گاه نوشته ها

مهدی دزفولی هستم، وبلاگ نویسی را از شهریور ماه 1382 آغاز کردم.علاوه بر وبلاگ نویسی، فعالیت های مختصر مطبوعاتی (همکاری با هفته نامه پنجره، فصلنامه ارغنون، روزنامه شرق و اعتماد) و مستند سازی هم داشته ام.پیش از این سردبیر سابق سایت خبری تحلیلی شفاف و مدیر اجرایی فصلنامه ارغنون بوده ام.

پیش از این 3 وبلاگ دیگر داشته ام که به دلایلی یا فعالیت آن ها متوقف شد و یا با فیلتر مواجه شدند و این وبلاگ چهارمین وبلاگی است که در آن می نویسم.امیدوار اینجا محلی برای تبادل آرا و نظرات مختلف باشد و بتوانم به صورت مستقیم نوشته های خودم را در اختیار دیگران قرار دهم.

بایگانی

۱۵۹ مطلب با موضوع «تاریخ انقلاب اسلامی» ثبت شده است

نفوذی ها ، ساواک ، موساد و طرح جوش

شنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۴۴ ب.ظ

مدتی قبل مشغول پژوهش بر روی مطالب نفوذی های (و جاسوسی های) اول انقلاب بودم تا برای گردآوری و انتشار کتاب آنها را آماده کنم که مجموعه مقالاتی از دکتر عبدالله شهبازی که در سال 1390 در سایت خبرآنلاین منتشر شده بود را پیدا کردم و در 2-3 ساعت تمامی آن را که بالغ بر 48 صفحه بود خواندم.



تیمسار نعمت الله نصیری( رئیس وقت ساواک) در کنار مامور موساد در یک مهمانی


پیش از این درباره طرح مخفی جوش ( مخفف جستجو و شکار) که درباره نفوذی های ساواک در بدنه انقلابیون در آستانه انقلاب اسلامی و طرح های دیگر همانند خشایار و ... چیزهایی خوانده بودم و منتشر کرده بودم اما مطلب عبدالله شهبازی از نظر پیوستگی با طرح جوش و خشایار قابل تامل و تعمق است. شهبازی درباره قبل از انقلاب اسلامی و طرح های ساواک در آن ایام برای نفوذ در گروه های فلسطینی و کمک به موساد مقاله نوشته و منتشر کرده است و طرح جوش و طرح های جاسوسی دیگر برای استانه انقلاب اسلامی و نابودی انقلاب از درون تنظیم و تهیه شده بود که اگر اینها را کنار هم بگذاریم مانند یک پازل به یک طرح کلی تر خواهیم رسید که بسیار قابل تامل است.


برای مطالعه مقالات دکتر شهبازی به صورت یکجا می توانید دریافت را کلیک کنید و سعی می کنم در مطالب بعدی اسناد طرح جوش و خشایار را نیز منتشر کنم و درباره ارتباط آنها با مجموعه نوشتارهای دکتر شهبازی و همچنین طرح های دیگر در آستانه انقلاب اسلامی و بعد از آن تا اواسط دهه 60 بیشتر بنویسم.



سندی از ارتباط ساواک و موساد در دهه 30 ، سال های ابتدایی تاسیس ساواک


پ.ن: سال قبل در مصاحبه با محمد علی عمویی ( از افسران نامدار حزب توده ایران) از وی شنیدم و در اینجا نیز منتشرش کردم که تهران قبل از پیروزی انقلاب یکی از پایتخت های مهم جاسوسی و اطلاعاتی در جهان بود که بعد از انقلاب بسیاری از این جاسوسان غیب شدند و به پشت پرده رفتند. نوشتن درباره این جاسوسان و طرح های امنیتی می تواند برای علاقمندان جذاب و خواندنی باشد و قفل های بسیاری را در مورد ترورها و اتفاقات سال های اول انقلاب اسلامی باز کند.

این به نظرم اشتباه بزرگی است اگر هوشمندی و طرح های ساواک برای متوقف کردن انقلاب بعد از پیروزی را در نظر نگیریم و گمان کنیم از صبح 23 بهمن 1357 روسای ساواک و سازمان های نامی جاسوسی منطقه همانند سازمان های اطلاعاتی اسرائیل و ترکیه بیکار نشسته و صرفا تماشاگر پیروزی انقلاب مردم ایران بودند.

جریان تحول خواه تمامیت خواه

يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۰۲ ب.ظ

ابوالحسن بنی صدر ، 1358

تاریخ معاصر ایران به خصوص بعد از انقلاب اسلامی سال 1357 جریانات و گروه های متعددی را به خود دیده است با تفکرات و گفتمان های مختلف که برخی از آنها در همان سال های ابتدایی فعالیت حذف شدند و برخی در قالب های فکری دیگر به حیات خود ادامه دادند.

جریان روشنفکری ابوالحسن بنی صدر از جمله جریانات نوع دوم است که به رقم حذف شدن از داخل کشور اما همچنان نوع مشی سیاسی و تفکر خود را در میان برخی از افراد حفظ کرده است.

بنی صدر از نیروهای وابسته به جبهه ملی بود که در خارج از کشور خبرنامه جبهه ملی را منتشر می کرد و رفاقت نزدیکی با چهره هایی همانند حسن حبیبی ، عبدالکریم سروش ، ابراهیم یزدی ، مصطفی میر سلیم ، مهدی بازرگان و ... داشت و سعی در قرائتی از اسلام داشت و دارد تا به کام دین داران مدرن خوش بیاید. قرابت فکری شریعتی و بنی صدر در این مورد قابل توجه بود و هست اما عملکرد بنی صدر از اوایل دهه 50 و به خصوص با پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 57 به نظرم قابل توجه بوده و هست. بنی صدر در پاریس به امام (ره) نزدیک بود و با پرواز انقلاب نیر در 12 بهمن 57 به ایران بازگشت و سریعا در شورای انقلاب عضو شد. به ظاهر در آن روزها با دولت موقت اختلاف نظر داشت اما همکاری های محدودی را هم انجام می داد. پس از از واقعه اشغال سفارت آمریکا رفتاری انتقادی ، حمایتی را در پیش گرفت و با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری دائم تلاش خودش را افزایش داد تا به ریاست جمهوری برسد و آنگونه که در مصاحبه با افرادی همانند جواد اژه ای و برخی دیگر از فعالان سیاسی دهه 50 شنیدم گویا از قبل از انقلاب برنامه هایی را در نظر داشت تا بتواند بعد از انقلاب امور را در دست بگیرد و بارها و بارها این را بر زبان آورده بود که من اولین رئیس جمهور ایران خواهم بود!

پس از رسیدن به ریاست جمهوری به شدت اختلافات را در میان نیروهای انقلاب همانند حزب جمهوری اسلامی ، سازمان مجاهدین انقلاب  سپاه پاسداران ، مجمع مدرسین حوزه علمیه قم و ... افزایش داد و گروه بندی خود را تغییر داد و تا قبل از ریاست جمهوری که منتقد مجاهدین خلق بود اما آنها را به جرگه یاران خود نزدیک کرد و با نهضت آزادی بیش از پیش رابطه حسنه برقرار کرد.
در سال های 59 و 60 تا بدان حد اختلافات اوج گرفت که روحانیت مبارز در مقابل روحانیت حزب جمهوری اسلامی و ... قرار گرفتند و در اوایل سال 60 کوه آتشفشان بود که افروخته شد و تا سالها بعد جامعه را تحت تاثیر خودش قرار داد.

بنی صدر در مرداد 1360 برای همیشه از ایران رفت امام میراث دار مدل حکومتی شد که روشنفکری را ترویج می داد اما زمان در دست گرفتن قدرت تمامیت خواهانه عمل کرد و اختلافات را به اوج رساند و باعث انشقاقات فراوان در جامعه ایران شد که سم مهلک آن را در سال 60 شاهد بودیم.

بنی صدر تجربه تاریخی مهم و اساسی برای جمهوری اسلامی ایران بود و هست که به نظرم می تواند در آینده هم تکرار شود اگر از تجربه تاریخی درس گرفته نشود.

بنی صدر درس های فراوانی دارد و ای کاش بتوان بهتر و بیشتر بر روی 16 ماه ریاست جمهوری بنی صدر کار و پژوهش کرد و اثری در خور توجه را ارائه کرد.


خسرو قنبری تهرانی در جلسه بررسی 30 خرداد



خسرو قنبری تهرانی معروف به خسرو تهرانی از چهره های امنیتی و اطلاعاتی مهم اواخر دهه 50 و اوایل دهه 60 بود که سرانجام بعد از سال ها سکوت و حاشیه نشینی روز یکشنبه 30 خرداد 95 در جلسه ای عمومی برای بررسی وقایع 30 خرداد 1360 حاضر شد و حضور وی در جلسه به شدت مورد توجه علاقمندان قرار گرفت.


خسرو تهرانی حرف های زیادی برای گفتن دارد، اما خواسته یا ناخواسته کمتر حرف می زند و شاید دلیل این امر پرونده انفجار دفتر نخست وزیری باشد که سال ها قبل در دهه 60 به شدت خسرو تهرانی و دوستانش همانند سعید حجاریان و بهزاد نبوی و بیژن تاجیک و حبیب الله داداشی و علی اکبر تهرانی و ... را مساله دار کرد که همچنان بعد از 35 سال نتوانسته اند از حواشی آن دور شوند.


حضور خسرو تهرانی در یک محفل عمومی به خودی خود مهم و با ارزش است اما اینکه وی درباره چیزهای به شدت معمولی و دست چندم در مورد سازمان مجاهدین خلق صحبت کند و پاسخگوی عملکرد خود و دوستانش به خصوص در سال 60 و دوستی با مسعود کشمیری نباشد عجیب و تاسف آور است. اینکه حتی فردی همانند رضا گلپور و دیگر افراد از وی سوال کنند و وی با تمامی اتفاقات این سال ها باز هم سکوت کند و حاضر به شفاف سازی نباشد این هم تاسف آور و غیر قابل توجیه است.


اینکه چرا اصلاح طلبان امروز در دهه 60 و در زمان حاکمیت جریان چپ خط امامی عملکرد مشکوکی داشتند و چرا ریشه های انحراف در این جریان به آن زمان و عضویت برخی از آنان در حزب جمهوری اسلامی و ارتباط برخی دیگر آنان با سازمان مجاهدین خلق باز می گردد و سوالات بسیار دیگر از نکاتی است که خسرو تهرانی به هیچ وجه قصد پاسخگویی به آنها را نداشته و ندارد و وی و دوستانش همواره تلاش داشته و دوست دارند درباره مسائل دست چندم صحبت کنند.


شاید هم زمانی خبر چند وقت پیش دستگیری مسعود کشمیری و بعد تکذیب آن و عیان شدن خسروی خوبان! خسرو تهرانی اتفاقی باشد اما می تواند این نوید را هم دهد که در ماه ها و سال های آینده بازخوانی تاریخ انقلاب در اوایل دهه 60 جدی تر پیگیری شود و اطلاعات خوب و با ارزشی از آن سال ها منتشر شود و عده ای از آن چهره های مشکوک و مشهور همانند خسرو تهرانی به مجامع عمومی آمده و پاسخگوی شبهات و سوالات فروان باشند تا یک بار برای همیشه انبوه سوالات درباره آن سالها و آن شخصیت ها پاسخ درخوری بگیرد.

27 سال رهبری آیت الله خامنه ای

جمعه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۳۹ ب.ظ

آیت الله خامنه ای


14خرداد 1368 آغاز دوران رهبری آیت الله خامنه ای است. امروز رهبری ایشان وارد سال بیست و هشتم خود شد و این دوران پر بود و هست از اتفاقات گوناگون که به نظرم عبور از این اتفاقات مختلف باعث قوی شدن نظام اسلامی و رهبری آیت الله خامنه ای شده است.


رهبری آیت الله خامنه ای زمانی آغاز شد که تازه 10 ماه از پایان جنگ ایران و عراق سپری می شد و جمهوری اسلامی در آستانه دوران جدیدی بود. کشور نیاز به بازسازی وسیع داشت و دولت جدید در آستانه تشکیل بود و قانون اساسی نیز تغییر کرده بود و امکان حمله مجدد عراق به ایران بود و به نظرم این موارد خود گویای آغاز دوران دشوار پیش روی آیت الله خامنه ای بود. ایشان با تمام قدرت و در آستانه 50 سالگی وارد چنین فضایی شدند. بسیاری از گروه های سیاسی هم بودند که پیش از این مخالف ایشان در ریاست جمهوری بودند و با به رهبری رسیدن ایشان و جوان بودن ایشان قاعدتا مخالفت ها با ایشان هم جدی تر می شد به خصوص که در آغاز رهبری آیت الله خامنه ای بحث مرجعیت دینی ایشان هم مطرح نبود و یک قدرت معنوی و دینی در ایشان بالفعال وجود نداشت. دهه 70 نیز برای جمهوری اسلامی آغاز بحران های بین المللی بود همانند بحران طالبان در افغانسان و رستوران میکنوس و الخبر عربستان و آمیا آرژانتین و در داخل هم وقایعی همانند قتل های زنجیره ای و اتفاقات دوران دوم خرداد به خصوص واقعه 18 تیر سال 1378 که نظام اسلامی و آیت الله خامنه ای به خوبی توانستند از این بحران ها عبور کنند. دهه80 نیز وضع به همین ترتیب بود و فقط یک قلم از بحران های سیاسی در این دهه اتفاقات سال 1388 بود که پشت سر گذاشتن آن خود حکایت از مدیریت قوی آیت الله خامنه ای داشته و دارد.

فراموش نکنیم در این دوران وضع ایران با همسایگان خود همانند کشورهای شمالی همانند آذربایجان و ترکمنستان و ارمنستان بهبود یافته است و ما دیگر در عراق و افغانستان دشمن جدی نداریم و اوضاع از 27 سال گذشته بهتر است. از طرف دیگر جامعه یکدست تر و بهتر و توسعه یافته تر از 27 سال قبل است و این چیز کمی نیست. کادرسازی برای نظام اسلامی بهتر انجام شده است و ایران در مقایسه با کشورهای مهم منطقه همانند مصر و عربستان و عراق و ترکیه در وضعیت بهتری از نظر شرایط علمی و اقتصادی و نظامی و توسعه نیروی انسانی قرار دارد و تبدیل به قطبی در غرب آسیا شده است.


همه اینها نشان می دهد که رهبری آیت الله خامنه ای به نسبت به کل موفق بوده است و ایران روند صعوی را طی کرده است نه بر خلاف سخن های بی پایه عده ای مخالف و مغرض که معتقد به نزول ایران هستند و بر اساس آمارها و ارقام و بیان شفاف مسائل حرف آنها سندیت درستی نیز ندارد.


مجموع برداشت های من از دوران رهبری آیت الله خامنه ای با تمام و فراز و نشیب های آن مثبت است کما اینکه همین امروز شاهدیم اگر ایران مقتدر نبود قطعا نیرویی همانند داعش و بنیادگرایان وهابی تمام غرب آسیا را در می نوردیدند و با سدی به نام جمهوری اسلامی نیر مواجه نبودند و از افغانستان تا سوریه و لبنان در اختیار آنان بود.


فراموش هم نکنیم 4 شاه مهم و مشهور معاصر همانند محمد شاه و احمد شاه قاجار و رضا و محمد رضا پهلوی همگی از کار بر کنار و عزل شدند و به جز محمد رضا پهلوی مابقی دوران حاکمیت کوتاهی در ایران داشتند و در خارج از ایران هم از دنیا رفتند و این نشان می دهد ایران کشوری آرام و بی جنجال و حاشیه نیست. ایران همان کشوری است که وقایع شهریور 20 و 28 مرداد 1332 و 15 خرداد 1342 و 22 بهمن 1357 را تجربه کرده است و نشان می دهد حکمرانی در این کشور تا به چه حد دشوار و سخت و طاقت فرساست.

اما با تمامی این حرفها، امام خمینی(ره) و آیت الله خامنه ای رهبری و حکمرانی موفق و خوبی را از خود نشان دادند و این گویای این است که جمهوری اسلامی و رهبری آیت الله خامنه ای در 27 سال اخیر موفق بوده است و این اصلا نکته کمی نیست.

سرنوشت مشابه برجام و 598 !

يكشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۰۰ ق.ظ

هاشمی رفسنجانی


رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام هفته قبل در دیداری رسمی در مورد برجام و تشابه آن با 598 اعلام کرد که سرنوشت برجام و 598 یکی است و مشابه هم هستند! (+)


" سرنوشت برجام برای آقای هاشمی مشابه سرنوشت قطعنامه 598 است. اگر در آن شکست خوردیم در این هم شکست می خوریم. اگر در آن پیروز شدیم. در این هم پیروز می شویم. آینده برجام برای آقای هاشمی روشن است. همانطور که اینده پذیرش قطعنامه 598 برایش روشن بود.  آنچه برای هاشمی مهم است. تأمین «مصلحت نظام» است که هم در پذیرش قطعنامه و هم در پذیرش برجام . پس اگر از شانتاژها نترسیدیم و بعد از دو سال شهد شیرین پذیرش قطعنامه 598 را چشیدیم و عزّت ایران اسلامی را در دنیا به چشم دیدیم، امروز هم نباید مفتون «هیچ» انگاری های برخی رسانه ها شد و با اندکی صبر طعم شیرین این پیروزی بزرگ و تاریخی را در آینده نه چندان دور چشید. چرا که سرنوشت برجام و قطعنامه 598 یکی است." ( به نقل از سایت رسمی هاشمی رفسنجانی)


این به نظرم مهم ترین صحبت و موضع گیری آیت الله هاشمی در مورد برجام است.


برجام که پس از قبول آن در تیر ماه 94 و اجرایی شدن آن در دی ماه همان سال تبدیل به یکی ازمهم ترین مباحث روز و پر رنگ ترین عملکرد دولت یازدهم شد به نحوی که خیلی از انتقادات و حمایت ها از دولت به بحث برجام و سرنوشت پرونده هسته ای ایران بر میگردد این روزها و بعد از انتخابات مجلس همچنان مورد مناقشه بسیاری از سیاسیون است.


اما صحبت اقای هاشمی در مورد برجام و سرنوشت مشابه آن با 598 به شدت تامل برانگیز است.


قطعنامه 598 در 27 تیر ماه 1367 پذیرفته شد یعنی دقیقا 27 سال قبل از پذیرش برجام در 27 تیر ماه 1394!


598 باعث اتمام جنگ ایران و عراق شد و 8 سال نبرد و مبارزه و آرمان گرایی در جنگ را پایان داد و تبدیل به فصلی نو در تاریخ جمهوری اسلامی ایران شد به نحوی که برخی ها دوران بعد از 598 را عصر جمهوری دوم در ایران می نامند دقیقا همان فضایی که بعد از برجام به وجود آمده است و 12 سال کشمکش و فراز و نشیب هسته ای و آرمان گرایی را تمام کرد و تبدیل به فصلی نو در جمهوری اسلامی ایران شد و جهان بینی ها را آرام آرام دارد تغییر می دهد.


598 در ابتدا با طمع صدام و منافقین مواجه شد و به همین دلیل یک هفته پس از پذیرش آن توسط جمهوری اسلامی ایران مجددا به مرزهای ایران حمله شد ( عملیات در جنوب و در غرب کشور که معروف به مرصاد شد) و پس از ناکامی عقب نشینی کردند در برجام هم شاهد خط و نشان کشیدن ها و خصومت های برخی از کشورهای غربی و عربی هستیم. در طرف دیگر قطعنامه مهم و تاریخی 598 دارای 10 بند مهم بود که شامل آزادی اسرا و خروج از مرزهای ایران و بازگشت به مرزهای قبل از تخاصم و جنگ و تعیین متجاوز و پرداخت غرامت های جنگی می شد که دو مورد اول 2 سال بعد از توافق 598 به صورت نیم بند اجرایی شد آن هم زمانیکه صدام قصد حمله به کویت را داشت و مجبور بود خیالش از همسایه شرقی خود راحت باشد و بتواند با آسودگی به کویت حمله کند و یک روزه چاه ها نفت کویت و سرمایه های میلیارد دلاری آن را تصاحب کند تا بدهی های 120 میلیارد دلاری خود را بپردازد و خسارات های وارد به خود در جنگ را جبران کند. دو بند دیگر قطعنامه هم هیچگاه اجرایی و مشخص نشد.

در برجام هم بعد از 3 ماه شاهد این هستیم که همچنان اتفاق خاصی نیفتاده است و دولت شاید باید امیدوار باشد که همانند 598 شانس آورده و بر اساس تصادف و شانس برخی از بندهای توافق نامه اجرایی شود و بن بست 598 برای برجام رخ ندهد. تعبیر بن بست 598 هم از متن خاطرات آقای هاشمی در کتاب خاطرات سال 67 استخراج شده است که به نظرم تعبیر درستی است و در بخش خاطرات مرداد و شهریور ماه 67 به کرات این تعبیر دیده می شود.


به نظرم 598 و برجام دقیقا لنگه های یک کفش هستند که وقتی روی هم گذاشته می شوند هیچ تفاوتی با هم ندارند و قطعا عواقب کلی آن هم بکسان خواهد بود و البته با فاصله زمانی 27-28 ساله جزئیات آن متفاوت است اما تاثیرات آن چشمگیر و مهم است.


بعد از 598 جهان بینی سیاست خارجی و داخلی و اقتصاد و فرهنگ جمهوری اسلامی تغییر کرد. در 10 سال اول شعار مبارزه با امپریالیسم و مبارزه با آمریکا و غرب داده می شد اما بعد از 598 بحث رابطه با غرب به سرکردگی آلمان و دروازه ورود به اروپا داده شد و در دوره دولت آقای هاشمی این موضوع کاملا چشمگیر بود. در 10 سال اول انقلاب بحث های اقتصادی بیشتر  بر اساس دولت محوری و سوسیالیسم و عدالت اجتماعی بود اما بعد از برجام بحث بازار آزاد و سرمایه داری به شدت مطرح شد. در 10 سال اول انقلاب بیشتر حمایت ها از از طبقه محروم و مستضعف بود اما بعد از 598 بحث های توسعه یافتگی و مانور تجمل و ورود کالای لوکس به کشور مطرح شد و این حکایت از عصر تازه ای داشت.

بعد از برجام هم ما شاهد این تغییر نگاه ها هستیم و رابطه با آمریکا ، عقب نشینی از آرمان های انقلاب در باره حمایت از مسلمانان دیگر نقاط جهان و مبارزه جدی با اسرائیل و حمایت از نیروهای حزب اللهی درون کشور و ... .


پس می بینیم که تعبیر آقای هاشمی بسیار دقیق است و 598 و برجام سرنوشت و عواقب یکسانی دارند. البته چون جامعه نسبت به 28 سال قبل روشن تر و آگاه تر شده است جزئیات همان طور که گفتم متفاوت خواهد بود اما کلیات همان است. حالا باید منتظر بود و دید در دوره دوم ریاست جمهوری ، آیا همانند دوره دوم آقای هاشمی رای آقای روحانی افت خواهد کرد و یا در بعضی از شهرها اعتراضات معیشتی مردمی همانند دوره اقای هاشمی به وجود خواهد آمد ( همانند مشهد و اسلامشهر و قزوین و ...) و یا شرایط اقتصادی نه تنها بهتر نمی شود که بدتر می شود و ... ؟!


برجام به نظر من همانند 598 یک مدل است. مدلی که غرب بعد از فشارها و تهدیدات یک کشور انقلابی آن را اجرایی می کند تا در باغ سبزی نشان دهد و باعث روی کار آمدن و میدان دادن به نیروهای همفکر خود و غرب زده شود و از این راه مقدرات آن کشور را به نفع خود تغییر دهد. این مدل اگر خوب واکاوی نشود و روی آن کار نشود 27-28 سال دیگر و سر یک موضوع و مجادله دیگر هم می تواند پیاده شود. برجام یک موافقت نامه ساده فقط نیست. یک فکر است ، یک مدل است ، یک راهبرد است که همه موضوعات کلان را تغییر می دهد. اقتصاد ، فرهنگ ، سیاست داخلی ، سیاست خارجی و ... . ای کاش بر روی عواقب و جنبه های برجام به خوبی کار می شد و صرفا از یک مجادله و دعوای سیاسی تبدیل به یک موضوع کلان که مورد بررسی قرار می گرفت ، قرار بگیرد.


فراموش نکنیم که سرنوشت کشورها و ملت ها را همین نوع مدل ها و بینش ها و فکرها تغییر داده و می دهد و بحث درباره یک بحث صرف حقوقی و سیاسی نیست. بلکه بحث اصلی بر سر جهان بینی و تفکرات است. 598 جنگ را خاتمه داد اما به چه نحو و قیمتی و آیا نمی شد بهتر از آن عمل کرد و گردش 180 درجه ای نداشت؟ در مورد برجام هم بحث اصلی همین است.

اهمیت احمدی نژاد

جمعه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۱۸ ب.ظ

محمود احمدی نژاد


محمود احمدی نژاد اسمی است که شاید در 10 سال اخیر بیشتر از خیلی از اسامی مشهور شنیده باشیم.

احمدی نژاد تا سال 84 نام مشهوری نبود و ورود او به انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم باعث شهرت وی شد. شهرتی که باعث خیلی از تغییرات در فضای سیاسی کشور هم شد. به نظرم هنوز هم بعد از گذشت 10 سال از انتخاب احمدی نژاد به ریاست جمهوری ، بازخوانی آن دوره و اینکه وی چه تاثیرات بنیادینی در کشور گذاشت مهم است.


احمدی نژاد زمانی به ریاست جمهوری رسید که صحنه سیاسی کشور دچار خلا مفهومی در مورد عدالت و برابری و جای خالی شعارهای انقلاب اسلامی شده بود و جریان های راست و چپ داخل نظام حرف جدیدی برای ارائه کردن نداشتند. فراموش نکنیم که بیشتر شعارهای آن زمان پیرامون فضای سیاسی و فرهنگی جدید گردش می کرد و برخی ها نیز شعارهایی پیرامون گشایش ارتباط با جهان سر میدادند و کمتر شعاری در مورد مسائل معیشتی مردم و همچنین آرمان عدالت و برابری سر داده می شد. خیلی از چهره ها نیز برای مردم تکراری بودند و احمدی نژاد در چنین فضایی توانست خود را وارد عرصه انتخابات کند و در مقابل چهره هایی همانند هاشمی رفسنجانی و کروبی و قالیباف و معین و لاریجانی قرار بگیرد.


تاریخ ورود احمدی نژاد نیز به انتخابات ، تاریخ مهمی بود. پایان دهه سوم انقلاب و نزدیکی به دهه چهارم و تعیین خط و خطوط جدید در فضای سیاسی کشور.


احمدی نژاد با شعارهایی که مطرح کرده بود و دو طیف راست و چپ سیاسی کشور را به چالش طلبیده بود می توانست خط سومی در کشور باشد. فردی که نه خود را اصولگرا می دانست و نه سر سازش با جناح چپ داشت و به شدت هم علیه هر دو طیف موضع گیری کرده بود اما این پتانسیل نتوانست خود را حاکم بر جریان های سیاسی کند و این توانایی بود که به سرانجام نرسید.


احمدی نژاد توانسته بود در رقابت با افرادی همانند هاشمی و کروبی و میر حسین موسوی و معین و لاریجانی و قالیباف و ... که از بزرگان جناح راست و چپ و کشور بودند آنها را شکست دهد و این راز اهمیت احمدی نژاد بود. فردی که گمنام و ناشناخته بود اما با حضورش توانسته بود دو طیف سیاسی کشور را شکست دهد و بازی و معادلات سیاسی را تغییر دهد و این اصلا موضوع بی اهمیتی نبود. اگر حواشی وی به خصوص از سال 90 تا 92 نبود و اگر وی و اطرافیانش اهمیت پتانسیل خود را می دانستند قطعا شرایط کشور و انقلاب بسیار متفاوت می شد. فراموش نکنیم که احمدی نژاد زمانی به چرخه مدیریتی کلان کشور وارد شد که خیلی از نیروهای مدیر در کشور سال های سال بود که تغییر نکرده بودند. در زمان احمدی نژاد اما این حلقه شکست و افراد جدید و جوان جایگزین شدند. این تغییرات کم هزینه نبود و مخالفین را به وحشت انداخت و تلاش ها برای زمین گیر کردن احمدی نژاد اوج گرفت.


احمدی نژادیسم دوره خاصی در تاریخ معاصر کشور ما بود و هست و به نظرم بعید است که با توجه به شرایط سیاسی کشور و حاکمیت مجددا اجازه داده شود وی به حاکمیت و راس قدرت بازگردد و جامعه هم همانند سال 84 و 88 این ظرفیت را ندارد به چند دلیل:


اول اینکه برخی از صاحبان قدرت که در قوای سه گانه حضور دارند اجازه ی برگشت را نمی دهند و در صورت بازگشت احمدی نژاد وی به احتمال فراوان رد صلاحیت خواهد شد. احمدی نژاد از سال 90 به بعد دچار حواشی شد که همان ها خودش و دولتش را زمین گیر کرد و همین سابقه 2 ساله بعدترها بهانه ای است برای اینکه جلوی بازگشت وی به حاکمیت را بگیرند.


دوم احمدی نژاد اگر هم بخواهد بازگردد این خطر برای حاکمیت وجود دارد که ترس از احمدی نژاد رادیکال داشته باشد. احمدی نژادی که ظرفیت اجتماعی دارد و با تجربه دو سالی که به وی و اطرافیانش انحرافی گفتند برای بازگشت به قدرت می تواند برای خیلی ها خطرناک باشد. نظام نمی تواند از ظرفیت اجتماعی احمدی نژاد به سادگی عبور کند اما همین ظرفیت می تواند خطری هم برای برخی جریانات باشد که مهم ترین آنها به زعمشان احمدی نژاد رادیکال است.


احمدی نژاد در سال 92 قصد داشت با کاندیداتوری رحیم مشایی و اینکه وی ادامه راه اوست خط جدیدی را ترسیم کند و این فشار را بشکند و اگر مشایی اجازه حضور پیدا می کرد باز خیلی از بازی های و جریانات تغییر می کرد اما با رد صلاحیت مشایی که به بهانه حضور و رد صلاحیت هاشمی هم همراه شد و در اصل هاشمی با حضور خود مشایی و حضور او را هم خنثی کرد این طرح هم بی جواب ماند و به همین دلیل بعید است که گذاشته شود احمدی نژاد و نزدیکان وی به قدرت بازگردند. اما بازگشت تفکر و بینش احمدی نژادیسم به کشور محال نیست که اتفاقا محتمل نیز هست. برجام و تصویب آن یک جنبه مهم و مغفول مانده داشت و آن هم همین بود که از بازگشت احمدی نژاد و احمدی نژادیسم جلوگیری کند. اینکه کشور به تعامل با غرب و آمریکا بپردازد و اینکه این برنامه بلند مدت نیز باشد یک اهمیت مهم دارد و این است که فردی با شعارهای عدالت محورانه و شبیه به احمدی نژاد نخواهد توانست به سادگی به قدرت بازگردد و حلقه بسته ای شکل میگیرد که افراد موافق برجام و سیاست سازش با غرب روی کار بیایند. 


اهمیت احمدی نژاد به نظرم هنوز هم باید مد نظر باشد. اینکه فردی وارد حلقه قدرت شد و بسیاری از نامداران را کنار زد و شرایط و ریل گذاری کشور را تغییر کرد و کمتر فردی این گمان را می کرد و در عین اینکه کمترین شانس را برای احمدی نژاد قائل بودند اما وی توانست به پیروزی قاطع در سال های 84 و 88 برسد. نکته بعد هم اهمیت احمدی نژاد برای بازگشت به قدرت است که قطعا با فشارهای شدید مواجه خواهد شد. هم از طرف مخالفینش و هم از طرف موافقین و یا کسانی که به وی احتیاج دارند.فراموش نکنیم اصولگرایان در 18 سال اخیر پیروزی های بزرگ خود همانند ریاست جمهوری 84 و 88 و مجالس هشتم و نهم را مدیون فضا سازی جدید احمدی نژاد بودند. شورای شهر دوم و مجلس هفتم در شرایطی برگزار شد که مشارکت حداقلی بود.اما انتخابات های سال 84 تا 90 با مشارکت قابل قبول برگزار شده بود و این چیز کمی نبود. احمدی نژاد اگرچه اصولگرا نبود اما گفتمان وی قرابت بیشتری به اصولگرایان داشت تا اصلاح طلبان.


به هر حال اهمیت احمدی نژاد و جریان وی اصلا چیز کمی نبوده و نیست و قطعا در آینده درباره آن بیشتر خواهند نوشت به خصوص که ظهور احمدی نژادیسم در قالب یک فرد دیگر دور از انتظار هم نیست. این را اضافه کنیم که این اهمیت برای موافقین و مخالفین وی نیز یکسان است و به همین دلیل توجه به این موضوع هر روز بیشتر و بیشتر می شود.


سال 95 سالی است که کشور برای اتخابات سال 96 آماده می شود و 96 می تواند مواجهه مهم دو جریان سیاسی باشد. آیا احمدی نژاد سال 95 را برای آماده شدن انتخابات دوازدهم ریاست جمهوری شروع می کند و یا جریان نزدیک به تفکر احمدی نژادیسم در این سال ظهور و بروز خواهد کرد؟ باید منتظر سال 95 ماند و دید این سال چقدر با خود اتفاقات مهم به همراه خواهد داشت.

رونمایی از سایت شهید محمد کچویی

پنجشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۱۶ ب.ظ

سایت شهید محمد کچویی


سایت شهید محمد کچویی رونمایی شد. برای مشاهده این سایت می توانید اینجا را کلیک نمائید.


همچنین برای آشنایی با این شهید و فعالیت های وی نیز می توانید اینجا را مطالعه نمائید.


امید است که در این سایت بتوان مطالب مربوط به این شهید عزیز را منتشر نمود و همچنین به مبارزین انقلابی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی پرداخت و این سایت تبدیل به منبع مفیدی برای پژوهشگران و علاقمندان شود.

آذری قمی ، منتقد یا مخالف؟ / 2

پنجشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۰۹ ب.ظ
آذری قمی

در ادامه مطلب قبل (+) پیرامون مرحوم آیت الله احمد آذری قمی باید گفت که وی در سه مورد اختلاف نظر جدی با امام (ره) داشت و این اختلاف نظرات نیز در مقاطعی آشکار شده بود. به صورت کوتاه می توان این اختلاف نظرات را در مورد اقتصاد ،دولت و بحث ولایت فقیه جمع بندی کرد.

1- در مورد اقتصاد مرحوم اذری قمی به شدت اعتقاد به اقتصاد آزاد و اصطلاحا بازار داشت و از این نظر مخالف نخست وزیر وقت میر حسین موسوی و سیاست های اقتصادی وی بود و اساسا انتقاد اصلی آذری قمی به دولت به همین موضوع بر می گشت و در این مورد تفکرات نزدیکی به رئیس جمهور وقت ، آیت الله خامنه ای داشت.

آذری قمی در مورد جزئیات مسائل فقهی اقتصاد هم اختلاف نظراتی را با امام (ره) و حکومت وقت هم داشت. به یاد داریم که در مجلس اول آیت الله احمد آذری قمی در مخالفت با لایحه مالیات که دولت وقت تسلیم کرده بود به صراحت گفت «مالیات حرام است» و هنگامی که رییس وقت مجلس -هاشمی رفسنجانی- یادآور شد «ضرورت دریافت مالیات در حکومت اسلامی فتوای امام است» به مجادله و مباحثه پرداخت و به نظریات قبلی امام درباره اداره حکومت با خمس وزکات اشاره کرد و به فتوای امام پس از تاسیس جمهوری اسلامی کاری نداشت. عصر همان روز نیز روزنامه اطلاعات برای گزارش مجلس خود این تیتر را برگزید: «مالیات، حرام است!» و این نکته را هم آورد که هنگامی که هاشمی رفسنجانی تاکید کرد این فتوای امام است و گمان می بُرد بحث مختومه شده است، آذری قمی برخاست و گفت این هم فتوای من است!

در آن زمان هنوز امام تئوری مصلحت را مطرح نکرده و مجمع تشخیص مصلحت نیز طبعا تشکیل نشده بود و تعارض قانون و شرع در مواردی از این دست خود را نشان می داد و تاکید بر فتوای امام به این خاطر بود که این تعارض را رفع کند و هم مجلس موافقت کند و هم از سد شورای نگهبان بگذرد.

2- آذری قمی به عنوان نماینده مردم قم در مجلس شورای اسلامی دوم به شدت منتقد و مخالف دولت میر حسین موسوی بود بر خلاف دیگر نماینده قم آیت الله صادق خلخالی که به شدت موافق دولت میر حسین موسوی بود. آذری قمی اساسا در مورد مسائل اقتصادی به موسوی انتقاد داشت و انتقادات وی نیز بعضا مبنایی و ریشه ای بود و از سر مخالفت سیاسی صرف نبود. مرحوم آذری قمی در همان دهه 60 در روزنامه رسالت که وی صاحب امتیاز آن بود نقدها و مقالات مفصل در مورد مسائل اقتصادی نوشت و نظرات خود را شرح و بسط داد. در مقابل نظرات وی هم نظرات آقای هاشمی رفسنجانی قرار داشت که به شدت از اقتصاد دولتی حمایت می کرد و مروج این دیدگاه در نماز جمعه بود ، اما بعدها در دوره دولت های آقای هاشمی شاهد بودیم که وی نیز از نظرات خود عدول کرد و در چرخشی 180 درجه ای رو به اقتصاد بازار و اقتصاد آزاد آورد. مرحوم آیت الله آذری قمی در بیان نظرات فقهی خود هیچ ابایی نداشت و نظرات خود را صریحا بیان می کرد و در مسائل سیاسی هم به هر چیزی اعتقاد پیدا می کرد آن را صریحا بیان می نمود.نمونه آن در رای مخالف دادن به نخست وزیری میر حسین موسوی بود که وی حتی به انتقاد از امام (ره) پرداخت و نظرات ولی فقیه را به مولوی و ارشادی بودن تقسیم نمود که با واکنش شدید جناح چپ در آن زمان مواجه شد.
آقای محسن کدیور این را به خوبی شرح داده و به آن پرداخته اند و داستان این مخالفت آیت الله آذری قمی داستان معروفی در دهه 60 و مجلس دوم شورای اسلامی است.

3- مرحوم آیت الله آذری قمی از موافقین نظریه ولایت فقیه در دهه 50 تا اوایل دهه 70 بودند اما نوع اعتقاد ایشان به ولایت فقیه کاملا یک فراز و نشیب شدید را طی کرد. ایشان در ابتدا اعتقاد به ولایت فقیه در حد نصیحت و اصطلاحا در حد ارشاد داشتند و قائل به دخالت ولی فقیه در حکومت داری نبودند ( نزدیک به نظرات آیت الله مرتضی مطهری در مورد ولایت فقیه) و این نظر را در سال 64 نیز این را صریحا بیان کرد. اما در سال 67 از مروجین بحت ولایت مطلقه فقیه شد و حتی در شورای بازنگری قانون اساسی نیز از این نظر به شدت حمایت کرد و تا آنجا پیش رفتند که حتی این فکر را ترویج داد که ولی فقیه می تواند توحید عملی را نیز تعطیل کند! و به داستان عمران و گوساله سامری اشاره می کرد که در فقیه شیعه کاملا حرف شاذ و متفاوتی بود.این نظر آیت الله آذری قمی تا سال 73 باقی بود تا زمانی که با انتشار کتاب رساله علمیه ایشان در مورد مسائل اقتصادی و فقهی و ولایت فقیه مخالفت شد و وزارت ارشاد در دوره آقای لاریجانی اجازه انتشار این کتاب را نداد! شروع روند مخالف شدن آیت الله آذری قمی از اینجا شروع شد اما کماکان ایشان عضو جامعه مدرسین بود و حتی در سال 76 از ریاست جمهوری ناطق نوری حمایت کرد اما بعد از ریاست جمهوری در چند نامه خطاب به سید محمد خاتمی ( رئیس جمهور وقت) و دری نجف آبادی ( وزیر وقت اطلاعات) مواردی را نوشت که مخالفت وی را با ولایت فقیه ایت الله خامنه ای نشان می داد.( نزدیک شدن به مواضع ایت الله منتظری) آذری قمی در این مرحله نیز باز نظرات خود در مورد ولی فقیه را تغییر داد و حتی به مخالفت علنی با آیت الله خامنه ای پرداخت که حواشی زیادی را نیز ایجاد کرد.

وی در کنار آیت الله منتظری در آبان سال 76 به سخنرانی علیه مرجعیت ایت الله خامنه ای اقدام کرد که منجر به حصر هر دو نفر آنان شد و باعث شد آذر قمی تا بهمن سال 77 و بیستمین سالگرد پیروزی انقلاب در حصر بماند و از دنیا برود.

در سه مورد بالا و تغییر نظرات آیت الله احمد آذری قمی می توان این جمع بندی را داشت که وی خط اعتدال و میانه روی در نظرات خود نداشت و همواره به افراط و تفریط کشیده می شد همانگونه که در مورد اعتقاد وی به ولایت فقیه و حتی حمایت و مخالفت با آیت الله خامنه ای می توان این را دید. پس یکی از موارد قابل توجه در نظرات ایت الله آذری قمی عدم رعایت میانه روی و عدم مشی مشخص بوده است که وی در چند سال متوالی پیرامون یک موضوع نظرات و مواضع مختلف و بعضا متناقض را اتخاذ می کرده است. ( هرچند که خود ایشان از این تغییر مواضع خود همواره دفاع می کرد و بیان می کرد که به حقایق جدیدی رسیده است و به همین دلیل تغییر موضوع داده است!)

مورد دیگر نوع ورود مرحوم آذری قمی به مسائل سیاسی است که این بیسار قابل توجه است. وی در دهه 60 که ریاست روزنامه رسالت را بر عهده داشت آنقدر بر علیه دولت مطالب تند و نیش دار منتشر می کرد که از طرف امام (ره) دستور داده شد تا روزنامه رسالت در جبهه ها توزیع نگردد. به وی برای گرداندن موسسه رسالت کمک مالی نمی شد و وی تقریبا منزوی شده بود و خط خودش را طی می کرد. این تنها به دلیل مواضع تند وی بود که باعث شده بود جز معدودی از افراد کسی موافق نوع سیاست ورزی وی نباشد. در مورد مسائل اول انقلاب نیز همین روند را شاهد هستیم. وی دادستان انقلاب تهران بوده است و پرونده ای را علیه سید محمد رضا سعادتی تهیه کرده بود که با مخالفت وی و سازمان مجاهدین خلق مواجه شده بود و همین موضوع باعث شد تا آیت الله آذری قمی از رسیدگی به پرونده سعادتی کنار گذاشته شود و 1 سال بعد آیت الله موسوی تبریزی به پرونده محمد رضا سعادتی رسیدگی کند. پس نوع منش آیت الله آذری قمی تند و تیز بوده است و این در سرنوشت سیاسی وی بی تاثیر نبوده است.

مورد بعد نگاه ایشان به فقه است که نگاهی سنتی بوده و نزدیک به نگاه افرادی همانند مرحوم آیت الله گلپایگانی و آیت الله سید حسن طباطبایی قمی بوده است. آیت الله طباطبایی قمی نیز در مورد مسائل اقتصادی نظرات متفاوتی نسبت به جمهوری اسلامی داشت و به همین دلیل به مخالفت بر می خواست و به عنوان نمونه صریحا بانکداری در جمهوری اسلامی را ربوی می دانست.

آیت الله آذری قمی نیز شبیه به همین نقد را داشت و حتی در بحث جانشینی رهبری انقلاب هم طرفدار رهبری آیت الله گلپایگانی بود هرچند این نظر در خبرگان نتوانست بیشتر از 14 نفر را با خود همراه کند.

وی بر خلاف اینکه در نظرات فقهی بعضا با آیت الله منتظری متفاوت بود اما از دهه 70 به ایشان نزدیک تر شد و حتی بعد از فوت مرحوم آیت الله اراکی معتقد به مرجعیت ایت الله بهجت شد اما مجددا از آن نظر برگشت و معتقد به اعلم بودن و مرجعیت آیت الله منتظری شد.

مجموعه این عوامل و تغییرات مکرر مواضع و همچنین اتخاذ مواضع تند درباره مسائل سیاسی باعث شد تا سرنوشت متفاوتی برای آیت الله آذری قمی رقم بخورد.

اما برخی از افراد همانند روح الله حسینیان نظر متفاوت و جالب توجهی درباره مرحوم آیت الله آذری قمی دارند.

روح الله حسینیان در مصاحبه با خبرگزاری تسنیم در مورد آیت الله آذری قمی و سرنوشت وی می گوید:

آیت‌الله آذری‌قمی این اواخر معترض شده بود و منزوی شد و در مقابل حضرت امام موضع‌گیری کرد ولی آیت‌الله خامنه‌ای چنان با آیت‌الله آذری از در مسالمت وارد شدند و به وی محبت کردند که باید بگوییم آیت‌الله آذری عاقبت بخیر شد و با محبت و ولایت آیت‌الله خامنه‌ای از دنیا رفت. یعنی پزشک آیت‌الله آذری، مشکلات مالی وی و آن چیزی که یک رهبری به آحاد مردم باید لحاظ کند، خصوصا درباره نخبگان تأثیر بسیار عمیقی در نگرش آیت‌الله آذری گذاشت و ایشان واقعا همان طور که عرض کردم، با محبت حضرت آقا از دنیا رفتند.(+)

به هر حال سرنوشت آیت الله آذری قمی به عنوان یک روحانی با دو عملکرد و دو سابقه متفاوت در دهه 60 و 70 شمسی قابل توجه است و می طلبد که درباره وی و تغییر نظرات وی مطالب بیشتر و عمیق تری کار شود. فراموش نکنیم که وی از موثرین در جناح راست در دهه 60 بود و نظرات وی در روزنامه رسالت بازتاب های وسیعی داشت و همچنان بعد از 30 هنوز به برخی از نظرات وی در دهه 60 ارجاع داده می شود.به هر حال جمع بندی من از نظرات آیت الله آذری قمی این است که وی بیشتر منتقد بوده است تا مخالف و دلیل صراحت موضع گیری های وی نیز این بود که وی نظرات خود را به شدت منطقی و درست می پنداشت و اصرار بر صحت آنها داشت و به همین دلیل نیز بر نظرات خود با افراط بیان م کرد.

تحلیل آمار و ارقام انتخابات اسفند 94

سه شنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۰۰ ق.ظ

سرانجام انتخابات مجلس خبرگان رهبری و شورای اسلامی برگزار شد و شاهد اتفاقات غیر منتظره ای در این انتخابات بودیم.

به نظرم تحلیل آمار و ارقام این انتخابات از چند جهت قابل توجه است:

1- اول نرخ میزان شرکت کنندگان است. در کل کشور طبق آمار وزیر کشور 62 درصد واجدین شرایط در انتخابات شرکت کردند و در تهران نیز 50 درصد از مردم در انتخابات شرکت کردند.

بالاترین نرخ مشارکت در انتخابات مجلس تهران مربوط به دوره اول و سپس ششم بوده است که البته نفرات شرکت کننده با توجه به جمعیت وقت تهران پایین تر بوده است اما درصد کل مشارکت بالاتر بوده است. در این دوره حدود سه و نیم میلیون نفر از مردم تهران در انتخابات شرکت کردند و نفر اول انتخابات تهران محمد رضا عارف با بیش از 1 میلیون و پانصد هزار رای شد. تا به حال رکورد رای تهران در دست محمد رضا خاتمی در انتخابات مجلس ششم بود با 1 میلیون و دویست هزار رای که امسال عارف و علی مطهری رکورد محمد رضا خاتمی را جابجا کردند. این نشان می دهد سقف رای اصلاح طلبان در تهران 1.5 میلیون رای است که قابل توجه هم می باشد. از طرف دیگر سقف رای اصولگرایان در تهران برای غلامعلی حداد عادل بود با 1 میلیون و چهار هزار رای که نسبت به انتخابات مجلس نهم حدود 100 هزار رای هم افت و ریزش داشته است! این یعنی اقبال اصلاح طلبان در تهران تقریبا یک و نیم برابر اصولگرایان است و سقف رای اصولگرایان کف رای اصلاح طلبان است! به همین دلیل هم اصلاح طلبان به سادگی با یک لیست کلی توانستند به مجلس راه بایند.لیستی که در تهران اصلاح طلبان در جه سه بودند به غیر از 7-8 نفر در صورتی که لیست اصولگرایان درجه اول اصولگرایان بودند به غیر از 3-4 نفر!

در کل کشور هم با توجه به نرخ مشارکت مردم در حوزه های رقابتی که اصلاح طلبان شناخته شده حضور داشتند ( همانند تبریز و اصفهان) بعضا توانسته بودند به مجلس راه یابند به غیر از حوزه های مشهد و شیراز.

این نشان می دهد که طبقه متوسط شهرهای بزرگ همانند تهران و تبریز و اصفهان به اصلاح طلبان گرایش دارند و این نکته قابل توجهی است.( طبقه متوسطی که از دهه 70 دارد در شهرهای بزرگ ایران رشد قابل توجهی می کند و غالب را تشکیل می دهد که خواسته ها و توقعات متفاوتی را نیز دارد).


2- در مجلس خبرگان رهبری تهران هم همین اتفاق افتاد .لیست هاشمی با آنکه 8 مشترک با لیست جامعتین داشت اما توانست به پیروزی قابل توجهی برسد. این از آنجا مشخص می شود که رکورد رای هاشمی را در نظر بگیریم .هاشمی در این دوره هم رکورد زد و هم بالاترین رای را که 2.3 میلیون رای بود کسب کرد . کف رای هم با اختلاف یک میلیون رای برای احمد جنتی بود که در لیست هاشمی قرار نداشت و توانست نفر 16 شود! حضرات آیات یزدی و مصباح نیز حذف شدند و این یعنی برخی از افراد به آقای جنتی رای داده بودند که به آقایان یزدی و مصباح رای نداده بودند! نکته جالب تر اینکه مجموع رای آقایان مصباح و جنتی به رای هاشمی رفسنجانی هم نمی رسید و اختلاف تا بدین حد فاحش بود و این یعنی در طرف اصولگرایان شاهد رای لیستی به خبرگان در تهران نبودیم. این در صورتی بود که اگر تنها 400 هزار نفر از اصولگرایان به افراد غیر مشترک دو لیست رای می دادند آقایان یزدی و مصباح نیز به مجلس خبرگان راه پیدا میکردند اما با راهنمایی اشتباه دقیقه 90 برخی از وعاظ و سخنرانان مشهور تهران انجرافی ایجاد شده و مسیر استباهی توسط اصولگرایان طی شد.

البته نسبت به انتخابات سال 85 رای هر دو طرف رشد حدود 800 هزارتایی را داشته است.در سال 85 هاشمی رفسنجانی 1.5 میلیون رای آورده بود ( آن هم در اوج قدرت گفتمان احمدی نژاد و تنها یک سال پس از شکست هاشمی در انتخابات سال 84 ) و احمد جنتی و مصباح یزدی حدود 600 هزار رای را داشتند و امسال رای هاشمی به 2.3 میلیون رسید و رای جنتی به حدود 1.3 میلیون اما رای آقای مصباح یزدی به حدود 980 هزار رای رسید!

رای حسن روحانی هم جالب بود که نفر سوم شده و پایین تر از امامی کاشانی قرار گرفته و این نشان می دهد رای به دو فهرست باعث زیان برای رییس جمهور شده است و حسن روحانی نسبت به انتخابات سال 92 ریاست جمهوری در خبرگان امسال شاهد 300 هزار رای ریزش در تهران بوده است که قابل تامل است. البته قبول دارم که جنس انتخابات ریاست جمهوری با خبرگان متفاوت است.


3- آمار و ارقام مشارکت کنندگان هم جالب بوده است.سال 92 مصطفی محمد نجار وزیر وقت کشور اعلام کرده بود که تعداد واجدین شرایط انتخابات 50 میلیون و 500 هزار نفر است.اما امسال اعلام شد نرخ واجدین شرایط 55 میلیون و نهصد هزار نفر است و رای اولی ها حدود 3.3 دهم میلیون.این یعنی تقریبا نزدیک 1.9 میلیون نفر اگر فرض را هم بگیریم از سال 92 تا به روز انتخابات اسفند ماه کسی فوت نشده است و همه زنده مانده اند ، بلاتکلیف می مانند که چرا شاهد همچین فاصله ای هستیم؟!

همین نرخ در سال 90 هم وجود داشت و در انتخابات مجلس سال 90 هم گفته شد افراد واجد شرایط 49 میلیون نفر هستند و رای اولی ها حدود 1.1 میلیون نفر که باز شاهد اختلاف رای حدود 1 میلیون نفری در آن سال بودیم و این یعنی وزارت کشور دولت دهم آمار را کمتر از واقع اعلام نموده است تا نرخ مشارکت بالاتر اعلام شود و برای همین موضوع هم انتخابات امسال با این شور و حرارت و تحریم نشدن فقط 62 درصد مشارکت را شاهد بوده است و انتخابات سال 92 ، 73  درصد مشارکت ! این یعنی آمارهای اعلام شده در سال 90 و 92 دقیق و درست نبوده است و این هم تامل برانگیز است. ( بی بی سی نیز در یادداشت جمشید برزگر به این موضوع اشاره کرده بود.)


4- انتخابات خبرگان امسال شاهد حذف بزرگانی همانند آقایان یزدی و مصباح بوده است که حرف ها و جنجال های زیادی هم داشته است. حقیقت این است که از سال 76 تا به امروز رای تهران همواره ( به غیر از انتخابات سال 84) به نفع اصلاح طلبان بوده است و حتی در سال 88 نیز میر حسین موسوی در تهران بیش از 300 هزار رای جلوتر از احمدی نژاد بود و این یعنی اقبال شهر تهران و نه استان تهران ، به اصلاح طلبان است به دلیل شرایط خاص فرهنگی و اجتماعی که تهران دارد.

و این زنگ خطری برای اصولگرایان است که هر موقع اصلاح طلبان بتوانند حامیان خود را در تهران بسیج کنند اصولگرایان بازنده میدان انتخابات در این شهر هستند .دور قبل به عنوان مثال بالاترین رای در تهران برای حداد عادل با 1.1 میلیون رای بوده است و کمترین رای برای آقای نجابت با حدود 250 هزار رای در صورتی که امسال پایین ترین رای برای اصلاح طلبان با حدود 1.1 میلیون رای بوده است! و این یعنی اصولگرایان تهران در مجلس قبل به طور متوسط نماینده 5 تا 10 درصد مردم بوده اند و اصلاح طلبان امسال نماینده حدود 20 تا 25 درصد مردم تهران هستند و اختلاف انقدر فاحش است.


در کل بر اساس برآوردها از کرسی های مجلس حدود 47 درصد آن به اصولگرایان رسیده است و حدود 35 درصد به اصلاح طلبان و معتدلین و حدود 18 درصد هم به مستقلین که غالبا گراش آنها به سمت اصلاح طلبان و دولت است و از میان اصولگرایان هم افرادی همانند علی لاریجانی و محمد مهدی مفتح نیز همین شرایط را دارند.


5- در قم شاهد دوم شدن علی لاریجانی و ریزش حدود 70 هزار رایی او نسبت به سال 90 بودیم که تا حدودی به نظرم طبیعی بود. از سال 91 در قم فشار عجیبی برای تخریب لاریجانی شروع شد که غالبا هم توسط دوستان طیف جبهه پایداری این اتفاق افتاد اما مجموعا به نظرم مجلس دهم برای لاریجانی بهتر و ساده تر است. مضافا بر اینکه انتخابات در قم به شدت دو قطبی شد و قم بافت و فضای خاصی هم دارد که تا حدودی قابل درک و هضم است.

به نظرم ریاست مجلس دهم هم به علی لاریجانی خواهد رسید با توجه به اینکه لاریجانی ظرفیت های به مراتب بیشتری از افرادی همانند عارف و ... دارد و می تواند جلوی حضور احتمالی احمدی نژاد در انتخابات سال 96 را با چانه زنی های خاص خودش را بگیرد.

نکته قابل توجه مجلس دهم هم این است که این مجلس با اینکه فراکسیون اکثریت نسبی اصولگرا خواهد داشت اما لیدر شناخته شده ای ندارد! اگر قبلا لیدر این طیف در مجلس های ششم تا نهم حداد عادل بود اما حالا شرایط عوض شده است.

به علاوه اینکه اقلیت نسبی اصلاح طلب و حامیان دولت هم لیدری همانند عارف دارند که قطعا قدرت آنها را در مجلس آینده بیشتر می کند.

پس مجلس دهم برنده و بازنده مطلق ندارد اما به قطع مجلسی میانه رو و معقول خواهد بود.


6- مجلس خبرگان هم به نظرم ترکیبش تا حدودی تغییر کرده است و با توجه به فضای رای آوردن هاشمی و حذف آقایان یزدی و مصباح مقداری متفاوت خواهد بود هر چند که باید منتظر شهریور ماه سال آینده و شروع این مجلس ماند تا دید اولا چه کسی به ریاست مجلس خواهد رسید و ثانیا چه فضایی را پیدا خواهد کرد.

در هر حال به نظرم انتخایان امسال مرز بندی های جدیدی را شکل خواهد داد و شاهد پوست اندازی در جریان اصولگرا خواهیم بود با توجه به اینکه اولا دیگر چهره هایی همانند حداد عادل و ابوترابی و احمد توکلی با توجه به سن و سالی که دارند برای مجلس بعید است کاندید شوند و ثانیا اینکه سال 96 برای جریان اصولگرا و جریان احمدی نژاد سال مهمی است و همچنین اصلاح طلبان با ادبیاتی که گام به گام است گویا دوباره قصد فتح سنگر به سنگر نهادهای حاکمیتی را دارند. باید منتظر ماند و دید چه سرنوشتی رقم خواهد خورد و فضای سیاسی سال های آینده ایران چقدر با امروز متفاوت خواهد شد.

دولت موقت

در سال 1364(1985م) گروهی از مقامات بلند پایه شورای امنیت ملی آمریکا نظیر رابرت مک فارلین با همکاری سازمان سیا به سرپرستی ویلیام کیسی اجرای سیاست نزدیک سری به ایران را آغاز کردند. زمینه شکل گیری تمایل به نزدیکی مخفی و مذاکرات پنهانی در مقامات آمریکایی برای توافق با عناصر ایرانی از طریق مبادله قطعات نظامی به ایران در مقابل آزادی گروگان های آمریکایی در لبنان، متعاقب بروز بحران ناشی از تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان و ظهور پدیده گروگان گیری غربی ها و ناتوانی آمریکا در حل این مشکل بود. (سلیمی بنی، صادق، ارمغان دموکراسی، قم: نشر معارف، 1383، ص303)


از آنجا که هیچ گونه کانال ارتباطی میان ایران و آمریکا برقرار نبود، آمریکایی ها سعی کردند از طریق فروش اسلحه به ایران در شرایطی که ایران نیاز مبرم به این تسلیحات داشت زمینه برقراری رابطه با ایران را فراهم کنند. آمریکایی ها امیدوار بودند که دولت مردان ایران به خاطر نیاز مبرمی که به سلاح های آمریکایی دارند دشمنی ها را کنار گذارده و زمینه برقراری رابطه با آمریکا را فراهم کنند. در این راستا بود که مک فارلین و همراهانش با مقداری تسلیحات و همچنین هدایای دیگر همچون کتاب انجیل امضا شده توسط ریگان و یک عدد کیک که به صورت کلیدی تهیه شده بود به ایران وارد شدند. به رغم عدم استقبال و پذیرش رسمی از هیأت آمریکایی توسط مقامات ایران و استقرار آنها پس از چند ساعت معطلی در یکی از هتل های تهران در تاریخ 4خرداد 1365(25 مه 1985م) مک فارلین و همراهان وی طی مدت چهار روز اقامت خود در تهران، پس از انجام هفت دور مذاکره با افراد ایرانی، سرانجام بدون حصول نتیجه، مجبور به ترک ایران شدند.


از مجموع گزارش ها چنین برمی آید که هیأت ایرانی مذاکرات خود را صرفا روی خرید سلاح و آزادی گروگان های آمریکایی در لبنان معطوف کرده بود، در حالی که هیأت آمریکایی هدف از سفر را ملاقات با مقامات طراز اول کشور و برقراری گفت و گوی مستقیم با سیاستگذاران و تصمیم گیرندگان اصلی قرار داده بود.(معبادی، حمید، چالش های ایران و آمریکا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص124)
آقای هاشمی رفسنجانی ریاست وقت مجلس شورای اسلامی در این مورد گفتند: هدف آنها در اصل این بود که بیایند آن یخ های سردی که در روابط ایران و آمریکا ایجاد شده بود را ذوب کنند هدف نزدیک آنها این بود که ما را شفیع کنند در لبنان. آنها خواهش کردند که یکی از مسئولان کشور، آنها را بپذیرند ولی هیچ یک از مسئولان حاضر به ملاقات با آنان نشد. مک فارلین با عصبانیت گفته بود شانس در خانه شما آمده و مشکلاتتان را آماده ایم حل کنیم، فضای شما در تصرف هواپیماهای عراقی و چه و چه است و ما آمدیم مشکلات شما را حل کنیم. مک فارلین گفته بود من اگر رفته بودم روسیه که پوست بخرم گورباچف روزی سه بار با من ملاقات می کرد.نماینده مخصوص رئیس جمهور آمریکا آمده و یک کلام حاضر نیستید با آن صحبت کنید. ما گفتیم با شما صحبتی نداریم، شما آتش افروز این جنگ هستید شما مسئول مسائل کشور ما هستید ... .(نشریه خبرگزاری جمهوری اسلامی، چکیده اخبار و گزارش های مربوط به شکست تلاش آمریکا برای تجدید رابطه با ایران، اسفند ماه 1365ف ص4و6)


شکست دیپلماسی مک فارلین در این قضیه رسوایی بزرگ را برای دستگاه سیاست خارجی آمریکا به دنبال آورد. مهمترین پیامدهای این ماجرا عبارت بودند از: 1. نادیده گرفتن سیاست تحریم تسلیحاتی ایران از سوی واشینگتن، اعتبار ایالات متحده در نزد متحدینش را درهم شکست.


2. در صحنه داخلی ایالات متحده تنش های شدیدی در بین نهادها و مراکز تصمیم گیری به خصوص منازعات و کشمکش هایی بین گنکره و قوه مجریه رخ داد. پیامد داخلی مک فارلین آنچنان تلخ و شکننده بود که بسیاری از مقامات واشنگتن یا از مقام خود استعفا دادند یا با زیر سوال بردن رئیس جمهور تهدید به استعفای خود نمودند در میان استعفا دهندگان رئیس کاخ سفید، رئیس شورای امنیت ملی و دادستان کل به چشم می خورد در نهایت عامل اصلی و مجری حربه چماق و شیرینی یعنی مک فارلین نیز از شدت فشارهای وارده اقدام به خودکشی کرد.


3. به موازات افت پرستیژ و اعتبار آمریکا و تشتت به وجود آمده در سیاست خارجی این کشور، ابتکار عمل آن برای پایان دادن به جنگ نیز از بین می رفت. در مقابل، شوروی سابق با بهره برداری از وضعیت پیش آمده و شدت بخشیدن به حمایت های خود از عراق، درصدد به دست گرفتن ابتکار عمل برآمد.


4. افشای این ماجرا سبب بروز تنش در روابط عراق و آمریکا گردید. تلاش مخفیانه آمریکا برای نزدیکی به  ایران بیش از هر کشور، عراق را تحت تأثیر قرار دارد.(سلیمی بنی، صادق، ارمغان دموکراسی، قم: نشر معارف، 1383، ص311-313) 


انتقاد شدید دولت های متحد آمریکا به ویژه کشورهای عربی از ماجرای فروش اسلحه به ایران، فشار مداوم انکار عمومی، آزاد نشدن کلیه گروگانهای آمریکایی که در بازداشت جهاد اسلامی لبنان بودند و پافشاری مقامات ایران بر حل اختلافات با عراق در میدان های نبرد و پرهیز از حل سیاسی مسأله، همگی باعث شد که خسارات جبران ناپذیری بر اعتبار آمریکا وارد شود. از این رو این کشور سعی کرد با اتخاذ یک سیاست کاملا سرسختانه در قبال ایران بخشی از خسارات وارده بر اعتبار خویش را جبران نماید بدین ترتیب دولت ریگان حتی از تظاهر به بی طرفی نسبت به جنگ خودداری و با بهره گیری از نیروهای نظامی آمریکا، فعالانه به نفع عراق وعلیه ایران در جنگ دخالت کرد و از آن پس نیز حمله ایالات متحده آمریکا، بیش از پیش متوجه جمهوری اسلامی ایران گردید.(معبادی، حمید، چالش های ایران و آمریکا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص126و127)


اما در مورد استعفای دولت موقت باید بگوییم در خصوص دلایل و انگیزه های استعفای بازرگان نظرات متفاوتی ابراز شده است. بسیاری از تحلیل گران بر این باورند که اشغال سفارت آمریکا عمده ترین عامل سقوط دولت موقت بوده است چون این حرکت مورد تأیید وسیع مردم، روحانیت و رهبر انقلاب بود و با معیارها و سیاست های لیبرال ها منافات داشت. لذا دولت موقت تنها چاره را در استعفا و کناره‌گیری دید. در مقابل مهندس بازرگان وجود هرگونه رابطه بین اشغال سفارت آمریکا و استعفای دولت را منکر شده و گفت «عمل گروگان گیری دانشجویان کوچکترین تأثیری در تصمیم دولت موقت و تقدیم استعفای آن نداشته است».(بازرگان، مهدی،‌ انقلاب ایران در دو حرکت، نشر مؤلف، 1363، ص95)

اما نمی توان مقارن بودن این دو حادثه را از روی تصادف به حساب آورد و به هر حال اشغال لانه جاسوسی چه به طور مستقیم و چه به طور غیرمستقیم تأثیر خود را بر روی استعفای دولت موقت گذاشت. البته ملاقات بازرگان رئیس دولت موقت و وزیر خارجه او دکتر یزدی با برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر در حاشیه جشن بیست و پنجمین سالگرد استقلال الجزایر در یازدهم آبان ماه 1358 ه.ش که بدون مشورت با امام(ره) صورت گرفت در تشدید مخالفت با دولت موقت تأثیرگذار بوده است این ملاقات بدون توجه به موضع گیری صریح رهبری سازش ناپذیر انقلاب اسلامی نسبت به آمریکا در پیام ارسالی به این اجلاس انجام شد. امام در پیام ارسالی درخواست کرده بود: سران و نمایندگان کشورهایی که در الجزایر جمع شده اید، بیایید متحد شویم و دست جنایتکاران چپ و راست که در رأس آن آمریکاست قطع نموده و اسرائیل را از ریشه برکنیم.»(روزنامه جمهوری اسلامی، 12/8/1358) این ملاقات با توجه به روابط بحرانی دو کشور در آن بر هه حساس زمانی و رفتار نامناسب آمریکا که باعث اوج گیری جو ضد آمریکایی در ایران شده بود، مفهومی جز عقب نشینی از مواضع انقلابی نداشت. از این رو با واکنش شدید افکار عمومی و مردم و گروه های انقلابی مواجه شد. اما آنچه در مورد مذاکره آقای بهشتی با آمریکایی ها مطرح نموده اید واقعیت نداشته و صحیح نیست و آقای بهشتی هیچ گونه ملاقاتی با آمریکاییها نداشتند.


برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به:


- ارمغان دموکراسی، صادق سلیمی بنی، قم: نشر معارف، 1383
- چالش های ایرانی و آمریکا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، حمید معبادی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی،‌ 1381
- چکیده اخبار و گزارش های مربوط به شکست تلاش آمریکا برای تجدید رابطه با ایران، نشریه خبرگزاری جمهوری اسلامی، 1365
- سیری در جنگ ایران و عراق از آغاز تا پایان، محمد درودیان، تهران: مرکز تحقیقات و مطالعات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی 1376