گاه نوشته ها

مهدی دزفولی هستم، وبلاگ نویسی را از شهریور ماه 1382 آغاز کردم.علاوه بر وبلاگ نویسی، فعالیت های مختصر مطبوعاتی (همکاری با هفته نامه پنجره، فصلنامه ارغنون، روزنامه شرق و اعتماد) و مستند سازی هم داشته ام.پیش از این سردبیر سابق سایت خبری تحلیلی شفاف و مدیر اجرایی فصلنامه ارغنون بوده ام.

پیش از این 3 وبلاگ دیگر داشته ام که به دلایلی یا فعالیت آن ها متوقف شد و یا با فیلتر مواجه شدند و این وبلاگ چهارمین وبلاگی است که در آن می نویسم.امیدوار اینجا محلی برای تبادل آرا و نظرات مختلف باشد و بتوانم به صورت مستقیم نوشته های خودم را در اختیار دیگران قرار دهم.

بایگانی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نهضت آزادی ایران» ثبت شده است

بازخوانی ترور کاظم سامی کرمانی

پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۲۹ ب.ظ

داریوش فروهر در کنار پروانه اسکندری


مدتی است که بر روی ترور مشکوک مرحوم دکتر کاظم سامی کرمانی که در آذر ماه 1367 در تهران رخ داد مشغول تحقیق بودم و هستم.

فایلی که در ادامه قرار می گیرد حلاصه همین علاقمندی ها و گردآوری هاست که در اختیار شما قرار می گیرد. امیدوارم به تدریج مفصل تر این پرونده در همین جا منتشر شود و در اختیار و در دسترس علاقمندان قرار بگیرد.


برای دانلود فایل پی دی اف می توانید دریافت را کلیک نمائید.

دکتر ابراهیم یزدی


دکتر ابراهیم یزدی را بسیاری از افرادی که با تاریخ معاصر ایران آشنا هستند می شناسند.از اعضای سرشناس نهضت آزادی ایران که در روزهای اوج گیری انقلاب اسلامی یکی از مترجمان امام خمینی(ره) در پاریس بود و پس از انقلاب اسلامی نیز در دولت موقت مرحوم مهندس بازرگان سمت وزارت امورخارجه را برعهده داشت.یزدی این روزها دبیر کل نهضت آزادی می باشد و در دوران ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد همواره یکی از منتقدین سرسخت سیاست های او بوده است.به همین مناسبت و در یکی از روزهای شهریور ماه امسال به منزل او رفتیم و با وی مصاحبه ای را درباره وقایع سال 88 انجام دادیم.این مصاحبه در شماره 222 هفته نامه پنجره در 6 دی ماه 1393 منتشر شده است.

 

آقای دکتر یزدی نظر شما درباره وقایع انتخابات سال 88 چیست و تاثیر رفتارهای آقای احمدی نژاد را در آن برهه از زمان چگونه تحلیل می کنید؟

من سال ها قبل مقاله ای نوشتم با عنوان پروژه تنها سازی رهبر و در آنجا اشاره به خط نفوذ در درون انقلاب کردم و گفتم هدف این است که رهبر را تنها بگذارند تا در سر بزنگاه های تاریخی بتوانند به رهبر هم آسیب برسانند و بعد از اتفاقات سال 84 گفتم پروژه تنها سازی رهبر کامل شد.

شما اگر تاریخ چند دهه اخیر را مطالعه کنید می بینید که این افراد نفوذی در بدنه انقلاب نفوذ کرده اند.وگرنه معنی ندارد که با بازرگان آن طور رفتار کنند و بعد با هاشمی و خاتمی و میر حسین موسوی و کروبی و ... و تنها یک نفر باقی بماند که هر زمان که خواستند به او نیز آسیب برسانند و همه چیز را تصاحب کنند.

شما اگر کارهای احمدی نژاد را یکی یکی بررسی کنید بعد من آن موقع به شما می گویم که اگر اسرائیل می خواست برای ما کارشکنی کند بهتر از اسرائیل نمی توانست برای ما این کار را بکند.

خوب یک بحثی اینجا مطرح می شود و آن این است که دلیل شما برای این صحبت ها چیست؟آیا سندی وجود دارد و شما از سندی سخن می گوئید؟

ببینید من سند مکتوبی در اختیار ندارم برای همین همیشه ابا داشته و دارم که صریحا اسم افراد را ببرم.اما یک بحثی را کلامیون دارند و می گویند ما که خداوند را نمی بینیم اما از اثر پی به وجود موثر می بریم.من هم سندی که در اختیار ندارم اما با تحلیل رفتارهای افراد این سخنان را مطرح می کنم و با دلیل این ها را می گویم.

یعنی شما معتقد هستید در سال 88 همان خط نفوذی داخل انقلاب باعث رقم خوردن آن اتفاقات شد؟

بله در سال 88 شما این را مشاهده کردید که همان نفوذی های داخل انقلاب تلاش کردند افراد سابقه دار را از صحنه کنار بزنند و خود تمامی امور را در اختیار بگیرند.این پروژه نفوذ در انقلاب هم از ابتدای انقلاب وجود داشته و مربوط به سالهای اخیر نیست.شما از روزهای ابتدایی انقلاب در نهادهای مختلف شاهد این نفوذی ها بوده اید و امروز هم این افراد وجود دارند.

به عنوان مثال چه نفوذی هایی در درون حزب جمهوری اسلامی وجود داشته اند که آقای مهندس موسوی را تحریک می کردند که با ما آن طور برخورد کنند؟آیا این نفوذی ها فقط کارشان بمب گذاری و ترور افراد بوده است و یا کارها و برنامه های دیگری هم داشته اند؟اگر شما دقت کنید می بینید که یکی از کارهای آنها ترور بوده است و آنها فعالیت های دیگری هم داشته اند.

درباره انتخاب آقای احمدی نژاد در سال 84 به عنوان رئیس جمهور نظر شما چیست؟به نظر شما آیا تاثیر رفتارهای ایشان در سال 88 باعث آن اتفاقات شد؟

احمدی نژاد به نظر من اصلا نباید به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری در سال 84 تائید صلاحیت می شد.به این دلیل که احمدی نژاد تا آن زمان نه رجل دینی بود و نه رجل سیاسی.چون شما می دانید که در قانون اساسی آمده است که رئیس جمهور باید از میان رجال دینی و سیاسی انتخاب شود و احمدی نژاد تا آن زمان نه رجل دینی بود و نه رجل سیاسی، خوب حالا شما آمده اید ایشان را تائید کرده اید و ایشان باز در سال 88 انتخاب می شود چه عجله ای بوده که نتایج را سریع اعلام و تائید کنید؟احمدی نژاد هم که صبر نکرد و آنقدر غرور او را گرفت که یکشنبه آمد در میدان ولیعصر سخنرانی کرد و مخالفین خودش را خس و خاشاک نامید.به نظر من تمامی این ها در بحرانی کردن شرایط جامعه تاثیر داشت و باعث شد آن اتفاقات در سال 88 رقم بخورد.

و در نهایت به نظر شما چطور می شود که در خرداد 92 آقای دکتر روحانی به ریاست جمهوری می رسند و این بار جریانی رای آورد که کاملا بر خلاف مسیر 8 سال پیش از خود بوده است؟چرا این بار بحث تقلب مطرح نشد و افراد بر خلاف سال 88 به نتایج انتخابات 92 اعتراص نداشتند؟

آنچه که در خرداد 92 اتفاق افتاد انعکاس یک تحول در میان لایه های مختلف جامعه بوده است.من مقاله ای دارم که همین چند ماه قبل منتشر شد و در آن دوره های مختلف جمهوری اسلامی را به پنج جمهوری تقسیم بندی کرده ام و معتقدم ما در حال حاضر در پنجمین این جمهوری ها هستیم.تحولاتی که شما مشاهده می کنید تحولات ساده ای نیست و این طور نیست که شما فکر کنید این ها نمی خواهند دولت روحانی را سرنگون کنند.این ها تلاش می کنند اما در حال حاضر نمی توانند این کار را بکنند و به همین دلیل مجبور هستند با دولت روحانی فعلا همراهی داشته باشند چون نتایج 8 سال ریاست جمهوری احمدی نژاد را دیده اند و مشاهده کرده اند که سرانجام آن به کجا رسیده است.

اگر بازرگان نخست وزیری را نمی پذیرفت!

چهارشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۳، ۰۹:۳۹ ب.ظ

نخست وزیری مهدی بازرگان


مهم ترین اتفاق 15 بهمن ماه 1357 بی شک اعلام نخست وزیری مهندس مهدی بازرگان است که روند انقلاب اسلامی مردم ایران را تغییر داد و عملا با اعلام تشکیل دولت انقلاب در ایران برای اولین و آخرین بار 2 دولت هم زمان مشغول فعالیت بودند.دولتی قوی با پشتوانه مردمی با نخست وزیری مهدی بازرگان از اعضای شاخص ملی گرایان و دولت ضعیف و در حال اضمحلال شاپور بختیار ملی گرای دیروز و دوست سال های طولانی مهدی بازرگان که حالا چند روزی است توسط دوستان سابق خود به دلیل پذیرش نخست وزیری محمد رضا پهلوی طرد شده است.

اما در مورد تشکیل این دولت انقلابی توسط مهندس مهدی بازرگان حرف ها و تحلیل ها فراوان شده است.اما یک سوال مهم همواره این است که اگر مهندس بازرگان سمت نخست وزیری دولت موقت را نمی پذیرفت چه اتفاقی برای انقلاب اسلامی و تاریخ آن رخ می داد؟

یقینا اگر دولت موقت توسط مهدی بازرگان به عنوان چهره ای مقبول در میان انقلابیون آن روز و چهره ای با سابقه اجرایی در سمت های مختلف در دولت های قبل از انقلاب ، تشکیل نمی شد تاریخ بعد از انقلاب لااقل تا سال های میانه دهه 60 چیز دیگری رقم می خورد.احتمالا نه خبری از اشغال سفارت آمریکا در آبان ماه 1358 بود و نه اختلاف در میان اعضای شورای انقلاب در مورد برخی از مسائل رخ می داد و نه برخی از دسته بندی های سیاسی رخ می داد.اما یک چیز در مورد آن مقطع تاریخی قطعی است و آن اینکه اگر دولت موقت توسط مهندس بازرگان و اکثریت نهضت آزادی ها تشکیل نمی شد روند انقلاب با اختلال رو برو می شد و دلیل آن یک موضوع مهم است.اعضای دولت موقت اکثریت مطلق ار افرادی بودند که سابقه اجرایی در سمت های مختلف داشتند.اعم از وزارت نفت و نیرو و آموزش پرورش و سیاست خارجه که اعضای آن به دلیل داشتن سمت در دولت های قبل از انقلاب توانسته بودند تجربه هایی در این مورد کسب کنند در صورتی که گروه های دیگر همانند روحانیون و یا چریک های مسلح و ... مطلقا این تجربه را در اداره کشور در آن مقطع زمانی نداشتند به علاوه اینکه برنامه ای نیز برای اداره کشور در آنزمان وجود نداشت.

یکی از دلایل مهمی که احزاب و گروه های سیاسی همانند حزب جمهوری اسلامی نیز مدت کوتاهی بعد از انقلاب اعلام موجویت و فعالیت کرد نیز همین موضوع بود.فعالیت منظم و گروهی با هدف اداره کشور در آن زمان تقریبا به طور اختصاصی در اختیار نهضت آزادی و اعضای آن با سابقه 17 سال فعالیت بود که توانستند نظر مثبت رهبری انقلاب را هم به خود جلب کنند.


درست است که اگر دولت موقت انقلاب در 15 بهمن ماه 1357 توسط مهدی بازرگان تشکیل نمی شد برخی از تنش های سال های اول انقلاب رخ نمی داد و یا به صورت دیگری رخ می داد اما این هم قطعی است که اگر دولت در اختیار بازرگان قرار نمی گرفت یقینا روند اداره کشور بعد از پیروزی انقلاب دچار مشکل عدیده ای می شد و این نکته ای است که شاید کمتر کسی به آن اذعان نداشته باشد.


پ.ن:ایده تشکیل دولت موقت ، ایده ای بود که توانست انقلاب را سریعتر در ریل پیروزی قرار دهد و عقبه بختیار را خالی کند.چه بسا اگر دولت موقت تشکیل نمی شد و جریانات اعتراضات مردمی همانگونه ادامه می یافت پیروزی انقلاب هفته ها به عقب می افتاد و بختیار می توانست تجدید قوای مهمی برای خود انجام دهد.

مهدی بازرگان و نهضت آزادی

سه شنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۵۱ ق.ظ

مصاحبه ای که در ادامه منتشر می کنم ، مصاحبه ای است که فروردین ماه امسال به مناسبت بررسی پنجاه و سومین سالگرد تاسیس نهضت آزادی ایران با مهندس هاشم صباغیان برای روزنامه شرق انجام داده بودم اما به دلایلی در شرق منتشر نشد و حال در اینجا به مناسبت بیستمین سالگرد فوت مهندس بازرگان منتشر می کنم.این مصاحبه دارای مطالب جالبی هم در مورد مرحوم مهندس بازرگان است.


هاشم صباغیان


هاشم صباغیان، معاون نخست‌وزیر و وزیر کشور دولت موقت بوده است و از چهره هایی است که نقش موثری در تاریخ پنجاه و سه ساله نهضت آزادی ایران داشته است.به همین دلیل و به مناسبت سالگرد تاسیس نهضت آزادی ایران با وی به گفتگو نشستیم تا تاریخ بیش از 50 سال فعالیت نهضت ازادی ایران را بررسی نمائیم.مصاحبه ای که از نظر شما می گذرد حاصل بیش از 3 ساعت مصاحبه با مهندس صباغیان می باشد که بخش کوتاهی از آن از نظر شما می گذرد:

اقای صباغیان اگر اجازه دهید از تاسیس نهضت آزادی شروع کنیم.اردیبهشت ماه سال 1340 تشکلی تحت عنوان "نهضت آزادی ایران" اعلام موجودیت کرد که بسیاری از رهبران و بنیانگذاران آن از اعضا یا علاقمندان جبهه ملی بودند و سابقه مبارزه بر علیه شاه در زمان ملی شدن صنعت نفت را داشتند.چطور شد که نهضت آزادی ایران شکل گرفت و دلیل شکل گیری آن چه بود؟

اول از  شما ممنون هستم که بر روی این مسائل تاریخی که مهم هم هست کار می کنید و سعی می کنید در زمانی که کمتر به این مسائل پرداخته می شود این مسائل را بررسی کنید و در جامعه نشر دهید.سابقه تشکیل نهضت آزادی به سالهای قبل از 1340 باز می گردد.بعضی از رهبران نهضت همانند مهندس بازرگان و دکتر سحابی سابقه مبارزه در زمان مرحوم دکتر مصدق را داشتند و با فعالیت های سیاسی نا آشنا نبودند.در عین حال افرادی بودند که گرایشات زیاد مذهبی داشتند و به همین دلیل به این فکر افتادند که گروهی را که متشکل از افراد همفکر بود تشکیل دهند به همین دلیل در سال 1340 نهضت ازادی ایران را تشکیل دادند تا بتوانند در چارچوب قانون اساسی وقت به فعالیت های سیاسی مشغول شوند.

یکی از سوالاتی که درمورد فعالیت های نهضت آزادی در همان دوران دهه 40 وجود دارد این است که نهضت در شهرها و استان های دیگر هم فعالیت قابل توجه داشت یا خیر؟

تا جایی که من به خاطر دارم و اطلاع دارم بیشتر فعالیت های نهضت در تهران متمرکز بود و ممکن بود برخی از افراد در شهرهای دیگر هم به دلیل علاقمندی به نهضت آزادی فعالیت هایی انجام دهند اما این فعالیت ها خیلی قابل توجه نبود و بیشتر فعالیت های در تهران بود.

از جمعیت اعضای نهضت در آن زمان چیزی به خاطر دارید؟

نه.آمار دقیقی در دسترس نیست که در اوایل تشکیل نهضت چه تعداد نفر به عضویت نهضت در آمدند.

آقای صباغیان به نظر شما تشکیل نهضت آزادی به دلیل چه خلائی بود که در جامعه احساس می شد؟

ببینید در آن زمان طیف فعالین سیاسی در کشور بیشتر افرادی بودند که یا وابسته به دربار بودند و از آن طریق تغذیه می شدند و یا چپ هایی بودند که گرایشات مارکسیستی و چپ گرایانه به شرق داشتند که در دانشگاه ها به خصوص بسیار فعال بودند.افراد مذهبی و تحصیل کرده در آن زمان خیلی تشکل منسجمی نداشتند و نمی توانستند در کشور ابراز وجود کنند.به خصوص بعد از وقایع سال 32 و خفقان هایی که به وجود آمده بود خیلی شاهد فعالیت این طیف از افراد نبودیم.نهضت در اصل زمانی به وجود آمد که این خلا در کشور وجود داشت و افرادی نهضت آزادی ایران را تاسیس کردند که هم مذهبی بودند وهم کسانی که تحصیلات عالی داشتند که اعتقاد به فعالیت و مشارکت سیاسی نیز داشتند.

یکی از وجوه بارز نهضت آزادی و تشکیل آن حضور آیت الله طالقانی در میان موسسین نهضت آزادی است.رابطه مرحوم طالقانی با اعضای نهضت چگونه بود مضافا بر اینکه ظاهرا مسجد هدایت هم نقش مهمی در دورهم نشینی ها و جلسات اعضای نهضت داشت!؟

بله!مرکز اصلی این کار مسجد هدایت بود، اکثر کسانی که بعدها به نهضت پیوستند، در مسجد هدایت با موسسان حزب و دیگر اعضا آشنا شدند. آیت‌الله طالقانی به شیوه‌ای تفسیر قرآن می‌گفت که همه فعالان و دانشجویان انقلابی را به خود جذب می‌کرد. نوع برگزاری جلسات هم به شیوه سنتی مذهبی نبود. در جلسات مشابهی که در مساجد برگزار می‌شد، معمولاً مستمعین فقط شنونده بودند و یک نفر متکلم وحده فقط صحبت می‌کرد، اما در مسجد هدایت وقت مستقلی به پرسش و پاسخ اختصاص داشت. همه این عوامل باعث شده بود مسجد هدایت تبدیل شود به کانون اصلی و تجمع مبارزان و فعالان سیاسی. خود من هم آن زمان دانشجوی دانشکده فنی بودم ولی هر پنج‌شنبه، مسجد هدایت‌مان ترک نمی‌شد. خوب آقای صدرحاج سیدجوادی هم در آنجا به آقایان بازرگان و سحابی و آیت الله طالقانی پیوستند. البته برخی جوانان و دانشجویان مثل بنده، در همان دانشگاه با مهندس بازرگان آشنا شده بودند. احتمالاً هم می‌دانید که آقای مهندس بازرگان و آقای دکتر سحابی نیز از دوستان قدیم بودند و در زمان تحصیل با هم بودند و نسبت فامیلی هم داشتند. خواهرزاده مهندس بازرگان، همسر مرحوم مهندس عزت الله سحابی بود.

یکی از شبهات و ایراداتی که منتقدین و مخالفین نهضت به رهبران آن وارد می کردند این بود که نام نهضت آزادی ایران نام خاصی بوده است که نشانی از اسلام در آن نیست و بیشتر بر روی ازادی تاکید داشتند که این نشان از انحرافات فکری اعضای نهضت دارد!نظر شما در این باره چیست؟

ببینید برخی از حرف ها در قبل و بعد از انقلاب نسبت به نهضت آزادی مطرح می شد که واقعا صحیح نبوده و نیست و جای تاسف دارد.خوشبختانه اساسنامه اولیه نهضت آزادی ایران موجود است و می توانید به آن مراجعه کنید و ببینید که در آن قید شده بود که اعضای نهضت به اسلام معتقد و ملتزم هستند و اساسا یکی از شروط مهم عضویت در نهضت نیز همین بوده است.حالا اینکه در نامگذاری نهضت آزادی ایران قید اسلام نیامده است از آن حرفهایی است که متاسفانه برخی افراد مغرض مطرح میکنند که جای اعتنا نیز ندارد.

سال 1342 و بعد از قیام 15 خرداد شاهد آن بودیم که یکی از روحانیون برجسته حوزه علمیه قم که از شاگردان درجه اول مرحوم آیت الله بروجردی بودند علنا بر علیه شاه اعلام موضع کردند و در واقع خط شکنی شدند که تا آن زمان در حوزه علمیه قم نظیر آن وجود نداشت.رابطه اعضای نهضت با امام خمینی(ره) چگونه بود و آیا نهضت آزادی در آن سالها از امام (ره) حمایت می کرد؟

مرحوم آیت الله خمینی در آن سالها از جمله روحانیونی بودند که با رژیم مخالف بودند و تا حد زیادی هم نظرات شبیه به نهضت آزادی را در مورد مسائل مختلف داشتند.طبیعی هم بود که اعضای نهضت وقتی میدیدند روحانی ای برجسته قرابت فکری به آنها دارد از او حمایت کنند و نظرات او را تائید کنند.پس در آن مقطع نهضت آزادی از امام خمینی(ره)حمایت کرد و نظرات ایشان را تائید می نمود.اینها در تاریخ موجود است و می توانید به اسناد و مکتوبات آن زمان مراجعه کنید.

اولین ارتباطهای مهندس بازرگان و امام خمینی (ره) به چه زمانی باز می گردد؟

قبل از پیروزی انقلاب آقای بازرگان به پاریس می‌روند که آقای خمینی را ببینند، البته بعد از جریان نفت. چون در جریان اعتصابات نفت، اولین حکمی که امام صادر کردند، در حالیکه هنوز در پاریس بودند، برای جلوگیری از اعتصابات نفت بود. هیات پنج نفرهای را تشکیل دادند و گفتند شما بروید به مقدار نیاز نفت داخلی، اعتصابات را بشکنید.

اعضای این شورا چه کسانی بودند؟

آقایان بازرگان، هاشمی رفسنجانی، مهندس کتیرایی، مهندس حسیبی و بنده اعضای این هیات پنج نفره بودیم. شورای انقلاب هنوز معرفی نشده بودند. البته ما می‌دانستیم، ولی به بیرون و مطبوعات درز نکرده بود. طرف مشورت آقا، شورای انقلاب بود. شورای انقلاب هم مهندس بازرگان را کاندیدای نخست وزیری دولت موقت کردند؛ برای نخستوزیری. مساله را با خود مهندس بازرگان مطرح می‌کنند و آقای بازرگان می‌گوید: برای اینکه برای پیروزی انقلاب کاری انجام دهم، حرفی ندارم ولی شرایطی دارم. چند جلسه با حضور رهبر انقلاب و شورای انقلاب تشکیل می‌شود و مهندس بازرگان در این جلسه‌ها شرایط خود را مطرح می‌کند و می‌گوید: در چارچوب نظم قانونی حرکت می‌کنم و باید جوانب مختلف کار مورد بررسی قرار گیرد.

ظاهرا شما از اعضای کمیته استقبال از امام هم بودید؟

بنده ریاست این کمیته را بر عهده داشتم.

می شود کمی در این باره هم توضیح دهید.

قبل از اینکه آقای خمینی به ایران بیایند قرار شد که برنامه ریزی صورت بگیرد و از ایشان استقال خوبی بعمل آید و کمیته ای برای همین امر تشکیل شود و اول مرحوم مطهری ریاست را بر عهده داشتند اما چون مسئولیت های ایشان بسیار زیاد بود ترتیبی داده شد و به صورت قانونی این وظیفه بر عهده من گذاشته شد.قرار بود که از اعضای سازمان مجاهدین خلق هم کمک گرفته شود اما به دلیل مسائلی که موسی خیابانی مطرح کرد جمع به این نتیجه رسیدند که این  وظیفه بر عهده سازمان مجاهدین خلق گذاشته نشود.

موسی خیابانی چه شروطی را مطرح کرده بود؟

موسی یک روز پیش من آمد و چند نفری هم محافظ همراهش بودند.من چون او را از قبل می شناختم قصد داشتم تا آنها(مجاهدین)هم در این امر دخالت داشته باشند.چون بالاخره آنها هم افراد سابقه دار و مبارزی بودند.قرار بر این شده بود که با آموزش های لازم را به آنها بدهیم و اسلحه هم در اختیار آنها بگذاریم و با لباس های مشخص آنها این کار را انجام دهیم  و در استقبال از امام به ما کمک کنند.اما موسی خیابانی هیچ کدام را قبول نکرد و گفت ما خودمان اسلحه داریم و با لباس های گروه خودمان این کار را انجام می دهیم و نیاز به آموزش هم نداریم.من گفتم موسی آخر چطور می خواهید این کار را انجام دهید؟بالاخره نظم برقرار کردن همچین جمعی و چنین کاری نیاز به آموزش دارد اما او قبول نکرد و قرار شد من در جمع اعضای شورای انقلاب این بحث را مطرح کنم که این کار را کردم و اعضا نیز نپذیرفتند و به همین دلیل مجاهدین خلق از این موضوع کنار گذاشته شدند.

شما ظاهرا روز استقبال از امام هم در فرودگاه بودید.اگر می شود از آن روز هم بفرمائید.

بله.ما بالاخره ستاد استقبال از آقا را تشکیل دادیم و جمعیت عظیمی هم آن روز در تهران برای استقبال آمده بودند.روز 12 بهمن ماه که آقا آمدند و هواپیما بر روی زمین نشست من سریع از پله های هواپیما بالا رفتم و به طبقه دوم رفتیم که دیدم آقا خیلی آرام نشسته اند و از پنجره هواپیما به آسمان و بیرون نگاه میکنند.آرامش بسیار زیادی داشتند.من خدمتشان سلام کردم و توضیحاتی در مورد استقبال دادم و ایشان هم تشکر و دعا کردند.به دلیل آن هم که اگر افراد داخل هواپیما به بیرون می رفتند و گذرنامنه هایشان مهر ورود نمی خورد بعدترها مشکل دار می شدند قرار شده بود من سریع گذرنامه ها را جمع کنم و ببرم به پلیس فرودگاه بدهم و سریع آنها را ممهور کنیم و بازگردیم.من با دوستان هماهنگ کردم و سریع گذرنامه ها جمع شد و من سریع آنها را بردم و ممهور کردم و باز گشتم.زمانی که بازگشتم دیدم آقا در ماشین بنزی نشسته اند و آقای خلخالی هم پشت فرمان است!بعدا فهمیدم که خلخالی با آن روحیه خاص خودش به زور ماشین را وارد باند کرده و آقا هم داخل همین ماشین نشسته اند.قبلا ما پیش بینی کرده بودیم که ماشین بلیزری در نظر گرفته شود و ایشان در این ماشین قرار بگیرند و من با محسن رفیق دوست همه اینها را هماهنگ کرده بودم.امام خیلی آدم مقرراتی بودند.درب ماشین را باز کردم و به ایشان عرض کردم آقا ما ماشین دیگری را برای شما از قبل در نظر گرفته ایم و اگر امکان دارد شما در آن ماشین بنشینید تا برنامه ها به هم نخورد و مشکلی پیش نیاید.ایشان هم همین کار را کردند و آمدند که در ماشین بلیرز بنشیدند که مثلا قرار بود آقای رفیق دوست آن را ضد گلوله کرده باشند!

چرا مثلا؟

رفیق دوست به من گفته بود که در کرج آشنایی دارد که می تواند ماشین را ضد گلوله کند و قرار بود سریع این کا را انجام دهد.یک روز به من خبر داد که این کار را کرده ام و بیا و ماشین را ببین.چون آن روزها بسیار مشغول بودم نتوانستم این کار را کنم.11 بهمن ماه که ماشین را آورد دیدم 1 شیشه 1 سانتی متری به کناره های ماشین نصب کرده و جلوی شیشه ماشین هم چون انحنا دارد و نتوانسته کاری کند همین طوری شیشه را جلوی آن نصب کرده و فکر کرده با این کار ماشین ضد گلوله شده است!اما چون دیگر خیلی دیر بود نمی توانستیم کاری کنیم و توکل بر خدا کردیم تا مشکلی پیش نیاید.

شما هم با امام قرار بود در بلیزر بنشینید؟

بله من به همراه استاد مطهری بودم که تا آمدیم در ماشین مستقر شویم امام اشاره کردند که مرحوم آقای مطهری ننشینند.شاید چون فکر می کردند الان تمام نگاه جهان به اینجاست و نباید انقلاب بخواهد قائل به فرد بشود و در آینده نگاه ها به افرادی که داخل این ماشین قرار دارند باشد به همین دلیل فقط خود ایشان و احمد آقای خمینی در ماشین نشستند و آقای رفیق دوست هم راننده بودند.

آقای محتشمی پور چند سال پیش گفته بودند که ظاهرا آقای ابراهیم یزدی می خواسته اند در ماشین بنشینند و امام پرخاش کرده اند و نگذاشته اند که ایشان در ماشین بنشیند.

بله متاسفانه آقای محتشمی پور این روایت دروغ را مطرح کرده اند که از اساس اشتباه است و صحت ندارد.

مرحوم مهندس بازرگان در 15 بهمن ماه 1357 به عنوان نخست وزیر دولت موقت برگزیده شدند و این نشان میدهد که امام خمینی(ره) به اعضای نهضت لااقل نگاه منفی نداشتند.پس چطور می شود که بعدترها نظر ایشان نسبت به نهضت منفی شد؟

اصلا این طور نیست.آقای خمینی(ره) انسان قدرشناسی بود و همیشه نگاه مثبتی به اعضای نهضت داشتند چون هم قبل و هم بعد از انقلاب اعضای نهضت به ایشان و به انقلاب کمک کردند و ایشان هم قدر این کمک ها را می دانستند.

پس بحث آن نامه فروردین سال 68 و نظر ایشان در مورد نهضت آزادی ...؟

آن نامه را که ما بارها اعلام کرده ایم صحت ندارد.آن نامه را فرد دیگری نوشته بود. هم حاج احمد آقای خمینی در زمانی که مرحوم بازرگان در بیمارستان بستری بودند به عیادت آمددند و دلجویی کردند.

یعنی اختلاف نظری وجود نداشت؟بالاخره دولت موقت 9 ماه بعد از تشکیل استعفا داد.

چرا اختلاف نظر که وجود داشت و بعد از شکل گیری و پیروزی انقلاب بروز پیدا کرد اما این طور نبود که آقای خمینی نظر منفی نسبت به نهضت داشته باشد.

ما بعدترها در زمان جنگ شاهد نظرات متفاوت اعضای نهضت در مورد جنگ بودیم و حتی در آن زمان صلاحیت مرحوم مهندس بازرگان برای ریاست جمهوری دوره چهارم تائید نشد و بسیاری از اعضای نهضت هم در سال 66 برای انتخابات مجلس سوم رد صلاحیت شدند.

در مورد جنگ که ما نظراتمان را همان موقع بیان کردیم.ما معتقد بودیم ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر معنا ندارد.اساسا در اسلام هم ما چیزی به نام جنگ در زمان غیبت امام زمان(عج) نداریم و فقط دفاع داریم.ما هم دفاع کرده بودیم و خرمشهر را از دشمن پس گرفت بودیم پس معنا نداشت که بخواهیم جنگ ادامه داشته باشد و باید صلح می کردیم و چرا مثلا برخی از آقایان نظرشان این بود که بروند و قسمتی از خاک عراق را اشغال کنند؟

خوب این طرف هم برخی ها معتقد بودند که به صدام نمی شد اعتماد کرد و او ممکن بود باز بخواهد نقض پیمان کند؟!

نه.این طور نبود همه اینها پیش بینی شده بود و راهکار داشت و راهکارهای آن هم گفته شده بود.

شما با مسئولان آن وقت هم صحبت حضوری کرده بودید؟

آن زمان آقای هاشمی مسئول اداره جنگ بودند و ما چندبار از ایشان وقت حضوری خواستیم اما ایشان قبول نکرده بودند.البته بعدها شنیدم که ایشان راه حل ما را در جلسه ای خصوصی به نوعی تائید کرده بودند.

سال 1373 مرحوم مهندس بازرگان رحلت کردند و دبیر کل نهضت آقای ابراهیم یزدی شدند.این مقطع زمانی چه تاثیری در فعالیت های نهضت آزادی داشت؟

برخی ها فکر می کردند که نهضت آزادی بعد از مرحوم بازرگان پایان می یابد و منحل می شود اما ما دیدیم که اینگونه نشد و نهضت به فعالیت های خود ادامه داد.

یک نکته ای هم در مورد رحلت مهندس بازرگان و پیام رهبری در مورد ایشان وجود دارد که چند ماه قبل آقای دعایی هم باز این را مطرح کردند.چرا اعضای نهضت آزادی بعد از پیام رهبری به دیدار ایشان نرفتند تا حرف ها و بحث ها حضورا مطرح شود و شاید اختلاف ها و کدورت ها حل شود؟

آن پیام در آن مقطع زمانی به دلیل نقش برجسته نهضت آزادی در جامعه بود و خیلی نمی شد روی این نکته انگشت گذاشت که چرا اعضای نهضت به دیدار رهبری نرفتند و گمان هم نمی کنم مشکلی حل می شد.

ممنون از اینکه فرصتی را در اختیار ما گذاشتید تا در خدمت شما باشیم.

موفق باشید.