گاه نوشته ها

مهدی دزفولی هستم، وبلاگ نویسی را از شهریور ماه 1382 آغاز کردم.علاوه بر وبلاگ نویسی، فعالیت های مختصر مطبوعاتی (همکاری با هفته نامه پنجره، فصلنامه ارغنون، روزنامه شرق و اعتماد) و مستند سازی هم داشته ام.پیش از این سردبیر سابق سایت خبری تحلیلی شفاف و مدیر اجرایی فصلنامه ارغنون بوده ام.

پیش از این 3 وبلاگ دیگر داشته ام که به دلایلی یا فعالیت آن ها متوقف شد و یا با فیلتر مواجه شدند و این وبلاگ چهارمین وبلاگی است که در آن می نویسم.امیدوار اینجا محلی برای تبادل آرا و نظرات مختلف باشد و بتوانم به صورت مستقیم نوشته های خودم را در اختیار دیگران قرار دهم.

بایگانی

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام خمینی» ثبت شده است


جلسه خبرگان 14 خرداد 1368 همچنان مهم و تاریخی است و به صورت دقیق بازخوانی تاریخی نشده است. در واقع می توان گفت شاید مهم ترین روز جمهوری اسلامی ایران تاکنون هم، همان روز باشد که رهبری دوم نظام تعیین شد و همچنان آن تعیین هم برقرار است.


جلسه آن روز سطرهای تاریخی مهم تاریخی خوانده نشده دارد که سعی کردم آنها را دقیق بررسی و مورد خوانش قرار دهم.


برای مطالعه بررسی اتفاقات جلسه آن روز و همچنین رهبری و فقاهت آیت الله خامنه ای می توانید این جزوه جدید را مطالعه نمائید.


برای دانلود این فایل، دریافت  را کلیک نمائید

روز گذشته به دلیل بازخوانی جلسه 26 خرداد 88 آقا با نماینده کاندیداهای معترض به انتخابات آن سال، متنی نوشتم که به دلیل نقل قول اشتباه از یک کتاب، با حواشی دیگری در فضای مجازی روبرو شد و عذرخواهی کردم. اما هدف اصلی من از نگارش متن، آن جلسه صرفا نبود. هدف بازخوانی تفکرات آیت الله خامنه ای پیرامون ولایت مطلقه فقیه و نسبت آن با قانون اساسی بود که به نظرم بحث مهم و جدی است.

اما یک پایه استدلالی من سوابق تاریخی این بحث از نظر حضرت آقا بود که سعی می کنم آن سوابق را بررسی کنم.

آقا در دوران ریاست جمهوری خویش در سال 66 در یکی از خطبه های نماز جمعه، در مورد نظر حضرت امام (ره) پیرامون قانون کار و روابط کارگر و کارفرما فرمودند: امام که می فرمایند دولت می تواند در مقابل خدماتی که انجام می دهد شروط الزامی برقرار کند یعنی کارفرما که در شرایط عادی و بدون نظارت دولت می تواند با کارگر یک روابط غیر عادلانه برقرار کند دولت می تواند کارفرما را اجبارو الزام کند به رعایت یک سلسله از الزامات و وظایف که برعهده کارفرما گذاشته شود و این در اختیار دولت اسلامی است. اینکه هم در سوال و هم در پاسخ حضرت امام اشاره روشنی به آن شده است و آن اینکه این اقدام دولت اسلامی به معنای برهم زدن قوانین پذیرفته شده و احکام پذیرفته شده اسلامی نیست، امام که فرمودند دولت می تواند شرطی را بر دوش کار فرما بگذارد این هر شرطی نیست آن شرطی است که در چارچوب احکام پذیرفته شده اسلامی است و نه فراتر از آن .(روزنامه اطلاعات ، 12/10/1366)

حضرت امام (ره) در نامه ای به ایشان فرمودند: از بیانات جناب عالی در نماز جمعه این طور ظاهر می شود که شما حکومت را به معنای ولایت مطلقه ای که از جانب خدا به نبی اکرم (ص) واگذار شده و اهم احکام الهی است و بر جمیع احکام فرعیه تقدم دارد ، صحیح نمی دانید و تعبیر به آن که این جانب گفته ام حکومت در چارچوب احکام الهی دارای اختیار است بکلی بر خلاف گفته های این جانب است اگر اختیارات حکومت در چارچوب احکام فرعیه الهیه است باید عرض حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوضه به نبی اسلام ( ص) یک پدیده بی معنی و محتوا باشد اشاره می کنم به پیامدهای آن که هیچ کس نمی تواند ملتزم به آنها باشد مثلا خیابان کشی ها که مستلزم تصرف در منزلی است یا حریم آن است در چارچوب احکام فرعیه نیست نظام وظیفه و اعزام الزامی به جبهه ها و جلوگیری از ورود و خروج ارز و جلوگیری از ورود یا خروج هر نحو کالا و منع احتکار در غیر دو سه مورد و گمرکات و مالیات و جلوگیری از گرانفروشی، قیمت گذاری و جلوگیری از پخش مواد مخدر و منع اعتیاد به هر نحو غیر از مشروبات الکلی، حمل اسلحه به هر نوع که باشد وصدها امثال آن که از اختیارات دولت است بنا بر تفسیر شما خارج است و صدها امثال اینها باید عرض کنم حکومت که شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله ( ص) است... . آنچه گفته شده است تاکنون و یا گفته می شود ، ناشی از عدم شناخت ولایت مطلقه الهی است . آنچه گفته شده است که شایع است، مزارعه و مضاربه و امثال آنها را با اختیارات از بین خواهد رفت ، صریحا عرض می کنم که فرضا چنین باشد، این از اختیارات حکومت است و بالاتر از آن هم مسائلی است. (صحیفه نور، ج20 ، ص 170و 171)

اما در سخنان آیت الله خامنه ای یک چیز مشخص و آشکار بود و آن اینکه ایشان حداقل تا آن مقطع زمانی قائل به ولایت مطلقه فقیه که همان ولایت رسول الله و ائمه معصومین بود با آن حد از اختیارات قائل نبودند و معتقد به ولایت فقیهی در چارچوب قانون اساسی بودند.

سال 1368 و در تغییر قانون اساسی هم که قید مطلقه به ولایت فقیه اضافه شد، عده ای از اعضای شورای بازنگری که شامل روسای سه قوه و برخی نمایندگان مجلس و شورای نگهبان و ... بودند با این قید مخالفت کرده و درباره آن سخنانی داشتند که قابل تامل است.

پس از به رهبری رسیدن حضرت آقا در سال 68 هم به قرینه در موارد متعدد دیده شده است که ایشان خود را ملزم به اجرای قانون اساسی می دانند و قائل به استفاده از اختیارات فراقانونی خود جز در موراد خاص نیستند که شاید در این 29 سال اخیر نتوان حتی 10 مورد را هم برشمرد.

نیت بنده از فتح این باب، بازخوانی یک بحث جدی و رفع شبهاتی بود که امثال کدیور، سروش،حجاریان بارها تلاش داشتند درباره تضاد ولایت فقیه و قانون اساسی ایجاد کنند و نتیجه بگیرند که اسلام (با نماد ولی فقیه) در مقابل دموکراسی (قانون اساسی) قرار دارد، اما درگیر حواشی دیگری شدم. اما کماکان امید به ادامه بحث دارم، انشاالله.

شورای نگهبان و سال ها عملکرد

جمعه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۲۲ ب.ظ

شورای نگهبان در تمامی این سال ها جایگاه مهم و استراتژیکی در معادلات سیاسی کشور پیدا کرده است. چه در سال ۷۶ چه در جنجال تحصن مجلس ششم در سال ۸۲ چه انتخابات سال ۸۴ و چه در سال های ۹۲ و ۹۶. اما همیشه پاسخ شورای نگهبانی ها به انتقادات مطرح شده یک بخش بریده از کلام امام در اوایل دهه شصت بود: منتقدین به فقهای شورای نگهبان فاسد هستند.

اما ایا امام سخن دیگری درباره شورای نگهبان نداشتند؟


نامه معروف خرداد ۱۳۶۷ امام خطاب به "حضرات فقهای محترم شورای نگهبان" که تصریح داشت: "گاهی دیده می‌شود که بعضی از آقایان محترم در مسائلی وارد می‌شوند که موجب وهن شورای نگهبان است... حواستان را جمع کنید که نکند یکمرتبه متوجه شوید که انجمن حجتیه‌ای ها همه چیزتان را نابود کرده‌اند."  هم خواندنی و تامل برانگیز است.

منبع: صحیفه امام، جلد ۲۱، صفحات ۶۱۲ و ۶۱۳

کودتای نوژه

روز گذشته خبر کودتایی در ترکیه منتشر شد که فعلا ناکام مانده است و شاید در روزهای آینده همانند کودتای 28 مرداد 1332 در ایران فاز دومی داشته باشد که فعال شود اما کماکان از آن اطلاعی در دست نیست. به دلیل مهم بودن این کودتا و تقریبا نزدیک بودن زمان آن با سالگرد کودتای نوژه ( 18 تیر 1359) که آخرین کودتای نظامی و البته ناموفق در ایران بوده است در ادامه مطالبی در مورد این کودتا را آورده ام.نکته جالب در مورد کودتاهای تاریخ معاصر در جهان این است که اکثر کودتاها در تابستان انجام می شود و این خود نشان از این دارد که شرایط آب و هوایی (برای عملیات هوایی) و پیش بینی پذیر تر بودن آن در فصلی همانند تابستان گروه های سیاسی و نظامی را تحریک می کند که برنامه خود را بیشتر در این فصل انجام دهند.


لازم به یاد آوری است که سال قبل نیز مصاحبه ای با آقای محمد علی عمویی( از اعضای شورای مرکزی حزب توده ایران) در مورد کودتای نوژه و جاسوس های بعد از انقلاب انجام دادم که در سایت تاریخ ایرانی هم منتشر شد و بازتاب قابل تاملی در سایت های داخلی و خارجی داشت که برای مطالعه آن مصاحبه هم می توانید اینجا را ببینید.


نوژه انقلاب ، نقاب ضد انقلاب!

در روز ۱۹ تیر ۱۳۵۹ به دنبال کشف توطئه گروهی از افسران نیروی هوایی برای کودتا به منظور سرنگونی نظام جمهوری اسلامی و بازگرداندن شاپور بختیار به قدرت، جمعی از کودتاگران بازداشت شدند.

 

این عملیات که قرار بود با پرواز چند فروند هواپیما از پایگاه هوایی شهید نوژه همدان آغاز شود بعد‌ها به «کودتای نوژه» مشهور شد. این کودتا چنان دقیق طرح‌ریزی شده بود که طراحان موفقیت آن را قطعی می‌دانستند و حتی اعلامیه‌های پیروزی آن آماده و در منازل برخی از کودتاچیان انبار شده بود. حجت‌الاسلام محمد محمدی ری‌شهری وزیر اسبق اطلاعات و رییس وقت دادگاه ارتش، در کتاب «خاطره‌ها» چگونگی اطلاع یافتن از نقشه کودتا را این‌چنین شرح می‌دهد: نزدیک غروب آفتاب روز ۱۳۵۹/۴/۱۷، آقای سعید حجاریان که با کمیته اداره دوم ارتش همکاری داشت به دفترم آمد و هیجان‌زده گفت کار خصوصی دارم. ظاهرا چند نفر در دفتر بودند، به من نزدیک شد و گفت: «امشب قرار است کودتا شود.» بدین سان با پیگیری کودتا کشف و خنثی شد.

 

نقشه کودتا بدین قرار بود که بختیار آخرین نخست‌وزیر رژیم پهلوی به همراه غلامعلی اویسی از نظامیان نزدیک به محمدرضا پهلوی با هماهنگی برخی عناصر در داخل کشور درصدد برآمدند نظر آمریکا را درباره طرح یک کودتا و ساقط کردن نظام نوپای جمهوری اسلامی جویا شوند.

 

تدارک کودتا، با اهداف و زمان مشخص، در دستور کار بنی‌عامری، رهبر شاخه نظامی این گروه قرار گرفت و سازمان نقاب (نجات قیام ایران بزرگ) برای مطالعه در خصوص بررسی راه‌های موفقیت کودتا در ستاد بختیار تشکیل شد. مثلث ریاست این سازمان به این صورت شکل گرفت که شاخه نظامی به رهبری بنی‌عامری، سیاسی به رهبری قادسی و تدارکات به رهبری منوچهر قربانی‌فر بود. اکثر اعضای شاخه سیاسی، اعضای حزب ایران و هواداران بختیار بودند. مهم‌ترین وظیفه این شاخه هموار کردن زمینه عملیات نظامی و نیز به دست گرفتن قدرت سیاسی پس از کودتا بود. افراد این شاخه به نظام مشروطه سلطنتی وفادار بودند. آنان همزمان با انجام اقدامات سیاسی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران، درصدد برآمدند برای کسب مشروعیت سیاسی، برخی رجال ملی و مذهبی را نیز با خود موافق سازند.


قرائت های مختلف کودتا

گازیوروسکی ( مورخ و نویسنده مشهور) در مقالۀ خود به توصیف فضایی می‌پردازد که تفکر کودتا در میان گروهی از نظامیان را شکل داد، فضایی که در آن «بنا به تخمین‌ها حدود ۶۰ درصد پرسنل نیروهای مسلح ترک خدمت کرده بودند» و «رهبران انقلاب با این دغدغه که مبادا لشکر افسران نیروهای مسلح سنگر ضد انقلاب باشد، دست به پاکسازی نظامی‌ها زدند اگرچه در برابر خواستۀ گروه‌های دست‌چپی برای انحلال کامل نیروهای مسلح مقاومت کردند.»

 

این اما پایان کار نبود. شهریور ۱۳۵۸ موج تازه‌ای از پاکسازی‌ها آغاز شد که در جریان آن «هشت تا ده هزار افسر» اخراج شدند و به خیل ناراضیان پیوستند. این در کنار بی‌قانونی‌ها و هرج و مرج چشمگیری که از سوی چریک‌های چپ‌گرا، طوایف مختلف، اسلام‌گرایان افراطی و مجرمان عادی دامن زده می‌شد، به افزایش نارضایتی بخش‌های تصفیه شده و گروهی از افسران سکولار که از تیغ پاکسازی در امان مانده بودند، انجامید.

 

از طرف دیگر در تصویری که گازیوروسکی ارائه می‌دهد، شرایط منطقه‌ای ایرانِ انقلابی نیز شرایط خوبی نبود: «خطر اصلی از جانب عراق بود که از تیر ۱۳۵۸، زمام صدارتش تمام و کمال به دست صدام حسین افتاد... مهر ۱۳۵۸ دولت ایران دیگر فهمیده بود عراق دارد مهیای حمله‌ای تمام عیار به این کشور می‌شود... در طول ماه‌های بعدی، نبردهای مرزی دیگر عادی شده بود و به نظر بسیاری تحلیلگران، جنگ حتمی و قریب‌الوقوع بود.»

 

در چنین فضایی بود که «گروه‌های کوچک از ایرانیان غیرنظامی و افسرانی نظامی شروع کردند به توطئه‌چینی علیه نظام اسلامی، هم درون و هم بیرون کشور... مهم‌ترین این گروه‌های مخالف را شاپور بختیار رهبری می‌کرد. از منتقدان دیرپای شاه و از شخصیت‌های کلیدی حزب ایران و جبهه ملی.» نخست‌وزیر دولت مستعجل ۳۷ روزه‌ای که نه تنها بار سنگین دشنام و شعارهای مخالفان رژیم که او را سازشکار می‌دانستند بر سرش فرود آمد که ناخواسته رییس دولتی انتقالی شد که فاصله میانِ خروج شاه از ایران تا انقلاب اسلامی را پر می‌کرد. او پس از انقلاب مدتی پنهان شد و «بعد در تیر ۱۳۵۸ دوباره سر و کله‌اش این بار در پاریس پیدا شد و اعلام کرد جنبشی مخالف را رهبری خواهد کرد با هدف سرنگونی نظام اسلامی.»

 

بختیار در این راه فعالیت‌های فراوانی کرد. از ارتباط گرفتن با کشورهای بیگانه‌ای چون ایالات متحده که البته به در بسته خورد تا جذب کمک‌های مالی از هر آن کس که در این هدف با او همراه بود: «اواسط مهرماه دیگر بختیار شروع کرده بود به دریافت کمک‌های مالی از خواهر شاه، اشرف پهلوی، و دیگر ایرانیان ثروتمند. جوری که حالا می‌توانست روزنامه‌ای منتشر کند و تشکیلاتی با مرکزیت پاریس راه‌اندازی کند. طی ماه‌های بعدی با عراق و دیگر دولت‌های ثروتمند عرب هم تماس گرفت و آن‌ها هم شروع کردند به دادن مقادیر بسیار بیشتری کمک‌های مالی به او. عراق همچنین تاسیساتی مخابراتی برای شبکه رادیویی او فراهم آورد: «رادیو ایران» که پخش برنامه‌هایش را از اردیبهشت ۱۳۵۹ آغاز کرد. این امکانات بختیار را به چهره‌ای محوری در مخالفت با نظام اسلامی ایران در آن دوره بدل کرد.»

 

 

مخالفان تبعیدی؛ جزیره‌هایی دورافتاده با اهدافی مشترک

جز بختیار که همچون رهبری خودخوانده در میانۀ مخالفان دم و دستگاهی برهم زده بود، دیگرانی هم بودند که سودای بازگشت داشتند. از جمله غلامعلی اویسی آخرین فرماندار نظامی تهران مشهور به «قصاب تهران» که «شروع کرد به همکاری با سرتیپ جواد معین‌زاده از نیروهای نظامی تبعیدی ایران و شبکه‌ای کوچک راه انداختند. آنان در اسفند ۱۳۵۸ به عراق رفتند و رهبران عراقی را دیدند که قبول کردند به آن‌ها پول، جا، سلاح و تاسیسات مخابراتی برای شبکه رادیویی «صدای آزاد ایران» بدهند.»

 

این دو نفر بعد‌ها شبکه‌ای از افسران و نیروهای نظامی ناراضی را سازماندهی کردند تا منطقه‌ای نزدیک مرز ایران و عراق را به تصرف درآورده و از آنجا به سازماندهی نیروهای مخالف نظام اسلامی بپردازند. به نوشتۀ گازیوروسکی «آن‌ها در اردیبهشت ۱۳۵۹ ادعا کردند مجموعه‌ای از ۷ هزار افسر نظامی بازنشسته و ۹۰ هزار داوطلب دیگر دارند که آماده‌اند نبردی مسلحانه را آغاز کنند. اگرچه شک هست که شبکه‌شان بیش از چند صد نفر عضو داشته است.»

 

جز این دو نفر، شهریار شفیق فرزند اشرف پهلوی هم در سودای برانداختن نظام انقلابی بود. او که از جمله افسران نیروی دریایی ایران به شمار می‌آمد با وقوع انقلاب و انسداد مسیر بازگشت به کشور، دست به توطئه‌چینی زد و نقشه‌ای برای حمله هوایی به ایران طرح‌ریزی کرد اما پیش از آنکه به هدفش دست یابد در آذرماه ۱۳۵۸ توسط گروهی که خود را فداییان اسلام می‌خواندند، کشته شد. جز او سید مصطفی پالیزبان هم «روابطی با اویسی برقرار کرد و گروه کوچکی از چریک‌های کُرد تشکیل داد. ارتشبد بهرام آریانا هم تشکیلاتی به اسم «آزادگان» درست کرد و در ترکیه نزدیک مرز ایران، پایگاهی راه انداخت برای اینکه از آنجا به ایران حمله کند.»

 

نظامیانی که محوریت کودتای نوژه را برعهده گرفتند اما هیچ‌کدام از این‌ها نبودند، نه اویسی، نه معین‌زاده، نه پالیزبان و نه آریانا. این سرهنگ محمدباقر بنی‌عامری از بازنشستگان ژاندارمری بود که به همراه دوست دیرینش سرهنگ عطاالله احمدی از افسران اطلاعات ارتش، برنامه‌ای نظامی برای سرنگونی نظام طرح‌ریزی کردند. آن‌ها ابتدا به این فکر افتادند که برای پیشبرد اهدافشان حمایت شاه را جلب کنند. این مهم اما به خاطر آوارگی آخرین شاه ایران در کشورهای مختلف هیچ‌گاه محقق نشد و احمدی که برای دیدار با شاه به خارج از کشور رفته بود، «چند ماهی را در اروپا گذراند و کوشید با شاه ارتباط بگیرد اما موفق نبود. شاه از ایران، اول به مصر و بعد به مراکش و باهاما و مکزیک رفت.» اینجا بود که احمدی از طریق فضل‌الله امیرفضلی از فعالیت‌های شاپور بختیار آگاهی یافت و به دیدار او رفت: «احمدی با بختیار دیدار کرد و از فعالیت‌های بنی‌عامری برای او گفت. بختیار خواستار دیدار با بنی‌عامری شد و این بود که در شهریور ۱۳۵۸، بنی‌عامری با هواپیما به پاریس رفت. بنی‌عامری و بختیار توافق کردند همکاری کنند. قرار شد بنی‌عامری طراحی و سازماندهی عملیات را انجام دهد و بختیار تامین مالی آن را به عهده بگیرد و اسمش را پای عملیات بگذارد و ارتباطات لازم را با دولت‌های خارجی حفظ کند.»

 

 

کودتای نوژه و یک آغاز ۳۰۰ هزار تومانی

 

بنی‌عامری که به ایران بازگشت با ابوالقاسم خادم از دوستان نزدیک بختیار و رهبر حزب ایران دیدار کرد و «خادم از طرف بختیار ۳۰۰ هزار تومان، معادل حدود ۳۰ هزار دلار آن زمان به بنی‌عامری داد» تا جنبشی مخفی در داخل ایران پایه‌گذاری کند. جنبشی که شاخه نظامی‌اش بنام «نظامیان وطن‌پرست ایران: نوپا» خوانده شد و زیر نظر بنی‌عامری به جذب نظامی‌های مخالف نظام می‌پرداخت و شاخه غیرنظامی‌اش توسط خادم مدیریت می‌شد.

 

افراد دیگری هم در جریان فعالیت این گروه بودند. از جمله جواد خادم، وزیر کابینه بختیار و فرزند ابوالقاسم خادم که خود در راه‌اندازی شاخه غیرنظامی پاریس فعال بود و یکی از دوستانش به نام رضا مرزبان را نیز برای یاری رساندن به تشکیل شاخه غیرنظامی داخل کشور به یاری پدر فرستاده بود.

 

همزمان شاخه نظامی هم به رهبری بنی‌عامری به جذب نیرو ادامه می‌داد و به نوشتۀ گازیوروسکی، «تا فروردین ۱۳۵۹ حدود سیصد نفر» نیرو از میان سربازان وظیفه و پرسنل نظامی بازنشسته جمع کرده بود. این دورانی بود که «بنی‌عامری و دیگر رهبران نوپا، برای حفظ امنیت اسم مستعار انتخاب کردند و برای نوپا ساختار به شدت تفکیک شدۀ سلولی‌ای چیدند که مطابق آن، اغلب اعضا فقط چند نفری از باقی را می‌شناختند...» ساختاری که باعث شد پس از شکست کودتا بسیاری از رهبران توطئه از برخورد امنیتی در امان بمانند. گازیوروسکی در جای جای گزارش از تزریق پول از سوی بختیار به شبکه نظامی نوپا سخن گفته است: «در این دوره بختیار حدود ۲ میلیون تومان معادل دویست هزار دلار آن زمان، به بنی‌عامری پول داد، برای اجارۀ خانه‌های امن و پرداخت هزینه‌های ارتباطات و رفت‌و‌آمد‌ها و خرید سلاح و ماشین و کامیون. بنی‌عامری کم‌کم شروع کرد به جمع‌آوری سلاح‌های سبک و مهمات: مقداری را از دلالان بازار سیاه ایران خرید و اعضای نوپا هم مقداری را از زرادخانه‌های نظامی دزدیدند. در همین دوره دو غیرنظامی به نام‌های سعید تیموری و پروین شیبانی هم شروع به فعالیت علیه نظام اسلامی کردند. تیموری یک شرکت بزرگ مهندسی داشت و شیبانی در وزارت امور خارجه دیپلمات بود. اگرچه هیچ یک از آن‌ها پیش از انقلاب فعالیت سیاسی نداشتند، بعد از سقوط شاه هر دو به حزب ایران پیوستند و از خط مشی ملی‌گرای سکولار دموکرات آن حمایت کردند. آن‌ها به سمت اعضای فعال‌تر حزب، از جمله ابوالقاسم خادم کشیده شدند...»

 

اعضای دو شاخه نظامی و غیرنظامی در این دوره از راه‌های مختلف به پیشبرد اهداف خود پرداختند؛ از توطئه‌چینی‌ها و نقشه‌های نظامی بنی‌عامری تا طراحی شورش‌های مردمی و ورود به کارزار انتخابات مجلس از سوی تیموری و دیوارنویسی و پخش نوارهای سخنرانی‌های بختیار از سوی تیمی شامل شیبانی، خادم و چند نفر دیگر. همین دوره بود که ناصر رکنی، ستوان نیروی هوایی هم که در حال راه‌اندازی جنبشی مخفی در مخالفت با نظام بود، به این جمع پیوست.

 

 

نقابی بر چهرۀ کودتاچیان «نوپا»

 

بهمن یا اسفند ۱۳۵۸ بود که ضربه‌ای مقطعی به کودتاچیان وارد شد. خادم و مرزبان که تا آن روز در سازماندهی شاخه غیرنظامی جنبش پیشرفت اندکی داشتند، به اتهام‌هایی نامرتبط با فعالیت‌هایشان بازداشت شدند. همزمان بختیار مسوولی دیگر برای بخش غیرنظامی کودتا برگزید. گروهی کوچک به رهبری پرویز قادسی، شهردار سابق آبادان که مدتی بود با عنوان «نجات قیام ایران بزرگ [نقاب]» فعالیت می‌کرد. این چنین بود که در پی دیداری که جواد خادم میان قادسی و شیبانی ترتیب داد همۀ اعضای شاخه غیرنظامی از جمله شیبانی، تیموری، تحت پوشش نقاب قرار گرفتند. از بنی‌عامری هم خواسته شد شاخه نظامی «نقاب» را تشکیل دهد و او نیز نوپا را در نقاب ادغام کرد.

 

به روایت گازیوروسکی، «قصد رهبران نقاب، برانداختن نظام اسلامی بود و روی کار آوردن دولتی انتقالی به رهبری بختیار: دولتی که قرار بود برای انتخاب حکومت تازه همه‌پرسی برگزار کند. به رغم گرایش‌های ملی‌گرایانه سکولار دموکرات رهبران نقاب، در این همه‌پُرسی ایرانی‌ها آزاد بودند سلطنت را انتخاب کنند، جمهوری اسلامی، یک جمهوری سکولار دموکرات یا هر نوع حکومتی که می‌خواستند.»

 

او درباره ساختار مدیریت این گروه نیز می‌نویسد: «نقاب را در ابتدا کمیته‌ای مرکزی شامل بنی‌عامری، شیبانی، قادسی و تیموری رهبری می‌کردند. بعد‌تر سیروس ادیب از حزب ایران و یحیی فیروزی و مهران کلبادی از دوستان خادم، به این کمیته مرکزی پیوستند... سازمان نقاب سه شاخه داشت... شاخه نظامی به سرکردگی بنی‌عامری شامل خود او، ستوان رکنی، آیت محققی، سعید مهدیون، هادی ایزدی، حسن گوهری، کورس آذرتاش و یکی از فرماندهان شهربانی که نامش هنوز فاش نشده است. شاخه غیرنظامی شامل کمیته‌ای برای جذب اعضا به مسوولیت تیموری و شیبانی، کمیته‌ای برای تهیه و تدارک اطلاعات به مسوولیت فیروزی، کمیته‌ای برای پخش این اطلاعات به مدیریت ادیب و کمیته حفظ ارتباط با رهبران طوایف و متنفذین بازار به مسوولیت قادسی... شاخه سوم نقاب هم مسوول تدارکات مالی و لجستیکی بود، از جمله خرید سلاح و ماشین و خانه‌های امن. مسوول این شاخه منوچهر قربانی‌فر بود: صاحب شرکتی کشتیرانی که بختیار به رهبران نقاب معرفی‌اش کرد... ستاد فرماندهی نقاب در دفتر شرکت مهندسی تیموری بود.»

 

بر اساس روایت تاریخ‌نگار آمریکایی «کمی بعد از تشکیل نقاب، بنی‌عامری دوباره به پاریس سفر کرد تا نقشه کودتا را برای بختیار و احمدی و امیرفضلی توضیح بدهد. بختیار نقشه را تایید کرد و پذیرفت ۱۲ میلیون تومان دیگر (حدود ۱ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار) برای تامین باقی‌ماندۀ عملیات نوژه بدهد، شامل کمک‌های مالی محدود به خانواده‌های تعدادی از کسانی که در عملیات نقش داشتند و پرداخت به طوایفی که در عملیات شرکت می‌کردند و خرید تعداد دیگری ماشین و موتورسیکلت.»

 

 

پیشنهاد بختیار برای بمب‌گذاری رد شد

 

نقشه کودتای نظامی نوژه که توسط بنی‌عامری طراحی شده بود، نقشه‌ای حساب‌ شده و دقیق می‌نمود. نقشه‌ای که بختیار و برخی دیگر از کودتاچیان نظراتی درباره آن داشتند که از سوی طراح اصلی رد شد. از جمله مواردی که گازیوروسکی در گزارش خود به نقل از بنی‌عامری به آن اشاره می‌کند، درخواست بختیار برای انجام یک سلسله عملیات بمب‌گذاری در آستانۀ کودتا بود: «بختیار کوشید بنی‌عامری را مجاب کند مجموعۀ بمب‌گذاری‌های غیرمرگباری را درون ایران انجام دهند تا در سایه آشوب و هرج و مرج بیشتر، راحت‌تر بتوانند کودتا را پیش ببرند. رابط‌های عراقی بختیار او را به چنین کاری ترغیب کرده بودند و او، حتی در پاریس، برای بنی‌عامری قراری با یکی از افسران اطلاعاتی عراق گذاشته بود تا دربارۀ این قضیه حرف بزنند. بنی‌عامری مخالف این فکر بود، با این استدلال که چنین بمب‌گذاری‌هایی دولت ایران را بیشتر گوش به زنگ می‌کند و شاید باعث شود نقشۀ آن‌ها لو برود. سر آخر، بختیار و افسر اطلاعاتی عراقی مجاب شدند و در ارتباط با نوژه، چنین بمب‌گذاری‌هایی انجام نشد.»

 

 

آیت‌الله شریعتمداری پیامی در حمایت از کودتا ضبط کرده بود

 

رهبران نقاب در کنار جذب گروهی ۷۰۰ تا ۸۵۰ نفره از نظامیان و حدود ۴۰۰ نیروی غیرنظامی، تلاش کردند از میان برخی چهره‌های متنفذ سیاسی و مذهبی نیز حامیانی برای خود پیدا کنند. تلاش‌هایی که به گفته برخی کودتاچیان از جمله تیموری، شیبانی و قادسی، به حمایت آیت‌الله سیدکاظم شریعتمداری، مرجع تقلید از کودتا انجامید. گازیوروسکی می‌نویسد: «ظاهراً آیت‌الله شریعتمداری پذیرفت از نقشه پشتیبانی کند و سخنرانی‌ای در حمایت از آن ضبط کرد که قرار بود بعد از پیروزی عملیات از رادیو و تلویزیون پخش شود. احمد مدنی، دریادار بازنشسته‌ای که در دولت بازرگان وزیر دفاع و فرماندار خوزستان بود و در اسفند ۱۳۵۸ به مجلس راه یافته بود هم پذیرفت از نقشه حمایت کند: اگرچه اعتقاد داشت نظام اسلامی هنوز خیلی محبوب‌تر از آن است که بشود سرنگونش کرد. یحیی فیروزی به مسعود رجوی، رهبر مجاهدین خلق که از بستگانش بود، خیلی سربسته از نقشه‌شان گفت، اما گفت‌وگویشان بی‌نتیجه بود.»

 

به نوشتۀ گازیوروسکی، «اوایل تیرماه بود که کمیته مرکزی نقاب به این نتیجه رسید که عملیات را روز ۱۸ تیر اجرا کند، یکی، دو روز قبل از آغاز عملیات، کمیته به نیروهایی نظامی که قرار بود آغازگر عملیات باشند، گفت کی و کجا به همدیگر ملحق شوند. اعضای کمیته توافق کردند که تا پیش از انجام عملیات، هیچ جزئیاتی به دیگر کسانی که درگیر این نقشه بودند، چه در ایران و چه در پاریس بروز ندهند.»

 

 

توطئه‌ای که در نطفه خفه شد

 

گزارش مارک گازیوروسکی ابعاد مختلف توطئه کودتا را با جزییات روایت می‌کند. کودتایی که قرار بود در هفته‌های منتهی به ۱۸ تیر، با «شورش‌های گمراه‌کننده طوایف بختیاری، بویراحمدی‌ها، بلوچ‌ها و قشقایی‌ها» به منظور کشیدن واحدهای سپاه از تهران به بخش‌های دور از مرکز آغاز شود. پس از آن قرار بود در «شب ۱۸ تیر، گروهی حدوداً سیصد نفره از چتربازهای مشغول به خدمت و بازنشسته که در تهران مستقر بودند و سرگرد آذرتاش فرماندهی‌شان می‌کرد، در دسته‌هایی کوچک به سمت محل‌های تعیین‌ شده نزدیک پایگاه هوایی نوژه در همدان بروند. همزمان حدود بیست خلبان نیروی هوایی به سرکردگی سرتیپ محققی و ستوان رکنی، در پارک لاله تهران به همدیگر ملحق می‌شدند و می‌رفتند به سمت نوژه و می‌پیوستند به حدود سی خلبان دیگر که آنجا مستقر بودند. بعد خلبان‌ها مهار جنگنده‌های بمب‌افکن اف۴ و اف۵ موجود نوژه را به دست می‌گرفتند و سحرگاه به مجموعه‌ای از اهداف حمله می‌کردند، از جملۀ آن‌ها خانۀ آیت‌الله خمینی در تهران، مدرسه فیضیه در قم، مقر اصلی دادگاه انقلاب، دفتر نخست‌وزیر، واحد اطلاعات سپاه، دو پایگاه دیگر سپاه در تهران، چند پایگاه کمیته‌ها در تهران و باندهای فرودگاه‌های نیروی هوایی در تهران و چند شهر دیگر....»

 

جز این خلبانان مستقر در همدان، ستاد کودتا گروه کثیری از واحدهای زمینی نیز داشت که مسوول تصرف نقاط حساس شهر بودند: «قرار بود وقتی هواپیما‌ها به تهران رسیدند، یکی‌شان دیوار صوتی را بشکند و از این طریق به یگان‌های زمینی مستقر در آنجا به رهبری سرهنگ ایزدی، علامت دهند که کارشان را شروع کنند. قرار بود گروهی از حدود سیصد تکاور، شامل تکاورهای مشغول به خدمت و بازنشسته ارتش، به سرکردگی دریادار گوهری، مرکز تلویزیون را در تهران تسخیر کنند... گروهی مشابه از بیست تکاور هم قرار بود مرکز رادیو را بگیرند که حفاظت زیادی نداشت. مسوولیت یگان‌های دیگر، دستگیری و نه کشتن همه رهبران برجستۀ انقلاب بود و تسخیر اهدافی کوچکتر مثل تاسیسات مخابراتی و وزارتخانه‌های کلیدی. به محض اینکه این اقدامات شروع می‌شد، یگان‌هایی مسلح از لشکر یکم ارتش می‌رفتند مکان‌هایی استراتژیک را در سرتاسر تهران می‌گرفتند و یگان‌هایی از پادگان جی ارتش هم فرودگاه مهرآباد تهران را می‌گرفتند. این یگان‌ها با کمک یگان‌هایی از شهربانی، جلوی هر نیرویی از سپاه یا کمیته‌ها یا ارتشی‌های وفادار به حکومت می‌ایستادند که ممکن بود در برابر کودتا قد علم کنند و این نیرو‌ها را خلع سلاح می‌کردند. هلیکوپترهایی از پایگاه اصفهان هم در هر نبرد احتمالی، به کمک می‌آمدند. ظاهراً بنی‌عامری هماهنگی‌هایی هم کرده بود تا حدود دویست قصاب و هزار زن، از جنوب تهران به سمت مناطق مرکزی شهر راهپیمایی کنند و شعارهای ضد حکومت بدهند و بکوشند دیگر معترضان ضد حکومت را هم با خود همراه کنند. به یگان‌هایی از ارتش که قرار بود شهر را بگیرند هم دستور داد هر راهپیمایی دیگری را به هم بزنند.»

 

برنامه این بود که «بعد از تسخیر مراکز رادیو و تلویزیون، اعضای شاخه غیرنظامی نقاب آن‌ها را تحویل بگیرند و بیانیه‌هایی پخش کنند که حکومت نظامی اعلام شده است.» پیامی برای لشکر زرهی اهواز و یگان‌هایی از نیروی دریایی برای تصرف «تاسیسات نفت، پایگاه هوایی دزفول» و همچنین یگان‌هایی از ارتش برای تسخیر شهرهای اصفهان، مشهد و زاهدان.

 

 

دولت موقت بختیار و نقاب؛ رویایی که محقق نشد

 

بختیار و یارانش تصور می‌کردند با این نقشه دقیق می‌توان با سرنگونی نظام اسلامی، دولتی موقت به ریاست بختیار و هیات وزیرانی متشکل از اعضای نقاب تشکیل دهند و با تثبیت اوضاع مملکت به برگزاری همه‌پرسی تازه اقدام کنند. هر چند این برنامه روی کاغذ دقیق و حساب‌ شده به نظر می‌آمد ولی در عمل به بن‌بست خورد. با این حال هنوز هم با گذشت ۳۳ سال، چگونگی افشای این توطئه محل مناقشه است.

 

به گزارش «تاریخ ایرانی»، آنچنان که گازیوروسکی روایت کرده است: «شب ۱۸ تیر، چتربازهایی که قرار بود پایگاه هوایی نوژه را بگیرند، با ماشین راه افتادند به سمت محل قرارشان نزدیک پایگاه... حدود ساعت ۱۰ شب، گروهی کوچک از اعضای سپاه همدان نزدیک ورودی پایگاه، ایستی بازرسی برپا کردند و شروع کردند به دستگیری چترباز‌ها. خیلی زود سپاهیانی دیگر از شهر ساوه هم به این اعضای سپاه پیوستند. آن‌ها در طول شب، پنجاه، شصت نفر از چترباز‌ها را دستگیر کردند، از جمله آذرتاش را که قرار بود فرمانده حمله به پایگاه باشد و نیز یک مربی چتربازی را به نام حیدری... اواخر شب، بنی‌عامری که قرار بود از مقر پایگاه نوژه فرمانده کل عملیات باشد، داشت به پایگاه نزدیک می‌شد که چند نفر از چترباز‌ها را دستگیر شده دید. دور زد و وسط توفانی از گلوله، با سرعت دور شد.»

 

ناگفته پیداست با لو رفتن حضور چترباز‌ها در نزدیکی نوژه، باقی مراحل کودتا هم از پیش شکست خورده بود. چنانکه خلبانان مستقر در پارک لاله بی‌آنکه طبق برنامه راهی همدان شوند، به خانه برگشتند، دیوار صوتی هم نشکست و در نتیجه یگان‌های زمینی بعد از مدتی معطلی متفرق شدند و ستوان رکنی که از بسیاری از جزئیات اصلی نقشه با خبر بود بعد از رسیدن به خانه‌اش بازداشت شد.

 

به نوشتۀ گازیوروسکی «بر پایه اطلاعاتی که تعدادی از چترباز‌ها لو داده بودند، رکنی بازجویی و مجبور شد اطلاعات بیشتری در مورد نقشه لو بدهد. در نتیجه این بازجویی‌ها و بازجویی‌های بعدی، نهایتاً ۲۸۴ نفر از کسانی که در ماجرا دست داشتند دستگیر شدند از جمله چتربازانی دیگر، حدود سی خلبان، کسانی دیگر از پرسنل پشتیبان نیروی هوایی، ده، دوازده تن از تکاوران تهران، بیست، سی افسر لشکر زرهی اهواز، یک افسر پایگاه ارتش زاهدان، چندین تن از طوایف بختیاری، بیست، سی نفر غیرنظامی دیگر که نقش‌های جزیی داشتند و همه اعضای شورای نظامی غیر از بنی‌عامری و فرمانده شهربانی... با این حال، بیشتر از ۷۰۰ تا ۷۵۰ نظامی و ۳۰۰ تا ۴۰۰ غیرنظامی دخیل در ماجرا، هیچ‌گاه دستگیر نشدند. فقط چند نفری از دویست تکاور، از جمله دریادار گوهری و یک افسر از لشکر یک تهران، سرهنگ ایزدی و یک افسر از زاهدان دستگیر شدند. هیچ‌یک از افراد پادگان جی تهران، پادگان‌های ارتش در اصفهان و مشهد، شهربانی یا نیروی دریایی که در ماجرا نقش داشتند، دستگیر نشدند. هیچ‌یک از رهبران غیرنظامی «نقاب» نیز دستگیر نشدند. بعضی از خلبان‌ها و چترباز‌ها و تعدادی از کسانی که در اهواز در نقشه دخیل بودند، جان به‌در بردند. ساختار سلولی تفکیک شدۀ «نقاب»، هویت بسیاری از نقش‌آفرینان ماجرا را حفظ کرد و به دیگرانی امکان داد پیش از اینکه بتوانند دستگیرشان کنند، مخفی بشوند.»

 

 

پیروز حقیقی کودتای نوژه که بود؟

 

این چنین کودتای نوژه که توسط گروهی از نیروهای سیاسی ملی‌گرا و نظامیان سکولار طراحی شده بود، لو رفت و بسیاری از عوامل آن دستگیر شدند. اما افشای این توطئه چگونه صورت گرفت؟ رهبران ایران، بعد از شکست این توطئه روایتی خاص از آن ارائه دادند که در سال ۱۳۶۸ در کتابی به همین نام [نوژه] تکرار شد. بر اساس روایت آنان: یکی از خلبان‌های کودتاچی مستقر در تهران به خانه امام جمعه رفت و جزئیاتی کلیدی از عملیات را لو داد. گویا چند ساعت بعد‌تر، یکی از افسران غیرکادری هم که در عملیات نقش داشت، با مراجعه به یکی از کمیته‌های تهران اقدامی مشابه انجام داد. روایتی دیگر که گازیوروسکی به آن اشاره کرده و از خلال تحقیقات کودتاچیان درباره عوامل شکستشان به دست آمده، این است که «دو نفر از اعضای کمیته مرکزی نقاب، اواخر بعدازظهر روز ۱۸ تیر، سرخود و بی‌اجازه به بختیار و یکی از اعضای گروهش در پاریس تلفن کردند و فاش کردند نقشه کی و از کجا شروع می‌شود: اطلاعاتی که کمیته تصمیم گرفته بود پیش از آغاز عملیات به بختیار و گروهش ندهد. آن‌ها معتقدند یکی از مخاطبان این تماس‌ها، اطلاعات را به کسی دیگر داده و بعد هم او، بی‌آنکه مخاطب تماس بداند، آن‌ها را به دولت ایران رسانده و همین منجر به شکست نقشه شده است.» هر کدام از این روایت‌ها درست باشد، در اینکه کودتاچیان شکستی سخت را متحمل شدند، شکی نیست. کمی بعد از لو رفتن این توطئه، رهبر انقلاب اعلام کرد «هر کس در ارتباط با این ماجرا اعلام شده است، باید اعدام شود.» در نتیجه، ۱۴۴ نفر از عاملان ماجرا بعد از محاکمه به اعدام محکوم شدند.

 

در طول دو سال بعد از ناکامی کودتا، رهبران جان‌به‌در برده نقاب به همکاری با بختیار ادامه دادند و از جمله بنی‌عامری، تیموری و شیبانی تلاش‌هایی را برای سازماندهی کودتایی دیگر و جلب حمایت مالی بختیار آغاز کردند که به شکست انجامید. آنان یک به یک از مجموعه جدا شدند و هر یک عملیات‌ها و فعالیت‌هایی ناکام را در جهت سرنگونی نظام به کار بستند که هیچ یک به جایی نرسید.

 

مارک گازیوروسکی، تاریخ‌نگار آمریکایی در جمع‌بندی گزارش خود هرچند اذعان دارد که «نقشۀ نوژه تهدیدی مهم برای نظام اسلامی نوپای ایران بود» اما معتقد است حتی «اگر در شب ۱۸ تیر روند نقشه نوژه متوقف نشده بود و فردای آن روز، خلبان‌ها و نیروی زمینی دخیل در نقشه هم به اهداف برنامه‌ریزی‌شده خود می‌رسیدند، باز با مقاومتی حسابی و چشمگیر از سوی یگان‌های نظامی وفادار به حکومت و نیروهای سپاه و کمیته‌ها مواجه می‌شدند که نه تنها عمیقا سرسپرده نظام اسلامی بودند بلکه در جنگ چریکی شهری هم بی‌‌‌نهایت مهارت داشتند. او همر‌استا شدن نیروهای سکولار را از دیگر نکات مهم در جریان کودتای نوژه می‌داند. ملی‌گرایانی که در سال ۱۳۳۲ دولت مورد حمایتشان توسط گروهی از ارتشیان سرنگون شده بود، در جریان کودتای نوژه با دشمن سال‌های پیش خود یعنی ارتشیان سکولار هم‌پیمان شدند و این اتفاقی بود که تنها در آن مقطع و با هدفی مشترک یعنی پس زدن انقلابیون مسلمان امکان داشت.» تصفیه گسترده در ارتش و تضعیف موقعیت اسلام‌گرایان میانه‌رو از جمله دیگر تبعات کودتای نوژه بود که تاریخ‌نگار آمریکایی این چنین از آن یاد می‌کند که همان قدر که «نقشه نوژه تهدیدی جدی و مهم برای نظام اسلامی بود، شکست نقشه بسیار به سود انقلابیون حاکم تمام شد و مخالفان آن‌ها را تضعیف کرد. مخالفان میانه‌روی نظام اسلامی، بعد از نوژه، دیگر عملاً هیچ‌گاه نتوانستند تاثیری جدید داشته باشند.»

 

بزرگترین پیروز این کودتا را اما نه در میان نیروهای سیاسی داخلی که باید خارج از مرز‌ها و در همسایگی غربی ایران جست‌وجو کرد. رژیم صدام حسین با حمایت از شاپور بختیار در جریان کودتای نوژه یک بازی برد- برد را آغاز کرد. اگر نوژه به نتیجه می‌رسید، عراق با کشوری از هم گسیخته و متشتت روبه‌رو بود که بسیار ساده‌تر می‌توانست از آن با عنوان هدفی مناسب برای حمله بهره ببرد. اما شکست کودتا هم برای صدام شکستی در برنداشت زیرا آنچنان که گازیوروسکی به خوبی تحلیل کرده است «دستگیری‌ها و اعدام‌ها و تصفیه‌های متعاقب کودتا، توان و روحیه نیروهای مسلح ایران را در آستانۀ حمله شهریور ۱۳۵۹ عراق تحلیل برد... نیروی هوایی ایران و لشکر اهواز برای دفاع از ایران در برابر حمله عراق حیاتی بودند: اما در چند هفته نخست نبرد، تقریبا نقشی نداشتند و همین به عراق امکان داد در خاک ایران پیشروی کند. اگر اجبار حکومت به دستگیری‌ها و اعدام‌ها و تصفیه متعاقب نوژه نبود، ایران قطعاً می‌توانست زود‌تر و موثر‌تر جلوی حمله عراق را بگیرد...»

 

بر اساس تحلیل تاریخ‌نگار آمریکایی «عراق و رهبر آن صدام حسین» را می‌توان «بزرگترین پیروز ماجرای نوژه» قلمداد کرد. به عقیده گازیوروسکی، با توجه به حمله بعدی عراق به کویت که تنها برای دستیابی به منابع نفتی آن کشور بود، اگر این تحلیل را بپذیریم که «عراق حتی در صورت موفقیت نقشۀ نوژه نیز عزم داشته به ایران حمله کند، پس فقط می‌توانیم نتیجه بگیریم بختیار در طلب حمایت از عراق بسیار خام و ساده‌لوحانه عمل کرده است... حقیقت این است که اگر طرح نوژه پیش‌تر از این رفته و به جایی رسیده بود، حمله شهریور ۱۳۵۹ عراق، برای ایران احتمالا بسیار ویرانگر می‌بود، نه آنچنان که در واقعیت اتفاق افتاد.»


در ادامه تصویر برگه های بازجویی برخی از عوامل کودتا ( همانند مرزبان و مهدیون) را مشاهده می نمائید.



اسناد کودتای نوژه


اسناد کودتای نوژه



اسناد کودتای نوژه


اسناد کودتای نوژه

27 سال رهبری آیت الله خامنه ای

جمعه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۳۹ ب.ظ

آیت الله خامنه ای


14خرداد 1368 آغاز دوران رهبری آیت الله خامنه ای است. امروز رهبری ایشان وارد سال بیست و هشتم خود شد و این دوران پر بود و هست از اتفاقات گوناگون که به نظرم عبور از این اتفاقات مختلف باعث قوی شدن نظام اسلامی و رهبری آیت الله خامنه ای شده است.


رهبری آیت الله خامنه ای زمانی آغاز شد که تازه 10 ماه از پایان جنگ ایران و عراق سپری می شد و جمهوری اسلامی در آستانه دوران جدیدی بود. کشور نیاز به بازسازی وسیع داشت و دولت جدید در آستانه تشکیل بود و قانون اساسی نیز تغییر کرده بود و امکان حمله مجدد عراق به ایران بود و به نظرم این موارد خود گویای آغاز دوران دشوار پیش روی آیت الله خامنه ای بود. ایشان با تمام قدرت و در آستانه 50 سالگی وارد چنین فضایی شدند. بسیاری از گروه های سیاسی هم بودند که پیش از این مخالف ایشان در ریاست جمهوری بودند و با به رهبری رسیدن ایشان و جوان بودن ایشان قاعدتا مخالفت ها با ایشان هم جدی تر می شد به خصوص که در آغاز رهبری آیت الله خامنه ای بحث مرجعیت دینی ایشان هم مطرح نبود و یک قدرت معنوی و دینی در ایشان بالفعال وجود نداشت. دهه 70 نیز برای جمهوری اسلامی آغاز بحران های بین المللی بود همانند بحران طالبان در افغانسان و رستوران میکنوس و الخبر عربستان و آمیا آرژانتین و در داخل هم وقایعی همانند قتل های زنجیره ای و اتفاقات دوران دوم خرداد به خصوص واقعه 18 تیر سال 1378 که نظام اسلامی و آیت الله خامنه ای به خوبی توانستند از این بحران ها عبور کنند. دهه80 نیز وضع به همین ترتیب بود و فقط یک قلم از بحران های سیاسی در این دهه اتفاقات سال 1388 بود که پشت سر گذاشتن آن خود حکایت از مدیریت قوی آیت الله خامنه ای داشته و دارد.

فراموش نکنیم در این دوران وضع ایران با همسایگان خود همانند کشورهای شمالی همانند آذربایجان و ترکمنستان و ارمنستان بهبود یافته است و ما دیگر در عراق و افغانستان دشمن جدی نداریم و اوضاع از 27 سال گذشته بهتر است. از طرف دیگر جامعه یکدست تر و بهتر و توسعه یافته تر از 27 سال قبل است و این چیز کمی نیست. کادرسازی برای نظام اسلامی بهتر انجام شده است و ایران در مقایسه با کشورهای مهم منطقه همانند مصر و عربستان و عراق و ترکیه در وضعیت بهتری از نظر شرایط علمی و اقتصادی و نظامی و توسعه نیروی انسانی قرار دارد و تبدیل به قطبی در غرب آسیا شده است.


همه اینها نشان می دهد که رهبری آیت الله خامنه ای به نسبت به کل موفق بوده است و ایران روند صعوی را طی کرده است نه بر خلاف سخن های بی پایه عده ای مخالف و مغرض که معتقد به نزول ایران هستند و بر اساس آمارها و ارقام و بیان شفاف مسائل حرف آنها سندیت درستی نیز ندارد.


مجموع برداشت های من از دوران رهبری آیت الله خامنه ای با تمام و فراز و نشیب های آن مثبت است کما اینکه همین امروز شاهدیم اگر ایران مقتدر نبود قطعا نیرویی همانند داعش و بنیادگرایان وهابی تمام غرب آسیا را در می نوردیدند و با سدی به نام جمهوری اسلامی نیر مواجه نبودند و از افغانستان تا سوریه و لبنان در اختیار آنان بود.


فراموش هم نکنیم 4 شاه مهم و مشهور معاصر همانند محمد شاه و احمد شاه قاجار و رضا و محمد رضا پهلوی همگی از کار بر کنار و عزل شدند و به جز محمد رضا پهلوی مابقی دوران حاکمیت کوتاهی در ایران داشتند و در خارج از ایران هم از دنیا رفتند و این نشان می دهد ایران کشوری آرام و بی جنجال و حاشیه نیست. ایران همان کشوری است که وقایع شهریور 20 و 28 مرداد 1332 و 15 خرداد 1342 و 22 بهمن 1357 را تجربه کرده است و نشان می دهد حکمرانی در این کشور تا به چه حد دشوار و سخت و طاقت فرساست.

اما با تمامی این حرفها، امام خمینی(ره) و آیت الله خامنه ای رهبری و حکمرانی موفق و خوبی را از خود نشان دادند و این گویای این است که جمهوری اسلامی و رهبری آیت الله خامنه ای در 27 سال اخیر موفق بوده است و این اصلا نکته کمی نیست.

آخرین مرجع مطلق!

دوشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۰۹ ب.ظ

آیت الله العظمی سید حسین طباطبایی بروجردی


دهم فروردین ماه امسال پنجاه و پنجمین سالگرد درگذشت آیت الله العظمی سید محمد حسین بروجردی ، شاگرد برجسته آخوند خراسانی و زعیم وقت شیعیان و آخرین مرجع مطلق و پر تقلید شیعه می باشد. سال 40 برای جامعه ایران سال پر حادثه ای بود. ابتدای سال درگذشت آیت الله بروجردی به عنوان مرجع دینی جامعه و مردم مذهبی ایران و آخر سال درگذشت ایت الله کاشانی به عنوان مرجع سیاسی مردم مذهبی ایران بود.


در مورد تفکرات و مواضع سیاسی و اجتماعی آیت الله بروجردی حرف ها فراوان است. اینکه وی به عنوان پر مقلد ترین مرجع شیعیان در 100 سال اخیر مطرح است و در زمان مرجعیت وی عملا بخشی از جامعه در اختیار وی بوده است و شاه نیز از نفوذ اجتماعی وی ترس و وحشت فراوان داشته است.بعد از درگذشت آیت الله بروجردی تفرقه در میان جامعه اتفاق افتاد و کثرت مراجع رخ داد و از قدرت مرجعیت واحد در میان شیعیان کاسته شد.شاه نیز با نامه تسلیت خود به آیت الله حکیم قصد داشت مرجعیت دینی را از ایران بیرون کرده و به نجف منتقل کند و استعمار هم به شدت تلاش داشت مرجعیت واحد را از بین ببرد تا در مقابل خود سد محکم دینی نداشته باشد.


آیت الله بروجردی در زمان حیات خویش علاوه بر نفوذ دینی نفوذ اجتماعی قوی نیز داشت و در مقابله با جریان هایی همانند بهائیت و همچنین وقایع دوران دکتر مصدق این نفوذ کاملا مشهود و مشهور بوده است.

وی بر اساس اسناد و نوشته جات تاریخی معتقد به تشکیل حکومت اسلامی بر اساس روایت رایج این سال ها نداشت و منتقد برخی از مواضع سیاسی همانند مواضع مرحوم سید مجتبی نواب صفوی بود و به همین دلیل امام (ره) نیز با آیت الله بروجردی اختلاف نظرات بنیادینی داشت ، با اینکه ایشان شاگرد برجسته آیت الله بروجردی نیز بود.


مشی آیت الله بروجردی تا حد زیادی شبیه به مشی استاد وی مرحوم آخوند خراسانی بوده است و همان نقشی که مرحوم آخوند در انقلاب مشروطه ایفا کرده بود وی نیز در زمان حیات خود ایفا نموده بود.


بررسی تفکرات و مواضع آیت الله بروجردی می تواند یک پروژه تحقیقاتی خوب باشد که امیدوارم روزی بتوانم آن را به انجام برسانم.

آیت الله احمد آذری قمی ، منتقد یا مخالف؟

دوشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۱۲ ق.ظ

احمد آذری قمی


مدتی است که مشغول مطالعه کتاب جدید آقای محسن کدیور با عنوان " فراز و فرودهای احمد آذری قمی" هستم که از مجموعه کتاب های اینترنتی ایشان تحت عنوان سرگذشت روحانیون منتقد جمهوری اسلامی است.


پیش از این هم دو کتاب مربوط به همین مجموعه پیرامون آیت الله سید کاظم شریعتمداری و آیت الله منتظری را مطالعه کرده بودم و مطالبی را درباره آن کتابها نوشته بودم. این مجموعه نوشته های آقای محسن کدیور یک محور اصلی دارد و آن هم به چالش کشیدن دوران رهبری امام(ره) و آیت الله خامنه ای و هدف اصلی که خود نویسنده نیز در ابتدای کتابها بارها نوشته اند و بر آن تاکید هم کرده اند نشان دادن برخورد نظام با منتقدین روحانی خود است که در برخی موارد نیز از دایره واقع گویی نیز خارج شده اند. (همانند نوع روایات از بیماری و رفتارها با ایت الله شریعتمداری و درمان نکردن ایشان تا رحلت آن مرحوم).


کتاب پیرامون مرحوم آیت الله آذری قمی حاوی مطالب خوبی است که می تواند تفکرات و شخصیت آن مرحوم را به خوبی تبیین کند و ارجاعات خوبی هم دارد.


مرحوم آیت الله آذری قمی از فقهای موسس و عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بود که در مجالس دوم شورای اسلامی و اول خبرگان رهبری نیز عضو بوده اند و همچنین در ابتدای انقلاب اسلامی نیز چند ماهی دادستان انقلاب تهران بوده اند و پرونده های جنجالی همانند پرونده محمد رضا سعادتی ( نفر دوم سازمان مجاهدین خلق) زیر نظر ایشان بوده است اما بعدها به دلیل اختلاف با دولت موقت و همچنین بیماری قند و ... از این سمت استعفا می دهند هرچند که انصافا نسبت به آیت الله خلخالی پرونده درخشانی تری داشته و احکام تند کمتری صادر کرده بود. وی احتیاط خوبی در صدور احکام اعدام و مصادره اموال داشت.


آیت الله آذری قمی 3 مقطع مهم سیاسی داشته بود که یک مقطع آن از دهه 30 تا پیروزی انقلاب اسلامی بود و دو مقطع آن در دهه 60 و 70 بوده. وی به شدت مخالف دولت میر حسین موسوی بود و اعتقاد به اقتصاد آزاد بازار و محدود بودن اختیارات ولی فقیه داشت.


آذری قمی از بنیانگذاران بنیاد رسالت و روزنامه رسالت بود که از جمله مهم ترین پایگاه های فکری جناح راست در دهه 60 به شمار می رفت.


آذری قمی در سال 68 نیز نقش مهمی در به رهبری رسیدن آیت الله خامنه ای داشت و آیت الله خامنه ای نیز از جمله حامیان وی بود که به رهبری برسند اما صحنه سیاسی تغییر کرد و آذری قمی نتوانست به رهبری برسد. آذری قمی که تا سال 73 از جمله موافقین رهبری آیت الله خامنه ای بوده است و نظر وی نیز به سمت ولایت مطلقه فقیه نیز گردش پیدا کرده بود و اینکه ولی فقیه در تمامی شئون حکومتی می تواند اظهار نظر کند ناگهان به دلیل جلوگیری از انتشار رساله علمیه ( نه عملیه) وی به شدت منتقد وضع موجود می شود!

وی حتی در سال 76 از ناطق نوری حمایت کرده بود اما چند ماه بعد در مورد ولی فقیه و اختیارات وی به سید محمد خاتمی نامه نوشت و تذکراتی داد! حتی مجددا چند ماه بعد نامه ای خطاب به وزیر وقت اطلاعات ( دری نجف آبادی) نوشت و درباره وزارت اطلاعات و اختیارات آن هشدارهایی را داده بود!


وی به همراه آیت الله منتظری نطق های مشهوری در 13 رجب سال 76 انجام دادند که منجر به حصر هر دو نفر آنها شد که مرحوم آذری قمی 15 ماه بعد در بیمارستان در گذشت و آیت الله منتظری سال 81 از حصر خارج شد.


چند نکته درباره کتاب و درباره شخصیت آذری قمی لازم به ذکر است:


1- مرحوم اذری قمی متاسفانه ثبات فکری و تصمیم گیری نداشت و همین عدم میانه روی و تعادل در تصمیم گیری منجر به افراط و تفریط های مشهوری از جانب ایشان شد. همانند اختیار عمل ولی فقیه و یا نقد دولت موسوی و حمایت و بعدها نقد آیت الله خامنه ای. هر چند خود وی در سال 76 مرقوم داشت که به حقیقت های تازه ای دست یافته است! اما این را نمی توان پذیرفت که فردی در طی 2 دهه چنین تغییرات زیگزاگی را داده باشد که یک روز مخالف اختیارات مبسوط ولی فقیه باشد و یک روز ولی فقیه را چنین بالا ببرد که حتی توحید هم می تواند توسط ولی فقیه تعطیل شود و روز دیگر دوباره مخالف ولی فقیه و منتقد وی بشود!

2- مرحوم آذری قمی بر اساس یک سوء تفاهم و اشتباه در تصمیم گیری از جانب وزارت ارشاد رفتارهای تندی از خود نشان داد. چنانچه اگر رساله علمیه وی درباره اقتصاد و لی فقیه و حکومت اسلامی منتشر می شد چه بسا رفتار و کنش وی نیز متفاوت می شود. چنانچه هم که می دانیم بزرگان حوزه بر روی رفتارهایی که با ایشان می شود به شدت حساس هستند. هماند کاربرد لفظ آیت الله و آیت الله العظمی و انتشار کتب و نظرات خود و ... .


3- مرحوم آیت الله آذری قمی دو بار برای معالجه بیماری سرطان خون خود به خارج از کشور اعزام شدند.یکبار سال 64 و دیگری سال 76 که آقای کدیور سال 76 را در کتاب خود آورده اند اما نقل قول از رهبری از جانب آیت الله مومن را آورده اند که حال آذری قمی خوب نیست و رهبری فرموده اند "به درک"! ( نقل قول از آیت الله مومن هم صرفا از جانب آقای کدیور است که احتمالا منبع ایشان هم مرحوم آیت الله منتظری باید باشند که در حال حاضر این نقل قول خیلی موثق نیست.)


4- آیت الله آذری قمی از سال 76 تا لحظه فوت مواضع به شدت افراطی اخذ کردند که خیلی منتطقی به نظر نمی رسید که این هم به دلیل سوابق ایشان و چرخش ناگهانی ایشان است که تا حدودی به دلیل خصوصیات اخلاقی ایشان هم بوده است. اما قطعا این نباید باعث می شد تا با ایشان برخورد خشنی صورت بگیرد اما متاسفانه در سال 76 در قم با ایشان برخورد بدی صورت گرفت و این قابل تائید نبوده و نیست.


5- جمع بندی از موضوع ایت الله آذری قمی این است که وی از روحانیونی بوده است که نسبت به حاکمیت جمهوری اسلامی دو نظر کاملا متفاوت در مقاطع مختلف زمانی داشته است و به همین دلیل ما با آذری قمی متقدم و متاخر مواجه هستیم. به هر حال علت العلل شروع نظرات رادیکال آقای آذری قمی درباره رهبری و جمهوری اسلامی که از سال 73 آغار شد یک چیز بود و آن عدم اجازه انتشار مطالب حوزوی ایشان بود و بعدی که کم رنگ تر بود و یا در عرض مطلب اول بود بحث مرجعیت آیت الله خامنه ای بود که ایشان مخالف این موضوع بودند.


حجت الاسلام روح الله حسینیان (رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی) سال قبل مصاحبه ای با تسنیم پیرامون ایت الله آذری قمی و سرنوشت ایشان انجام دادند که قابل توجه است و سعی می کنم در آینده درباره اقای آذری قمی و این مصاحبه آقای روح الله حسینیان بیشتر بنویسم.


اما نکته اساسی من که بعدا سعی می کنم بیشتر به آن بپردازم و به نظرم کلید حل موضوع آیت الله آذری قمی هم همان است یک چیز بیشتر نیست. اینکه آذری قمی منتقد بود یا مخالف؟



آغاز یک پایان

شنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۴۵ ق.ظ

14 اسفند 1359 / دانشگاه تهران

14 اسفند 1359 آغاز یک پایان بود از چند جهت! اول اینکه خط افرادی که تفسیر دیگری از جمهوری اسلامی و آینده انقلاب اسلامی داشتند کاملا از خط سیاسیون و انقلابیون سنتی و نزدیک به رهبری انقلاب ( حزب جمهوری اسلامی و دولت محمد علی رجایی و ...) جدا شد و این اتفاق تنها 2 سال بعد از انقلاب اسلامی رخ داد که این خیلی مهم بود و تنها 6 ماه بعد هم باعث شد این خط از ایران خارج شود و سعی کند مبارزات خود را در خارج ایران به پیروزی برساند!

دوم هم اینکه مشخص شد جمهوری اسلامی ایران و رهبری انقلاب کاملا موضع مشخصی در قبال لیبرالیسم و التقاط با نظام اسلامی دارند و این به مراتب از مورد اول اگر مهمتر نباشد کم اهمیت تر نبود.


14 اسفند 59 تبدیل به یک شاخص شد برای همین التقاط ها که سرانجام از قطار انقلاب پیاده خواهند شد و در سال های دهه 60 و 70 و 80 هم شاهد همین پیاده شدن ها از قطار انقلاب بودیم که اتفاقا چهره های مطرحی هم بودند و تبدیل به عبرت های تاریخ شدند! واقعا انقلاب اسلامی بر سر بقا و ادامه مسیر خود با کسی شوخی نداشته و ندارد.

مستند داستان ناتمام یک حزب

پنجشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۲۱ ق.ظ


پوستر مستند داستان ناتمام یک حزب

برای دیدن تیزر مستند می توانید اینجا را کلیک نمائید.



به امید خدا تا چند روز آینده از مستند "داستان ناتمام یک حزب" که بازخوانی بیش از 9 سال فعالیت های حزب جمهوری اسلامی از بهمن ماه 1357 تا خرداد ماه 1366 می باشد رو نمایی می شود.

از مهر ماه 1392 تا خرداد ماه 1394 درگیر مراحل مختلف ساخت این مستند بودم و امیدوارم کار خوب و قابل قبولی شده باشد و بازخوانی خوبی از تاریخ 10 سال ابتدایی انقلاب اسلامی مردم ایران باشد.


شایعات روزهای انقلاب!

جمعه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۳، ۰۷:۳۱ ب.ظ

یکی از اتفاقاتی که هر سال در آستانه سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی رخ می دهد حجم وسیع شایعاتی است که در شبکه های اجتماعی و در اجتماعات چند نفره شنیده می شود و سعی در تخریب سخنان رهبران انقلاب و انگیزه های پیروزی انقلاب اسلامی دارد.حال یا این شایعان از سر عمد پخش و گسترش می یابد و یا از سر جهل بازنشر می شود و افراد سعی می کنند سخن باطلی را گسترش دهند.


در ادامه به چند شایعه مشهور پرداخته می شود و سعی شده با استدلال و دلیل منطقی کذب بودن آن اثبات شود.

الف ) وعده آب و برق مجانی

در سال‌های اخیر، به‌ویژه پس از اجرای هدفمندی یارانه‌ها و آزادسازی نسبی قیمت حامل‌های انرژی و در نتیجه بالا رفتن قیمت آب و برق و ... عامه مردم که همیشه سختی و زحمات و مشکلات انقلاب و جامعه بر دوش آنها بوده و هست و خواهد بود، از روی خلوص و صفا و صداقتشان، گاه به مزاح و گاه به جدّ، می‌گویند: «شکر خدا، قولی که امام خمینی اول انقلاب داده بود، عملی شد و آب و برقمان مجانی شد!» یا اینکه بعضی افراد بی غرض و گاه با غرض، می‌گویند: «مجانی شدن آب و برق را امام خمینی در سخنرانی 12 بهمن بهشت زهرا گفته ولی حالا حذف و تحریف کرده‌اند!» گاه بوق‌های تبلیغاتی دشمنان و مخالفان خارج‌نشین هم بر این دروغ دمیده و به آن شاخ و برگ داده و آب را گل‌آلود کرده و در صدد گرفتن ماهی هستند.

قشر جوان و دانشجوی جامعه که اوایل انقلاب و دوران امام را درک نکرده و ندیده‌اند نیز با مشاهده این وضعیت، با ابهامات و پرسش‌هایی مواجه می‌شوند که اگر پاسخ درست و صادقانه‌ای دریافت نکنند، به نتایج نامطلوب رسیده و در برداشت از بیانات امام به بی‌راهه خواهند رفت.

در همین راستا، به یک مورد از این مسائل مطرح‌شده در جامعه یعنی قول مجانی شدن آب و برق از زبان حضرت امام در سال 57، اشاره کرده و مورد بررسی قرار می‌دهیم. امیدوارم این فتح باب و رویه‌ای شود در راستای ابهام‌زدایی و شفاف‌سازی نسبت به بعضی وقایع و حوادث، بیانات و وعده‌های سران، رهبران و مسئولان دهه‌ اول انقلاب و سیره نظری و عملی حضرت امام.

آب و برق مجانی

مسئله‌ رایگان شدن بهای آب و برق مربوط است به سخنرانی حضرت امام در 12 اسفند سال 57 و در مدرسه فیضیه. البته برای دشمنان امام فرقی نمی‌کند که این سخنرانی مربوط به 12 بهمن باشد یا 12 اسفند. آنها با استناد به این سخنرانی و عدم تحقق چنین وعده‌ای، می‌خواهند این‌گونه وانمود کنند که امام خمینی و یا انقلاب، مردم را فریب داده‌اند و یا با چنین وعده‌هایی انقلاب را پیش برده‌اند و یا اینکه این قبیل وعده‌ها فاقد پشتوانه علمی و کارشناسی و به دور از واقعیت بوده است!

در مقابل، دوستان امام و انقلاب و حتی برخی مسئولان رسمی کشور هم گاهی ضمن تایید این مساله، به زعم خود سعی کرده‌اند با توجیهات مختلف از امام و انقلاب دفاع کنند. گویا اینها هم باور کرده‌اند که امام چنین وعده‌ای را به مردم داده است! مثلا یکی از نمایندگان مجلس گفته است: «حضرت امام خمینی (ره) پس از پیروزی انقلاب اسلامی اعلام کردند آب و برق برای مردم رایگان است اما پس از آن کارشناسان اعلام کردند که اجرای این موضوع تنها برای افراد کف جامعه امکان‌پذیر است.»

این اظهارات موافق و مخالف در حالی صورت می‌گیرد که مراجعه به اسناد انقلاب و آرشیو مطبوعات آن روز، نشان می‌دهد که شخص دیگری غیر از امام برای اولین بار این وعده را به مردم داده است! در حقیقت این مطلب هم افشای این دروغ سی ساله و بیان یک واقعیت پنهان است.

حاصل جستجوی دقیق و کلمه به کلمه آثار حضرت امام، به‌ویژه در 22 جلد صحیفه امام، صحیفه نور (چاپ قدیم و جدید) و منابع صوتی و تصویری موجود پیرامون موضوع «مجانی شدن آب و برق و ...» فقط سه مورد است. حضرت امام فقط سه بار به این موضوع اشاره کرده‌اند. ابتدا به عبارات امام توجه کنید:

1. در پیام 14 ماده‌ای نهم اسفند سال 57، قبل از ترک تهران به مقصد قم با توجه به وضعیت حاکم بر کشور و بالا رفتن انتظارات مردم و قول و قرارهای بعضی سران و رهبران انقلاب خطاب به ملت ایران می‌فرمایند: «من به دولت راجع به مجانی کردن آب و برق و بعضی چیزهای دیگر فعلا برای طبقات کم‌بضاعتی که در اثر تبعیضات خانمان‌برانداز رژیم شاهنشاهی دچار محرومیت شده‌اند و با برپایی حکومت اسلامی به امید خدا این محرومیت‌ها برطرف خواهد شد، سفارش اکید نمودم که عمل خواهد شد.» (صحیفه امام، ج6، ص262)

2. با فاصله یک‌روزه از پیام قبلی، در بدو ورود به قم (10 اسفند 57) در سخنرانی مدرسه فیضیه فرمودند: «ما علاوه بر اینکه زندگی مادی شما را می‌خواهیم مرفه بشود، زندگی معنوی شما را هم می‌خواهیم مرفه باشد. شما به معنویات احتیاج دارید. معنویات ما را بردند این‌ا. دلخوش نباشید که مسکن فقط می‌سازیم، آب و برق را مجانی می‌کنیم برای طبقه مستمند، اتوبوس را مجانی می‌کنیم برای طبقه مستمند، دلخوش به این مقدار نباشید. معنویات شما را، روحیات شما را عظمت می‌دهیم؛ شما را به مقام انسانیت می‌رسانیم.» (صحیفه امام، ج6، ص 273)

3. مجددا روز بعد (روز جمعه 11 اسفند 57) در کتابخانه مدرسه فیضیه (خطاب به خبرنگار روزنامه اطلاعات) می فرمایند: «هر چه زودتر باید مشکل مسکن برای بی‌خانمان‌ها و فقرای ایران حل گردد و برای هر خانواده، مسکن مورد نیازشان تأمین شود، آب و برق برای فقرا و بی بضاعت‌ها باید مجانی گردد. به نظر من بیشتر انقلابیون واقعی یعنی آنها که نیروی عظیم و کوبنده این انقلاب بودند، مردم غیر مرفه بودند. کسانی که بیشترین کشته ها را دادند و با نیروی ایمان واقعی و اعتقاد راسخ، باعث پیروزی انقلاب شدند، همان کسانی بودند که به هیچ وجه اشرافی و مرفه نبودند و از طبقه پابرهنه بودند.» (صحیفه امام، ج6، ص 297)

از این عبارات مشخص می‌شود که حتما شخصی غیر از امام این دلخوشی مادی را برای مردم به وجود آورده است! با مرور اخبار روزهای قبل از سخنرانی امام، این شخص نامعلوم و این حقیقت پنهان مشخص می‌شود.



کیهان 8 اسفند 1357 / سخنگوی دولت: «برای کم‌درآمدها؛ آب و برق مجانی می‌شود!» سخنگوی دولت کسی نیست جز آقای عباس امیرانتظام! به عبارت دیگر لایحه آب و برق مجانی را اولین بار دولت موقت مهندس بازرگان تصویب کرد و وعده آن را هم به مردم داد و امام خمینی چند روز بعد، این وعده دولت موقت را تصحیح و تکمیل کردند.

در حقیقت امام به خاطر اینکه مبادا این قبیل وعده‌های دولتی، انقلاب اسلامی را به انقلابی صرفا مادی و با اهدافی مادی تبدیل کند، مصوبه دولت موقت را این‌چنین تصحیح می‌کند که دلخوش به این نباشید که آب و برق مجانی می‌شود! امام بزرگوار ما توضیح می‌دهد که انقلاب اسلامی علاوه بر اینکه وظیفه دارد به فکر رفاه مادی مردم باشد، دنبال رفاه و سعادت معنوی آدم‌ها هم هست. چرا که انقلاب اسلامی بیشتر از آنکه مادی باشد، انقلابی معنوی برای گسستن بندهای اسارت و بردگی ناشی از استبداد و استعمار و استحمار بود.

چند نکته‌ مهم:

الف) همان‌طور که اشاره شد، اگر کل مجموعه آثار امام را جستجو کنیم، به غیر از این سه مورد، هیچ اشاره‌ دیگری به مسئله رایگان بودن قیمت آب و برق نشده است. از طرفی در هر سه بار هم با قیدهایی همراه بوده؛ قشر مستمند و فقیر و بی‌بضاعت.

ب) در بیشتر بیانات حضرت امام، به ویژه در این سه مورد، محوریت با طبقه فقیر و کم‌درآمد جامعه است و تأکید بر توجه به قشر مستضعف شده است، نه مجانی کردن آب و برق در کل کشور.

ج) هر سه بار هم فقط در یک مقطع زمانی کوتاه، یعنی سه روز پشت سر هم (9 تا 11 اسفند57) ضمن یک پیام، یک سخنرانی و در پاسخ کوتاه و مختصر به یک خبرنگار بوده و بعدها نظراً یا عملاً پیگیر این قضیه نشده‌اند. در حالی که رویه‌ حضرت امام این بوده است که در مسائل مهم و حیاتی پیگیر شده و اصرار می‌کردند تا به نتیجه برسد، مثل تشکیل خیلی از نهادها و ارگان‌های انقلابی که تا الان هم فعال هستند.

د) از نظر بعضی صاحب‌نظران، یکی از دلایل انقلاب، مشکلات اقتصادی و وجود فشار و سختی بر قشر مستضعف و کم‌درآمد جامعه بود. از طرفی اهم مشکلات این قشر نیز مسکن و تأمین ضروریات اولیه زندگی شهری بوده و هست. خود این موضوع موجب مشغولیت ذهنی و دغدغه‌ امام و دیگر سران انقلاب شده بود؛ لذا هر کدام در حد وسع به دنبال راه حل‌هایی بودند تا این معضل و فشار را از دوش این قشر برطرف نمایند. با این حال با بررسی منابع و آثار دوران انقلاب هیچ شعاری مبنی بر درخواست آب و برق و مسکن مجانی دیده نمی‌شود. اگر هم گاه از طرف عده خاصی مطرح شده بیشتر احزاب غیر مذهبی بوده نه توده مردم مسلمان جامعه.

با در نظر گرفتن نکات بالا می‌توان نتیجه گرفت:

1. حضرت امام در سخنرانی 12 بهمن 57 اشاره به مجانی شدن آب و برق نکرده‌اند؛ لذا حذف و تحریفی هم صورت نگرفته است.

2. مراجعه به اسناد انقلاب و آرشیو مطبوعات آن روز، نشان می‌دهد اشخاص دیگری غیر از حضرت امام این وعده را به مردم داده‌اند!

3. روند اقدامات دولت و دیگر مسئولان وقت کشور نشان می‌دهد که اگر پس از پیروزی انقلاب وضعیت طبیعی و عادی پیش می‌رفت، تحرکات همه‌جانبه گروهک‌های داخلی و خارجی، تحریم اقتصادی و جنگ تحمیلی 8 ساله و ... پیش نمی‌آمد! ممکن بود، علاوه بر آب و برق که برای عده‌ای از خانواده‌های کم‌مصرف مجانی بود، بلیط اتوبوس و خیلی از چیزهای دیگر هم برای قشر محروم جامعه مجانی می‌شد.

4. مجانی شدن آب و برق برای محرومین را حضرت امام زمانی مطرح می‌کنند که جمعیت کشور حدود 35 میلیون نفر و آب بهداشتی و برق هم فقط در شهرهاست نه در روستاها. از لوازم و وسایل پرمصرف و تجملاتی هم خبری نیست و مصرف در حد ضروریات است. صرفه‌جویی و مصرف در حد ضرورت در فتاوای امام کاملا مشهود است. چنانکه در پاسخ به استفتایی در این‌باره می‌فرمایند: «زیاده‌روی به نحو غیر متعارف حرام است و چنانچه موجب اتلاف و ضرر باشد موجب ضمان است.» (استفتائات، ج2، ص622)

5. در سال‌های اول بعد از پیروزی انقلاب، آب و برق تا سطح معینی برای خانواده‌های کم‌مصرف و کم‌درآمد واقعاً مجانی بود. برخی به خاطر دارند که مصرف آب و برق تا حد معینی رایگان بود.

6. هدف از مجانی شدن آب و برق رسیدگی به مستضعفین و افراد کم‌درآمد بود. در همین راستا اقدامات زیادی در شهرها و به‌ویژه روستاها انجام گرفته است؛ از مدرسه‌سازی، خانه بهداشت، حمام و جاده گرفته تا برق و آب بهداشتی و ... پس فقط نیمه‌ خالی را نباید دید، نیمه‌ پر لیوان هم دیده شود.

7. مطلب آخر اینکه مگر به همه فرمایشات و دستورات امام عمل شد که روی این موضوع متمرکز می‌شویم که چرا آب و برق مجانی نشد و ...؟ امام به عنوان رهبر انقلاب آرزوها و آرمان‌هایی داشتند و در راستای آن دستورات و بیاناتی هم داشتند اما در عمل این دولت‌های وقت بودند که باید به آن جنبه‌ عملی می‌دادند.

پس در سخنان امام خمینی وعده‌ای وجود ندارد. ایشان با توجه به احتمال تغییر ذائقه مردم و تحریف معنا و مفهوم و آرمان انقلاب، هدف اصلی انقلاب را برای مردم و شاید هم برای دولت موقت تبیین کردند.

برای شنیدن صوت حضرت امام (ره) درباره موضوع مجانی شدن آب و برق می توانید اینجا را کلیک کنید.


ب) تقطیع شدن سخنان امام در قبل و روز های بعد از پیروزی انقلاب


ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﮐﯿﻬﺎﻥ ۳ ﺑﻬﻤﻦ ۵۷ :

ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ : ﺩﺭ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺩﯾﮑﺘﺎﺗﻮﺭﯼ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ

ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﮐﯿﻬﺎﻥ ۱۹ ﺑﻬﻤﻦ ۵۷ :

ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ : ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺨﺮﯾﺪ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺻﺎﺣﺐ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ

ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ : ﺣﻘﻮﻕ ﻣﻠﺖ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﻭﺍﮔﺬﺍﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ

ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ : ﺣﺬﻑ ﺑﻬﺮﻩ ﺑﺎﻧﮑﯽ ﻗﻄﻌﯽ ﺍﺳﺖ ﻣﺎ ﺑﻬﺮﻩ ﺑﺎﻧﮑﯽ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﯿﺪﺍﺭﯾﻢ

ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﮐﯿﻬﺎﻥ ۲ ﺑﻬﻤﻦ ۵۷ :

ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ : ﺭﯾﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ (ﺭﻫﺒﺮ) ﮐﺸﻮﺭ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ

ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﮐﯿﻬﺎﻥ ۲۶ ﺩﯼ ۵۷ :

ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ : ﻫﻤﻪ ﺍﺣﺰﺍﺏ ﺩﺭ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﺁﺯﺍﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ

ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ : ﻣﺎﺭﮐﺴﯿﺴﺘﻬﺎ ﺩﺭ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﺁﺯﺍﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ

ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ : ﻣﺎ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺳﺎﺧﺖ

ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﮐﯿﻬﺎﻥ ۷ ﺑﻬﻤﻦ ۵۷ :

ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ : ﻣﻦ ﭘﻮﻝ ﻧﻔﺖ ﺭﺍ ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﯿﺎﻭﺭﻡ

ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ : ﺗﻤﺎﻡ ﺧﺎﻧﻮﺍﺭﻫﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﻘﻮﻗﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﺣﻖ ﻧﻔﺖ ﻣﺎﻫﯿﺎﻧﻪ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﮐﻨﻨﺪ

ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﮐﯿﻬﺎﻥ ۹ ﺑﻬﻤﻦ ۵۷ :

ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ : ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﻮﻥ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﮐﻨﻨﺪ

ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ : ﻣﺎ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻫﻞ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺭﻫﺎ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ

ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﮐﯿﻬﺎﻥ ۹ ﺩﯼ ۵۸ :

ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ : ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﻮﻥ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺭییس ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺷﻮﻧﺪ


و اما پاسخ هایی که می توان به این شبهات داد:


1. جمله "در حکومت اسلامی دیکتاتوری وجود ندارد" اگرچه در بیانات ایشان موجود نیست، اما اساس باور و عملکرد حضرت امام (ره) بوده است .
* برگزاری اولین انتخابات و رفراندوم کمتر از 2 ماه از پیروزی انقلاب، ایجاد نظام مردم سالاری دینی ، مجلس ، انتخابات مختلف و ... موید این امر است .

2. "روحانیون نباید در سیاست دخالت کنند" 
این مطلب نقل قول ایشان از دشمنان و حکومت شاه است نه از طرف خودشان! 
صحیفه نور ج2 ص161 
صحیفه نور, ج13 ص347 

3. "همه احزاب در ابراز عقیده آزاد هستند" 
این جمله شرطی نیز دارد که نویسنده با شیطنت آن را حذف نموده است :
احزاب آزادند که مخالفت با ما یا با هر چیزی بکنند, مادامی که اقداماتشان مضر به کشور نباشد."
صحیفه نور ج22 ص 173 

4. "مارکسیستها در ابراز عقیده آزادند


ادامه جمله : 


"... زیرا ما اطمینان داریم که اسلام دربردارنده پاسخ به نیازهای مردم است. ایمان و اعتقاد ما قادر است که با ایدئولوژی آنها مقابله کند
... هرکس آزاد است که اظهار عقیده کند و برای توطئه کردن آزاد نیست..." 
صحیفه نور, ج3 ص371 
* همانگونه که مارکسیستها در 3 سال اول انقلاب در ابراز عقیده خود آزاد بودند اما پس از اخلال در امنیت و حرکتهای مسلحانه با آنان برخورد شد . 

5. با جستجوى انجام شده , سایر جملات موجود در متن شبهه در 22 جلد صحیفه نور یافت نشد و این سخنان صرفا به حضرت امام،  منتسب شده و کذب مى باشد