 و 70 و 80 هم شاهد همین پیاده شدن ها از قطار انقلاب بودیم که اتفاقا چهره های مطرحی هم بودند و تبدیل به عبرت های تاریخ شدند! واقعا انقلاب اسلامی بر سر بقا و ادامه مسیر خود با کسی شوخی نداشته و ندارد.