گاه نوشته ها

مهدی دزفولی هستم، وبلاگ نویسی را از شهریور ماه 1382 آغاز کردم.علاوه بر وبلاگ نویسی، فعالیت های مختصر مطبوعاتی (همکاری با هفته نامه پنجره، فصلنامه ارغنون، روزنامه شرق و اعتماد) و مستند سازی هم داشته ام.پیش از این سردبیر سابق سایت خبری تحلیلی شفاف و مدیر اجرایی فصلنامه ارغنون بوده ام.

پیش از این 3 وبلاگ دیگر داشته ام که به دلایلی یا فعالیت آن ها متوقف شد و یا با فیلتر مواجه شدند و این وبلاگ چهارمین وبلاگی است که در آن می نویسم.امیدوار اینجا محلی برای تبادل آرا و نظرات مختلف باشد و بتوانم به صورت مستقیم نوشته های خودم را در اختیار دیگران قرار دهم.

بایگانی

۱۴۷ مطلب با موضوع «سیاسی» ثبت شده است

چند هفته قبل از انتخابات مجلس دهم (دی یا بهمن ماه 1394) از قول وزیر اطلاعات حجت الاسلام والمسلمین علوی شنیدم که نظام، محمد رضا کلاهی صمدی را در هلند معدوم کرده است.


روزنامه های تیر ماه سال 1360 و درخواست شناسایی کلاهی


انتشار تصویر محمد رضا کلاهی صمدی در روزنامه های تیر ماه 1360، پس از بمبگذاری در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در سرچشمه


به دلیل شرایط خاص کلاهی صمدی در بمبگذاری 7 تیر ماه 1360 و گذر طولانی زمان، نظام نمی خواست خبر ترور و کشته شدن کلاهی آن هم در یک کشور اروپایی به شدت مخالف جمهوری اسلامی، منتشر و جنجالی بشود به همین دلیل خبر رسما اعلام نشد و فقط دهان به دهان در میان برخی ها چرخید. چند روزی است که می بینم برخی ها با تعجب خبر را پیگیری می کنند و در مورد صحت و سقم موضوع پرس و جو می کنند. برای اطلاعات بیشتر و کامل تر فیلم شبکه تلویزیونی هلند را در این باره در ادامه می آورم به علاوه عکس هایی از کلاهی در اواخر عمر وی که از تلویزیون هلند منتشر شده است. اما این قطعی است که کلاهی صمدی (از سال 1371 با نام مستعار علی معتمد) سال قبل ( 15 دسامبر 2015 میلادی) در هلند معدوم شد و به تاریخ پیوست.


برای مشاهده فیلم های تلویزیون هلند از کشته شدن علی معتمد (محمد رضا کلاهی صمدی عامل انفجار بمبگذاری 7 تیر 1360 در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی) می توانید اینجا و اینجا را مشاهده نمائید.

محمد رضا کلاهی صمدی با نام مستعار علی معتمد


تصویری که تلویزیون هلند از کلاهی منتشر نمود


محل کشته شدن محمد رضا کلاهی صمدی در هلند

محلی که علی معتمد (محمد رضا کلاهی صمدی) در بامداد 15 دسامبر 2015 میلادی در آن کشته شد


آنچه قطعی است این هست که کلاهی سال قبل در هلند به قتل رسید و دستگاه های امنیتی نظام به دلایل خاص این خبر را منتشر نکردند و سازمان مجاهدین خلق( منافقین) نیز به دلیل عواقب انتصاب  ترور رهبران جمهوری اسلامی در تابستان سال 1981 میلادی ( 1360 شمسی ) به طور رسمی به خود هیچگاه نقش کلاهی را در این باره تائید نکردند و طبیعی است که پس از گذشت بیش از 20 سال از جدایی کلاهی از این سازمان همچنان حاضر به صحبت در مورد کلاهی نباشند و کشته شدن وی نیز بهانه خوبی برای سازمان بود تا برای همیشه بر روی کلاهی خط قرمزی بکشند.


به هر حال پرونده محمد رضا کلاهی صمدی سال گذشته برای همیشه بسته شد اما سوالی که برای همیشه باقی می ماند این است که معرف اصلی وی به دفتر حزب جمهوری اسلامی در سال 1358 چه کسی بود و چرا تا به حال به این پرونده رسیدگی نشده است؟


به امید روزی که مسعود کشمیری، محمود فخارزاده، جواد قدیری و برخی دیگر از عاملین ترورها و بمب گذاری های کلیدی در سال 1360 نیز یا دستگیر شده و یا به سزای اعمال خود برسند.

تاریخ سازی سیاسی

سه شنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۵، ۰۲:۲۷ ب.ظ

KGB


مدتی قبل بر حسب تصادف مطالبی را در اینترنت مشاهده کردم پیرامون کتاب ساختگی با عنوان "رفیق آیت الله" که توسط یکی از فعالین اپوزیسیون (امیر عباس فخرآور) نگاشته شده و سعی دارد با برخی از واقعیت های تاریخی و تحریف بخش های مهم دیگری در عمل نشان دهد جمهوری اسلامی ایران و رهبری فقید انقلاب و رهبری کنونی انقلاب اسلامی تحت تاثیر دستگاه های امنیتی شوروی سابق و به خصوص کا.گ.ب بوده اند!


این مطلب در نوع خود اهمیتی ندارد و مطلب تازه ای نیست و از همان ماه های قبل از پیروزی انقلاب، شاه و ساواک تصمیم داشتند همین قرائت از انقلاب مردم را ترویج کنند و بگویند انقلابی در کار نیست و صرفا انقلاب دستپخت همسایه شمالی ایران است! اما مهم در اینجا این است که برخی از واقعیت ها بیان شده و سعی شده در کنار آنها مطالب جعلی دیگر نیز عرضه شود و متاسفانه به دلیل کم کاری در حوزه تاریخ معاصر ایران، این کتاب تا حدی توانسته در ذهن جوانان و علاقمندان شبهاتی را ایجاد کند. همان طور که فیلم های ضبط شده درباره این کتاب و همین طور کانال تلگرامی آن با اقبالی نسبی در اینترنت مواجه شده است.


کتاب دارای بیش از ده فصل است و بالغ بر 600 صفحه حجم دارد اما آنچه در اینترنت از آن موجود است صرفا 140 صفحه ابتدایی آن است یعنی از زمان شروع جنگ سرد و زمینه های انقلاب اسلامی و بخش های بعدی همانند نفوذی ها در کشور و ... فایلش در اینترنت موجود نیست و در خارج از کشور نشر و گسترده شده است و به همین دلیل دسترسی به آن در داخل کشور ممکن نیست.


اما اجمالا مباحثی را که گذری مطالعه کردم چند محور داشت. نویسنده کتاب سعی دارد آیت الله خامنه ای را در برهه سال های 1344 تا 1348 در خارج از کشور نشان دهد و اینکه حضور نداشتن ایشان را به نوع پیش پا افتاده و احمقانه ای اثبات کند و بگوید ایشان در مدرسه پاتریس لومومبا حضور داشته است. توسل این قرائت هم به این است که سید محمد موسوی خوئینی ها نیز در لایپزیک تحصیل کرده بود در همان ایام و چون اسناد جدی درباره موسوی خوئینی ها وجود دارد پس درباره آیت الله خامنه ای نیز صحیح است! این مغالطه را قبل ترها اشرف پهلوی هم در کتاب خاطراتش انجام داده بود و جدیدا شنیده ام سید حسین نصر هم این کار را انجام داده است و خطر اینجاست که فخرآور جدی گرفته نمی شود اما اشرف پهلوی و سید حسین نصر جدی گرفته می شوند! یعنی چون این افراد شناخته شده هستند و خاطراتشان نیز برای مورخین تا حدی اهمیت دارد این خاطرات نویسی ها می توان در آینده تبدیل به سندی هرچند اشتباه برای دیگران شود.


لازم به ذکر است که در تاریخ مزبور آیت الله خامنه ای در مشهد ساکن بوده اند و در همان ایام نیز فرزند دوم ایشان ( سید مجتبی) متولد شده بودند و قطعا غیبت 4 ساله ایشان چیزی نبوده است که از چشم کسی در 50 سال قبل مخفی بماند. ضمنا که ایشان امام جماعت مسجد کرامت نیز بوده اند و شاگردان قابل توجهی نیز در مشهد داشته اند.


نکته بعد قرائتی است که در کتاب سعی شده عنوان شود و رهبری آیت الله خامنه ای را تحت تاثیر حذف افرادی همانند آیت الله بهشتی، مطهری، قدوسی و ... نشان دهد و حتی ادعا شده است به دلیل اینکه آیت الله خامنه ای در جریان کودتای نوژه قرار داشته است و مسعود کشمیری نیز در ستاد خنثی سازی کودتا نیز بوده است پس بین کشمیری و آیت الله خامنه ای رابطه ای بوده است! کشمیری بعدا شهید نامیده شد تا آیت الله خامنه ای بتواند رجایی و باهنر و ... را کنار بزند و خیلی جعلیات دیگر که اگر برای مطلعین به تاریخ معاصر مضحک هست اما واقعا برای افراد غیر مطلع می تواند ایجاد شبهه کند.


آیت الله خامنه ای هیچگاه در ستاد خنثی سازی کودتا عضو نبود و قطعا با کشمیری نیز آشنایی نداشت، همچنان که خود آیت الله خامنه ای بعدها در جریان انفجار دفتر نخست وزیری به شهید نامیده شدن کشمیری مشکوک شد و با طرح شبهه باعث لو رفتن جسد سازی برای کشمیری شدند به علاوه اینکه ترور ایشان در 6 تیرماه 1360 نیز جز بدیهیات تاریخی است به دلیل وجود فیلم ها و عکس ها و معاینات پزشکی افرادی که حتی بعدها با ایشان اختلاف نظر سیاسی پیدا کردند ( همانند دکتر فاضل) و این هم امری غریب است که نویسنده این کتاب سعی دارد به خورد مخاطب دهد که ترور آیت الله خامنه ای در تیر ماه 1360 ساختگی بوده است و با نشان دادن عکس 2 سال قبل (1358) نماز جمعه تهران که دست راست ایشان سالم بوده است القا کند این تصویر مربوط به اسفندماه 1360 است پس ترور ساختگی بوده است!


در ترور شهیدان رجایی و باهنر نقش مشکوک سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی همیشه مطرح بوده و هست اما هیچگاه در هیچ سند و شهادتی نام دیگران مطرح نشد به دلیل آنکه آن ایام اساسا سازمان محاهدین انقلاب اسلامی نزدیک ترین گروه به شهید رجایی به عنوان رئیس جمهور بودند.


در انفجار حزب جمهوری اسلامی و نقش محمد رضا کلاهی نیز همه افراد آشنا با حزب و مسئولین امر وحدت نظر دارند و اما اینکه چرا نام کلاهی و کشمیری هیچگاه در لیست اینترپول قرار نگرفت به دلیل سیاسی و ارتباط آن با جناح چپ در سال های ابتدایی انقلاب بوده است که همیشه نیز این سوال وجود داشته و البته سوال درستی است اما قطعا ارتباطی به آیت الله خامنه ای و ریاست جمهوری و رهبری ایشان ندارد.


در مورد نقش کا.گ.ب در ایران و ارتباط برخی از روحانیون با سرویس های شرق همانند موسوی خوئینی ها به دلایل عمده همیشه شبهه واقعا وجود داشته است و البته اسناد مکتوب و غیر مکتوب نیز در این باره وجود دارد و شبهاتی که به تسخیر سفارت آمریکا مربوط می شود، اما باز در این باره هیچگاه نقش فردی همانند آیت الله خامنه ای مطرح نبوده و نیست به دلیل اینکه ایشان در آن ایام اساسا در سفر حج بوده اند و ارتباطی با اشغال سفارت آمریکا در تهران نداشتند.


در مجموع این اتفاق نظر وجود دارد به دلیل گذشته روشن آیت الله خامنه ای که همواره فردی حاضر در جامعه (چه در مشهد و چه در تهران و چه در دوران تبعید) بوده اند ایشان فردی کاملا انقلابی و در مسیر امام (ره) از سال 1341 بوده اند و شهادت دوستان ایشان که بعدها با ایشان اختلافاتی نیز پیدا کردند در این زمینه حجت خوبی است. در مورد ارتقاء سیاسی ایشان از سال 1359 به بعد نیز این موضوع اصلا عجیب نبوده و نیست. آیت الله خامنه ای از موسسین حزب جمهوری اسلامی و عضو شورای انقلاب بوده اند و طبیعتا با حذف روحانیون و انقلابیون سن دار تر که به وسیله ترور حذف شدند افراد جوان تر باید جای آن افراد را پر می کردند، همان طور که این اتفاق بعدها برای وزرا و برخی از نمایندگان مجلس رخ داد اما قطعا آیت الله خامنه ای هیچگاه به دلیل شرط اجتهاد و ... در قانون اساسی گمان این را هم نمی کردند که جانشین امام خمینی(ره) در مقام رهبری شوند.


در مجموع باید گفت که این کتاب سازی که در خارج از کشور رخ داده و مسیری است که از سال های دهه 60 در خاطرج از کشور آغاز شده است تنها یک هدف دارد و آن مخدوش کردن ذهن افراد نا آگاه و زیر سوال بردن برخی تصورات افرادی غیر مطلع است که قطعا اگر در کودتاه مدت جوابگو نباشد در دراز مدت می تواند آسیب های جدی وارد کند.


امید است که با همت و سعی و تلاش بیشتر، تلاش شود تاریخ معاصر برای نسل جوان بهتر و بیشتر تبیین شود و شبهات به این پیش پا افتادگی برای عده ای مطرح نشود.


پ.ن: سابقه فردی همانند فخر آور نیز برای انتشار این کتاب جالب است. یک اپوزیسیون مجهول الهویه در دهه 70 و 80 که بعدها به خارج از کشور رفت و با آمریکایی ها و صهیونیست ها ارتباط صمیمی برقرار کرد و از این طریق نگارش این کتاب می تواند جالب توجه باشد که فردی با این سابقه دوستی با غربی ها هدفش از انتشار این کتاب چه چیز می تواند باشد؟ آیا چیزی جز کمک به سرویس های غربی است و در زمین آنها ایفای نقش کردن؟


وبلاگ و کانال تلگرامی حزب جمهوری اسلامی

پنجشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۳۲ ب.ظ

وبلاگ و کانال حزب جمهوری اسلامی را خیلی وقت پیش باید راه اندازی می کردم اما مشغله های متعدد باعث شد تا امشب این اتفاق رخ ندهد. امشب هر دو را راه اندازی کردم تا مطالب قبلی و جدید را یک جا تجمیع کنم و در اختیار علاقمندان باشد . به مرور زمان کاملش کنم.


برای مشاهده این وبلاگ و کانال تلگرامی می توایند اینجا را کلیک نمائید.


امیدوارم مورد استفاده علاقمندان به مباحث تاریخی قرار بگیرد و بر شمار پیگیری کنندگانش افزوده شود.



پوستر مستند روزهای خرداد 2


خوشحالم که بعد از دو سال از اکران مستند روزهای خرداد؛ همچنان این مستند در جشنواره های مختلف و به مناسبت های مختلف اکران می شود. در آخرین اکران این مستند، پنج شنبه 8 مهر ماه 1395، این مستند در چهاردهمین جشنواره فیلم مقاومت اکران می شود. برای مشاهده اکران های جشنواره فیلم مقاومت می توانید اینجا را مشاهده نماید.


زمان و مکان اکران مستند: 8 مهر ماه 1395، ساعت 15 در پردیس سینمایی ملت سالن شماره چهار.


آدرس پردیس سینمایی ملت: خیابان ولیعصر ابتدای اتوبان نیایش


حضور برای کلیه علاقمندان آزاد است و دوستان علاقمند میتوانند این مستند را در کنار دوستداران مباحث سیاسی و تاریخ معاصر مشاهده نمایند.


پ.ن: مستند روزهای خرداد تولید 1393 مرکز مستند سوره مهر حوزه هنری است و در دی ماه آن سال اکران شد و تا به حال در بیش از 40 دانشگاه، و بیش از 4 جشنواره اکران شده است و توزیع دی وی دی و اکران عمومی آن همچنان ادامه دارد. برای خرید این مستند می توانید به سایت سینما مارکت مراجعه نمائید.

 موضوع مستند بازخوانی انتخابات سال 88 و بحث تقلب در آن انتخابات و مقایسه آن با انتخابات سال 92 می باشد و در آن با افرادی همانند دکتر ابراهیم یزدی، فائزه هاشمی، حیدر مصلحی، محمد حسین صفار هرندی، الهه کولایی،عباس عبدی، وحید یامین پور و ... مصاحبه شده است.


اسناد طرح جوش

يكشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۵۶ ب.ظ

چند روز قبل در مورد همکاری ساواک و موساد در قبل از انقلاب و طرح جوش مطلبی را نوشته بودم (+) که قرار بود در ادامه و بعدا در مورد طرح جوش و اسناد آن هم مطالبی را منتشر کنم که تلاش دارم در این مطلب این کار را انجام دهم.


طرحی به کلی سری با نام جوش


قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 طرح های مختلفی برای متوقف کردن انقلاب و همچنین نفوذ در سطح رهبران و مدیران پروژه انقلاب اسلامی توسط ساواک و رکن دوم ارتش (اداره اطلاعات ارتش) پیاده شد اما هر کدام به دلایلی ناموفق بود و تا شهریور 1357 رژیم پهلوی نتوانست کنترل انقلاب را به دست بگیرد.


17 شهریور 57 نقطه عطفی برای رژیم بود تا بتواند انقلاب را متوقف کند و یا مسیر آن را عوض نماید اما با سیل و موج دوم انقلاب مواجه شد و مجبور به کشتار عظیمی شد که همچنان پس از گذشت نزدیک به 38 سال همچنان اعداد و ارقام دقیقی از کشته شدگان آن واقعه در دسترس نیست و مشخص نیست دقیقا عاملان آن کشتار چه افراد و گروه هایی بودند.


به واقع 17 شهریور 1357 و وقایع پیرامونی آن همچنان با مراجعه به اسناد آن دوره با ابهامات زیادی مواجه است. اینکه چه افرادی در آن اتفاق نقش داشتند و چه گروه هایی تلاش نمودند تا کشتار عظیمی از مردم بکنند همچنان دقیق مشخص نیست. برخی نقش سرویس های اطلاعاتی اسرائیل را در حوادث آن روز پر رنگ می دانند و برخی دیگر نیز ( آنچنان که در کتاب پرونده مسکوت نوشته آقایان حسن روزی طلب و محمد مهدی اسلامی چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی 1393 آمده است ) نقش عوامل نفوذی ساواک در آن ایام همانند حبیب الله داداشی و ... را بر جسته می دانند.


این طرح نفوذ که در اسناد آن ایام با نام جوش (جستجو و شکار) از آن نام برده شده است(+) مربوط به گروه ها و افرادی بوده است که در ابتدا تلاش داشتند انقلاب ار متوقف کنند اما بعد از ناکامی در این طرح به دستورات مقامات بالاتر در دستگاه های امنیتی همانند رکن دوم ارتش و ساواک دستور داده شد تا در انقلاب نفوذ کنند و از طریق نفوذ و ترور به انقلاب آسیب وارد کنند و بتوانند با گذشت چند سال انقلاب را از درون پوسیده کنند و انقلاب سرنگون شود. در واقع این طرح مکمل همان طرحی است که جناب آقای عبدالله شهبازی در مقالات خود در سال 1390 به آن اشاره کرده بودند و می توان طرح جوش را فاز دوم آن طرح نامگذاری کرد که افرادی همانند مسعود کشمیری و محمد جواد قدیری و حتی گروه هایی همانند فرقان به کار گرفته شدند تا بتوانند در انقلاب نفوذ کنند و با ترورهای گسترده انقلاب را فشل نمایند.

طرح جوش در کنار طرح هایی همانند خشایار و ... از طرح های به کلی سری و مخفی ( در قبل و بعد از انقلاب) بوده است که در ابتدای انقلاب و با کشف اسناد، نگاه کنجکاو برخی (دادستانی) از افراد همانند آیت الله قدوسی را به خود جلب می کند و همین کنجکاوی در آخر باعث شهادت این افراد می شود.


طرح جوش و طرح های همکاری ساواک با موساد را می توان طرح های مکملی دانست که عملا همان دستگیری ها و ضربه زدن هایی که ساواک قصد داشت در سال 1357 به انقلابیون وارد کند تا سال 1360 و 1361 به نیابت از ساواک به انقلاب اسلامی و نظام وارد کرد.


جوش و طرح های دیگر را می توان در این راستا دید اما چیزی که به نظرم مهم تر و با ارزش تر است نقش افرادی است که نام آن ها در آن طرح آمده یا به نوعی با آن طرح در ارتباط بودند اما دستگیر نشدند و همچنان در قید حیات هستند و به فعالیت ادامه می دهند و کسی با آنها کاری ندارد!


در ادامه برخی از اسناد مربوط به طرح جوش از نظر شما می گذرد.در آینده باز سعی می کنم بیشتر از این طرح و افراد مبهم و گروه های مبهم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بنویسم.



اسناد طرح جوش در دادستانی



اسناد طرح جوش در دادستانی


به یاد م.ا.به آذین

پنجشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۴۹ ق.ظ

نشریه اندیشه پویا شماره 35


جلد شماره 35 نشریه اندیشه پویا برایم جذاب بود و به نظرم ایده جالبی داشت. بعد از سالهای سال یادی از محمود اعتمادزاده ( م.ا.به آذین) از مترجمین خوب و شریف دهه های اخیر ایران که عضویت حزب توده را در کارنامه خودش داشت.


به آذین از مترجمان خوب و کار بلد زبان فرانسه بود که بیشتر از نویسندگی و عضویتش در کانون نویسندگان، ترجمه های خوب و درجه اول او مشهور بود و به چشم می آمد. از اعضای شریف حزب توده ایران هم بود که به دلیل وابستگی فکری و مالی حزب به شوروی اختلافات و انتقاداتی هم به رهبران حزب داشت و به همین دلیل در سال 56 و 57 سعی داشت حزب دیگری را به راه بیندازد که اتفاقات روزگار و مسائل بعد از انقلاب عملا وی را از این کار بازداشت.به آذین در واقع لشکر یک نفره در حزب توده ایران بود که به اندازه یک لشکر سعی داشت کار و تولید و اثر گذاری داشته باشد اما به واقع به دلایل مختلف این کارها و فعالیت های نمود زیاد عینی نداشت.خلقیات و منش اخلاقی وی هم تا حدی در این عدم موفقیت بی تاثیر نبود.(از جهت مثبت به آذین گویا خیلی اهل نمود دادن خارجی نبود و بیشتر علاقمند به پیشبرد اهداف و فکر سازی بود تا ساخت سیاسی) اندیشه پویا سعی کرده است در مصاحبه با افرادی مختلف عضو حزب توده و یا کانون نویسندگان ایران ( در دهه 40 و 50) در مورد به آذین پرونده خوبی را منتشر کند که تا حد زیادی این اتفاق رخ داده است اما حیف که نتوانسته است به مطالبی چاپ شده توسط وی در دهه 70 زیاد ارجاع دهد که البته اگر این اتفاق رخ می داد قطعا سطح پرونده بالاتر می رفت و بهتر می شد اما در همین حد هم به نظرم قابل تقدیر است. بازخوانی جریانات و گرایشات مختلف در حزب توده ایران از سال 1320 تا سال 1361 به نظرم یک پروژه جدی تاریخی و فکری است که آرزو دارم بتوانم زمانی آن را به انجام برسانم اما حیف که نه حمایتش وجود دارد و نه فرصت آن که قطعا اگر انجام پذیرد کاری در خور توجه خواهد شد. فراموش نکنیم بسیاری از روشنفکران جریان ساز جدی در دهه ها 20 تا اواخر دهه 50 عضو حزب توده ایران بودند و حزب توده ایران از جدی ترین گروه های سیاسی تاریخ معاصر ایران است که همانند حزب جمهوری اسلامی بازخوانی دقیق آن می تواند افراد را به فهم بهتری در درک تاریخ برساند و سطح تحلیل ها را افزایش دهد.


مجموعا بازخوانی دیسکورس چپ در کشور ما در دهه های 20 تا 50 بحث جدی است چون در تمام ابعاد فکری و سیاسی و اجتماعی سایه انداخته است و اگر بتوان به خوبی آن را مطالعه کرد و مورد بررسی قرار داد می تواند هم برای تاریخ نگاری و هم برای پژوهش های اجتماعی به کار آید.


حزب توده ایران و جریانات نزدیک به افرادی همانند ارانی ، ملکی ،کشاورز ، اسکندری ، خامه ای ، کیانوری ، طبری ، آوانسیان ، به آذین و ... هرکدام حکایت جالب و شنیدنی دارد که بررسی آنها بسیار برای فهم وقایع مفید و مهم است.


بررسی زندگی و مبارزات پرویز صدری (از دوستان مصطفی شعاعیان و بهزاد نبوی) هم در این شماره اندیشه پویا برایم جالب توجه بود. عضو مبهم سازمان فدائیان که در سال 54 و 55 بدون مشخص شدن دقیق سرنوشتش کشته شد و جنازه او هیچگاه پیدا نشد و در تصفیه های درون گروهی حذف شد بدون آنکه در این 40 سال هرگز اعتراف شود و روشن گردد چه سرنوشتی را پیدا کرد.


مجموعا نشریه اندیشه پویا در این 4 سال عمر مفید و بابرکتی داشته است و هیات تحریریه آن سعی داشته و دارند که مطالبی خوب و درجه اولی تحویل مخاطب دهند. با اینکه گه گاه از برخی مطالبشان راضی نیستم و نقد دارم اما رویکرد کلی را می پسندم و امیدوارم روز به روز و شماره به شماره بهتر و مطلوب تر شوند.

یادداشت روزنامه صبح نو 8 تیر ماه 1395


متن زیر یادداشت امروز من در روزنامه صبح نو هست ( 8 تیر ماه 1395) که به بررسی شرایط سیاسی تیر ماه 1360 و حزب جمهوری اسلامی پرداخته ام و مناسبت آن هم فروش ویژه مستند حزب جمهوری اسلامی است و هم سی و پنجمین سالگرد انفجار بمب در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی.

متن به قرار ذیل است:


8 تیر ماه 1360 و  یک روز بعد از انفجار بمب در  دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی،  تازه بسیاری از مردم متوجه شده بودند دقیقا چه اتفاقی رخ داده است. آیت الله بهشتی ( رئیس شورای عالی قضایی و دبیر کل حزب جمهوری اسلامی) ، جمعی از نمایندگان مجلس ، تعدادی از وزرای دولت و برخی از مسئولین حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسیده بودند و کشور تا آن زمان که سابقه ترور گروهی با انفجار بمب را تجربه نکرده بود در بهت و حیرت فرو رفت. در همان روز نیز محمد کچویی (رئیس زندان اوین و از مبارزین مشهور پیش از انقلاب) در زندان اوین در تروری انتحاری مقابل چشمان بسیاری از اعضای دادستانی تهران به شهادت رسیده بود. دو روز قبل نیز آیت الله خامنه ای امام جمعه موقت تهران و نماینده مردم این شهر در مجلس شورای اسلامی در مسجد جامع ابوذر تهران ترور شده بودند. تمامی اینها افق نامعلومی را ترسیم می کرد که مشخص نبود سرنوشت نظام اسلامی به کجا خواهد رسید. تابستان سال 60 روزی و جایی در تهران و شهرهای بزرگ ایران نبود که بمبی گذاشته نشود و عده ای از مسئولین توسط دشمنان مسلح نظام اسلامی ترور نشوند. تا انتهای تابستان سال 60 عملا بسیاری از روسای قوا و وزرا و نمایندگان دیگر مجلس و اعضای حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند. افرادی همانند محمد علی رجایی ، حجت الاسلام و المسلمین محمد جواد باهنر ، دکتر حسن آیت ، حجت الاسلام و المسلمین بشارت و ... تنها تعداد کمی از خیل شهدای شاخص در تابستان آن سال بودند.

اما نکته مهم و کلیدی در آن زمان ادامه فعالیت های حزب جمهوری اسلامی به عنوان فراگیر ترین و پر عضو ترین حزب پیرو خط امام و حامی نظام جمهوری اسلامی بود که توانایی اداره کشور در آن ماه های بحرانی را داشت. حزبی که بیش از 4 میلیون عضو داشت و بسیاری از مسئولین آن زمان کشور در آن عضویت داشتند.

بلافاصله پس از شهادت آیت الله بهشتی ، حجت الاسلام و المسلمین باهنر به عنوان جانشین وی مشخص شد و پس از شهادت حجت الاسلام باهنر و با فاصله کمی آیت الله سید علی خامنه ای به عنوان سومین دبیر کل حزب جمهوری اسلامی انتخاب شدند. حالا پس از فروکش کردن اتفاقات تابستان سال 60 و با حذف شدن گروه هایی همانند بنی صدر و چپ های مدرن همانند مجاهدین خلق و چریک هایی فدایی و پیکاری ها و گروه های ضد انقلاب دیگر ، فضا برای فعالیت های حزب جمهوری اسلامی بیشتر نمود یافته بود. رئیس جمهور ( آیت الله خامنه ای) ،نخست وزیر (میر حسین موسوی ) ،رئیس مجلس ( حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی) ،رئیس شورای عالی قضایی ( آیت الله موسوی اردبیلی) و بسیاری از اعضای دولت و مجلس و شورای عالی قضایی از اعضای حزب جمهوری اسلامی بودند و حزب تبدیل به قدرتمندترین گروه سیاسی در کشور شد که در هر انتخاباتی می توانست نظر مردم را به سمت خود جلب کند و  مطمئن باشد لیست انتخاباتی او در هر انتخابات پیروز مطلق است. پشتیبانی امام (ره) از رهبران حزب نیز قدرت بیشتری به حزب داده بود، اما ترکیب اعضای حزب جمهوری اسلامی از همان ابتدا باعث اختلاف و انشقاق در حزب شده بود و اگر در زمان حیات آیت الله بهشتی و به دلیل شخصیت منحصر به فرد ایشان و مدیریت استثنایی وی مجال بروز اختلافات در حزب پیدا نمی شد اما حالا بعد از شهادت بهشتی اختلافات آرام آرام در حزب گسترده شد. اگر پیش از آن آیت و دیالمه با موسوی اختلاف داشتند حالا اختلاف به موتلفه و جناح راست حزب با موسوی و بعدها اختلاف میان کلیت جناح راست با کلیت جناح چپ حزب بروز کرد. این اختلافات هم در کنگره های اول و دوم حزب در سال های 62 و 64 بروز یافت و هم در انتخاب نخست وزیر در سال 64 و هم باعث اختلافات در هیات دولت شده بود و همین اختلافات هم باعث توقف فعالیت های حزب در خرداد سال 66 شد. یادآوری این نکته قابل توجه است که بسیاری از مسئولین سال های بعد از انقلاب تا به امروز از اعضای حزب جمهوری اسلامی بوده اند و تنها به عنوان مثال از هفت رئیس جمهور تا به امروز ، 4 نفر از آنها عضو حزب جمهوری اسلامی بودند که همین نکته نشان از اهمیت و تاثیر حزب در انقلاب اسلامی دارد. بسیاری از گروه های اصلاح طلب و اصولگرای انتهای دهه 60 و در دهه 70 نیز خاستگاهشان از حزب جمهوری اسلامی بوده است که این نکته نیز قابل تامل می باشد. مستند "داستان ناتمام یک حزب" تلاش کرده است در 54 دقیقه،  شروع فعالیت های حزب از بهمن سال 57 تا توقف آن در خرداد سال 66 را روایت کند و به تمامی فراز و فرودهای حزب بی پرده و صریح بپردازد. کارگردانی این مستند بر عهده سید مهدی دزفولی و تهیه کنندگی آن با موسسه آرمان هنر انقلاب بوده است. این مستند تولید سال 1394 می باشد و در جشنواره های مختلفی همانند سینما حقیقت ، عمار ، فیلم مقاومت و ... نیز اکران شده است. ای کاش مسئولین مربوطه  با حمایت های مادی و معنوی خود، همانگونه که رهبری انقلاب در سخنرانی های خود در جمع خانواده های شهدای هفتم تیر در سال های 94 و 95 فرمودند زمینه ساز تولیدات آثاری با موضوع تاریخ انقلاب و به خصوص شهدای حزب جمهوری اسلامی شوند.



خسرو قنبری تهرانی در جلسه بررسی 30 خرداد



خسرو قنبری تهرانی معروف به خسرو تهرانی از چهره های امنیتی و اطلاعاتی مهم اواخر دهه 50 و اوایل دهه 60 بود که سرانجام بعد از سال ها سکوت و حاشیه نشینی روز یکشنبه 30 خرداد 95 در جلسه ای عمومی برای بررسی وقایع 30 خرداد 1360 حاضر شد و حضور وی در جلسه به شدت مورد توجه علاقمندان قرار گرفت.


خسرو تهرانی حرف های زیادی برای گفتن دارد، اما خواسته یا ناخواسته کمتر حرف می زند و شاید دلیل این امر پرونده انفجار دفتر نخست وزیری باشد که سال ها قبل در دهه 60 به شدت خسرو تهرانی و دوستانش همانند سعید حجاریان و بهزاد نبوی و بیژن تاجیک و حبیب الله داداشی و علی اکبر تهرانی و ... را مساله دار کرد که همچنان بعد از 35 سال نتوانسته اند از حواشی آن دور شوند.


حضور خسرو تهرانی در یک محفل عمومی به خودی خود مهم و با ارزش است اما اینکه وی درباره چیزهای به شدت معمولی و دست چندم در مورد سازمان مجاهدین خلق صحبت کند و پاسخگوی عملکرد خود و دوستانش به خصوص در سال 60 و دوستی با مسعود کشمیری نباشد عجیب و تاسف آور است. اینکه حتی فردی همانند رضا گلپور و دیگر افراد از وی سوال کنند و وی با تمامی اتفاقات این سال ها باز هم سکوت کند و حاضر به شفاف سازی نباشد این هم تاسف آور و غیر قابل توجیه است.


اینکه چرا اصلاح طلبان امروز در دهه 60 و در زمان حاکمیت جریان چپ خط امامی عملکرد مشکوکی داشتند و چرا ریشه های انحراف در این جریان به آن زمان و عضویت برخی از آنان در حزب جمهوری اسلامی و ارتباط برخی دیگر آنان با سازمان مجاهدین خلق باز می گردد و سوالات بسیار دیگر از نکاتی است که خسرو تهرانی به هیچ وجه قصد پاسخگویی به آنها را نداشته و ندارد و وی و دوستانش همواره تلاش داشته و دوست دارند درباره مسائل دست چندم صحبت کنند.


شاید هم زمانی خبر چند وقت پیش دستگیری مسعود کشمیری و بعد تکذیب آن و عیان شدن خسروی خوبان! خسرو تهرانی اتفاقی باشد اما می تواند این نوید را هم دهد که در ماه ها و سال های آینده بازخوانی تاریخ انقلاب در اوایل دهه 60 جدی تر پیگیری شود و اطلاعات خوب و با ارزشی از آن سال ها منتشر شود و عده ای از آن چهره های مشکوک و مشهور همانند خسرو تهرانی به مجامع عمومی آمده و پاسخگوی شبهات و سوالات فروان باشند تا یک بار برای همیشه انبوه سوالات درباره آن سالها و آن شخصیت ها پاسخ درخوری بگیرد.

27 سال رهبری آیت الله خامنه ای

جمعه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۳۹ ب.ظ

آیت الله خامنه ای


14خرداد 1368 آغاز دوران رهبری آیت الله خامنه ای است. امروز رهبری ایشان وارد سال بیست و هشتم خود شد و این دوران پر بود و هست از اتفاقات گوناگون که به نظرم عبور از این اتفاقات مختلف باعث قوی شدن نظام اسلامی و رهبری آیت الله خامنه ای شده است.


رهبری آیت الله خامنه ای زمانی آغاز شد که تازه 10 ماه از پایان جنگ ایران و عراق سپری می شد و جمهوری اسلامی در آستانه دوران جدیدی بود. کشور نیاز به بازسازی وسیع داشت و دولت جدید در آستانه تشکیل بود و قانون اساسی نیز تغییر کرده بود و امکان حمله مجدد عراق به ایران بود و به نظرم این موارد خود گویای آغاز دوران دشوار پیش روی آیت الله خامنه ای بود. ایشان با تمام قدرت و در آستانه 50 سالگی وارد چنین فضایی شدند. بسیاری از گروه های سیاسی هم بودند که پیش از این مخالف ایشان در ریاست جمهوری بودند و با به رهبری رسیدن ایشان و جوان بودن ایشان قاعدتا مخالفت ها با ایشان هم جدی تر می شد به خصوص که در آغاز رهبری آیت الله خامنه ای بحث مرجعیت دینی ایشان هم مطرح نبود و یک قدرت معنوی و دینی در ایشان بالفعال وجود نداشت. دهه 70 نیز برای جمهوری اسلامی آغاز بحران های بین المللی بود همانند بحران طالبان در افغانسان و رستوران میکنوس و الخبر عربستان و آمیا آرژانتین و در داخل هم وقایعی همانند قتل های زنجیره ای و اتفاقات دوران دوم خرداد به خصوص واقعه 18 تیر سال 1378 که نظام اسلامی و آیت الله خامنه ای به خوبی توانستند از این بحران ها عبور کنند. دهه80 نیز وضع به همین ترتیب بود و فقط یک قلم از بحران های سیاسی در این دهه اتفاقات سال 1388 بود که پشت سر گذاشتن آن خود حکایت از مدیریت قوی آیت الله خامنه ای داشته و دارد.

فراموش نکنیم در این دوران وضع ایران با همسایگان خود همانند کشورهای شمالی همانند آذربایجان و ترکمنستان و ارمنستان بهبود یافته است و ما دیگر در عراق و افغانستان دشمن جدی نداریم و اوضاع از 27 سال گذشته بهتر است. از طرف دیگر جامعه یکدست تر و بهتر و توسعه یافته تر از 27 سال قبل است و این چیز کمی نیست. کادرسازی برای نظام اسلامی بهتر انجام شده است و ایران در مقایسه با کشورهای مهم منطقه همانند مصر و عربستان و عراق و ترکیه در وضعیت بهتری از نظر شرایط علمی و اقتصادی و نظامی و توسعه نیروی انسانی قرار دارد و تبدیل به قطبی در غرب آسیا شده است.


همه اینها نشان می دهد که رهبری آیت الله خامنه ای به نسبت به کل موفق بوده است و ایران روند صعوی را طی کرده است نه بر خلاف سخن های بی پایه عده ای مخالف و مغرض که معتقد به نزول ایران هستند و بر اساس آمارها و ارقام و بیان شفاف مسائل حرف آنها سندیت درستی نیز ندارد.


مجموع برداشت های من از دوران رهبری آیت الله خامنه ای با تمام و فراز و نشیب های آن مثبت است کما اینکه همین امروز شاهدیم اگر ایران مقتدر نبود قطعا نیرویی همانند داعش و بنیادگرایان وهابی تمام غرب آسیا را در می نوردیدند و با سدی به نام جمهوری اسلامی نیر مواجه نبودند و از افغانستان تا سوریه و لبنان در اختیار آنان بود.


فراموش هم نکنیم 4 شاه مهم و مشهور معاصر همانند محمد شاه و احمد شاه قاجار و رضا و محمد رضا پهلوی همگی از کار بر کنار و عزل شدند و به جز محمد رضا پهلوی مابقی دوران حاکمیت کوتاهی در ایران داشتند و در خارج از ایران هم از دنیا رفتند و این نشان می دهد ایران کشوری آرام و بی جنجال و حاشیه نیست. ایران همان کشوری است که وقایع شهریور 20 و 28 مرداد 1332 و 15 خرداد 1342 و 22 بهمن 1357 را تجربه کرده است و نشان می دهد حکمرانی در این کشور تا به چه حد دشوار و سخت و طاقت فرساست.

اما با تمامی این حرفها، امام خمینی(ره) و آیت الله خامنه ای رهبری و حکمرانی موفق و خوبی را از خود نشان دادند و این گویای این است که جمهوری اسلامی و رهبری آیت الله خامنه ای در 27 سال اخیر موفق بوده است و این اصلا نکته کمی نیست.

سعید حجاریان و سعید اسلامی (امامی) مدتها جزو معاونین و مدیران اصلی و متنفذ وزارت اطلاعات و اطلاعات نخست وزیری در دهه 60 و 70  بوده اند. یکی از انها به جناح چپ بودن و دیگری به جناح راست بودن از نظر سیاسی مشهور و معروف بودند. درطول این سالها به عنوان رقیب و مخالف همدیگر تعریف شده اند و همین رقیب و مخالف بودن سرانجام در سال 77 زمینه بسیاری از اتفاقات شد که تا دهه 80 و حتی امروز نیز ادامه دارد.

فارغ از تمام این مسائل،ازمنظر تبارشناسی قابل توجه و بررسی هستند.دراین یادداشت سعی شده به بخشی ازموارد اشاره شود.




سعید حجاریان ، از چهره های مشهور اطلاعات نخست وزیری و وزارت اطلاعات در دهه 60 و جریان اصلاحات در دهه 70 و 80


۱- سعید حجاریان درگفتگویی که دردیماه ۱۳۷۸انجام شده، و بعدها عمادالدین باقی در کتاب برای تاریخ می گویم در سال 79 به نقل از سعید حجاریان و توسط انتشارات نی منتشر کرد درباره رابطه با سعید اسلامی و نحوه جذب او در وزارت اطلاعات می گوید:

''[سعید حجاریان]:مسئله گزینش سعید اسلامی به سال۵۸برمی گردد.من اورا درسال ۵۸یاشاید هم ۵۹(شک دارم،چون خیلی گذشته)گزینش کردم...ان موقع رابطه ماباامریکا قطع شده بود ولانه جاسوسی هم اشغال شده بود.ماعملا دفترحفاطت منافع پیدا کردیم وسطح روابطمان تاان حدتقلیل پیداکرد.

درآن زمان این ضرورت پیش آمد که مامورینی درامریکا اطلاعاتی را برای ماجمع اوری کنند و بفرستند.درهمان مقطع بود که سعید اسلامی راپیشنهاد کردندکه به درد این کارمی خورد.گزینش اورا هم به عهده من گذاشتند.

مورد او تحقیقات محلی فوق العاده ای درداخل کشورنداشت،چون ازجوانی به امریکا رفته بود.تحقیقات محلی درمورد اوعمدتابایستی درامریکاصورت می گرفت،که کارمشکلی بود.
فکرمی کنم حتی دیپلمش را هم درامریکا گرفته بود،یعنی مثلا نوجوان بوده که به امریکا رفته بود.سابقه ممتد طولانی اقامت درامریکا داشت وگمان می کنم شاید به دلیل سابقه طولانی درامریکا گرین کارت هم داشته است.

اورا به من معرفی کردند که گزینش کنم.می دانید که گزینش هم مراحلی دارد،هم تحقیقات محلی دارد،هم مصاحبه دارد،هم رجوع به سوابق.سوابق که چیزی نداشت.تحقیقات محلی اوراهم بایستی درامریکا صورت می دادیم،چون معرف های نسبتا معتبری هم داشت(ازبچه های انجمن های اسلامی که درامریکا بودند اورامعرفی کرده بودند).

تحقیقات محلی هم درمورد اوبه واسطه دانشجوهایی که انجابودندیافارغ التحصیل شده بودند وبه ایران برگشته بودندیادرزمان انقلاب درس را نیمه کاره رها کرده وبرگشته بودند،صورت گرفت.بعدهم اورابرای مصاحبه دعوت کردیم که امد ومن شخصا یکی دو جلسه اورامصاحبه کردم.
ازمجموعه اطلاعاتی که مابرای قضاوت به دست اوردیم،معلوم شد که او ادم زرنگی هست وسرش برای این گونه امور درد می کند.
بچه های انجمن اسلامی هم اورا توثیق می کردند.این قدر که من به یاد دارم درتحقیقات محلی درمورد او اطلاعات فوق العاده ای به دست نیامد،مگر این که مثلا ان حوزه های انجمن اسلامی که اودرانها فعالیت می کرده حوزه هایی بودند با گرایش های لیبرالی.شاید مثلا دربین انها عناصری باگرایشات انجمن حجتیه هم بوده است(مثلا حوزهsteel water).

درمورد مصاحبه هم چون من خودم باایشان مصاحبه کردم تاانجا که به یاد می اورم نتیجه این بود که خیلی ریشه عمیق مذهبی نداشت وفکرمی کنم دریک دوره ای همکاری هایی جانبی با کنفدراسیون دانشجویان ایرانی که این اواخرازهم پاشیده شده بود(یاCIS)داشت.

کنفدراسیون هم ترکیب درهمی بود که همه تیپی دران فعالیت می کردند.ازچپی ها وعناصرمذهبی ومائوئیست وتروتسکیست وغیره.یک پیش زمینه این طوری دراوبود...سرجمع این که بنیادهای خیلی مذهبی نداشت.البته ادم زبر وررنگی بود.مجموعه نکاتی که من یادم هست ودرمورد ایشان به ان رسیدم اینها بود.

مثلا یکی از سوال هایی که به یادم هست ازاوپرسیدم درموردماکولات بودتابدانم که تاچه حدازماکولاتی که ممکن بود درانها ازچربی گوشت خوک استفاده شودپرهیز می کند.یک لفظ فرنگی برای این معناداریم( Lard)که ان را روی بسته های موادخوراکی می نویسند.طبیعتا یک فرد مذهبی وقتی می خواهدغذا تهیه کندبه محتویات بسته ها توجه می کند.این شاخصی است برای این که معلوم شود یک نفرتاچه حدتعهدمذهبی دارد.

فکرمی کنم وقتی ازاو دراین مورد پرسیدم احساس کردم در این حدمقید است،یعنی دراینگونه امورلاابالی نبود.اماخوب،مجموعا(چه به دلیل ضعف امکانات ما برای جمع اوری اطلاعات محلی درموردایشان وچه دلیل اینکه ضرورت داشت ان کارانجام شود او مشغول به کارشود)من دراین حدگزینش کردم که بنارا براین بگذاریم که اوممکن است ازنطرسیاسی یااطلاعاتی ادم ناسالمی هم باشد،اماچون بنابود معلوماتی را یکطرفه به این طرف بفرستد وازاین طرف اطلاعاتی دراختیاراوگذاشته نمی شود.

قراربود درانجا(امریکا)اطلاعاتی را جمع اوری کندوبرای مابفرستد.من صلاحیت اورا در این حدارزیابی کردم که بنا را براین بگذاریم که حتی مسئله دار هم باشد،ولی بخاطر این که اطلاعات را یکطرفه می فرستدمهم نیست،اماازاین طرف اطلاعاتی به اوداده نشود واحیانا اگر یک موقع خواستند درداخل ازاو استفاده کنندبایدگزینش مجدد دقیق درمورد اوصورت بگیرد ودرامور امنیتی هم مطلقا ازاو استفاده نشود.
ان قدر که یادم هست اینها راقید کردم.

[مصاحبه کننده]: یعنی شما  بنا داشتید درحد منبع ازاواستفاده کنید؟

[سعید حجاریان]:منبع دوجانبه.یعنی منبعی که شمامظنون یامطمئن هستید که باطرف مقابلتان هم کارمی کند.لفظ استخدام رانباید درمورد اوبه کاربرد.یک وقت است که شما کسی را به عنوان پرسنل یک دستگاه استخدام می کنید،ویک وقت است که یک منبع را استخدام می کنید.اینهافرق دارند.

شمابه دلایلی ممکن است ازوجود فردی استفاده کنید که حتی به اومظنون هستید که ممکن  است باحریف همکاری کند،امابه دلایل ویژه ای می گویید باعلم به این موضوع من می خواهم ازاواستفاده کنم که مثلا فقط اطلاعاتی را که ان طرف جمع می کند بفرستد وخودتان قدرت ارزیابی اطلاعاتش رادارید.''

سعید امامی سال۱۳۵۵ وپس ازاخذ مدرک دیپلم،عازم امریکا شده است و تاسال ۱۳۶۴که دروزارت اطلاعات به کارگیری شده است درامریکا بوده است.

معرف ایشان نیز که اقای حجاریان معرفی می کندگویا فردی بنام سعید پروین معروف به سعید طلبه بوده است.

سعیدفرزند علی اکبر و همارخ اعتماد بوده است.علی اکبرمدتی معاون مدیرکل اموزش وپرورش کردستان در دوران شاه بوده است.مدتی نیزشهرداریاسوج بوده است.

علی اکبرامامی منبع کدداروحقوق بگیرساواک بوده است.

درپی درخواستی که وی برای همکاری باساواک داده است،کارشناس مربوطه نظرداده است که نامبرده به منظور پرستیژ میخواهد ساواکی شود.

همارخ اعتماد(متوفی ۱۳۶۶) همانند برادرش محمود اعتماد،سابقه عضویت درحزب توده داشته است.




کتاب برای تاریخ می گویم ، نوشته عمادالدین باقی



همسرسعید امامی درباره خانواده همسرش می گوید:

''خانواده سعید یک خانواده خیلی مذهبی نیستند و نبودند، البته ‍‍‍اجدادشان از خانواده های مذهبی منطقه خودشان بودند ... علیرغم اینکه ظاهرا مذهبی نبودند ولی یکسری خصوصیات داشتند که معمولا همیشه ازشون به خوبی یاد می شود و همه خاطره خوب از ایشون دارند بخصوص مادرشان ( خانم هما رخ اعتماد ) ... علیرغم اینکه می گویم اعتقادات مذهبی نداشتند ولی خوب خیلی دست به خیر و خیِّر بودند .نداشتند ولی خوب خیلی دست به خیر و خیِّر بودند .

همشون هم می گفتند که اصلا سعید اخلاق و رفتارش جدای بقیه بود... شاید وضع خانواده اش دختر عموها پسرعموها و دیگران را الان بعنوان یک نقطه ضعف سعید الان دارند مطرح می کنند ...

بدلیل وضع خانوادگى، اطرافیان پوشش قبل از انقلاب و بچّه ها و خواهر و برادرها و... من نمى توانم بپذیرم که "سعید" را الان مورد سرزنش قرار بدهند بگویند خانواد ه ات اینطور بوده پس تو ریشه ى اعتقادات قوى نداشتى یا نمى دانم فساد اخلاق داشتى... ''

درباره محجبه بودن خود نیز می گوید:

آشنایى ما با "سعید" بیشتر شد. مسأله ى خواستگارى او پیش آمد... عرض کردم من تنها خانم با حجاب توى "تالسا" بودم. بین دخترهاى دانشجوى دیگر خیلى هم سعى مى کردم حالت خشکى داشته باشم که معمولا" دخترها دارند تا کسى فکرى به ذهنش نزنند.''

وادامه می دهد:

''براى سعید البتّه خانواد ه اش اون تیپى راکه مى پسندیدند کاملا" فرق داشت. ولى خوب خود "سعید"سفت و سخت ایستاد که من مى خواهم ازدواج کنم و من باید بپسندم...''

درباره دایی سعید امامی نیزمی گوید:

. بعد از اینکه سعید دیپلم می گیرد ، برای تحصیلات به آمریکا می فرستندش و اصلا هم کاری به دایی ایشان که در سفارت ایران کار می کرد نداشت، چون اصلا وقتی "سعید" رفته دایی سعید ایران بودند و کاری به سعید نداشتند...

 تا جایى که یادم هستم حدود دو سال قبل از اینکه "سعید" به آمریکا برود، دایى ایشان برگشته بودند ایران... آدم فو ق العاده مسنّى هستند الان هم.''

البته برخلاف انچه ایشان ذکرکرده است،دایی سعید تا ماههای نزدیک به انقلاب هم درامریکا بوده است.

سرهنگ سلطان محمد اعتماد عنصرمهم این خاندان ودایی سعید،سالهاوابسته نظامی حکومت پهلوی درامریکا بوده است.اوتا ماههای نزدیک به انقلاب در این سمت بوده است که بخاطر شرایط ویژه و مقابله با انقلاب،به ایران فراخوان می شود وسرپرست ''گروه جنگ روانی''رادیو را دردولت نظامی ارتشبد ازهاری برعهده می گیرد.

مسولیت وپست ''وابسته نظامی حکومت پهلوی درامریکا''به هرکسی داده نمی شد.به دلایل متعدد خصوصا خریدهای نظامی ازامریکا،پیمان های نطامی میان شاه وامریکا،حضوردهها هزارمستشارامریکایی درایران و...فردی که به این مقام منصوب می شد،دارای شرایط ویژه ای باید باشد.

پس از تسخیرلانه جاسوسی و کشف اسناد،سلطان محمد اعتماد به اتهام ارتباط و عامل سیا بودن خصوصا وصل بودن با ''توماپ پاور'' چندماه بازداشت وتحت بازجویی قرارگرفت.

بهرام اعتماد فرزند سلطان محمد نیزمنبع اطلاعاتی( DIA)پنتاگون بوده است.

دکتربهمن اعتماد پسرخاله سعید امامی نیز عضو شورای مرکزی ملی مقاومت(سازمان منافقین) و نماینده شورا درانگلستان بوده است.گیتی( خاله زاده سعید )نیز به دلیل وابستگی به سازمان چریکهای فدایی خلق از دانشگاه شهید بهشتی دراوایل انقلاب اخراج شد.

نکته ای که قابل تامل و بررسی می باشد این است درمقطعی که سعید امامی توسط سعید حجاریان برای دفتراطلاعات و تحقیقات نخست وزیری گزینش می شده،دایی اوسرهنگ سلطان محمد اعتماد بازداشت وتحت بازجویی بوده است.ایااقای حجاریان از این موضوع مطلع بوده است و اقدام به جذب وی نموده است؟

۲-سعید حجاریان درگفتگو با اندیشه پویا(شماره ۲، تیر- مرداد ۱۳۹۱، ص ۳۷- ۴۵) به برخی سوابق پدرش اشاره می کند که قابل تامل و توجه هست:

''پدرم گرایش های سیاسی متفاوتی داشت و به جلسات گروه های مختلف می رفت. اوایل سراغ دار و دسته منشی زاده و حزب "سومکا" رفته بود که گرایشات ناسیونالیستی تند داشتند.

یک مدت هم رفت سراغ "باهماد آزادگان" که دار و دسته کسروی بودند. البته پدرم حسابی مذهبی بود و بعدا هم مصدقی شد...

برگردم به مواضع پدرم بله، پدرم طرفدار مصدق شد در خانه هم کتابخانه خوبی داشت اهل مطالعه بود و کتاب زیاد داشت.''

بررسی دوگروهی که پدر سعید حجاریان درانها عضویت داشته حائز اهمیت است .یکی از این گروه ها ''باهمادازادگان''بوده است.

گروه "باهمادآزادگان" نام گروهی از هواداران احمد کسروی است که در حیات او و پس از آن در راه اشاعه اندیشه‌های اجتماعی و سکولار احمد کسروی موسوم به «پاک‌دینی» فعالیت می‌کردند.

در دوران پس از شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی، احمد کسروی جمعیت «باهماد آزادگان» را راه‌اندازی کرد. انجمن باهماد آزادگان خواستار حقوق بیشتری، از جمله «کشف حجاب و حق طلاق» برای زنان ایرانی بود.

احمد کسروی و پیروانش در انجمن باهماد آزادگان، در چله زمستان (اول دی‌ماه) مراسمی را تحت عنوان «جشن کتاب‌سوزان» راه می‌انداختند.

کسروی و برخی از پیروان‌ و هم‌ باوران‌ "پاکدین" وی دور هم‌ جمع‌ می‌شدند و کتاب هایی که به نظرشان باعث عقب ‌افتادگی ایران از کشورهای پیشرفته آن زمان بود (آثار مولوی‌، حافظ‌، سنایی‌، عطار، امام‌ محمد غزالی‌، رازی، ابولخیر، سهروردی‌ و ...) و یا کتب دعا و کتاب هایی که به گمان آنها به خرافات دامن‌ می‌زد (مفاتیح ‌الجنان‌ و جامع‌ الدعوات‌ و ...) را در آتش‌ می‌ انداختند و این‌ مراسم سوزانیدن کتابها را جشن‌ کتاب‌ سوزان‌ می‌گفتند.

کسروی‌ خود در این‌ باره‌ می‌گوید: "چون‌ دیدیم‌ سرچشمه‌ گمراهی ها و نادانی ها کتاب‌ است،‌ این‌ است‌ که‌ داستان‌ کتاب‌ سوزان‌ پیش‌ آمده‌ است‌. جشن‌ کتابسوزان‌ در یکم‌ دی‌ ماه ‌است‌ و یک‌ دسته‌ سوزانیدن‌ مفاتیح‌ الجنان‌ و جامع‌ الدعوات‌ و مانند اینها را دستاویز گرفته‌ و هوچیگری‌ راه‌ انداختند. .... قرآن‌ هر زمان‌ که‌ دستاویز بدآموزان‌ و گمراه‌ کنندگان‌ گردید، باید از هر راهی‌ قرآن‌ را از دست‌ آنان‌ گرفت،‌ گرچه‌ به‌ نابود گردانیدن‌ آن‌ باشد".سوزاندن قران توسط این انجمن انجام می شده است.

گروه دیگری که پدر حجاریان در آن عضویت و فعالیت داشته است حزب "سومکا" به رهبری "داوود منشی زاده" بوده است.

ماجرای پیچیده سعید اسلامی و سعید حجاریان و سوابق خانوادگی و امنیتی آنها که سالهاست به فراموشی سپرده شده است حکایت یک نکته باریک و بسیار تعیین کننده در جمهوری اسلامی ایران است. حکایت دو گرایش و نگاه در دستگاه های امنیتی که در دهه 60 و 70 وجود داشت. زمانی که سعید اسلامی کشته شد و مرگ وی هم آنقدر مشکوک بود که مهدی کروبی در مجلس ششم به آن اشاره کرد تمامی سوال یک جمله کوتاه بود. چرا سعید اسلامی باید کشته می شد و چرا تمامی اتفاقاتی همانند ترور و شهادت اسدالله لاجوردی ، مرگ مشکوک سعید اسلامی ، قتل های زنجیره ای در سال های 76 و 77 و شهادت و ترور سپهبد علی صیاد شیرازی در دوره و سال اول دولت اصلاحات رخ داد؟ چه پیوندی میان تمامی این ترورها و کشته شدن ها بود؟


نکته کلیدی موضوع در این است که فردی همانند سعید اسلامی (امامی) از ابتدا نیز مخالف جریانی در وزارت اطلاعات بود که بعدها مشهور به جریان اصلاحات شدند و به عنوان معاون وزیر نیز سعید اسلامی جلوی رشد این جریان را در وزارت گرفته بود اما اوضاع به گونه ای پیش رفت که در سال 76 بدنه اصلی وزارت رای قابل تاملی به سید محمد خاتمی و یا محمدی ری شهری دادند و صرفا معاونین وزارت همانند سعدی اسلامی ( معاون امنیت داخلی) و مصطفی پور محمدی (معاونت برون مرزی اطلاعات) به علاوه شخص وزیر وقت ( فلاحیان) به ناطق نوری رای دادند و این برای دولت اصلاحات مانعی بود تا چنین مخالفین کلانی در بدنه وزارت اطلاعات داشته باشند.


سعید حجاریان در بخش دیگری از کتاب خود به دو جلسه توجیهی اشاره می کند که بعد از دوم خرداد 76 در وزارت اطلاعات تشکیل شد و از بهزاد نبوی و شخص وی (حجاریان) برای توجیه و اظهار نظر درباره دوم خرداد و رای خاتمی تشکیل شد و در آن جلسه بگو مگو هایی میان سعید حجاریان و سعید اسلامی در گرفت. حجاریان به صراحت این دیدگاه را در سطح کلان وزارت اطلاعات مطرح می کند و می گوید که فردی همانند سعید اسلامی از ابتدا نیز مخالف جریانی بود که بعدها به اصلاحات مشهور شد. این واقعیتی تاریخی است که جریان اصلاحات توسط طیف چپ وزارت اطلاعات و طیفی شکل گرفت که در ابتدای انقلاب اسلامی در سازمان مجاهدین انقلاب ( مجمع الاضداد سیاسی) شکل گرفت و از سال 68 تا 76 در مرکز مطالعات ریاست جمهوری تنها روی پروژه توسعه سیاسی در ایران مشغول به کار بودند. در مقابل این طیف نیز افرادی همانند سعید اسلامی و پور محمدی در وزارت اطلاعات قرار داشتند که سرنوشتی متفاوت پیدا کردند.


بعدها و به دلیل بحرانی شدن اوضاع امنیتی در سال های 77 و 78 سعی شد از سعید اسلامی چهره ای منفور نشان داده شود و دو طیف اصلاحات و روزنامه کیهان که به عنوان متضاد یکدیگر شناخته می شدند در این امر یک نظر شدند و هر دو سعید اسلامی را چهره ای منفور معرفی کردند اما به نظرم همچنان این پرونده باز است و حکایت دو طیف راست و چپ به صورت کلان در دستگاه های امنیتی نظام همچنان برقرار است.


وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه در ابتدا توسط جریان چپ نظام در سال های ابتدایی انقلاب تاسیس شد. یعنی جریاناتی که در ان ایام نام مجاهدین انقلاب را با خود یدک می کشیدند و در دهه 60 نیز کاملا اطلاعات نخست وزیری و سپاه در دست این جریان بود و با تاسیس وزارت اطلاعات نفرات اصلی این جریان نیز به وزارت رفتند اما با تغییر شرایط از سال 68 نوع نگاه ها و اختلافات متفاوت شد و در سال های پایانی دهه 70 شاهد اوج رویارویی این دو طیف بودیم که در نهایت به مرگ افرادی همانند اسلامی منجر شد.


در حال حاضر نیز این دو طیف همچنان وجود دارند و از سابقه امنیتی بسیاری از اعضای کابینه دولت یازدهم و نزدیکان رئیس جمهور می توان به این نکته رسید. ( همانند علی ربیعی (عماد) ، حسین فریدون ، علی یونسی ، نهاوندیان ، حسام الدین آشنا و ...) .


ترس از زمانی است که این دو نگاه در یک روز مبادا و بسیار مهم دیگر که در سال های آینده فرا خواهد رسید تلاقی سرنوشت سازی داشته باشند که پیروزی هر یک از این دو نگاه آینده نظام را در دست خواهد گرفت.