گاه نوشته ها

مهدی دزفولی هستم، وبلاگ نویسی را از شهریور ماه 1382 آغاز کردم.علاوه بر وبلاگ نویسی، فعالیت های مختصر مطبوعاتی (همکاری با هفته نامه پنجره، فصلنامه ارغنون، روزنامه شرق و اعتماد) و مستند سازی هم داشته ام.پیش از این سردبیر سابق سایت خبری تحلیلی شفاف و مدیر اجرایی فصلنامه ارغنون بوده ام.

پیش از این 3 وبلاگ دیگر داشته ام که به دلایلی یا فعالیت آن ها متوقف شد و یا با فیلتر مواجه شدند و این وبلاگ چهارمین وبلاگی است که در آن می نویسم.امیدوار اینجا محلی برای تبادل آرا و نظرات مختلف باشد و بتوانم به صورت مستقیم نوشته های خودم را در اختیار دیگران قرار دهم.

بایگانی

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید بهشتی» ثبت شده است

کودتای نوژه

روز گذشته خبر کودتایی در ترکیه منتشر شد که فعلا ناکام مانده است و شاید در روزهای آینده همانند کودتای 28 مرداد 1332 در ایران فاز دومی داشته باشد که فعال شود اما کماکان از آن اطلاعی در دست نیست. به دلیل مهم بودن این کودتا و تقریبا نزدیک بودن زمان آن با سالگرد کودتای نوژه ( 18 تیر 1359) که آخرین کودتای نظامی و البته ناموفق در ایران بوده است در ادامه مطالبی در مورد این کودتا را آورده ام.نکته جالب در مورد کودتاهای تاریخ معاصر در جهان این است که اکثر کودتاها در تابستان انجام می شود و این خود نشان از این دارد که شرایط آب و هوایی (برای عملیات هوایی) و پیش بینی پذیر تر بودن آن در فصلی همانند تابستان گروه های سیاسی و نظامی را تحریک می کند که برنامه خود را بیشتر در این فصل انجام دهند.


لازم به یاد آوری است که سال قبل نیز مصاحبه ای با آقای محمد علی عمویی( از اعضای شورای مرکزی حزب توده ایران) در مورد کودتای نوژه و جاسوس های بعد از انقلاب انجام دادم که در سایت تاریخ ایرانی هم منتشر شد و بازتاب قابل تاملی در سایت های داخلی و خارجی داشت که برای مطالعه آن مصاحبه هم می توانید اینجا را ببینید.


نوژه انقلاب ، نقاب ضد انقلاب!

در روز ۱۹ تیر ۱۳۵۹ به دنبال کشف توطئه گروهی از افسران نیروی هوایی برای کودتا به منظور سرنگونی نظام جمهوری اسلامی و بازگرداندن شاپور بختیار به قدرت، جمعی از کودتاگران بازداشت شدند.

 

این عملیات که قرار بود با پرواز چند فروند هواپیما از پایگاه هوایی شهید نوژه همدان آغاز شود بعد‌ها به «کودتای نوژه» مشهور شد. این کودتا چنان دقیق طرح‌ریزی شده بود که طراحان موفقیت آن را قطعی می‌دانستند و حتی اعلامیه‌های پیروزی آن آماده و در منازل برخی از کودتاچیان انبار شده بود. حجت‌الاسلام محمد محمدی ری‌شهری وزیر اسبق اطلاعات و رییس وقت دادگاه ارتش، در کتاب «خاطره‌ها» چگونگی اطلاع یافتن از نقشه کودتا را این‌چنین شرح می‌دهد: نزدیک غروب آفتاب روز ۱۳۵۹/۴/۱۷، آقای سعید حجاریان که با کمیته اداره دوم ارتش همکاری داشت به دفترم آمد و هیجان‌زده گفت کار خصوصی دارم. ظاهرا چند نفر در دفتر بودند، به من نزدیک شد و گفت: «امشب قرار است کودتا شود.» بدین سان با پیگیری کودتا کشف و خنثی شد.

 

نقشه کودتا بدین قرار بود که بختیار آخرین نخست‌وزیر رژیم پهلوی به همراه غلامعلی اویسی از نظامیان نزدیک به محمدرضا پهلوی با هماهنگی برخی عناصر در داخل کشور درصدد برآمدند نظر آمریکا را درباره طرح یک کودتا و ساقط کردن نظام نوپای جمهوری اسلامی جویا شوند.

 

تدارک کودتا، با اهداف و زمان مشخص، در دستور کار بنی‌عامری، رهبر شاخه نظامی این گروه قرار گرفت و سازمان نقاب (نجات قیام ایران بزرگ) برای مطالعه در خصوص بررسی راه‌های موفقیت کودتا در ستاد بختیار تشکیل شد. مثلث ریاست این سازمان به این صورت شکل گرفت که شاخه نظامی به رهبری بنی‌عامری، سیاسی به رهبری قادسی و تدارکات به رهبری منوچهر قربانی‌فر بود. اکثر اعضای شاخه سیاسی، اعضای حزب ایران و هواداران بختیار بودند. مهم‌ترین وظیفه این شاخه هموار کردن زمینه عملیات نظامی و نیز به دست گرفتن قدرت سیاسی پس از کودتا بود. افراد این شاخه به نظام مشروطه سلطنتی وفادار بودند. آنان همزمان با انجام اقدامات سیاسی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران، درصدد برآمدند برای کسب مشروعیت سیاسی، برخی رجال ملی و مذهبی را نیز با خود موافق سازند.


قرائت های مختلف کودتا

گازیوروسکی ( مورخ و نویسنده مشهور) در مقالۀ خود به توصیف فضایی می‌پردازد که تفکر کودتا در میان گروهی از نظامیان را شکل داد، فضایی که در آن «بنا به تخمین‌ها حدود ۶۰ درصد پرسنل نیروهای مسلح ترک خدمت کرده بودند» و «رهبران انقلاب با این دغدغه که مبادا لشکر افسران نیروهای مسلح سنگر ضد انقلاب باشد، دست به پاکسازی نظامی‌ها زدند اگرچه در برابر خواستۀ گروه‌های دست‌چپی برای انحلال کامل نیروهای مسلح مقاومت کردند.»

 

این اما پایان کار نبود. شهریور ۱۳۵۸ موج تازه‌ای از پاکسازی‌ها آغاز شد که در جریان آن «هشت تا ده هزار افسر» اخراج شدند و به خیل ناراضیان پیوستند. این در کنار بی‌قانونی‌ها و هرج و مرج چشمگیری که از سوی چریک‌های چپ‌گرا، طوایف مختلف، اسلام‌گرایان افراطی و مجرمان عادی دامن زده می‌شد، به افزایش نارضایتی بخش‌های تصفیه شده و گروهی از افسران سکولار که از تیغ پاکسازی در امان مانده بودند، انجامید.

 

از طرف دیگر در تصویری که گازیوروسکی ارائه می‌دهد، شرایط منطقه‌ای ایرانِ انقلابی نیز شرایط خوبی نبود: «خطر اصلی از جانب عراق بود که از تیر ۱۳۵۸، زمام صدارتش تمام و کمال به دست صدام حسین افتاد... مهر ۱۳۵۸ دولت ایران دیگر فهمیده بود عراق دارد مهیای حمله‌ای تمام عیار به این کشور می‌شود... در طول ماه‌های بعدی، نبردهای مرزی دیگر عادی شده بود و به نظر بسیاری تحلیلگران، جنگ حتمی و قریب‌الوقوع بود.»

 

در چنین فضایی بود که «گروه‌های کوچک از ایرانیان غیرنظامی و افسرانی نظامی شروع کردند به توطئه‌چینی علیه نظام اسلامی، هم درون و هم بیرون کشور... مهم‌ترین این گروه‌های مخالف را شاپور بختیار رهبری می‌کرد. از منتقدان دیرپای شاه و از شخصیت‌های کلیدی حزب ایران و جبهه ملی.» نخست‌وزیر دولت مستعجل ۳۷ روزه‌ای که نه تنها بار سنگین دشنام و شعارهای مخالفان رژیم که او را سازشکار می‌دانستند بر سرش فرود آمد که ناخواسته رییس دولتی انتقالی شد که فاصله میانِ خروج شاه از ایران تا انقلاب اسلامی را پر می‌کرد. او پس از انقلاب مدتی پنهان شد و «بعد در تیر ۱۳۵۸ دوباره سر و کله‌اش این بار در پاریس پیدا شد و اعلام کرد جنبشی مخالف را رهبری خواهد کرد با هدف سرنگونی نظام اسلامی.»

 

بختیار در این راه فعالیت‌های فراوانی کرد. از ارتباط گرفتن با کشورهای بیگانه‌ای چون ایالات متحده که البته به در بسته خورد تا جذب کمک‌های مالی از هر آن کس که در این هدف با او همراه بود: «اواسط مهرماه دیگر بختیار شروع کرده بود به دریافت کمک‌های مالی از خواهر شاه، اشرف پهلوی، و دیگر ایرانیان ثروتمند. جوری که حالا می‌توانست روزنامه‌ای منتشر کند و تشکیلاتی با مرکزیت پاریس راه‌اندازی کند. طی ماه‌های بعدی با عراق و دیگر دولت‌های ثروتمند عرب هم تماس گرفت و آن‌ها هم شروع کردند به دادن مقادیر بسیار بیشتری کمک‌های مالی به او. عراق همچنین تاسیساتی مخابراتی برای شبکه رادیویی او فراهم آورد: «رادیو ایران» که پخش برنامه‌هایش را از اردیبهشت ۱۳۵۹ آغاز کرد. این امکانات بختیار را به چهره‌ای محوری در مخالفت با نظام اسلامی ایران در آن دوره بدل کرد.»

 

 

مخالفان تبعیدی؛ جزیره‌هایی دورافتاده با اهدافی مشترک

جز بختیار که همچون رهبری خودخوانده در میانۀ مخالفان دم و دستگاهی برهم زده بود، دیگرانی هم بودند که سودای بازگشت داشتند. از جمله غلامعلی اویسی آخرین فرماندار نظامی تهران مشهور به «قصاب تهران» که «شروع کرد به همکاری با سرتیپ جواد معین‌زاده از نیروهای نظامی تبعیدی ایران و شبکه‌ای کوچک راه انداختند. آنان در اسفند ۱۳۵۸ به عراق رفتند و رهبران عراقی را دیدند که قبول کردند به آن‌ها پول، جا، سلاح و تاسیسات مخابراتی برای شبکه رادیویی «صدای آزاد ایران» بدهند.»

 

این دو نفر بعد‌ها شبکه‌ای از افسران و نیروهای نظامی ناراضی را سازماندهی کردند تا منطقه‌ای نزدیک مرز ایران و عراق را به تصرف درآورده و از آنجا به سازماندهی نیروهای مخالف نظام اسلامی بپردازند. به نوشتۀ گازیوروسکی «آن‌ها در اردیبهشت ۱۳۵۹ ادعا کردند مجموعه‌ای از ۷ هزار افسر نظامی بازنشسته و ۹۰ هزار داوطلب دیگر دارند که آماده‌اند نبردی مسلحانه را آغاز کنند. اگرچه شک هست که شبکه‌شان بیش از چند صد نفر عضو داشته است.»

 

جز این دو نفر، شهریار شفیق فرزند اشرف پهلوی هم در سودای برانداختن نظام انقلابی بود. او که از جمله افسران نیروی دریایی ایران به شمار می‌آمد با وقوع انقلاب و انسداد مسیر بازگشت به کشور، دست به توطئه‌چینی زد و نقشه‌ای برای حمله هوایی به ایران طرح‌ریزی کرد اما پیش از آنکه به هدفش دست یابد در آذرماه ۱۳۵۸ توسط گروهی که خود را فداییان اسلام می‌خواندند، کشته شد. جز او سید مصطفی پالیزبان هم «روابطی با اویسی برقرار کرد و گروه کوچکی از چریک‌های کُرد تشکیل داد. ارتشبد بهرام آریانا هم تشکیلاتی به اسم «آزادگان» درست کرد و در ترکیه نزدیک مرز ایران، پایگاهی راه انداخت برای اینکه از آنجا به ایران حمله کند.»

 

نظامیانی که محوریت کودتای نوژه را برعهده گرفتند اما هیچ‌کدام از این‌ها نبودند، نه اویسی، نه معین‌زاده، نه پالیزبان و نه آریانا. این سرهنگ محمدباقر بنی‌عامری از بازنشستگان ژاندارمری بود که به همراه دوست دیرینش سرهنگ عطاالله احمدی از افسران اطلاعات ارتش، برنامه‌ای نظامی برای سرنگونی نظام طرح‌ریزی کردند. آن‌ها ابتدا به این فکر افتادند که برای پیشبرد اهدافشان حمایت شاه را جلب کنند. این مهم اما به خاطر آوارگی آخرین شاه ایران در کشورهای مختلف هیچ‌گاه محقق نشد و احمدی که برای دیدار با شاه به خارج از کشور رفته بود، «چند ماهی را در اروپا گذراند و کوشید با شاه ارتباط بگیرد اما موفق نبود. شاه از ایران، اول به مصر و بعد به مراکش و باهاما و مکزیک رفت.» اینجا بود که احمدی از طریق فضل‌الله امیرفضلی از فعالیت‌های شاپور بختیار آگاهی یافت و به دیدار او رفت: «احمدی با بختیار دیدار کرد و از فعالیت‌های بنی‌عامری برای او گفت. بختیار خواستار دیدار با بنی‌عامری شد و این بود که در شهریور ۱۳۵۸، بنی‌عامری با هواپیما به پاریس رفت. بنی‌عامری و بختیار توافق کردند همکاری کنند. قرار شد بنی‌عامری طراحی و سازماندهی عملیات را انجام دهد و بختیار تامین مالی آن را به عهده بگیرد و اسمش را پای عملیات بگذارد و ارتباطات لازم را با دولت‌های خارجی حفظ کند.»

 

 

کودتای نوژه و یک آغاز ۳۰۰ هزار تومانی

 

بنی‌عامری که به ایران بازگشت با ابوالقاسم خادم از دوستان نزدیک بختیار و رهبر حزب ایران دیدار کرد و «خادم از طرف بختیار ۳۰۰ هزار تومان، معادل حدود ۳۰ هزار دلار آن زمان به بنی‌عامری داد» تا جنبشی مخفی در داخل ایران پایه‌گذاری کند. جنبشی که شاخه نظامی‌اش بنام «نظامیان وطن‌پرست ایران: نوپا» خوانده شد و زیر نظر بنی‌عامری به جذب نظامی‌های مخالف نظام می‌پرداخت و شاخه غیرنظامی‌اش توسط خادم مدیریت می‌شد.

 

افراد دیگری هم در جریان فعالیت این گروه بودند. از جمله جواد خادم، وزیر کابینه بختیار و فرزند ابوالقاسم خادم که خود در راه‌اندازی شاخه غیرنظامی پاریس فعال بود و یکی از دوستانش به نام رضا مرزبان را نیز برای یاری رساندن به تشکیل شاخه غیرنظامی داخل کشور به یاری پدر فرستاده بود.

 

همزمان شاخه نظامی هم به رهبری بنی‌عامری به جذب نیرو ادامه می‌داد و به نوشتۀ گازیوروسکی، «تا فروردین ۱۳۵۹ حدود سیصد نفر» نیرو از میان سربازان وظیفه و پرسنل نظامی بازنشسته جمع کرده بود. این دورانی بود که «بنی‌عامری و دیگر رهبران نوپا، برای حفظ امنیت اسم مستعار انتخاب کردند و برای نوپا ساختار به شدت تفکیک شدۀ سلولی‌ای چیدند که مطابق آن، اغلب اعضا فقط چند نفری از باقی را می‌شناختند...» ساختاری که باعث شد پس از شکست کودتا بسیاری از رهبران توطئه از برخورد امنیتی در امان بمانند. گازیوروسکی در جای جای گزارش از تزریق پول از سوی بختیار به شبکه نظامی نوپا سخن گفته است: «در این دوره بختیار حدود ۲ میلیون تومان معادل دویست هزار دلار آن زمان، به بنی‌عامری پول داد، برای اجارۀ خانه‌های امن و پرداخت هزینه‌های ارتباطات و رفت‌و‌آمد‌ها و خرید سلاح و ماشین و کامیون. بنی‌عامری کم‌کم شروع کرد به جمع‌آوری سلاح‌های سبک و مهمات: مقداری را از دلالان بازار سیاه ایران خرید و اعضای نوپا هم مقداری را از زرادخانه‌های نظامی دزدیدند. در همین دوره دو غیرنظامی به نام‌های سعید تیموری و پروین شیبانی هم شروع به فعالیت علیه نظام اسلامی کردند. تیموری یک شرکت بزرگ مهندسی داشت و شیبانی در وزارت امور خارجه دیپلمات بود. اگرچه هیچ یک از آن‌ها پیش از انقلاب فعالیت سیاسی نداشتند، بعد از سقوط شاه هر دو به حزب ایران پیوستند و از خط مشی ملی‌گرای سکولار دموکرات آن حمایت کردند. آن‌ها به سمت اعضای فعال‌تر حزب، از جمله ابوالقاسم خادم کشیده شدند...»

 

اعضای دو شاخه نظامی و غیرنظامی در این دوره از راه‌های مختلف به پیشبرد اهداف خود پرداختند؛ از توطئه‌چینی‌ها و نقشه‌های نظامی بنی‌عامری تا طراحی شورش‌های مردمی و ورود به کارزار انتخابات مجلس از سوی تیموری و دیوارنویسی و پخش نوارهای سخنرانی‌های بختیار از سوی تیمی شامل شیبانی، خادم و چند نفر دیگر. همین دوره بود که ناصر رکنی، ستوان نیروی هوایی هم که در حال راه‌اندازی جنبشی مخفی در مخالفت با نظام بود، به این جمع پیوست.

 

 

نقابی بر چهرۀ کودتاچیان «نوپا»

 

بهمن یا اسفند ۱۳۵۸ بود که ضربه‌ای مقطعی به کودتاچیان وارد شد. خادم و مرزبان که تا آن روز در سازماندهی شاخه غیرنظامی جنبش پیشرفت اندکی داشتند، به اتهام‌هایی نامرتبط با فعالیت‌هایشان بازداشت شدند. همزمان بختیار مسوولی دیگر برای بخش غیرنظامی کودتا برگزید. گروهی کوچک به رهبری پرویز قادسی، شهردار سابق آبادان که مدتی بود با عنوان «نجات قیام ایران بزرگ [نقاب]» فعالیت می‌کرد. این چنین بود که در پی دیداری که جواد خادم میان قادسی و شیبانی ترتیب داد همۀ اعضای شاخه غیرنظامی از جمله شیبانی، تیموری، تحت پوشش نقاب قرار گرفتند. از بنی‌عامری هم خواسته شد شاخه نظامی «نقاب» را تشکیل دهد و او نیز نوپا را در نقاب ادغام کرد.

 

به روایت گازیوروسکی، «قصد رهبران نقاب، برانداختن نظام اسلامی بود و روی کار آوردن دولتی انتقالی به رهبری بختیار: دولتی که قرار بود برای انتخاب حکومت تازه همه‌پرسی برگزار کند. به رغم گرایش‌های ملی‌گرایانه سکولار دموکرات رهبران نقاب، در این همه‌پُرسی ایرانی‌ها آزاد بودند سلطنت را انتخاب کنند، جمهوری اسلامی، یک جمهوری سکولار دموکرات یا هر نوع حکومتی که می‌خواستند.»

 

او درباره ساختار مدیریت این گروه نیز می‌نویسد: «نقاب را در ابتدا کمیته‌ای مرکزی شامل بنی‌عامری، شیبانی، قادسی و تیموری رهبری می‌کردند. بعد‌تر سیروس ادیب از حزب ایران و یحیی فیروزی و مهران کلبادی از دوستان خادم، به این کمیته مرکزی پیوستند... سازمان نقاب سه شاخه داشت... شاخه نظامی به سرکردگی بنی‌عامری شامل خود او، ستوان رکنی، آیت محققی، سعید مهدیون، هادی ایزدی، حسن گوهری، کورس آذرتاش و یکی از فرماندهان شهربانی که نامش هنوز فاش نشده است. شاخه غیرنظامی شامل کمیته‌ای برای جذب اعضا به مسوولیت تیموری و شیبانی، کمیته‌ای برای تهیه و تدارک اطلاعات به مسوولیت فیروزی، کمیته‌ای برای پخش این اطلاعات به مدیریت ادیب و کمیته حفظ ارتباط با رهبران طوایف و متنفذین بازار به مسوولیت قادسی... شاخه سوم نقاب هم مسوول تدارکات مالی و لجستیکی بود، از جمله خرید سلاح و ماشین و خانه‌های امن. مسوول این شاخه منوچهر قربانی‌فر بود: صاحب شرکتی کشتیرانی که بختیار به رهبران نقاب معرفی‌اش کرد... ستاد فرماندهی نقاب در دفتر شرکت مهندسی تیموری بود.»

 

بر اساس روایت تاریخ‌نگار آمریکایی «کمی بعد از تشکیل نقاب، بنی‌عامری دوباره به پاریس سفر کرد تا نقشه کودتا را برای بختیار و احمدی و امیرفضلی توضیح بدهد. بختیار نقشه را تایید کرد و پذیرفت ۱۲ میلیون تومان دیگر (حدود ۱ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار) برای تامین باقی‌ماندۀ عملیات نوژه بدهد، شامل کمک‌های مالی محدود به خانواده‌های تعدادی از کسانی که در عملیات نقش داشتند و پرداخت به طوایفی که در عملیات شرکت می‌کردند و خرید تعداد دیگری ماشین و موتورسیکلت.»

 

 

پیشنهاد بختیار برای بمب‌گذاری رد شد

 

نقشه کودتای نظامی نوژه که توسط بنی‌عامری طراحی شده بود، نقشه‌ای حساب‌ شده و دقیق می‌نمود. نقشه‌ای که بختیار و برخی دیگر از کودتاچیان نظراتی درباره آن داشتند که از سوی طراح اصلی رد شد. از جمله مواردی که گازیوروسکی در گزارش خود به نقل از بنی‌عامری به آن اشاره می‌کند، درخواست بختیار برای انجام یک سلسله عملیات بمب‌گذاری در آستانۀ کودتا بود: «بختیار کوشید بنی‌عامری را مجاب کند مجموعۀ بمب‌گذاری‌های غیرمرگباری را درون ایران انجام دهند تا در سایه آشوب و هرج و مرج بیشتر، راحت‌تر بتوانند کودتا را پیش ببرند. رابط‌های عراقی بختیار او را به چنین کاری ترغیب کرده بودند و او، حتی در پاریس، برای بنی‌عامری قراری با یکی از افسران اطلاعاتی عراق گذاشته بود تا دربارۀ این قضیه حرف بزنند. بنی‌عامری مخالف این فکر بود، با این استدلال که چنین بمب‌گذاری‌هایی دولت ایران را بیشتر گوش به زنگ می‌کند و شاید باعث شود نقشۀ آن‌ها لو برود. سر آخر، بختیار و افسر اطلاعاتی عراقی مجاب شدند و در ارتباط با نوژه، چنین بمب‌گذاری‌هایی انجام نشد.»

 

 

آیت‌الله شریعتمداری پیامی در حمایت از کودتا ضبط کرده بود

 

رهبران نقاب در کنار جذب گروهی ۷۰۰ تا ۸۵۰ نفره از نظامیان و حدود ۴۰۰ نیروی غیرنظامی، تلاش کردند از میان برخی چهره‌های متنفذ سیاسی و مذهبی نیز حامیانی برای خود پیدا کنند. تلاش‌هایی که به گفته برخی کودتاچیان از جمله تیموری، شیبانی و قادسی، به حمایت آیت‌الله سیدکاظم شریعتمداری، مرجع تقلید از کودتا انجامید. گازیوروسکی می‌نویسد: «ظاهراً آیت‌الله شریعتمداری پذیرفت از نقشه پشتیبانی کند و سخنرانی‌ای در حمایت از آن ضبط کرد که قرار بود بعد از پیروزی عملیات از رادیو و تلویزیون پخش شود. احمد مدنی، دریادار بازنشسته‌ای که در دولت بازرگان وزیر دفاع و فرماندار خوزستان بود و در اسفند ۱۳۵۸ به مجلس راه یافته بود هم پذیرفت از نقشه حمایت کند: اگرچه اعتقاد داشت نظام اسلامی هنوز خیلی محبوب‌تر از آن است که بشود سرنگونش کرد. یحیی فیروزی به مسعود رجوی، رهبر مجاهدین خلق که از بستگانش بود، خیلی سربسته از نقشه‌شان گفت، اما گفت‌وگویشان بی‌نتیجه بود.»

 

به نوشتۀ گازیوروسکی، «اوایل تیرماه بود که کمیته مرکزی نقاب به این نتیجه رسید که عملیات را روز ۱۸ تیر اجرا کند، یکی، دو روز قبل از آغاز عملیات، کمیته به نیروهایی نظامی که قرار بود آغازگر عملیات باشند، گفت کی و کجا به همدیگر ملحق شوند. اعضای کمیته توافق کردند که تا پیش از انجام عملیات، هیچ جزئیاتی به دیگر کسانی که درگیر این نقشه بودند، چه در ایران و چه در پاریس بروز ندهند.»

 

 

توطئه‌ای که در نطفه خفه شد

 

گزارش مارک گازیوروسکی ابعاد مختلف توطئه کودتا را با جزییات روایت می‌کند. کودتایی که قرار بود در هفته‌های منتهی به ۱۸ تیر، با «شورش‌های گمراه‌کننده طوایف بختیاری، بویراحمدی‌ها، بلوچ‌ها و قشقایی‌ها» به منظور کشیدن واحدهای سپاه از تهران به بخش‌های دور از مرکز آغاز شود. پس از آن قرار بود در «شب ۱۸ تیر، گروهی حدوداً سیصد نفره از چتربازهای مشغول به خدمت و بازنشسته که در تهران مستقر بودند و سرگرد آذرتاش فرماندهی‌شان می‌کرد، در دسته‌هایی کوچک به سمت محل‌های تعیین‌ شده نزدیک پایگاه هوایی نوژه در همدان بروند. همزمان حدود بیست خلبان نیروی هوایی به سرکردگی سرتیپ محققی و ستوان رکنی، در پارک لاله تهران به همدیگر ملحق می‌شدند و می‌رفتند به سمت نوژه و می‌پیوستند به حدود سی خلبان دیگر که آنجا مستقر بودند. بعد خلبان‌ها مهار جنگنده‌های بمب‌افکن اف۴ و اف۵ موجود نوژه را به دست می‌گرفتند و سحرگاه به مجموعه‌ای از اهداف حمله می‌کردند، از جملۀ آن‌ها خانۀ آیت‌الله خمینی در تهران، مدرسه فیضیه در قم، مقر اصلی دادگاه انقلاب، دفتر نخست‌وزیر، واحد اطلاعات سپاه، دو پایگاه دیگر سپاه در تهران، چند پایگاه کمیته‌ها در تهران و باندهای فرودگاه‌های نیروی هوایی در تهران و چند شهر دیگر....»

 

جز این خلبانان مستقر در همدان، ستاد کودتا گروه کثیری از واحدهای زمینی نیز داشت که مسوول تصرف نقاط حساس شهر بودند: «قرار بود وقتی هواپیما‌ها به تهران رسیدند، یکی‌شان دیوار صوتی را بشکند و از این طریق به یگان‌های زمینی مستقر در آنجا به رهبری سرهنگ ایزدی، علامت دهند که کارشان را شروع کنند. قرار بود گروهی از حدود سیصد تکاور، شامل تکاورهای مشغول به خدمت و بازنشسته ارتش، به سرکردگی دریادار گوهری، مرکز تلویزیون را در تهران تسخیر کنند... گروهی مشابه از بیست تکاور هم قرار بود مرکز رادیو را بگیرند که حفاظت زیادی نداشت. مسوولیت یگان‌های دیگر، دستگیری و نه کشتن همه رهبران برجستۀ انقلاب بود و تسخیر اهدافی کوچکتر مثل تاسیسات مخابراتی و وزارتخانه‌های کلیدی. به محض اینکه این اقدامات شروع می‌شد، یگان‌هایی مسلح از لشکر یکم ارتش می‌رفتند مکان‌هایی استراتژیک را در سرتاسر تهران می‌گرفتند و یگان‌هایی از پادگان جی ارتش هم فرودگاه مهرآباد تهران را می‌گرفتند. این یگان‌ها با کمک یگان‌هایی از شهربانی، جلوی هر نیرویی از سپاه یا کمیته‌ها یا ارتشی‌های وفادار به حکومت می‌ایستادند که ممکن بود در برابر کودتا قد علم کنند و این نیرو‌ها را خلع سلاح می‌کردند. هلیکوپترهایی از پایگاه اصفهان هم در هر نبرد احتمالی، به کمک می‌آمدند. ظاهراً بنی‌عامری هماهنگی‌هایی هم کرده بود تا حدود دویست قصاب و هزار زن، از جنوب تهران به سمت مناطق مرکزی شهر راهپیمایی کنند و شعارهای ضد حکومت بدهند و بکوشند دیگر معترضان ضد حکومت را هم با خود همراه کنند. به یگان‌هایی از ارتش که قرار بود شهر را بگیرند هم دستور داد هر راهپیمایی دیگری را به هم بزنند.»

 

برنامه این بود که «بعد از تسخیر مراکز رادیو و تلویزیون، اعضای شاخه غیرنظامی نقاب آن‌ها را تحویل بگیرند و بیانیه‌هایی پخش کنند که حکومت نظامی اعلام شده است.» پیامی برای لشکر زرهی اهواز و یگان‌هایی از نیروی دریایی برای تصرف «تاسیسات نفت، پایگاه هوایی دزفول» و همچنین یگان‌هایی از ارتش برای تسخیر شهرهای اصفهان، مشهد و زاهدان.

 

 

دولت موقت بختیار و نقاب؛ رویایی که محقق نشد

 

بختیار و یارانش تصور می‌کردند با این نقشه دقیق می‌توان با سرنگونی نظام اسلامی، دولتی موقت به ریاست بختیار و هیات وزیرانی متشکل از اعضای نقاب تشکیل دهند و با تثبیت اوضاع مملکت به برگزاری همه‌پرسی تازه اقدام کنند. هر چند این برنامه روی کاغذ دقیق و حساب‌ شده به نظر می‌آمد ولی در عمل به بن‌بست خورد. با این حال هنوز هم با گذشت ۳۳ سال، چگونگی افشای این توطئه محل مناقشه است.

 

به گزارش «تاریخ ایرانی»، آنچنان که گازیوروسکی روایت کرده است: «شب ۱۸ تیر، چتربازهایی که قرار بود پایگاه هوایی نوژه را بگیرند، با ماشین راه افتادند به سمت محل قرارشان نزدیک پایگاه... حدود ساعت ۱۰ شب، گروهی کوچک از اعضای سپاه همدان نزدیک ورودی پایگاه، ایستی بازرسی برپا کردند و شروع کردند به دستگیری چترباز‌ها. خیلی زود سپاهیانی دیگر از شهر ساوه هم به این اعضای سپاه پیوستند. آن‌ها در طول شب، پنجاه، شصت نفر از چترباز‌ها را دستگیر کردند، از جمله آذرتاش را که قرار بود فرمانده حمله به پایگاه باشد و نیز یک مربی چتربازی را به نام حیدری... اواخر شب، بنی‌عامری که قرار بود از مقر پایگاه نوژه فرمانده کل عملیات باشد، داشت به پایگاه نزدیک می‌شد که چند نفر از چترباز‌ها را دستگیر شده دید. دور زد و وسط توفانی از گلوله، با سرعت دور شد.»

 

ناگفته پیداست با لو رفتن حضور چترباز‌ها در نزدیکی نوژه، باقی مراحل کودتا هم از پیش شکست خورده بود. چنانکه خلبانان مستقر در پارک لاله بی‌آنکه طبق برنامه راهی همدان شوند، به خانه برگشتند، دیوار صوتی هم نشکست و در نتیجه یگان‌های زمینی بعد از مدتی معطلی متفرق شدند و ستوان رکنی که از بسیاری از جزئیات اصلی نقشه با خبر بود بعد از رسیدن به خانه‌اش بازداشت شد.

 

به نوشتۀ گازیوروسکی «بر پایه اطلاعاتی که تعدادی از چترباز‌ها لو داده بودند، رکنی بازجویی و مجبور شد اطلاعات بیشتری در مورد نقشه لو بدهد. در نتیجه این بازجویی‌ها و بازجویی‌های بعدی، نهایتاً ۲۸۴ نفر از کسانی که در ماجرا دست داشتند دستگیر شدند از جمله چتربازانی دیگر، حدود سی خلبان، کسانی دیگر از پرسنل پشتیبان نیروی هوایی، ده، دوازده تن از تکاوران تهران، بیست، سی افسر لشکر زرهی اهواز، یک افسر پایگاه ارتش زاهدان، چندین تن از طوایف بختیاری، بیست، سی نفر غیرنظامی دیگر که نقش‌های جزیی داشتند و همه اعضای شورای نظامی غیر از بنی‌عامری و فرمانده شهربانی... با این حال، بیشتر از ۷۰۰ تا ۷۵۰ نظامی و ۳۰۰ تا ۴۰۰ غیرنظامی دخیل در ماجرا، هیچ‌گاه دستگیر نشدند. فقط چند نفری از دویست تکاور، از جمله دریادار گوهری و یک افسر از لشکر یک تهران، سرهنگ ایزدی و یک افسر از زاهدان دستگیر شدند. هیچ‌یک از افراد پادگان جی تهران، پادگان‌های ارتش در اصفهان و مشهد، شهربانی یا نیروی دریایی که در ماجرا نقش داشتند، دستگیر نشدند. هیچ‌یک از رهبران غیرنظامی «نقاب» نیز دستگیر نشدند. بعضی از خلبان‌ها و چترباز‌ها و تعدادی از کسانی که در اهواز در نقشه دخیل بودند، جان به‌در بردند. ساختار سلولی تفکیک شدۀ «نقاب»، هویت بسیاری از نقش‌آفرینان ماجرا را حفظ کرد و به دیگرانی امکان داد پیش از اینکه بتوانند دستگیرشان کنند، مخفی بشوند.»

 

 

پیروز حقیقی کودتای نوژه که بود؟

 

این چنین کودتای نوژه که توسط گروهی از نیروهای سیاسی ملی‌گرا و نظامیان سکولار طراحی شده بود، لو رفت و بسیاری از عوامل آن دستگیر شدند. اما افشای این توطئه چگونه صورت گرفت؟ رهبران ایران، بعد از شکست این توطئه روایتی خاص از آن ارائه دادند که در سال ۱۳۶۸ در کتابی به همین نام [نوژه] تکرار شد. بر اساس روایت آنان: یکی از خلبان‌های کودتاچی مستقر در تهران به خانه امام جمعه رفت و جزئیاتی کلیدی از عملیات را لو داد. گویا چند ساعت بعد‌تر، یکی از افسران غیرکادری هم که در عملیات نقش داشت، با مراجعه به یکی از کمیته‌های تهران اقدامی مشابه انجام داد. روایتی دیگر که گازیوروسکی به آن اشاره کرده و از خلال تحقیقات کودتاچیان درباره عوامل شکستشان به دست آمده، این است که «دو نفر از اعضای کمیته مرکزی نقاب، اواخر بعدازظهر روز ۱۸ تیر، سرخود و بی‌اجازه به بختیار و یکی از اعضای گروهش در پاریس تلفن کردند و فاش کردند نقشه کی و از کجا شروع می‌شود: اطلاعاتی که کمیته تصمیم گرفته بود پیش از آغاز عملیات به بختیار و گروهش ندهد. آن‌ها معتقدند یکی از مخاطبان این تماس‌ها، اطلاعات را به کسی دیگر داده و بعد هم او، بی‌آنکه مخاطب تماس بداند، آن‌ها را به دولت ایران رسانده و همین منجر به شکست نقشه شده است.» هر کدام از این روایت‌ها درست باشد، در اینکه کودتاچیان شکستی سخت را متحمل شدند، شکی نیست. کمی بعد از لو رفتن این توطئه، رهبر انقلاب اعلام کرد «هر کس در ارتباط با این ماجرا اعلام شده است، باید اعدام شود.» در نتیجه، ۱۴۴ نفر از عاملان ماجرا بعد از محاکمه به اعدام محکوم شدند.

 

در طول دو سال بعد از ناکامی کودتا، رهبران جان‌به‌در برده نقاب به همکاری با بختیار ادامه دادند و از جمله بنی‌عامری، تیموری و شیبانی تلاش‌هایی را برای سازماندهی کودتایی دیگر و جلب حمایت مالی بختیار آغاز کردند که به شکست انجامید. آنان یک به یک از مجموعه جدا شدند و هر یک عملیات‌ها و فعالیت‌هایی ناکام را در جهت سرنگونی نظام به کار بستند که هیچ یک به جایی نرسید.

 

مارک گازیوروسکی، تاریخ‌نگار آمریکایی در جمع‌بندی گزارش خود هرچند اذعان دارد که «نقشۀ نوژه تهدیدی مهم برای نظام اسلامی نوپای ایران بود» اما معتقد است حتی «اگر در شب ۱۸ تیر روند نقشه نوژه متوقف نشده بود و فردای آن روز، خلبان‌ها و نیروی زمینی دخیل در نقشه هم به اهداف برنامه‌ریزی‌شده خود می‌رسیدند، باز با مقاومتی حسابی و چشمگیر از سوی یگان‌های نظامی وفادار به حکومت و نیروهای سپاه و کمیته‌ها مواجه می‌شدند که نه تنها عمیقا سرسپرده نظام اسلامی بودند بلکه در جنگ چریکی شهری هم بی‌‌‌نهایت مهارت داشتند. او همر‌استا شدن نیروهای سکولار را از دیگر نکات مهم در جریان کودتای نوژه می‌داند. ملی‌گرایانی که در سال ۱۳۳۲ دولت مورد حمایتشان توسط گروهی از ارتشیان سرنگون شده بود، در جریان کودتای نوژه با دشمن سال‌های پیش خود یعنی ارتشیان سکولار هم‌پیمان شدند و این اتفاقی بود که تنها در آن مقطع و با هدفی مشترک یعنی پس زدن انقلابیون مسلمان امکان داشت.» تصفیه گسترده در ارتش و تضعیف موقعیت اسلام‌گرایان میانه‌رو از جمله دیگر تبعات کودتای نوژه بود که تاریخ‌نگار آمریکایی این چنین از آن یاد می‌کند که همان قدر که «نقشه نوژه تهدیدی جدی و مهم برای نظام اسلامی بود، شکست نقشه بسیار به سود انقلابیون حاکم تمام شد و مخالفان آن‌ها را تضعیف کرد. مخالفان میانه‌روی نظام اسلامی، بعد از نوژه، دیگر عملاً هیچ‌گاه نتوانستند تاثیری جدید داشته باشند.»

 

بزرگترین پیروز این کودتا را اما نه در میان نیروهای سیاسی داخلی که باید خارج از مرز‌ها و در همسایگی غربی ایران جست‌وجو کرد. رژیم صدام حسین با حمایت از شاپور بختیار در جریان کودتای نوژه یک بازی برد- برد را آغاز کرد. اگر نوژه به نتیجه می‌رسید، عراق با کشوری از هم گسیخته و متشتت روبه‌رو بود که بسیار ساده‌تر می‌توانست از آن با عنوان هدفی مناسب برای حمله بهره ببرد. اما شکست کودتا هم برای صدام شکستی در برنداشت زیرا آنچنان که گازیوروسکی به خوبی تحلیل کرده است «دستگیری‌ها و اعدام‌ها و تصفیه‌های متعاقب کودتا، توان و روحیه نیروهای مسلح ایران را در آستانۀ حمله شهریور ۱۳۵۹ عراق تحلیل برد... نیروی هوایی ایران و لشکر اهواز برای دفاع از ایران در برابر حمله عراق حیاتی بودند: اما در چند هفته نخست نبرد، تقریبا نقشی نداشتند و همین به عراق امکان داد در خاک ایران پیشروی کند. اگر اجبار حکومت به دستگیری‌ها و اعدام‌ها و تصفیه متعاقب نوژه نبود، ایران قطعاً می‌توانست زود‌تر و موثر‌تر جلوی حمله عراق را بگیرد...»

 

بر اساس تحلیل تاریخ‌نگار آمریکایی «عراق و رهبر آن صدام حسین» را می‌توان «بزرگترین پیروز ماجرای نوژه» قلمداد کرد. به عقیده گازیوروسکی، با توجه به حمله بعدی عراق به کویت که تنها برای دستیابی به منابع نفتی آن کشور بود، اگر این تحلیل را بپذیریم که «عراق حتی در صورت موفقیت نقشۀ نوژه نیز عزم داشته به ایران حمله کند، پس فقط می‌توانیم نتیجه بگیریم بختیار در طلب حمایت از عراق بسیار خام و ساده‌لوحانه عمل کرده است... حقیقت این است که اگر طرح نوژه پیش‌تر از این رفته و به جایی رسیده بود، حمله شهریور ۱۳۵۹ عراق، برای ایران احتمالا بسیار ویرانگر می‌بود، نه آنچنان که در واقعیت اتفاق افتاد.»


در ادامه تصویر برگه های بازجویی برخی از عوامل کودتا ( همانند مرزبان و مهدیون) را مشاهده می نمائید.



اسناد کودتای نوژه


اسناد کودتای نوژه



اسناد کودتای نوژه


اسناد کودتای نوژه

پوستر مستند داستان ناتمام یک حزب

فروش مستند داستان ناتمام یک حزب پیرامون حزب جمهوری اسلامی ایران ، شهید بهشتی ، واقعه هفتم تیر و بازخوانی بیش از 9 سال فعالیت های حزب جمهوری اسلامی آغاز شد.

علاقمندان می توانند با کلیک بر روی این لینک این مستند را به صورت اینترنتی و به مبلغ 2500 تومان خریداری نمایند.

در این مستند با افرادی همانند جواد منصوری، علیرضا بهشتی، حجت الاسلام حسین ابراهیمی ، فرشاد مومنی، حمید رضا ترقی، حجت الاسلام مجتبی همدانی،دکتر عبدالله جاسبی مصاحبه شده است و از تصاویر سالهای دور حزب جمهوری اسلامی نیز استفاده شده است.


این مستند از سال 1392 تا 1394 مراحل ساخت را پشت سر گذاشته است و در 9 تیر ماه امسال در مجتمع شهدای سرچشمه از آن رونمایی شده است.


برای کسب اطلاعات بیشتر با شماره 09212037845 تماس حاصل نمائید.

مستند داستان ناتمام یک حزب

پنجشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۲۱ ق.ظ


پوستر مستند داستان ناتمام یک حزب

برای دیدن تیزر مستند می توانید اینجا را کلیک نمائید.



به امید خدا تا چند روز آینده از مستند "داستان ناتمام یک حزب" که بازخوانی بیش از 9 سال فعالیت های حزب جمهوری اسلامی از بهمن ماه 1357 تا خرداد ماه 1366 می باشد رو نمایی می شود.

از مهر ماه 1392 تا خرداد ماه 1394 درگیر مراحل مختلف ساخت این مستند بودم و امیدوارم کار خوب و قابل قبولی شده باشد و بازخوانی خوبی از تاریخ 10 سال ابتدایی انقلاب اسلامی مردم ایران باشد.


حزبی برای دوران گذار!

پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۵۳ ب.ظ

این مقاله در پرونده ویژه حزب جمهوری اسلامی در نشریه پنجره شماره 230 منتشر شده است.


29 بهمن ماه 1357 حزبی اعلام موجودیت کرد که نام و آوازه آن تا سالهای سال بعد از آن تاریخ ماندگار شد و سالهای حساس پس از پیروزی انقلاب با نام آن حزب گره خورد،"حزب جمهوری اسلامی ایران"!

30 بهمن ماه 1357 روزنامه های کیهان و اطلاعات خبر از تشکیل حزبی دادند که به واسطه 5 روحانی مشهور و انقلابی آن زمان یعنی آیت الله سید محمد حسینی بهشتی،آیت الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی،آیت الله سید علی خامنه ای،آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی و حجت الاسلام و المسلمین محمد جواد باهنر پایه گذاری شده بود و این روحانیون عنوان هیات موسس حزب را به خود اختصاص دادند.

روزنامه های کیهان و اطلاعات سپس بیانیه اعلام موجودیت حزب را که توسط اعضای هیات موسس صادر شده بود منتشر نمودند:

"اکنون انقلاب بزرگ اسلامی ایران که شرق و غرب، ناباورانه بدان می‌نگریست، در میان آتش و خون به نخستین پیروزی خود رسیده است. جمهوری اسلامی- این رویای شوق‌انگیز و دلنشین ملت که در عین حال برای دشمنان وی خوابی آشفته و دلهره‌انگیز بود- در آستانه تحقق است. زنجیرهای گران استبداد که در طول روزگاران دراز بر دست و پای این ملت پیچیده شده بود یکی پس از دیگری می‌گسلد و جهاد انقلابی خلق مسلمان که هیچگاه از سوی دشمنانش جدی گرفته نمی‌شد در برابر دیدگان حیرت‌زده همه ناظران، لحظه به لحظه بارور‌تر می‌شود. سخت‌کوشی‌ها و فداکاری‌ها، همبستگی‌ها و فرمان‌پذیری‌ها، رهبری پیامبرگونه و رهروی مؤمنانه، معجزه خود را که‌‌ همان خاصیت «انسان مسلمان بودن» است، نشان می‌دهد. ما اکنون در برابر دستاوردی وصف‌ناپذیر قرار داریم. مهم‌ترین و فوری‌ترین مساله آن است که آن را چگونه پاسداری کنیم؟...

گام‌های نخستین را برداشته‌ایم، حصار بزرگ را شکسته‌ایم، اکنون نوبت آن فرا رسیده است که دومین و دشوار‌ترین بخش مبارزه خود را آغاز کنیم: مبارزه با ضدانقلاب، مبارزه با توطئه‌ها، حراست از پایگاه‌های گشوده شده و گشودن پایگاه‌های فتح‌نشده، زنده نگاه‌ داشتن امید و اطمینان در مردمی که پس از دورانی طولانی، طعم پیروزی را می‌چشند، تداوم بخشیدن به حرکت، حرکت به سوی جامعه توحیدی، جامعه‌ای آباد و آزاد که در آن، خودکامگی و ستم، تبعیض و استضعاف و استعبداد نیست، و انسان به درستی و فقط «بنده خدا» است.

در صد سال اخیر، ملت مسلمان ایران قهرمانی‌هایی داشته است و پیروزی‌هایی، همه در پرتو روح انقلابی اسلام.. و نیز شکست‌ها و ناکامی‌هایی، و همه بر اثر غفلت‌ها و آسان‌گیری‌ها. این تجربه‌ای است که ما باید از آن درس بیاموزیم. ره‌آورد انقلاب کنونی ما، این پیروزی بزرگ، در معرض تهدید‌‌ همان خطرهایی است که در گذشته محصول کوشش‌ها، فداکاری‌ها، خون‌ها و خشم‌های ما را به غارت برده است.

جنبش و پیروزی کنونی ایران پدیده‌ای کم‌نظیر و کم‌سابقه است، آن را با هیچ یک از مبارزات گذشته این ملت نمی‌توان مقایسه کرد، واقعه عظیمی است که در قالب تحلیل‌های فلسفی و سیاسی رایج پیش ساخته نمی‌گنجد. در این همه جای تردید نیست. لیکن به همین نسبت، به هدر رفتن دستاوردهای آن نیز خسارت‌آمیز‌تر و کمرشکن‌تر خواهد بود. این دغدغه باید ما را به کار و تلاشی پیگیر و سکون‌ناپذیر دعوت کند و از هر آسایش غفلت‌آمیزی مانع گردد. سرنوشت ما، سرنوشت همه ملت‌های مستضعف این منطقه از جهان را رقم خواهد زد. ما اکنون در برابر همه این ملت‌ها ملتزم و مکلفیم. اگر ضد انقلاب بتواند دستاوردی را که با تلاش و جهادی توان‌فرسا بدست آورده‌ایم ضایع کند و اگر توطئه‌ها بتوانند پایگاه‌های گشوده شده را از دست ملت بازستانند، تنها ما نیستیم که در آتش غفلت و شکست خود خواهیم سوخت.

تجربه جنبش‌های صد سال اخیر ایران باید همه را قانع کرده باشد که ما همواره ضربه بزرگ را از سوی فقدان یک تشکیلات نیرومند و همه‌گیر خورده‌ایم. در نهضت مشروطیت - که می‌توانست لحظه مناسبی باشد برای ولادت جدید ملت ایران- و نیز در جنبش مسلحانه جنگل که یکی از اصیل‌ترین حرکت‌های انقلابی-نظامی تاریخی اخیر ماست، همین نقیصه بزرگ بود که به نیروهای ضدانقلاب و توطئه‌گر، و جریان‌های وابسته و غیر اصیل، امکان رخنه کردن و منهدم ساختن انقلاب را داد و دستاوردهای ارزشمند آن را به نابودی کشانید. نیروهای استبدادی و استعماری و نیز همه عناصری که به هر تقدیر همچون سرانگشت پلیدی در خدمت آن نیرو‌ها قرار گرفته‌اند، همواره از همین نقطه ضعف بهره برده و ضربات خود را فرود آورده‌اند.

ایجاد تشکیلاتی نیرومند و سامان دادن به نیروهای فعال و ایجاد انسجام و انضباطی آهنین است که می‌تواند حرکت انقلابی ملت را به درستی تداوم بخشد و جنبش را از خطر انهدام و دستاوردهای آن را از خطر غارت دشمن مصون بدارد. روزی که گردونه همیشه پوینده مبارزه ملت در خط یک تشکیلات و سازماندهی درست و استوار بیفتد، دیگر اطمینان باید داشت که جرثومه‌های ضد انقلاب نمی‌توانند به آن نزدیک شوند و آن را تهدید کنند.

ما این واقعیت انکارناپذیر را مدت‌هاست با همه وجود لمس می‌کنیم. سامان دادن به نیروهای پراکنده جنبش را فریضه‌ای بزرگ و اسلامی می‌دانیم. اگر در طول چند سال گذشته، رخدادهای لحظه به لحظه و مسوولیت‌های فوری و فوتی، امکان یک اقدام گسترده را در این زمینه به ما نداده است، امروز ما هیچ مسوولیت و تکلیفی را برای خود از این فوری‌تر و فوتی‌تر نمی‌دانیم. مانند همه ناظران منصف، معتقدیم که مردم مسلمان در این انقلاب نیز مانند انقلاب‌های گذشته، نیروی اصلی و عمده انقلاب ایرانند، و باور اسلامی و احساس تکلیف الهی، عمده‌ترین و اصلی‌ترین انگیزه آن... با این تشخیص و این تحلیل، تاسیس «حزب جمهوری اسلامی» را در جهت هدف‌های اعلام شده از سوی رهبر جنبش، امام خمینی، اعلام می‌کنیم و همه کسانی را که در این باور و این انگیزه و این هدف‌ها با ما شریک‌اند، به همکاری فرا می‌خوانیم."

 

سخنرانی شهید بهشتی در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در حضور عبدالسلام جلود نخست وزیر وقت لیبی، سال 1358

 

چند روز پس از صدور این بیانیه عضو گیری رسمی حزب جمهوری اسلامی آغاز شد و طبق آماری که بعدها منتشر شد بیش از 2 میلیون نفر برگه عضویت در حزب جمهوری اسلامی را پر کردند.استقبالی که تا آن زمان و حتی تا به امروز بی سابقه بوده است!

با فرارسیدن بهار 1358 و زمزمه های تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی که وظیفه تدوین قانون اساسی جدید را بر عهده داشت، حزب جمهوری اسلامی دست به اقدامات گسترده ای زد تا بتواند اکثریت اعضای مجلس خبرگان قانون اساسی را به خود اختصاص دهد و با اعلام نتیجه انتخابات بیش از 60 کرسی از مجلس خبرگان قانون اساسی به اعضای حزب جمهوری اسلامی اختصاص پیدا کرد.(بیش از 80 درصد کرسی های مجلس).

در روند تدوین قانون اساسی نیز اعضای حزب جمهوری اسلامی نقش تعیین کننده ای را در تدوین این قانون اساسی ایفا کردند،رئیس مجلس(آیت الله حسینعلی منتظری، از روحانیون سرشناسی بود که همواره حزب را تائید می کرد و از اعضای آن به نیکی نام می برد و اختصاص وجوهات شرعی به آن را جایز می دانست)،نایب رئیس مجلس(آیت الله سید محمد حسینی بهشتی دبیر کل حزب جمهوری اسلامی بود) و از اعضای هیات رئیسه افرادی همانند سید حسن آیت از اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شمار می رفتند.از اعضای عادی مجلس نیز بسیاری از روحانیون و غیر روحانیون بودند که یا عضو رسمی حزب به شمار می رفتند و یا حزب از آنها حمایت کرده بود تا بتوانند به مجلس خبرگان قانون اساسی راه پیدا کنند.روحانیونی همانند آیات عظام:صافی گلپایگانی،مکارم شیرازی،طاهری اصفهانی،سبحانی،جوادی آملی،موسوی اردبیلی،محمد جواد باهنر و حتی غیر روحانیونی همانند سید علی اکبر پرورش و ...  که همگی به واسطه حمایت حزب جمهوری اسلامی توانسته بودند به خبرگان قانون اساسی راه پیدا کنند.

قدرت حزب جمهوری اسلامی در آن روزها مخالفین حزب را وسوسه نمود تا هرچه بیشتر بتوانند از قدرت حزب کاسته و حزب را از گردونه سیاست ایران خارج کنند.با فرا رسیدن انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری اختلافات مابین حزب جمهوری اسلامی و جامعه روحانیت مبارز تهران به اوج خود میرسد و جامعه روحانیت مبارز تمام قد از کاندیداتوری سید ابوالحسن بنی صدر(فرزند آیت الله سید نصرالله بنی صدر روحانی مشهور و فقید اهل همدان) حمایت می کند.حزب نیز از کاندیداتوری جلال الدین فارسی که سخنور مشهور و انقلابی آن روزهای کشور بود حمایت کرد اما در روزهای بعد،شیخ علی تهرانی از مخالفین سرسخت حزب با پیش کشیدن بحث غیر ایرانی الاصل بودن جلال الدین فارسی ضربه سختی را به حزب جمهوری اسلامی وارد می کند.با پیش کشیده شدن این بحث امام(ره) نیز دستور بررسی این موضوع را می دهند و با اثبات غیر ایرانی الاصل بودن جلال الدین فارسی وی مجبور می شود از صحنه انتخابات کناره گیری کند.حسن حبیبی تلویحا به جای فارسی کندیدای حزب می شود اما با پیروزی ابوالحسن بنی صدر با بیش از 11 میلیون رای ضربه سخت دیگری به حزب جمهوری اسلامی وارد می شود.

 


خبر تشکیل ائتلاف بزرگ برای مجلس شورای ملی (شورای اسلامی دوره اول) که توسط حزب جمهوری اسلامی به اجرا در می آید.

سران حزب تصمیم میگیرند به فکر انتخابات مجلس شورای ملی(که بعدترها نام شورای اسلامی را میگیرد)باشند تا لااقل کمی از شکست در مقابل بنی صدر بکاهند.در آخرین روزهای منتهی به انتخابات ائتلاف بزرگی شکل میگیرد که اکثر نیروهای خط امامی نیز در آن حضور دارند از نیروهای سازمان مجاهدین انقلاب گرفته تا نیروهای نزدیک به نهضت آزادی تا بلکه حزب بتواند از شکست دیگری در مقابل نیروهای نزدیک به بنی صدر جلوگیری نماید.با اعلام نتایج قطعی انتخابات در اردیبهشت ماه 1359 (به دلیل دو دور برگزاری انتخابات یکبار در اواخر سال 1358 و بار دیگر در اردیبهشت ماه 1359)حزب می تواند اکثر کرسی های مجلس شورای ملی پس از انقلاب را فتح کند.

با تشکیل رسمی مجلس و پس از ادای سوگند ریاست جمهوری، آرام آرام نهادهای رسمی نظام سیاسی جدید در ایران شکل میگیرد.اما از ناهماهنگی و برخوردهای سرد دو رئیس قوه(آیت الله بهشتی و بنی صدر) در همان روز ادای سوگند ریاست جمهوری در مجلس،مشخص است که دعوای میان بنی صدر و موسسین حزب جمهوری اسلامی در ماه های آینده بیش از پیش اوج میگیرد.با فرا رسیدن تابستان 1359 درگیری های لفظی میان رئیس جمهور وقت و اعضای حزب اوج میگیرد.بنی صدر برای مخالفت بیشتر با حزب جمهوری اسلامی پیشنهاد نخست وزیری سید احمد خمینی(فرزند امام(ره)) را مطرح می کند که با واکنش منفی امام مواجه میشود.همگان می دانند که فرزند رهبری انقلاب در آن روزها نگاه مثبتی به حزب جمهوری اسلامی نداشت و اینکار بنی صدر را دهن کجی به حزب جمهوری اسلامی قلمداد می کنند.پس از گزینه اول بنی صدر که منتفی اعلام می شود نام مصطفی میر سلیم دوست دوران تحصیل بنی صدر در فرانسه مطرح می شود.روزنامه انقلاب اسلامی(وابسته به بنی صدر) تیتری می زند با عنوان "به احتمال زیاد میر سلیم به عنوان نخست وزیر معرفی می شود."اما سر انجام میر سلیم نیز نمی تواند عنوان نخست وزیری جمهوری اسلامی ایران را کسب کند و پس از فراز و فرودهای فراوان سرانجام محمد علی رجایی(وزیر آموزش و پرورش دولت موقت) عنوان نخست وزیری بنی صدر را میگیرد.بنی صدر در همان روزهای پس از انتخاب رجایی حملات به وی را آغاز میکند و در حکم نخست وزیری رجایی عبارات معناداری را به کار میبرد که نشان از عدم رضایت بنی صدر به نخست وزیری رجایی را دارد.17 شهریور ماه 1359 همزمان با فرارسیدن دومین سالگرد جمعه سیاه(17 شهریور 1357) بنی صدر سخنرانی جنجالی را در میدان شهدا انجام می دهد که غیر مستقیم نخست وزیر جدید(محمد علی رجایی)که از رابطه نزدیکی با حزب جمهوری اسلامی برخوردار است را مورد حمله قرار می دهد.همگان می دانند که منظور بنی صدر از افشاگری و باز کردن مشت دست فردی که او در سخنرانی اشاره کرده است محمد علی رجایی است.کمتر از 2 هفته بعد از این سخنرانی عراق به ایران حمله می کند و رسما جنگ تحمیلی به ایران آغاز می شود.کابینه محمد علی رجایی هنوز تکمیل نشده است و بنی صدر به برخی از وزرای پیشنهادی رجایی انتقادات اساسی دارد.کشور نیز درگیر جنگ می شود و حزب جمهوری اسلامی بنی صدر را متهم می کند که تدابیر لازم را برای حمله احتمالی عراق به ایران در ماه های پیش در نظر نگرفته بود.روزنامه انقلاب اسلامی وابسته به بنی صدر نیز برخی از روحانیون سرشناس حزب جمهوری اسلامی همانند آیت الله خامنه ای را متهم به دخالت منفی در امور جنگ و کارشکنی می کند و خواستار محاکمه ایشان می شود!آیت الله خامنه ای در نماز جمعه همان هفته تهران حمله سختی به این مطلب روزنامه انقلاب اسلامی وابسته به بنی صدر می کند و بنی صدر و حامیان او را وقیح و خائن خطاب می کند.

سران حزب جمهوری اسلامی از همان روزهای نخست پیروزی بنی صدر با وی اختلافات گسترده ای پیدا کردند.

 

اختلافات میان بنی صدر و حزب جمهوری اسلامی هر روز بیش از پیش اوج میگیرد تا سرانجام در 14 اسفند ماه 1359 و در مراسم سالگرد فوت دکتر محمد مصدق در دانشگاه تهران جمعیت حاضر در سخنرانی بنی صدر یکصدا بر علیه حزب جمهوری اسلامی و دبیر کل وقت آن شعار می دهند.التهابات در کشور بیش از پیش اوج میگیرد.کشور درگیر جنگ با یک کشور خارجی و درگیری های داخلی است.با فرارسیدن بهار سال 1360 اکثر کارشناسان سیاسی پیش بینی می کنند تا پایان بهار آن سال اتفاقات سرنوشت سازی در کشور رخ خواهد داد و یکی از دو طرف دعوای سیاسی در کشور دگیر در در رای امور قرار نخواهد داشت. 20 خرداد 1360 امام خمینی(ره) در حکمی بنی صدر را از فرماندهی کل قوا عزل می کنند و این چراغ سبزی است تا مجلس بتواند رئیس جمهور وقت را عزل نماید.29 خرداد 60 عزل بنی صدر کلید می خورد و فردای آن روز بنی صدر عزل شده اعلام می شود.درگیری های میان طرفداران بنی صدر(سازمان مجاهدین خلق) و مخالفین وی در تهران آغاز می شود و رنگ و بوی قیام مسلحانه به خود میگیرد و1 هفته پس از این درگیری ها آیت الله سید علی خامنه ای در 6 تیر ماه 1360 در مسجد جامع ابوذر تهران ترور می شود.فردای آن روز در 7 تیر ماه 1360 بمبی در دفتر حزب جمهوری اسلامی منفجر می شود و بیش از 70 نفر از اعضای حزب جمهوری اسلامی از جمله دبیر کل وقت حزب(آیت الله بهشتی)به شهادت می رسند.

التهابات در کشور بیش از پیش اوج میگیرد.2 مرداد 60 انتخابات ریاست جمهوری زودتر از موعد برگزار می شود و محمد علی رجایی به عنوان دومین رئیس جمهور برگزیده می شود و محمد جواد باهنر را به عنوان نخست وزیر خود انتخاب می کند.7 مرداد خبر فرار بنی صدر به همراه مسعود رجوی به فرانسه منتشر می شود.کابینه پیشنهادی باهنر به دلیل شرایط خاص و فوق العاده کشور به صورت یکجا در معرض رای اعتماد مجلس قرار میگیرد و رای اعتماد کسب می کند.14 مرداد 60 سید حسن آیت عضو جنجالی و دبیر سیاسی حزب جمهوری اسلامی در مقابل منزلش در محله نارمک تهران ترور می شود و به شهادت می رسد. پس از 37 روز از انتخاب محمد علی رجایی به عنوان رئیس جمهور بمبی در دفتر نخست وزیری منفجر می شود و رجایی به همراه دبیر کل وقت حزب جمهوری اسلامی (محمد جواد باهنر)به شهادت می رسند.

کابینه اضطراری به نخست وزیری آیت الله مهدوی کنی تشکیل می شود تا زمان انتخابات ریاست جمهوری مجدد بتواند امور کشور را در دست داشته باشد.مهر ماه 60 مجددا انتخابات ریاست جمهوری برگزار می شود و آیت الله سید علی خامنه ای به عنوان سومین رئیس جمهور اسلامی ایران انتخاب می شود.

 

ولایتی از اعضای حزب جمهوری به عنوان نخست وزیر پیشنهادی به مجلس معرفی می شود اما نمی تواند رای تمایل مجلس را کسب کند.

اواخر مهر ماه 60 آیت الله خامنه ای،دکتر علی اکبر ولایتی از اعضای حزب جمهوری اسلامی و رئیس صنف پزشکان حزب را به عنوان گزینه نخست وزیر پیشنهادی به مجلس معرفی می کنند اما ولایتی رای تمایل کسب نمی کند.پیش بینی ها در مورد معرفی علی اکبر پرورش و سید محمد غرضی نیز به همین گونه است تا سرانجام آیت الله خامنه ای به پیشنهاد برخی از اعضای نهضت آزادی،میر حسین موسوی وزیر امورخارجه دولت محمد جواد باهنر و مهدوی کنی را به عنوان گزینه پیشنهادی به مجلس معرفی می کند و موسوی می تواند رای تمایل مجلس را کسب کند.آیت الله خامنه ای نیز با اصرار آیت الله هاشمی رفسنجانی و شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی سمت دبیر کلی حزب را میپذیرند و به عنوان سومین دبیر کل حزب جمهوری اسلامی نیز برگزیده می شوند.با پایان سال 60 کشور رو به آرامش می رود و حزب جمهوری اسلامی نیز با در اختیار گرفتن تمام مناصب اجرایی کشور از طرف مخالفین خود متهم به انحصار گرایی می شود.سال 1362 اختلافات در حزب و در کابینه اوج میگیرد.7 نفر از وزرای دولت با نخست وزیر وقت(میر حسین موسوی)دچار اختلافات نظری فراوانی می شوند و سر انجام دو نفر از آنان(احمد توکلی،حبیب الله عسگراولادی)استعفا می دهند.7 وزیر معترض در نامه ای خطاب به حضرت امام(ره) بیان می دارند که "عده ای خواهان مردمی شدن دولت هستند و در مقابل عده ای دیگر خواهان دولتی شدن مردم هستند"!و این نشان از دیدگاه های متضاد اقتصادی در دولتی دارد که نصف اعضای آن به همراه نخست وزیر از اعضای حزب جمهوری اسلامی هستند.اختلافات از حزب حالا به بدنه دولت نیز کشیده شده است.اردیبهشت ماه 62 اولین کنگره حزب جمهوری اسلامی برگزار می شود و با برگزاری انتخابات اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی برای دوره جدید انتخاب می شوند.آذر ماه سال 1363 نامه ای توسط 5 نفر از اعضای شاخص جناح چپ حزب که دیدگاه های متفاوتی در مسائل اقتصادی و ایدئولوژیکی با جناح راست و دبیر کل وقت حزب دارند خطاب به آیت الله خامنه ای منتشر می شود و به شرح اختلاف نظرات خود می پردازند.این نامه امضای میر حسین موسوی،مسیح مهاجری،جواد اژه ای،محمد رضا بهشتی و ابوالقاسم سرحدی زاده را در پای خود دارد که بیان می کنند با ادامه روندی که حزب پس از 7 تیر 1360 در پیش گرفته است نمی توانند در کنگره دوم حزب شرکت کنند و اختلافات در حزب را عمیق تر از آن می دانند که بتوانند از آن به سادگی عبور کنند.

سال 1364 از راه میرسد و کنگره دوم حزب نیز برگزار می شود اما به دلیل اختلافات  میان جناح راست و چپ حزب ترکیب اعضای شورای مرکزی حزب همانند شورای اول باقی می ماند و تغییری نمی کند.آیت الله هاشمی رفسنجانی نیز که به دلیل اختلافات میان جناح راست و چپ حزب حاضر به شرکت در کنگره دوم نبوده است به اصرار آیت الله خامنه ای در این کنگره حضور پیدا می کند تا شکاف در حزب بیش از پیش گسترده نشود.

 

اختلافات برای دوره دوم نخست وزیری موسوی چنان گسترده است که 99 نفر از نمایندگان مجلس با وی مخالفت می کنند و تاریخی ترین وقایع مجلس دوم در همان ایام رقم می خورد.از مطرح ترین مخالفین موسوی در آن ایام آیت الله آذری قمی و حسن روحانی در مجلس دوم بوده اند.


انتخابات دوره چهارم ریاست جمهوری در مرداد 1364 برگزار می شود و این اولین دوره ریاست جمهوری پس از پیروزی انقلاب است که به صورت کامل و بدون حاشیه به پایان می رسد.در این دور نیز آیت الله خامنه ای به ریاست جمهوری برگزیده می شوند و شرط خود برای دوره دوم را عدم معرفی مهندس میر حسین موسوی به عنوان نخست وزیر اعلام می کنند.اختلافات در همین باره در حزب و مجلس بالا میگیرد و سپس با توصیه امام(ره) میر حسین موسوی مجددا به عنوان نخست وزیر برگزیده می شود.

حالا با گذشت بیش از 7 سال از تاسیس حزب اختلافات بیشتر از هر زمان دیگری در حزب نمود دارد.با شروع سال 1365 بسیاری از اعضای حزب جمهوری اسلامی که عضو بسیج می باشند به دستور حضرت امام در منع عضویت اعضای بسیج در حزب از حزب جمهوری اسلامی استعفا می دهند و خارج می شوند این روند در مورد ائمه جمعه سراسر کشور نیز صورت میگیرد و حزب جمهوری اسلامی بیش از پیش شاهد ریزش نیروها در میان اعضای خود است.تنها 2 امام جمعه در کشور از این دستور حضرت امام مستثنی می شوند.آیت الله سید علی خامنه ای و آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی که هر دو نیز از اعضای هیات موسس حزب به شمار می روند.

با آغاز سال 66 زمزمه ها در مورد توقف فعالیت های حزب به گوش میرسد.سرانجام در خرداد سال 66 از طرف آیت الله خامنه ای و آیت الله هاشمی رفسنجانی نامه ای خطاب به حضرت امام در مورد فعالیت های حزب نوشته می شود و در 11 خرداد 66 امام خمینی(ره) در جوابی به این نامه خواستار توقف فعالیت های حزب جمهوری اسلامی می شوند و به این نحو حزب جمهوری اسلامی پس از 9 سال فعالیت به کار خود پایان می دهد.هر چند فعالیت های حزب جمهوری اسلامی در خرداد 66 متوقف شد اما شاید به قول مریم بهروزی از اعضای شناخته شده جناح راست حزب، تفکر حزب جمهوری اسلامی متوقف نشد و سالهای سال بعد از سال 66 این تفکر در کشور نمود بارزی را داشت.

مذاکره آمریکایی ها با شهید بهشتی!

چهارشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۵۲ ب.ظ

مذاکرات شهید بهشتی


این مقاله در شماره 230 هفته نامه پنجره به مناسبت ویژه نامه سی و ششمین سالگرد تاسیس حزب جمهوری اسلامی منتشر شد.


بنا‌ بر یک گزارش فوق سری وزارت خارجه آمریکا که اخیرا از حالت طبقه‌بندی خارج شده و محتوایش برای اولین بار در بی‌بی‌سی فارسی منتشر شده، در اواخر دی ۱۳۵۸ (ژانویه ۱۹۸۰)، زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی جیمی کار‌تر، رئیس جمهوری آمریکا، از دولت الجزایر می‌خواهد که به عنوان رابط برای تماس با آیت‌الله بهشتی به واشنگتن کمک کند.

حدود دو ماه از اشغال سفارت آمریکا در تهران توسط «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» می‌گذشت و کار‌تر سخت در تلاش بود که برای خروج از بحران و آزادی گروگان‌ها راهی پیدا کند. حالا معلوم شده یکی از راه‌هایی که به ذهن مشاور امنیت ملی او خطور کرده، مذاکره مستقیم با شاگرد پرنفوذ امام خمینی(ره)، سید محمد بهشتی بوده است.

بهشتی در آن روزهای مرد قدرتمند حزب جمهوری اسلامی بود که از طرف نیروهای مخالف انقلاب به عنوان نفر دوم جمهوری اسلامی یاران معرفی می شد.

 

آمریکا برای نزدیک شدن به آقای بهشتی - که برخلاف روحانیان دیگر سابقه زندگی در آلمان را داشت و زبان انگلیسی را هم دست و پا شکسته صحبت می‌کرد - دلایل خودش را داشت. یک روز بعد از گروگانگیری، سیا در گزارش خود به کاخ سفید درباره بهشتی نوشته بود: «مقامات آمریکایی که او را از نزدیک دیده‌اند می‌گویند از اعتماد به نفس بسیار بالایی برخوردار است. او (بهشتی) در برابر گروه‌های سیاسی مذاکره‌کننده سرسختی بوده ولی در مقایسه با خمینی بیشتر‍ حاضر به مصالحه است.» چنین ارزیابی‌هایی بود که باعث شد شخصی مانند برژینسکی - که در ایران به خصومت شدید با انقلاب شهرت یافته بود - از دولت الجزایر برای ایجاد کانالی محرمانه به محمد بهشتی کمک بخواهد.درخواست برژینسکی را الریک هاینس، سفیر وقت آمریکا در الجزایر روز ۲۳ دی ۱۳۵۸ (۱۳ ژانویه ۱۹۸۰) با محمد صدیق بن یحیی، وزیر خارجه الجزایر مطرح کرد ولی از وی جواب رد گرفت. هاینس سال‌هاست که بازنشسته شده است و در ایالت فلوریدا زندگی می‌کند. او می‌گوید مقامات الجزایری «ابدا نمی‌خواستند دست به اقدامی بزنند که اعتبارشان نزد رژیم جدید خدشه‌دار شود

در اسناد جدیدی که وزارت خارجه آمریکا منتشر کرده است به وضوح تلاش مقامات آمریکایی برای مذاکره با دبیر کل حزب جمهوری اسلامی به چشم می خورد و او را فردی پر نفوذ در فضای سیاسی جدید ایران معرفی می کنند.

در همان ایام برخی از مخالفین حزب جمهوری اسلامی و به خصوص دبیر کل وقت آن شایعاتی را درباره مذاکرات پشت پرده آیت الله بهشتی با مقامات آمریکایی در جامعه منتشر می کنند.جنبش ملی مجاهدین که چند ماه بعد نام سازمان مجاهدین خلق را برای خود انتخاب می کند در کنار ابراهیم یزدی از اعضای سرشناس نهضت آزادی این شبهات را مطرح می کنند اما سال ها بعد و با ترور آیت الله بهشتی این سخنان نیز فراموش می شود.

این روزها و با شروع مذاکرات هسته ای ایران با گروه 5+1 باز تاریخچه مذاکرات ایران و آمریکا مورد توجه قرار میگیرد اما این بار با یک تفاوت و آن اینکه این بار در اسناد آمریکا مشخص می شود مذاکرات نه تنها رسمی نبوده است بلکه با واسطه هایی از طرف آمریکایی انجام می شده است و در نهایت نتیجه مطلوبی هم برای طرف آمریکایی نداشته است.مذاکره آیت الله بهشتی دبیر کل وقت حزب جمهوری اسلامی پس از گروگانگیری کارمندان سفارت آمریکا بیشتر رنگ و بوی تقاضا برای رهایی آنها را داشته است اما تا 444 روز بعد یعنی زمستان سال 1359 نتیجه ای دربر نداشت و هیچگاه آیت الله بهشتی پاسخی مثبت به واسطه های طرف آمریکایی نداده بود.



با شهادت بهشتی در 7 تیر 1360 و اذعان مسعود رجوی در بهار 1378 در دیدار با ژنرال هبوش از مقامات رژیم صدام در بغداد مشخص می شود که آمریکایی ها در جریان ترور آیت الله بهشتی و انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی قرار داشته اند و یکی از دلایل ترور آیت الله بهشتی ذر ناکام بودن مذاکرات با طرف آمریکایی ریشه داشته است.

حزب فراگیر

چهارشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۴۰ ب.ظ

حزب جمهوری اسلامی


به مناسبت سی و ششمین سالگرد تاسیس حزب جمهوری اسلامی ، در هفته نامه پنجره، ویژه نامه ای به همین مناسبت منتشر و چاپ کردم.برای دوستان علاقمندی که این مباحث را پیگیری می کنند و نتوانستند نشریه پنجره شماره 230 را مطالعه نمایند و یا در آینده با این موضوع مواجه می شوند ، متن خام مقاله ها به علاوه مصاحبه ها را در فواصل زمانی مختلف منتشر می کنم، امیدوارم که برای دوستان علاقمند مفید باشد.


29 بهمن 1357 تنها یک هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی حزبی اعلام موجودیت کرد که بسیاری از تحولات سیاسی دهه اول انقلاب اسلامی را تحت تاثیر خود قرار داده بود.حزبی که در روزهای اول تشکیل خود با جذب جمعیتی قابل توجه توانست به سرعت ارکان مهمی همانند مجلس خبرگان قانون اساسی ، مجلس شورای اسلامی اول و شورای عالی قضایی را در اختیار خود بگیرد و به بازیگر اصلی صحنه سیاسی کشور تبدیل شود.

حزب جمهوری اسلامی با دبیر کلی روحانی پر نفوذ و مشهور آن روزها یعنی آیت الله سید محمد حسینی بهشتی و هیئت موسسی روحانیون مشهوری همانند آیت الله خامنه ای ، آیت الله موسوی اردبیلی ، آیت الله هاشمی رفسنجانی و حجت الاسلام و المسلمین باهنر به گروه سیاسی پر نفوذی تبدیل شد که بازخوانی فعالیت های دهه اول انقلاب اسلامی با چشم پوشی از فعالیت های این گروه عملا امکان پذیر نیست.

تنها 4 روز پس از اعلام موجودیت حزب جمهوری اسلامی ، اعضای هیئت موسس به همراه دبیر سیاسی حزب جمهوری اسلامی با حضور در تحریریه روزنامه کیهان مصاحبه ای مفصل با فریدون گیلانی ، روزنامه نگار مشهور آن روزهای ایران انجام دادند و دلایل تشکیل حزب جمهوری را بر شمردند و اهداف خود را اعلام نمودند.

 

دبیر کل وقت حزب جمهوری اسلامی به دلیل شناخت از گروه های مختلف سیاسی و مبارزین انقلابی آن روزها تلاش نمود افراد مختلف با دیدگاه های سیاسی و اجتماعی گوناگون را در حزب جمهوری اسلامی دور هم جمع نموده و حزبی را تشکیل دهد که تبلوری از دیدگاه های گوناگون باشد.از حبیب الله پیمان تا ابوالحسن بنی صدر و از عبدالحمید دیالمه تا ابوشریف و محمد منتظری و حسن آیت و هیات های موتلفه اسلامی به حزب جمهوری اسلامی دعوت شدند اما برخی ها این دعوت را نپذیرفتند و بعد ترها رقیب اصلی برای حزب شدند و برخی ها هم این دعوت را پذیرفتند و به عضویت حزب در آمدند.

روحانیون سیاسی آن روزهای ایران با آنکه رهبری امام خمینی(ره) را پذیرفته بودند اما تمامی آنها در مورد یاران او یک نظر و همدل نبودند.گو اینکه برخی از آنها با دبیر کل حزب جمهوری اسلامی و روحانیون پر نفوذ آن اختلافات سیاسی گسترده ای داشتند و خط سیاسی خود را از آنها جدا نمودند.

پس از انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی و نگارش قانون اساسی پیشنهادی و رای آوردن آن ، اولین انتخابات ریاست جمهوری ایران برگزار شد و تبدیل به عرصه ای برای اختلافات عمیق میان روحانیون انقلابی شد.

روزگاری اگر سید محمد موسوی خوئینی ها در نگارش اساسنامه حزب جمهوری اسلامی یار همدل سید محمد بهشتی بود و او را تائید می کرد اما حالا شرایط متفاوت شده بود و یار دیروز بهشتی تبدیل به رقیب او در عرصه سیاسی شده بود.جامعه روحانیت مبارز تهران هم که بهشتی و یاران هم حزبی او از جمله آیت الله خامنه ای و هاشمی رفسنجانی که از بنیانگذاران آن بودند حالا مسیری متفاوت از بهشتی و یاران او را برگزیده بود و بنی صدر را کاندیدای مورد قبول خود می دید.تقدیر چنین رقم خورده بود که بنی صدری که سال ها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی خود را اولین رئیس جمهور ایران می دانست و به تمام دوستان و نزدیکان خود هم این را می گفت ، به ریاست جمهوری برسد و اگر تا یک سال قبل بنی صدر به حزب جمهوری دعوت می شد و مورد احترام دبیر کل حزب بود حالا به اصلی ترین دشمن حزب تبدیل شده بود و خطی را مقابل حزب جمهوری تشکیل داده بود.(1)

آغاز ریاست جمهوری بنی صدر ، آغاز جنگ علنی میان حزب جمهوری و بنی صدر است.روزی بنی صدر حزب جمهوری و تمامی رهبران آن را متهم به تمامیت خواهی و انحصار طلبی می کند و روز دیگر اعضای حزب جمهوری اسلامی در مجلسی که تازه کار خود را آغاز کرده است علیه بنی صدر نطق های آتشینی ایراد می کنند.عبدالحمید دیالمه با آنکه جوانی کم سن و سال است که هنوز حتی سن و سالش به سی سالگی هم نرسیده است اما از اعضای حزب جمهوری اسلامی و نمایندگان مجلس است که بنی صدر را در کنار بنی امیه و بنی عباس از دشمن ترین دشمنان اسلام می داند!(2) حسن آیت هم اگرچه دبیر سیاسی حزب جمهوری و از نمایندگان مجلس است اما در مخالفت صریح و آشکار با بنی صدر با کسی شوخی و تعارف ندارد و ماهی نیست که علیه بنی صدر موضع گیری علنی نگیرد.اگر تا دیروز آیت ، دولت موقت و اعضای آن را محافظه کار می دانست و در کاخ دادگستری و فرودگاه مهرآباد تهران علیه آنان سخنرانی می کرد و سوال میکرد چرا دولت وقت گروه های آزادی بخش همانند فلسطینی ها و گروه های لبنانی را به رسمیت نمی شناسد(3) حالا بنی صدر را دشمن ترین شمنان انقلاب و آرمان های اسلامی می داند.

حزب جمهوری اسلامی در شرایطی سال 1359 را به انتها می رساند که اختلافات برخی از انقلابیون با رهبران حزب و همچنین دشمنی بنی صدر با حزب به اوج خود رسیده است.14 اسفند 1359 و تنها دو هفته مانده تا آغاز سال 1360 ، بنی صدر در میتینگی در دانشگاه تهران به مناسبت سالگرد درگذشت محمد مصدق سخنرانی جنجالی را ایراد می کند که به جای گرامیداشت مصدق شعارهای سیاسی او و حامیانش علیه حزب جمهوری اسلامی تمامی خیابان های اطراف دانشگاه تهران را تحت تاثیر قرار می دهد.اگر تا روزهای قبل مخالفت ها با بهشتی و حزب به صورت مختصر در گوشه و کنار ابراز می شد اما حالا عده کثیری تحت حمایت رئیس جمهور وقت شعارهای "مرگ بر بهشتی" و "مرگ بر حزب جمهوری" را با صدای بلند در زمین چمن دانشگاه تهران فریاد می زنند.

از قم صدای اعتراض مراجعی همانند آیت الله گلپایگانی و نجفی مرعشی بلند می شود و در نامه ای خطاب به امام خمینی(ره) از اتفاقات 14 اسفند دانشگاه تهران گلایه و ابراز نگرانی می کنند و اتفاقات دانشگاه تهران را ضد اسلامی و ضد روحانیت خطاب می کنند.(4)

امام خمینی(ره) هم اگر تا آن روزها درباره اختلافات و دعواهای حزب جمهوری و رئیس جمهور وقت ابراز نظری نکرده بودند اما حالا وارد میدان شده و در جواب نامه علمای قم ، قول پیگیری آن حادثه را می دهند.

سال 1360 آغاز می شود و شاید کمتر کسی باشد که حدس بزند تا آخرین روز بهار آن سال تکلیف برخی از جریانات سیاسی مشخص می شود و انقلاب به یکی از گردنه های حساس تاریخی خود برسد.

خرداد 1360 هیات رسیدگی به حوادث دانشگاه تهران که متشکل از روحانیونی همانند آیت الله محمد یزدی و شهاب الدین اشراقی بوده است به دلیل همراهی و همکاری نکردن بنی صدر با آن هیات اعلام استعفا می کنند.20 خرداد رهبری انقلاب در نامه ای کوتاه بنی صدر را از فرماندهی کل قوا عزل می کنند و 29 خرداد طرح استیضاح و عدم کفایت سیاسی ابوالحسن بنی صدر در مجلس شورای اسلامی توسط اعضای شاخص حزب جمهوری اسلامی مطرح و امضا می شود.

تقدیر چنین رقم خورده است که در اوج جنگ تحمیلی عراق به ایران و اوج اختلافات سیاسی برخی از گروه های سیاسی ، یکی از مهم ترین مقاطع سیاسی کشور رقم بخورد و اولین رئیس جمهوری تاریخ ایران به دلیل عدم کفایت سیاسی عزل شود.

تنها 8 روز پس از عزل بنی صدر با آغاز جنگ مسلحانه سازمان مجاهدین خلق علیه نظام اسلامی، رهبران حزب جمهوری اسلامی هدف ترور قرار میگیرند و در 6 تیر ماه 1360 آیت الله خامنه ای در مسجد جامع ابوذر تهران هدف بمبگذاری قرار گرفته و ترور می شود.با آنکه ترور آیت الله خامنه ای به عنوان یکی از مهم ترین اعضای حزب، فضای سیاسی کشور را تحت تاثیر قرار می دهد اما جلسه اضطراری حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر ماه 1360 که برای بررسی جانشینی بنی صدر ترتیب داده شده بود برگزار می شود و با بمبگذاری فردی به نام " محمد رضا کلاهی صمدی" از اعضای نفوذی سازمان مجاهدین خلق بیش از 70 نفر از اعضای حزب جمهوری اسلامی و در راس آنها آیت الله سید محمد حسینی بهشتی به شهادت می رسند.

 

اگر تا روزهای قبل مخالفین بهشتی او را راسپوتین ایران لقب داده بودند و بر علیه او مقاله می نوشتند و او را با رضاخان مقایسه می کردند و معتقد بودند با هدف قرار دادن وی جمهوری اسلامی سقوط خواهد کرد اما حالا با ترور او صفحه سیاسی کشور ورق خورده است و مشخص شده است که بهشتی نه آنگونه بود که مخالفین او می گفتند نه آنگونه بود که در موردش اغراق می شد.بهشتی تنها یک رجل سیاسی و انقلابی بود که تمایل داشت انقلابی که خود نیز در پیروزی آن سهیم بوده است به نقطه مطلوب برسد.

بلافاصله پس از انفجار 7 تیر 1360 محمد جواد باهنر به دبیر کلی حزب انتخاب می شود.اگر تا چند روز قبل با حضور بهشتی اختلافات در حزب علنی نبود و بهشتی می توانست مجمع الاضداد تفکرات مختلف را در کنار یکدیگر حفظ کند ، اما حالا اختلافات عمیقتر و آشکار تر می شود.

مرداد 1360 از راه می رسد و محمد علی رجایی به عنوان دومین رئیس جمهوری ایران انتخاب می شود و میر حسین موسوی ، وزیر امورخارجه پیشنهادی رجایی در کابینه بنی صدر که مورد قبول بنی صدر واقع نشده بود ، حالا در دولت محمد جواد باهنر به صندلی وزارت امورخارجه نزدیک شده است.موسوی با آنکه از اعضای حزب جمهوری اسلامی است اما به شدت مورد مخالفت دو تن از اعضای حزب قرار داشت.اولین نفر عبدالحمید دیالمه بود که در 7 تیر ماه 1360 به شهادت رسید و دومین آنها حسن آیت بود که همچنان در قید حیات بود.آیت مخالفت خود را با موسوی بارها اعلام کرده بود.اما دست تقدیر آیت را هم در 14 مرداد 1360 با خود برد و دبیرسیاسی حزب جمهوری اسلامی هم در اوج ترورها ف ترور می شود و به شهادت می رسد.

17 مرداد 1360 کابینه پیشنهادی باهنر به دلیل شرایط اضطراری کشور یکجا به رای اعتماد نمایندگان سپرده می شود و رای کامل می آورد و میر حسین موسوی پس از کریم سنجانی و ابراهیم یزدی، سومین وزیر خارجه ایران می شود.

8 شهریور ماه 1360 باز ترور مشکوک و متاثر کننده ای در کشور رخ می دهد و رئیس جمهوری وقت به همراه نخست وزیر در انفجار بمب در دفتر نخست وزیری به شهادت می رسند.عامل بمب گذاری "مسعود کشمیری کرمانشاهی" دبیر جلسات شورای امنیت ملی بوده است که او هم از اعضای نفوذی سازمان مجاهدین خلق در نظام اسلامی بوده است.

بلافاصله آیت الله مهدوی کنی توسط امام خمینی(ره) به   عنوان نخست وزیر موقت اعلام می شود و مهدوی کنی هم کابینه شهید باهنر را به عنوان کابینه پیشنهادی خود اعلام می کند.

حال قرعه به نام آیت الله خامنه ای افتاده است و وی به عنوان سومین آخرین دبیر کل حزب جمهوری اسلامی معرفی می شود.

مهر ماه 1360 انتخابات ریاست جمهوری سوم برگزار می شود و آیت الله خامنه ای به عنوان رئیس جمهوری انتخاب می شوند.

آیت الله خامنه ای در نظر دارد محمد غرضی و علی اکبر ولایتی به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی شوند و رای مجلس را کسب کنند اما مجلس با اعلام این دو نفر موافق نیست و سرانجام میر حسین موسوی که تا چند ماه قبل سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی و وزیر امورخارجه بوده است به نخست وزیری می رسد.

 

مخالفین موسوی 9 نفر هستند و نطقی علیه او انجام می دهند اما رئیس جمهور و رئیس مجلس وقت موافق نطق آنها نیستند و این مخالفت ها تاثیری در عدم رای آوری موسوی برای نخست وزیری ندارد.

سال 1360 به عنوان بحرانی ترین سال انقلاب اسلامی هم به پایان خود نزدیک می شود و با اغاز سال 1361 آرام آرام اختلافات درون حزب جمهوری اسلامی به هیات دولت هم کشیده می شود.اگر تا پیش از این سهم حزب جمهوری اسلامی در هیات دولت کم بوده است اما حالا با به ریاست جمهوری رسیدن دبیر کل حزب جمهوری و نخست وزیر شدن یکی از مهم ترین اعضای شورای مرکزی حزب ، سهم وزرای عضو حزب جمهوری هم در کابینه بسیار بیشتر می شود.

اگر تا بهار 1360 تنها مجلس شورای اسلامی و شورای عالی قضایی در اختیار حزب جمهوری بوده ، اما حالا دولت هم در اختیار اعضای حزب جمهوری قرار میگیرد.

اختلافات میان جناح راست سنتی حزب با جناح چپ اوج میگیرد و 7 نفر از اعضای هیات دولت که به جناح راست حزب و تفکرات آنها نزدیک هستند اعلام استعفا می کنند که در نهایت 2 نفر از آنها در سال 1363 استعفا داده و از دولت خارج می شوند.

ماه عسل اعضای حزب جمهوری اسلامی در دولت به پایان رسیده است و اختلافات آشکار و علنی تر می شود.

آیت الله خامنه ای حاضر به کاندیداتوری برای انتخابات دوره چهارم ریاست جمهوری نیستند اما پس از دیدار با امام خمینی(ره) در نماز جمعه تهران اعلام می کنند که برای دوره چهارم کاندیدا خواهند شد اما در خفا و محافل خصوصی نقل می شود که شرط ایشان برای کاندیدای ریاست جمهوری عدم نخست وزیری میر حسین موسوی است.

اگر عرصه سیاسی برای انقلابیون سنتی و خط امامی ها باز و فراخ شده است اما برای انقلابیون دیروز و مدرن همانند نهضت ازادی ها این عرصه نه تنها فراخ نیست بلکه تنگ تر هم شده است و مهدی بازرگان به عنوان کاندیدای دوره چهارم ریاست جمهوری در سال 1364 توسط شورای نگهبان رد صلاحیت می شود و آیت الله خامنه ای با رای قاطعی می تواند به ریاست جمهوری برسد.

اما در اقدامی غیر منتظره محسن رضایی فرمانده وقت سپاه در نامه ای به امام خمینی(ره) پیشنهاد می کند که موسوی حتما برای دوره دوم نیز نخست وزیر شود تا رزمندگان در جبهه های جنگ دچار تزلزل و تردید نشوند.

امام با پیشنهاد رضایی موافقت می کند و در پیامی اعلام می کنند عدم نخست وزیری موسوی خیانت به اسلام است!

آیت الله خامنه ای به دلیل پیروی از فرمان امام خمینی(ره) موسوی را علی رغم میل باطنی خود به مجلس برای پست نخست وزیری معرفی می کنند اما 99 نفر از اعضای مجلس شورای اسلامی از جمله آیت الله احمد آذری قمی و حجت الاسلام حسن روحانی با نخست وزیری مجدد موسوی مخالفت می کنند.(5)

سرانجام رای گیری صورت میگیرد و موسوی به نخست وزیری می رسد اما جناح هوادار موسوی در مجلس با اعلام اسامی مخالفین موسوی ؛ جنجالی تازه در مجلس را آغاز می کنند و مخالفین موسوی را ضد ولایت فقیه معرفی می کنند!

موسوی در دوره دوم نخست وزیری خود کابینه را یکدست تر از گذشته به نفع خود تشکیل می دهد و اختلافات در حزب نیز به حد اعلی خود می رسد.شاید به همین دلایل بود که امام خمینی(ره) در خرداد 1366 در نامه ای خطاب به آیت الله خامنه ای و آیت الله هاشمی رفسنجانی دستور توقف فعالیت های حزبی را می دهند که میراث دار بزرگی از تاریخ دهه اول انقلاب اسلامی بوده است.

حزبی که اگر چه در خرداد 1366 متوقف شد اما تفکر جناح راست و چپ آن بعد از خرداد 66 تا به امروز در فضای سیاسی کشور باقی ماند و تبدیل به جناح های سیاسی امروز ایران شدند.

تشکل فراگیر مد نظر آیت الله بهشتی اگر چه عمری بیشتراز ده سال نیافت اما تاثیری بیشتر از 36 سال یافت که این روزها همچنان شاهد تاثیر آن در فضای سیاسی کشور هستیم.

 

 

منابع:

1-      مردان سیاسی فیضیه ، علی دارابی، 1379

2-      نطق عبدالحمید دیالمه ، اردیبهشت ماه 1360

3-      روزنامه جمهوری اسلامی ، مرداد 1358

4-      نامه آیت الله گلپایگانی خطاب به امام خمینی(ره) ، 15 اسفند ماه 1359

5-      آذر ماه 1364 ، جلسه بررسی رای اعتماد به نخست وزیری میر حسین موسوی